هدف از ترجمه و خواندن کتاب نبرد من، نوشته هیتلر باید چه باشد؟
دکتر جیمز مورفی، روزنامه نگار، مترجم
هرگاه تعریف می کنم که پدربزرگ ایرلندیام کتاب “نبرد من” هیتلر را به زبان انگلیسی ترجمه کرده، اولین سوالی که از من می پرسند این است: “چرا این کار را کرد؟” و به دنبال آن سوال بعدی می آید : “او نازی بود؟”
و پاسخ مختصر من به این سوال ها همیشه این است: نخیر او نازی نبود و ثانیا چرا نباید این کتاب را ترجمه می کرد؟
پدر بزرگ من در سالهای دهه ۱۹۳۰ میلادی به عنوان روزنامه نگار و مترجم در برلین کار و از این طریق امرار معاش می کرد.
مطمئنا در آن زمان شناختن دیکتاتور بزرگی که در قلب اروپا ظهور کرده بود برای مردم می توانست جالب و مهم باشد.
مسلما پدر بزرگ من و بسیاری از افراد دیگری که نازی نبودند در آن زمان چنین می اندیشیدند. در عین حال باید به خاطر داشت که ترجمه و انتشار کتاب نبرد من به زبان انگلیسی سالها قبل از آن اتفاق افتاد که هیتلر به نفرت انگیزترین و جنایتکارترین چهره تاریخ بدل شود.
هیتلر از محل انتشار و فروش کتاب نبرد من ثروت زیادی به دست آورد. پس از رسیدن به صدراعظمی آلمان در سال ۱۹۳۳، ابتدا خود را از پرداخت هرگونه مالیاتی مستثنی کرد و بعد هم دستور داد این کتاب در تیراژ بالایی چاپ شود.
حکومت آلمان نازی میلیونها نسخه از این کتاب را خریداری کرد و به هر زوج جوانی که در آن سالها ازدواج می کردند یک نسخه از این کتاب اهدا می شد. آمارها نشان می دهند در آن دوران بیش از ۱۲ میلیون نسخه از این کتاب فقط در خود آلمان به فروش رسید.
ترجمه پدر بزرگ من، که اولین نسخه خلاصه نشده از “نبرد من ” به زبان انگلیسی بود و در سال ۱۹۳۹ در لندن به چاپ رسید، حکایت بسیار گیرایی است و
عناصری مثل کشمکش بر سر حقوق معنوی این اثر، بازگشت مخفیانه به آلمان نازی برای یافتن نسخه اصلی و حتی دخالت های یک جاسوس شوروی در این ماجرا آن را جذاب تر می کند.
پدربزرگ من به نام دکتر جیمز مورفی از سال ۱۹۲۹ و قبل از به قدرت رسیدن نازیها در شهر برلین زندگی می کرد.
او یک مجله روشنفکری به نام تریبون بین المللی را راه اندازی و منتشر کرد که اساسا حاوی مصاحبه های خود او با شخصیت های مهم آن دوران از جمله آلبرت اینشتین و توماس مان بود. اما با قدرت گیری حزب نازی و تشدید سرکوب در آلمان او مجبور شد به بریتانیا بازگردد.
او در سالهایی که در بریتانیا بود کتاب کوتاهی نوشت با عنوان “آدولف هیتلر: ماجراها و سوابق سیاسی او” و هدفش توضیح این نکته بود که چرا جمعیت کثیری از مردم آلمان از نازیها حمایت می کنند.
پدربزرگم در سال ۱۹۳۴ به برلین بازگشت و به شدت ترجمه های ناقص اطلاعیه های حزب نازی آلمان را به انگلیسی مسخره میکرد. او به خصوص از ترجمه گزینشی و خلاصه شده “نبرد من” که در سال ۱۹۳۳ به انگلیسی منتشر شد، ناراضی بود.
در اواخر سال ۱۹۳۶ مقامات حزب نازی آلمان از پدربزرگ من خواستند که متن کامل کتاب دوجلدی “نبرد من” را به انگلیسی ترجمه کند. احتمالا دستگاه تبلیغاتی حکومت آلمان نازی قصد داشت ترجمه کامل این کتاب را آماده کند تا در موقعیت مناسب و ضروری آن را منتشر کند.
در سال ۱۹۳۷ مقامات آلمان نازی نظر خود را تغییر دادند و تمام نسخه های اصلی ترجمه کتاب را ضبط کردند. پدربزرگ من ، جیمز مورفی در سپتامبر ۱۹۳۸ به انگلستان بازگشت. تعدادی از ناشران بریتانیایی برای چاپ ترجمه او از کتاب “نبرد من” اظهار علاقه کردند اما نگران بودند که بنگاه نشر حکومتی آلمان نازی به آنها اجازه ندهد که از حقوق معنوی این اثر استفاده کنند.
با این حال مشکل اصلی این بود که پدر بزرگم نسخه کامل ترجمه را در آلمان جا گذاشته بود.
درست در روزهایی که او قرار بود برای حل و فصل این مشکلات به برلین بازگردد، سفارت آلمان در لندن به او پیام داد که حق بازگشت به آلمان را ندارد. او به شدت ناراحت و پریشان شد.
او که ذاتا فرد ولخرجی بود با مشکل مالی شدیدی مواجه بود و به چاپ ترجمه کامل “نبرد من” امید زیادی بسته بود.
در آن مقطع همسرش، مادربزرگ من، گفت که او به آلمان خواهد رفت. به گفته پدرم، مادربزرگم در آن زمان گفته بود که آلمانها ورود او را به کشور تشخیص نخواهند داد.
“او به آلمان رفت و با یکی از مقامات وزارت تبلیغات حکومت آلمان قرار ملاقات گذاشت. نام این مقام سیفرث بود.”
مادر بزرگم در این ملاقات به مقام وزارت تبلیغات آلمان گفت: “شما می دانید که گروهی در آمریکا مشغول ترجمه این کتاب هستند و شما نمی توانید از انتشار آن جلوگیری کنید. شما می دانید که همسر من ترجمه دقیقی از این اثر انجام داده و کار او بسیار عالی است. پس چرا این متن را به ما نمی دهید؟”
سیفرث به مادر بزرگم جواب داد :”من زن و بچه دارم. شما می خواهید که من را اعدام کنند؟”
پس از این ملاقات نافرجام مادربزرگم به خاطر آورد که یک نسخه ی کپی شده با کاغذ کپیه از نسخه اولیه ترجمه را مدتها پیش به یکی از منشی های همسرش داده است.
این منشی یک زن انگلیسی به نام دفنی فرنچ بود. مادربزرگم او را در شهر برلین پیدا کرد و خوشبختانه او هنوز کپی را نگه داشته بود. مادر بزرگم متن را با خود به لندن بازگرداند.
با توجه به اینکه ترجمه دیگری از “نبرد من” در آمریکا در آستانه چاپ بود، پدربزرگم باید هر چه زودتر ترجمه خود را تصحیح و چاپ میکرد. در ماه مارس ۱۹۳۹ انتشارات هرست و بلکت هاچینسون اولین نسخه از ترجمه کامل و سانسور نشده “نبرد من” را به زبان انگلیسی منتشر کرد.
_____________________________________
وضعیت امروزی کتاب “نبرد من”
با توجه به اینکه محل سکونت رسمی آدولف هیتلر شهر مونیخ بود پس از خودکشی تمام درآمدها و اموال او به دولت ایالتی باواریا تعلق گرفت که اکنون صاحب حقوق معنوی کتاب “نبرد من” در آلمان است و تاکنون اجازه بازنشر این کتاب را نداده است.
حق معنوی انحصاری این اثر طبق قوانین سراسری و ایالتی در آلمان در سال ۲۰۱۵ به پایان می رسد و دولت ایالت باواریا گفته اجازه انتشار نسخه جدیدی از این کتاب را که در برگیرنده مقدمه و توضیحات ضروری باشد خواهد داد.
در برخی از کشورهای جهان انتشار و یا حتی مالکیت این کتاب ممنوع است از جمله آرژانتین، چین، هلند و روسیه.
در برخی دیگر از کشورها مثل هند و یا ترکیه هنوز جزو کتابهای پرخواننده است و تخمین زده می شود که در آمریکا هر ساله ۱۵ هزار نسخه از این کتاب به فروش می رسد.
____________________________________
تا اوت همان سال ۳۲ هزار نسخه از کتاب به فروش رسید و چاپ آن با سرعت ادامه یافت تا زمانی که چاپخانه آن در سال ۱۹۴۲ در حملات هوایی آلمان نابود شد.
اما در سالهای بعد یک ترجمه دیگر که در آمریکا انجام شده بود به نسخه مرجع این کتاب در زبان انگلیسی بدل شد.
یک کارشناس حقوق معنوی آثار چاپی که در مورد کتاب “نبرد من” تحقیق کرده تخمین می زند که در مجموع بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار نسخه از ترجمه جیمز مورفی به فروش رسیده است.
اما پدربزرگ من از محل نشر این کتابها هیچ سهمی دریافت نکرد. انتشاراتی هاچینسون که آن را در بریتانیا منتشر کرد، مدعی بود که حکومت آلمان حق الزحمه ترجمه را به پدربزرگم پرداخت کرده و در عین حال حقوق معنوی ترجمه انگلیسی هیچگاه به تایید ناشر آلمانی نرسیده؛ بنابراین آنها در هر مقطعی ممکن است از انتشاراتی بریتانیایی شکایت و طلب خسارت کنند.
بعدها مقامات دولت آلمان نازی نامه شدید الحنی برای پدربزرگم نوشتند که نشان می داد با ترجمه او مخالفند ولی دولت آلمان اعتراض و اقدام حقوقی در این مورد انجام نداد.
حتی اداره نشر حکومتی آلمان بعدها تقاضا کرد که تعدادی از این کتابها و سهم آنها از انتشار آن برای این نهاد ارسال شود. اما در عمل چیزی به آنها داده نشد.
ترجمه جیمز مورفی از کتاب “نبرد من” سالهاست که دیگر منتشر نمی شود ولی نسخه های از آن در سراسر جهان پراکنده اند و می توان آنها را روی اینترنت پیدا کرد.
در کتابخانه وینر در شهر لندن که متخصص جمع آوری کتابهای مربوط به هولوکاست و جنایت های آلمان نازی است، یک نسخه بسیار با ارزش از ترجمه “نبرد من” نگهداری می شود. در صفحات اول این کتاب عکسی از هیتلر در میان گروهی از مردم خندان وجود دارد که ظاهرا مربوط به دیدار او از روستای کوچکی در مناطق کوهستانی ایالت باواریای آلمان است.
در زیر این عکس با مداد توضیح داده شده که آدولف هیتلر هنگام دیدار از این روستا نسخه هایی از کتاب “نبرد من” به زبان انگلیسی را امضا کرد. امضای هیتلر با مداد زیر این عکس وجود دارد.
بدون شک طرفداران انگلیسی هیتلر که به اقامتگاه کوهستانی رهبر آلمان نازی سفر کرده بودند نسخه این ترجمه را با خود به آنجا برده بودند.
روی این عکس به شکل خنده داری سه فلش با مداد کشیده شده است. در کنار پیکانی که در بالای عکس وجود دارد نوشته شده “م بورمن؟”. در کنار فلش دوم که به عکس هیتلر اشاره دارد نوشته شده : “هیتلر” و در کنار فلش سوم که به عکس زن جوانی اشاره دارد نوشته شده: “کارن”.
بن بارکو مدیر کتابخانه وینر در شهر لندن می گوید: “قاعدتا این زن به نام کارن یا صاحب این کتاب و یا از نزدیکان صاحب کتاب بوده است. اما امروزه در دست گرفتن این کتاب احساس عجیب و ترسناکی ایجاد می کند چون به ما یادآوری می کند که خود هیتلر نیز این کتاب را در لحظه امضا در دست گرفته بود.”
بن بارکو یک نسخه دیگری از کتاب “نبرد من” با ترجمه جیمز مورفی را به من نشان داد که انتشاراتی هاچینسون در هجده قسمت هفتگی منتشر کرده بود.
جلد آن به رنگ قرمز و زرد است. اما نکته بسیار عجیب در مورد این نسخه این است که در گوشه ای از جلد آن نوشته شده :”درآمد حاصل از فروش تمامی نسخه ها به صلیب سرخ بریتانیا اهدا خواهد شد”، پشت جلد آن نیز نوشته شده :”این کتاب طرح کلی امپریالیسم آلمان و بحث برانگیزترین کتاب دنیای مدرن است.”
ترجمه جیمز مورفی از “نبرد من” یک نکته هیجان انگیز دیگر هم دارد. زمانیکه پدر بزرگ من مشغول این ترجمه بود یک زن آلمانی را برای کمک به ترجمه استخدام کرد.
یک نویسنده نیمه یهودی که در عین حال صاحبخانه پدربزرگم بود، توصیه این زن را کرده بود.
پدربزرگم در آن زمان طوری از این زن به نام گرتا لورکه صحبت می کرد که گویی هوشمندترین فردی است که تا آن زمان شناخته است.
اما او در جریان کار با این فرد دردسرهای زیادی کشید. پدربزرگ من قصد داشت یک ترجمه کاملا دقیق و منصفانه از کتاب به انگلیسی خوب تهیه کند. اما گرتا
گاهی اوقات کلمات و عبارات او را به شکلی تغییر می داد که زبان مغلق و بی نزاکت هیتلر را به خوبی برجسته کند.
پدرم می گوید: “این رفتار گرتا به شدت او را عصبانی می کرد و مجبور می شد دوباره این کلمات را تغییر دهد.”
اما نکته دیگری در مورد گرتا لورکه وجود داشت که پدربزرگم در آن زمان از آن اطلاع نداشت. در سالهای جنگ، حکومت آلمان متوجه شد که گرتا لورکه و همسرش
به نام آدام کوکهوف اعضای یک شبکه جاسوسی اتحاد شوروی هستند که در آن زمان با عنوان ارکستر سرخ شناخته می شدند و شهرت فراوانی پیدا کرده بودند.
آدام کوکهوف اعدام شد ولی مجازات گرتا به حبس ابد تقلیل یافت. او از حوادث جنگ جان سالم به در برد و سالها بعد در کتاب زندگینامه خود به جیمز مورفی با عنوان آقای ام اشاره کرد.
او در بخشی از کتاب خاطرات خود می نویسد: “هنگام دیدارم با آقای ام او به شدت من را تحت تاثیر قرار داد. او مردی خوش قیافه و با وقار بود که در بیننده حس اعتماد ایجاد می کرد. از نحوه حرف زدن او درباره ترجمه کتاب، متوجه شدم که او با ناسیونال سوسیالیسم حزب آلمان نازی هیچ قرابت و دوستی ندارد.”
گرتا لورکه در مورد کمک به ترجمه “نبرد من” تردیدهای جدی داشت. او سالها بعد در ملاقاتی با پدرم این موضوع را عنوان کرد. “چرا من باید به ترجمه این کتاب مخوف به زبان انگلیسی کمک کنم”.
اما به گفته پدرم او با روسای خود در شبکه جاسوسی اتحاد شوروی تماس گرفته بود و ظاهرا آنها گفته بودند که ترجمه خوب این کتاب به زبان انگلیسی ضروری است.
پدرم در این مورد می گوید: “مقامات سیاسی و اطلاعاتی اتحاد شوروی از طریق سفیر خود در شهر لندن که با لوید جورج نخست وزیر وقت بریتانیا روابط خوبی داشت متوجه شده بودند که در بریتانیا از افکار آدولف هیتلر شناخت نادرستی وجود دارد. لوید جورج به سفیر اتحاد شوروی می گفت که کتاب نبرد من را خوانده و هیچیک از حرف های منفی را که در مورد هیتلر می گویند در این کتاب ندیده است.”
“بعدها مشخص شد که لوید جورج نسخه خلاصه و گزیده شده از ترجمه کتاب را خوانده که فقط دربرگیرنده یک سوم متن کتاب اصلی بود و مضامین آن توسط دستگاه تبلیغاتی آلمان نازی کنترل و به دقت دستچین شده بود. بنابراین مقامات اطلاعاتی اتحاد شوروی به گرتا لورکه می گویند که تو باید به این فرد کمک کنی تا نسخه کامل و صحیح این کتاب را ترجمه کند.”
متاسفانه من هیچگاه پدربزرگم را ندیدم. او در سال ۱۹۴۹ در سن ۶۶ سالگی بر اثر بیماری قلبی درگذشت. این مرد درشت اندام ایرلندی، فردی پیچیده و بسیار جالبی بود.
او در زمینه ها و رشته های مختلف صاحب نظر بود و هنر، ادبیات و علوم را به خوبی می شناخت. او استاد دانشگاه، روزنامه نگار و یک مترجم زبردست بود و در عین حال در مورد پیدایش فاشیسم در ایتالیا و نازیسم در آلمان صاحب نظر قابلی بود.
او علاوه بر انگلیسی به زبانهای آلمانی، ایتالیایی و فرانسوی کاملا تسلط داشت و در آرزوی یک اروپای متحد و صلح آمیز بود. اما در نهایت، حتی اگر خود او واقعا چنین قصدی نداشت، بیش از هر چیز دیگری به عنوان مترجم انگلیسی کتاب “نبرد من” مشهور شد.
این نوشتهها را هم بخوانید