حماقتِ ناشران: ناشران آمریکایی حاضر به چاپ اتحادیهٔ ابلهان در زمان حیات نویسندهاش نبودند
پیمان خاکسار /مترجم رمان اتحادیهٔ ابلهان
جان کندی تول، نویسندهٔ رمان اتحادیهٔ ابلهان، در سال 1937 در نیواورلینز لوییزیانا به دنیا آمد. مادرش معلم موسیقی بود و پدرش ماشینفروش. جان کندی در سن 16 سالگی تحت تأثیر نویسندهٔ مورد علاقهاش، فلنری اوکانر، رمانی نوشت به نام «انجیل نئون» که بعد از موفقیت اتحادیه ابلهان بیشتر مورد توجه قرار گرفت تا جایی که فیلمی هم بر اساس آن ساخته شد. جان کندی در 17 سالگی بورسیهٔ کامل دانشگاه تولن شد و در 22 سالگی به سِمَت استادی کالج هانتر نیویورک رسید، جوانترین استادی که تا به آن زمان در آن کالج ادبیات انگلیسی تدریس کرده بود. او که همزمان مشغول تحصیل بود تا دکترایش را دریافت کند در سال 1959 به خدمت سربازی رفت و به پورتوریکو اعزام شد.
در آنجا ماشین تحریر دوستش را قرض گرفت و نوشتن اتحادیه را شروع کرد اما محتوای آن را از همقطارانش مخفی نگه داشت. بعد از بازگشت به آمریکا رمان کامل شده را برای بسیاری از ناشران ارسال کرد ولی هیچکدام راضی به چاپش نشدند. همه ایرادی به آن گرفتند و ردش کردند. حتی یک بار با ناشری نیویورکی قرار ملاقات گذاشت ولی وقتی از نیواورلینز به نیویورک سفر کرد متوجه شد ویراستاری که با او قرار داشته به سفر رفته. تول که از این گونه برخوردها با کتابش که خودش میدانست شاهکار است به شدت افسرده شده بود دیگر کمتر بر سر کلاسهایش حاضر میشد و دانشجویانش نقل میکنند که دیگر آن استاد آراستهٔ پیشین نبود و بد لباس میپوشید و حرفهای نامربوط میزد.
دائم وحشت داشت یکی از ویراستارانی که اتحادیه را برایشان ارسال کرده بود کتاب را به نام خودش به چاپ برسند. یک روز پس از دعوایی با مادرش، ماشینش را برداشت و به ایالت جورجیا رفت و از خانهٔ فلنری اوکانر بازدید کرد. بعد در حومهٔ شهر بیلاکسی یک شلنگ به اگزوز وصل کرد و داخل ماشین آورد و به زندگیاش پایان داد. 32 سالش بود. یادداشت خودکشیای که کنار خود در ماشین گذاشته بود هرگز انتشار پیدا نکرد.
مادرش بعد از دو سال دست و پنجه نرم کردن با افسردگی ناشی از مرگ پسرش، کارِ او را ادامه داد. 9 سال رمان را برای ناشران دیگر فرستاد و باز جوابِ نه شنید. تا اینکه بالاخره سراغ واکِر پِرسی رفت که استاد دانشگاه لوییزیانا بود و از مهمترین نویسندگان جنوب آمریکا. پرسی که از مراجعات مکرر پیرزنی که ادعا میکرد شاهکار پسر مردهاش را در دست دارد جانش به لب آمده بود با اکراه رمان را گرفت، به این امید که قطعاً بد است و بعد از چند صفحه آن را به کناری پرتاب خواهد کرد. به قول خودش در پیشگفتار کتاب «معمولاً پاراگراف اول کتاب برایم کفایت میکند. تنها ترسم این بود که کتاب به اندازهٔ کافی بد نباشد، اینجوری وجدانم اجازه نمیداد که تا آخر نخوانم. ولی در این مورد ادامه دادم. باز هم ادامه دادم.
اول با این احساس ناخوشایند که اینقدرها هم بد نیست که بشود راحت رهایش کرد، بعد کمکم توجهم را جلب کرد، بعد این توجه بدل به هیجانی شد که هر لحظه شدت میگرفت و بالاخره تمام اینها تبدیل شدند به ناباوری: امکان ندارد که این کتاب تا این اندازه خوب باشد. باید در برابر وسوسهٔ گفتنِ اینکه کجای کتاب دهانم از تعجب باز شد، کجا لبخند زدم، کجا قهقهه و بالاخره کجا سرم را از حیرت تکان دادم مقاومت کنم. بهتر است که خودِ خواننده تمام این احساسات را تجربه کند… برای اطلاق واژهٔ کمدی به این رمان دودلم –هرچند که هست- چون حق مطلب ادا نمیشود. این رمان فقط کمدی نیست. ورای این حرفهاست.»
پِرسی پیشگفتاری برای کتاب نوشت و با توصیهٔ او دانشگاه لوییزیانا کتاب را در 2500 نسخه منتشر کرد. کتاب به محض انتشار غوغایی به پا کرد و سال بعد جایزهٔ پولیتزر را گرفت. تنها کتابی که پس از مرگ نویسندهاش این جایزه را دریافت کرده. در نظرسنجی مشهوری که مجلهٔ تایم در سال 2005 انجام داد و از بزرگترین منتقدان و نویسندگان آمریکایی خواست تا بهترین کتاب آمریکایی 25 سال گذشته را انتخاب کنند، اتحادیهٔ ابلهان جایگاه ششم را به خود اختصاص داد، بعد از آثاری از تونی موریسون، دان دِلیلو، جان آپدایک، کورمک مککارتی و فیلیپ راث. آنتونی برجس نویسنده و منتقد سختگیر انگلیسی (نویسندهٔ رمان پرتقال کوکی) کتابی دارد به نام 99 رمان که در آن 99 کتاب برتر ادبیات انگلیسی را از سال 1939 تا 1984 برگزیده و برای هرکدام یادداشتی نوشته. در بین این 99 کتاب، هفت کتاب را شاهکار خوانده. یکی از آنها اتحادیهٔ ابلهان است. مجسمهٔ برنزی ایگنیشس جی. رایلی، شخصیت اول رمان، بهاندازهٔ طبیعی جلوی فروشگاه دی. اچ. هولمز نیواورلینز نصب شده. تا پیش از توفان کاترینا در شهر نیواورلینز تور اتحادیه ابلهان برقرار بود. یعنی عشاق کتاب از سرتاسر آمریکا میآمدند تا از مکانهایی که ایگنیشس-شخصیت اصلی کتاب- درشان سر کرده بود بازدید کنند.
ایگنیشس قرون وسطاشناسی است که تمام دنیا را از دریچهٔ کتاب تسلای فلسفهٔ بوئتیوس، فیلسوف قرون وسطایی، میبیند. تمام زندگیاش فلسفهبافی است و انزجارش از جامعهٔ آمریکا. از مصرفگرایی، هالیوود، دموکراسی و هرچیز آمریکایی دیگر بیزار است. ایگنیشس ناظر غیرمنفعلی است بر تمام حماقتها و بیشعوریهای محیط پیرامونش.
میدانم کار درستی نیست که مترجم در مقدمه از کتابی که ترجمه کرده تعریف و تمجید کند. ولی متأسفانه اصلاً توان مقابله با این وسوسه را ندارم. اتحادیهٔ ابلهان بهترین کتابی است که در زندگیام خواندهام. بسیار خوشحالم که این کتاب در این 30 سالی که از چاپش میگذرد توجهِ هیچ مترجم ایرانی را به خود جلب نکرد. بسیار خوشحالم و خوش اقبال که افتخار ترجمهٔ این کتاب نصیب من شد. در تمام مدتی که مشغول ترجمهٔ این کتاب بودم با ایگنیشس زندگی کردم. به کارهایش خندیدم. نگرانش شدم. از او متنفر شدم و بالاخره سنتزِ این تجربهٔ غریب این بود که او را چون برادرم دوست بدارم. جداً این حس را ندارم که شخصیت ایگنیشس جی. رایلی محدود است به ورقهای کتابی که در دست دارم. احساس میکنم هست، وجود دارد، نفس میکشد. صدایش گاهی در گوشم طنین میاندازد. حتی در بخشی از کتاب، بویش را حس کردم. البته این شیفتگی محدود به من نیست. در سایت آمازون چند نفر نوشته بودند که نمیشود این کتاب را راحت در مکانهای عمومی مثل مترو یا پارک خواند، چون محال است که یک نفر به سمت آدم نیاید و نگوید که داری چه کتاب محشری میخوانی یا اینکه به فلان جایش رسیدهای یا نه. باز هم به قول یکی از شیفتگان کتاب، اگر کسی این کتاب را نخوانده باشد نمیتواند ادعای کتابخوان بودن کند.
به گفتهٔ منتقد نیویورک تایمز اتحادیهٔ ابلهان در حقیقت ناشرانی بودند که با نپذیرفتن کتاب، ما را از مجموعه آثار یکی از بزرگترین نوابغ ادبیات محروم کردند
منبع: شماره 17 مجله تجربه
این نوشتهها را هم بخوانید