دربارهٔ هانینگ مانکل – خالق والاندر
حسین عیدیزاده
ادبیات جنایی ذرهبینی است که ردپای تاریخ را نشان میدهد. از هلمز گرفته تا پوآرو و مونتالبانو و ظهور نوآر اسکاندیناوی، کارآگاههای اروپایی نقش مهمی در زمانه پرتلاطم خود داشتهاند.
یکی از کاربردهای داستان، به سفر بردن خواننده است؛ حال این کار را با نمایش مکانها، موقعیتها و آدمهایی انجام دهد که ما شاید هرگز نمیشناختیم یا با نشان دادن گوشههایی از وقایعی که خاطره اندکی از آنها داریم. کمتر پیش میآید رمانهای جنایی نقش دوم را ایفا کنند و اغلب نمونه تمام و کمالی از نمایش قاتلان ناآشنا هستند.
در طول تاریخ، ادبیات جنایی نقش یک آژانس مسافرتی را بازی کرده که مسافران را از مرزهای مختلف رد میکند و آنها را به فرهنگهای ناآشنا معرفی میکند. داستانی که اغلب به عنوان آغازگر ادبیات پلیسی معرفی میشود «The Murders in the Rue Morgue» نوشته سال ۱۸۴۱ ادگار آلن پو است. پو آمریکایی محل وقوع داستانش را پاریس انتخاب کرده و از همان زمان تاکنون این ژانر، وسیلهای نقلیه برای گردش در جهان ناشناختهها بوده است. آگاتا کریستی به لطف همسر ثروتمندش که باستانشناس بود، از کشورهای مختلفی بازدید کرد و با استفاده از تجربیاتش هرکول پوآرو را سوار قطار سریعالسیر شرق و قایقی بر رود نیل کرد. در ادامه قرن بیستم خوانندگان به لطف مگره، کارآگاه مخلوق ژرژ سیمنون با فرانسه و پیچ و خمهایش و به لطف کمیسر فان در فالک، ساخته و پرداخته نیکلاس فریلینگ با هلند آشنا شدند.
حالا نوبت به شناختن اسکاندیناوی و فرهنگش رسیده است: این کار را سه پدیده دنیای نشر/ ادبیات قرن بیست و یکم انجام میدهند که داستانهای معمایی و جناییشان بسیار بسیار پرفروش هستند؛ دو نویسنده اهل سوئد یعنی استیگ لارسون و هنینگ مانکل و یک نویسنده اهل نروژ به نام جو نسبو. رمانهای پلیسی راهی بسیار خوب برای بررسی تاریخ هستند، چراکه کار پلیس توجه به جزئیات است. نویسندگان جنایی کمتر پیش میآید روی شغل، لباس یا وضعیت مالی شخصیتها دقیق شوند، شاید این نکته به نظر عجیب برسد اما آنچه موجب میشود درک ما از دنیای توصیفی نویسندگان جنایی اینقدر دقیق باشد، تمرکز آنها بر جزئیات اجتماعی است: منوهای غذا، ساعت حرکت قطارها، مدلهای لباس، مغازهها، روزنامهها و اخبارشان. به همین دلیل است که کتابهای جنایی خوب، آینه تمام قد زمانه خود هستند. برای همین است که اگر در آینده مورخی بخواهد درک کند چطور سوئد تنها کشور غربی اجراکننده دموکراسی است که در همین چند سال گذشته، هم نخستوزیرش و هم وزیر امور خارجهاش ترور شده یا اینکه بفهمد چرا در نروژ یک نژادپرست، ۷۷ نفر را به گلوله بسته، به راحتی با خواندن کتابهای جنایی ۱۰ سال گذشته میتواند به سرنخهای مفیدی دست پیدا کند.
سنت قوی ادبیات پلیسی/جنایی موجب شده که در سراسر دنیا نویسندگان تمایل داشته باشند کارآگاهان داستانهای خود را به شخصیتی ادبی در گذشته ربط دهند. مثلاً هنینگ مانکل اعتراف کرده است کورت والندر، کارآگاه پلیس اندوهگین سوئدی که پروندههایش بیانگر تغییرات مختلف جامعه اسکاندیناوی هستند، برگرفته از شخصیت مارتین بک هستند. بک پلیس افسرده و حساسی بود که در رمانهای زوج روزنامهنگاری به نامهای مای شووال و پر والو شخصیت اصلی بود. بک در ۱۰ رمان که در فاصله ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۵ منتشر شد حضور داشت و تأثیری عمیق بر ادبیات جنایی اسکاندیناوی گذاشت. به گفته جو نسبو، در حال حاضر ادبیات جنایی اسکاندیناوی تحت تأثیر عمیق بک است که خودش به نوعی «هلمز شمال» بوده.
مانکل که متولد ۱۹۴۸ در سوئد است از سال ۱۹۷۰ نمایشنامهنویسی را شروع کرد در کارنامه پربارش علاوه بر نمایشنامههای متعدد، داستانهایی برای کودکان و بزرگسالان هم دیده میشود. عمده شهرت او برای خلق همین شخصیت کورت والندر، کارآگاه اندوهگین و احساساتی است که تاکنون در ۱۲ رمان و داستان (۱۰ رمان، یک داستان کوتاه و یک رمان با محوریت دختر والندر) نوشته مانکل حضور داشته است. اولین رمان مانکل با محوریت شخصیت کورت والندر «قاتلان بدون چهره» نام دارد که سال ۱۹۹۱ منتشر شد. آخرین کتاب این مجموعه نیز «مرد آزرده» نام دارد که سال ۲۰۰۹ منتشر شد، این رمان حدود ۱۰ سال پس از انتشار دهمین کتاب مانکل با محوریت والندر (رمان «هرم») منتشر شد. یازدهمین کتاب «در برابر جنگل» نام دارد که سال ۲۰۰۲ منتشر شد اما شخصیت اصلی این رمان دختر والندر به نام لیندا است. مانکل نوشتن اولین جلد کتاب را اینچنین شرح داده است: «سال ۱۹۸۹ بود و مدت زیادی بود در آفریقا زندگی میکردم. یک سال و نیم بود که سوئد را ندیده بودم.
وقتی به سوئد بازگشتم متوجه شدم بمبی ساعتی در جامعه سوئد شروع به تیک تیک کرده است، این بمب رشد نژادپرستی بود. برای همین تصمیم گرفتم در این مورد چیزی بنویسم. و چون به نظر من رفتارهای نژادپرستانه نوعی رفتار جنایی است، تصمیم گرفتم داستانی جنایی بنویسم. آن موقع بود که متوجه شدم به یک کارآگاه نیاز دارم و… کورت والندر درست در تاریخ ۲۰ ماه مه سال ۱۹۸۹ روی صفحه کاغذ متولد شد. نام او را با باز کردن کتاب راهنمای تلفن انتخاب کردم. خوشبختانه نام خوبی بود و هست. خوشحالم که او بر اثر یک احساس نیاز متولد شد. اینطور نبود که بگویم من این آدم را دارم حالا چه قصهای برایش جور کنم.» بد نیست بدانید مانکل، داماد اینگمار برگمان کارگردان بزرگ سوئدی است. او به همراه همسرش در ایوا زندگی میکند و در مصاحبههایش اشاره کرده است که برگمان همیشه رمانها و نمایشنامههای او را میخوانده و درمورد آنها نظر میداده است. مانکل در توصیف والندر گفته است او کارآگاهی صادق، کوشا، عملگرا و بدون زرق و برق است که به همان میزان که موفق است، شکست هم میخورد. او در ازدواجش شکست خورده و رابطه پردردسری با دخترش دارد. او تنهاست، بدبین است، گاهی میخواهد همه چیز را ببوسد و کنار بگذارد اما این کار را نمیکند. او سعی میکند زندگی شخصیاش را سروسامان ببخشد اما نمیتواند. شبها کابوس رهایش نمیکند.
مانکل نوشتن رمانهای والندر را همیشه با یک سوال و مسأله شروع میکند، بعد والندر وارد ماجرا میشود و بعد با فکرهای او همراه میشویم و داستان شکل میگیرد. مانکل رمانهای جناییاش را تحت تأثیر آرتور کانن دویل و ادگار آلن پو میداند. او خود را وامدار
«قلب تاریکی» جوزف کنراد میداند و البته «مکبث». و البته درام یونان باستان که منبع الهام همیشگی او بوده. آثار و نویسندگانی که در آثارشان به جنایت و مطالعه روانشناختی فرهنگ میپردازند. برخی نویسندگان هستند که مانکل همیشه آثارشان را دنبال میکند؛ جان لوکاره یکی از آنهاست که مانکل از سال ۱۹۶۳ و انتشار «جاسوسی که از سردسیر آمد» همه آثارش را خوانده است. او آثار آگاتا کریستی را هم خوانده است اما علاقه چندانی به آنها ندارد.
شاید اندوه چهره و صدای والندر و بارانی که بر روحش میبرد، به نظر امری رایج در سوئد باشد اما مانکل منشاء این غم را آفریقا میداند. او که بخشی از زندگی خود را در آفریقا سپری کرده میگوید آنچه آفریقا به او آموخته این است که در دنیا رنج بسیاری وجود دارد که وجودش الزامی نیست! رنجی که میشود یک شبه به آن خاتمه داد.
برخی از رمانهای والندری مانکل هستند که همان ابتدا میشود متوجه شد انگیزه قتل چه بوده و قاتل کیست. یکی از این رمانها «به حاشیه رانده شده» است. دلیل این رویکرد این است که مانکل دوست دارد در همان چند صفحه اول، از شر ماجرای قتل خلاص شود و بعد ۵۰۰ صفحه در مورد فرآیند تحقیقات پلیس بنویسد که به نظرش اهمیت بسیاری دارند. درواقع او در ۵۰۰ صفحه بعد کتاب، ذرهبینش را روی زوایای تاریک و ناشناخته جامعه میبرد. قاتلان او اغلب نمونههای تیپیک قاتلان سریالی هستند؛ او در رمانهایش سعی دارد نشان دهد که جامعه به سادگی از دل کودکان، هیولا و از دل زنان، افرادی بیرحم خلق کرده است. درواقع ۵۰۰ صفحه بعد از مقدمه، رمانهای مانکل، نقدی هستند بر رویکرد جامعه در قبال کودکان و زنان که سرکوب و ضعیف انگاشته میشوند.
این نوشتهها را هم بخوانید