اتهام به الحاد و مصادیق آن در دوران سلجوقیان

رقیه واحد درآبادی – صفورا برومند

۱. مقدمه

سلجوقیان (۵۹۰-۴۲۹ ق.) ازجمله اقوام غز بودند که در حدود اواخر قرن چهارم ه. ق اسلام آورده و به عنوان نیروهای مزدور به جهان اسلام راه یافتند. ضعف قدرت های محلی در شرق ایران و نیز سیاست های دستگاه خلافت عباسی به کسب قدرت سلجوقیان منجر شد. (۴۲۹‌ ق.) سلجو یان س ّ نی متعصب در برابر آل بویه شیعی (۴۵۴-۳۲۰ ق.) سر برآورده و از حمایت دستگاه خلافت عباسی برخوردار شدند. سلجوقیان توانستند ضمن اقتباس شیوه های کشورداری ایرانی، قدرت خود را در سراسر ایران تا آسیای صغیر گسترش داده و به نیروی تعیین کننده ای در مناسبات سیاسی منطقه تبدیل شوند. آنان ارتباط خود را با خلافت عباسی حفظ کرده و بدین ترتیب به حامیان مذهب رسمی عباسیان یعنی تسنن تبدیل شدند. معاصر بودن سلجوقیان با فاطمیان اسماعیلی مصر، فعالیت اسماعیلیان در ایران، اختلافات مذهبی بین فرق اسلامی و سیاست های دینی خلفا و حکمرانان سلجوقی زمینه ساز برخی موارد اتهام به الحاد در این دوره شد. مسألهٔ اتهام به الحاد و یا تکفیر یکی از مسائلی است که در تاریخ، بسیار مسبوق به سابقه بوده و پیوند نهاد سیاست و مذهب و دور شدن از روحیهٔ تسامح مذهبی در جامعه روند آن را شدت می بخشد. به سخن دیگر در پاره ای از موارد انگیزه های سیاسی و میل به حذف مخالفان و مصادرهٔ اموال آنان و یا رقابت های مذهبی بهانه های لازم برای تمسک به حربهٔ اتهام به الحاد را فراهم می نمود. بر این اساس مسأله اصلی پژوهش حاضر واکاوی این امر است که شرایط سیاسی و اجتماعی و یا گرایش ها و تعصبات دینی بر متهم شدن افراد و گروه ها به الحاد چه تأثیری داشته است؟ در این راستا پرسش های فرعی نیز نظیر علت طرح اتهام به الحاد و یا بررسی ویژگی های شخصیتی و فکری متهمین به الحاد نیز مورد بحث قرار خواهدگرفت.

به نظر می رسد انگیزه های سیاسی و مذهبی به گونه ای توأمان در متهم نمودن افراد و گروه ها به الحاد نقش داشته و صرف نظر از صحت اثبات ناپاکی عقیدتی متهمان، اتهام به الحاد تنها بهانه ای برای حذف فیزیکی افراد یا گروه ها محسوب می شد. پیگیری مسألهٔ الحاد در دورهٔ سلجوقیان با توجه به تغییر مناسبات حاکمیت در ایران با خلافت عباسی بغداد و فاطمیان مصر برای درک روابط میان نهادهای مذکور و قالب های فکری و شرایط سیاسی، مذهبی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر آن دوره ضروری می نماید. بر این مبنا، در این پژوهش، داده ها با روش کتابخانه ای گردآوری و مورد توصیف و تحلیل قرار می گیرد.

۲. پیشینهٔ پژوهش

درخصوص موضوع الحاد و اتهام به آن در دوران مورد بحث، به طور پراکنده در منابع تاریخی مطالبی ارائه شده است. ازجمله بنداری در بخش هایی از کتاب تاریخ سلسلهٔ سلجوقی ضمن بیان دوران حکمرانی سلطان محمد و عملکرد او در برابر اسماعیلیان به برخی نکات مرتبط با موضوع مورد بحث اشاره می کند. (بنداری، ۱۳۵۶: ۱۰۳) راحه الصدور و آیه السرور اثر راوندی از مهّ م ترین کتب برای آشنایی با تعصبات مذهبی در عصر سلجوقیان است. راوندی با نگاه خصمانه ای به شیعیان، از نفوذ آن ها در مناصب دولتی انتقاد، و آن ها را به رافضی بودن متهم کرده است. (راوندی، ۱۳۶۴: ۳۲) عبدالجلیل قزوینی رازی در کتاب النقض، ضمن تشریح اوضاع دینی قرن پنجم ه. ق، به اتهامات مؤلف فضایح روافض نسبت به شیعیان پاسخ می دهد و با حمایت از شیعیان، اسماعیلیان را شایستهٔ کفر و الحاد می داند. (قزوینی رازی، ۱۳۹۱: ۱۳۵) خواجه نظام الملک طوسی در فصل چهل ودوم تا چهل وششم سیاست نامه ضمن بررسی تاریخ اسماعیلیان و مزدک، خطر نفوذ باطنیان و رافضیان را به سران حکومتی و رهبران مذهبی گوشزد می کند. (طوسی،

۱۳۴۴‌: ۲۵۸‌- ۱۷۸) بررسی این منابع، در بازشناسی دیدگاه حاکم بر موضوع الحاد و مصادیق آن در دوران مورد بحث، نقش دارد. در مطالعات جدید ازجمله کتاب فرقه اسماعیلیه اثر مارشال هاجسن و اسماعیلیان در تاریخ اثر برنارد لوئیس نشانه هایی از موضوع مورد بحث به چشم می خورد که به اختصار و ذیل مباحث تاریخ سیاسی به آن پرداخته شده است. (هاجسن، ۱۳۴۳: ۲۶۰- ۲۵۱‌ و ۱۳۴‌- ۱۲۰‌، لوئیس، ۱۳۶۳: ۲۶۱) به رغم اهمیت موضوع الحاد در جامعه اسلامی، مدخل الحاد در دایره المعارف بزرگ اسلامی تالیف نشده است و مدخل الحاد اثر مادلونگ در دایره المعارف اسلام (Encyclopaedia of Islam) نیز به اختصار به این موضوع می پردازد. در این پژوهش ضمن مطالعه و بازشناسی اتهام به الحاد و مصادیق آن در دوران مورد بحث در منابع دست اول و استفاده از دست آوردهای پژوهشی و مطالعات دهه های اخیر تلاش می شود به پرسش های مورد نظر این پژوهش پاسخ داده شود.

۳. معنای لغوی و اصطلاحی الحاد و ملحد

لحاد از ریشه َ لحد به معنی کجروی و منحرف شدن، خمیدن و میل کردن است. سندی درباره استفاده از آن در معنای مذهبی در دوران پیش از اسلام وجود ندارد. در قرآن کریم نیز یک بار این واژه در آیهٔ ۲۵ سورهٔ مبارکه حج به معنای انحراف به کار رفته است.1 دیگر واژگان مشتق از لحد و لحاد که در قرآن به کار ر ته است، واژه لحَ دون است که از معنای آن نیز مفهوم انحراف مستفاد می شود. ازجمله آیهٔ ۱۸۰ سوره مبارکه الاعراف 2 و نیز آیه

۴۰ سوره مبارکه فصلت.3 بر اساس این آیات، در فقه و کلام اسلامی الحاد به معنای عدول از آیین حق، هرگونه بازگشت از راه حق و صواب و ارتکاب به گناه در مسجد الحرام توصیف شده است. ملحد واژه مشتق از الحاد نیز به فرد از دین برگشته، کافر و مرتد اطلاق می شود. (۵۴۶‌: ۱۹۹۳‌,Madelung) الحاد در چند وجه قابل تعریف است. الحاد در معنی خاص عبارت است از انکار وجود خدای یگانه که طبق ادیان توحیدی وجود او مسلم است. بر این مبنا ملحد فردی است که وجود خدای یگانه را انکار کند. از این منظر، مصداق الحاد و ملحد می تواند در تمام ادیان توحیدی شناسایی شود. معنای دیگر آن بازگشت از دین اسلام و کفر ورزیدن است. بنابراین، الحاد را می توان مترادف کفر4 (رازی ،

۱۳۹۸: ۴. ۴۲-۴۰) و ارتداد 5 به شمارآورد. الحاد در معنی عام به معنای انکار هرگونه باور دینی است. یعنی اگر فردی به خدای یگانه باور داشته باشد، اما اصلی از اصول دین اسلام را انکار کند، ملحد به شمار می رود.6 (دادبه، ۱۳۶۹: ۳۰۹.۲- ۳۰۸)

۴. بررسی مصادیق اتهام به الحاد در دوره سلجوقیان

سلجوقیان بر مذهب اهل سنت بوده و بر آن تعصب داشتند و دیدگاه آنان با اندیشه سیاسی و دینی خلفای عباسی هم سو بود. پس از صدور اعلامیهٔ معروف به اعتقادنامه قادر، حدود رسمی دین و ارکان آن مشخص شد.7 بر این اساس عباسیان، سلجوقیان سنی مذهب را بر آل بویه شیعی ترجیح دادند. قائم، خلیفه عباسی در سال ۴۴۷ ق. طغرل بیک را به بغداد فراخواند و وزیرش به همراه بزرگان و لشکریان از وی استقبال شایانی به عمل آوردند. (بنداری، ۱۳۵۶: ۱۱) دولت آل بویه نوعی دوگانگی مذهبی را برای عباسیان پدید آورده بود و در مقاصد خلافت و ایستادگی در برابر اسماعیلیان مشکلاتی ایجاد می کرد. در نتیجه زمینه مناسبات هم سو بین سلجوقیان و خلافت عباسی فراهم شد. در دوران طغرل

(۴۵۵-۴۲۹ ق.)، آلب ارسلان (۴۶۵-۴۵۵ ق.) و ملکشاه سلجوقی (۴۸۵-۴۶۵ ق.)، ضمن

«ِنَّ ا َّ لذینَ کَ ف ‌ رُ وا وَ َ یصُ دُّ ونَ عَ ن سَ ِیل اللَّ ه وَ ا ْ لمَ سْ جد ا ْ لحَ رَ ام ا َّ لذی جَ عَ لْ َ ناهُ ل نَّاس س وَ اءً ا ْ لع اکفُ فیه و بَاد وَ مَ ن ُ یرِ د ْ ِیه بإِْ لحَ اد بظُ ْ لم ُّ نذِْ قه ُ ِن عَ ذَ اب أَ ِیم.» بی گمان، کسانی که کافر شدند و از راه خدا و مسجدالحرام – که آن را برای مردم، اعم از مقیم در آن جا و بادیه نشین، یکسان قرارداده ایم – جلوگیری می کنند، و [نیز] هرکه بخواهد در آن جا به ستم [از حق] منحرف شود، او را از عذابی دردناک می چشانیم.»(آیهٔ ۲۵‌: سوره حج)
«وَ ِلَّه ا ْ لأَ سْ مَ اءُ لحُ سْ َ نی ٰ َ فادْ عُ وهُ بهَ ا ۖ وَ ذَ رُ وا اَّ لذین َ ُ یْ لحِ دُ ون فی أَ سْ مَ ائه سیُجْ زَ وْ نَ مَ ا کَ ا ُ نوا یَعْ مَ لُ ونَ» و نام های نیکو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آن ها بخوانید، و کسانی را که در مورد نام های او به کژی می گرایند رها کنید. زود که به [سزای] آنچه انجام می دادند کیفر خواهند یافت.»(آیه ۱۸۰: سوره الاعراف)
«إنَّ ا َّ لذینَ ُ یلْ حدُ ونَ فی آ َ یاتَ نا َ لا یَخْ فَ وْ نَ علَ یَْ نا ۗ أَ َ فمَ ن ُ یلْ ق ی ِٰ فی ا نَّار خَ یْرٌ أَ م مَّ ن یَأتی آِ مً نا یَوْ م َ لقیَامَ هِ اعْ مَ لُ وا مَ ا شئُ تم ۖ َّ نهُ بمَ ا َ تعْ مَ لُ ونَ َ بصیرٌ» کسانی که در [فهم و ارائه] آیات ما کژ می روند بر ما پوشیده نیستند. آیا کسی که در آتش افکنده می شود بهتر است یا کسی که روز قیامت آسوده خاطر می آید؟ هرچه می خواهید بکنید که او به آنچه انجام می دهید بیناست.»(آیه ۴۰: سوره فصلت)
کفر، در لغت به معنی نقیض ایمان و به مفهوم انکار خداوند، وحدانیت، عدل و نعمتهایش، تکذیب رسالت حضرت محمد (ص) و اصول دین، خودداری از پذیرش حق، ترک فرایض دینی، ارتکاب معصیت، بیزاری، برائت و ناسپاسی خداوند است. ملحدان، لاادریون، قائلین به تشبیه و جبر خداوند و شک و تردید، منکرین روز قیامت، تکذیب کنندگان امامت، خوارج، ناصبان و برخی از غلاه کافر محسوب می شوند. (بوترابی، ۱۳۹۰‌: ۱۳۳‌.۱۴- ۱۳۲)
ارتداد، در لغت به معنای برگشتن و در اصطلاح مفسران بریدن از اسلام و پیوستن به کفر است و کسی که منکر رسالت حضرت محمد (ص) باشد مرتد خوانده می شود. (دادبه، ۱۳۶۹: ۲. ۵۶- ۵۵) برای آگاهی بیشتر ر.ک رازی: ۱۳۹۸: ۴. ۴۲-۴۱ و محقق حلی، ۱۳۵۳‌: ۴. ۱۸۹۳‌؛ علامه حلی، ۱۳۳۹: ۳. ۳۷۴- ۳۷۲‌.
برای آگاهی بیشتر ر.ک طوسی، ۱۳۸۵‌: ۵. ۳۹‌، همو، ۶. ۴۲۷، همو، ۷. ۳۰۷‌، رازی، ۱۳۹۸: ۵. ۳۴۰ و ۳۴۱، طبرسی، ۱۳۶۷: ۱. ۴۸۴ و ۴۸۵، نسفی، ۱۳۲۶: ۱۸۹، تهانوی، ۱۸۶۲: ۱. ۴۸۰.
ابن جوزی تاریخ صدور این اعلامیه را ۴۳۳‌ ق. ذکر کرده است که به موجب این اعلامیه مخالفان آن به حکم و امضای فقها، کافر شمرده شدند. (ابن جوزی، ۱۴۱۲ ق.: ۱۶. ۱۰۶) از سوی دیگر ابن جوزی دوران خلافت قادر را ۴۱ سال می نویسد و بدین ترتیب قادر یازده سال پیش از صدور این اعلامیه درگذشته است. بنابراین، می توان چنین پنداشت که اعلامیه در دوران جانشین او یعنی قائم رسماً اعلام شده است.
تسلط بطئی بر دستگاه خلافت، نام خلفاء در منابر خوانده می شد. زمانی که به آلب ارسلان خبردادند امیر مکه خطبه به نام عباسیان می خواند، سی هزاردینار با خلعت گران بها برای او فرستاد و مقرری سالیانه ده هزاردینار مقرری تعیین کرد. (ابن اثیر، ۱۳۷۱: ۲۳. ۳۵) ملکشاه نیز که برای حکومت فرزندش ابوشجاع احمد به حمایت خلافت نیازمند بود، از خلیفهٔ عباسی درخواست کرد تا در منابر بغداد از او نام برند. به رغم برخی اختلافات (ابن جوزی،

۱۴۱۲: ۱۴.۱۷-۱۳؛ ابن اثیر، ۱۳۷۱: ۳۱۲.۲۶) رویکرد مذهبی سلجوقیان و عباسیان زمینه ساز تعامل آن ها بود. یکی از نشانه های این تعامل را می توان در شرایطی بررسی کرد که منجر به اتهام به الحاد در دوران مورد بحث می شد. با بازخوانی متون تاریخی بازمانده از دوره سلجوقیان و پس از این دوران می توان به مطالبی دربارهٔ سیاست مذهبی و دینی سلجوقیان و عباسیان و بالطبع مصادیق اتهام الهاد در دوران مورد بحث دست یافت. بررسی این روایات به بازشناسی زمینه های ایراد اتهام به الحاد، چرایی و چگونگی آن و شناسایی ویژگی های افرادی منجر می شود که به الحاد متهم شدند.

۵. تعصب دینی در دوران حکمرانی طغرل و وزارت کندری

در دوران حکمرانی طغرل (۴۵۵-۴۴۷ ق.) و کندری وزیر وی، مذهب حنفی رسمیت یافت و مخالفت با شیعیان، شافعیان 1 و اشاعره 2 آغاز و به دنبال آن حکم لعن و تکفیر آنان صادر شد. به فرمان کندری از سر در مساجد رافضیان 3 نوشتهٔ «محمد و علی خیرالبشر»

را پایین آوردند و «حیّ علی خیرالعمل» از نماز صبح حذف و «الصلاه خیر من النوم»

جایگزین آن شد. در بغداد سنیان سرودخوانان از باب البصره، وارد کرخ شدند و در مدح صحابه قصایدی خواندند. متعصبان نیز شیخ ابوعبیدالله بن جلاب را به قتل رساندند.

(ابن کثیر، ۱۴۰۷: ۱۲. ۷۰-۶۹) وزیر سلجوقی، اموال بزرگان شافعی و اشعری را مصادره کرد. (بوروکوی، ۱۳۸۱: ۱۴۹-۱۴۸) گروه زیادی از علمای اهل تسنن غیرحنفی به امر وی به شهرهای مختلف تبعیدشدند و علمای بزرگ شافعی ازجمله، امام الحرمین و امام ابوالقاسم قشیری به حجاز مهاجرت کردند. امام قشیری گفته بود در جایی که دشمنان، او را دشنام دهند، نمی ماند. (قزوینی، ۱۳۷۳: ۵۴۹ و ۴۱۶) وی هم چنین برای حمایت از اشاعره، رساله – ای تحت عنوان «فی شکایه اهل السنه لما نالهم من المحنه» را نوشت و در آن اشعریان را از اتهامات وارده مبرا کرد. (ابن جوزی، ۱۴۱۲: ۱۵. ۳۴۱) فرقه هایی که از سوی کندری و

برای آگاهی یشتر از اندیشه شافعیان ر.ک صالح احمد شامی، ۱۳۸۷: ۱۴-۱۳.؛ محمد بو زهره، ۱۹۴۸: ۲۵۵؛ یوسف فضایی، ۱۳۶۰: ۱۷۵.
مذهب کلامی که در قرن چهارم هجری برای مقابله با جریان های گوناگون فکری ظهور کرد، مکتب اشعری است، که به نام مؤسس آن، بو لحسن اشعری از مردم قرن سوم ه. ق نامیده شده است. اشعری تلاش کرد میان عقل و دین راه میانه ای انتخاب کند. برخلاف اهل حدیث و معتزله معتقد بود که معرفت خداوند به عقل حاصل می شود و به شرع واجب می گردد. (شهرستانی، (74:1325
رافضی، از کلمه رفض گرفته شده و به معنای ترک کردن است و دراصطلاح کلامی مخالفین امامیه، عنوانی است بر همه فرقه های شیعه و گاهی بر گروه خاصی از آنان اطلاق می شود. (ر یعی، ۱۳۷۹‌: ۸. ۱۰۹‌-۱۰۱) برخی منابع در ارتباط با علت نامیده شدن شیعیان به رافضی چنین می گویند که، چون زید و یار نش با یکدیگر در مورد خلافت ابوبکر و عمر اختلاف عقیده داش ند، او را ترک کردند و زید نام آن ها را رافضه گذاشت. (بن اثیر، ۱۳۷۱: ۱۴ ۱۴۷) برخی دیگر بر این باورند که مغیره بن سعید از یاران امام محمدباقر (ع)، بعد از رحلت آن حضرت به امامت محمدبن عبدالله اعتقاد یدا کرد و از مام جعفرصادق (ع) جد شد و امام (ع) او را رفض کرد. (ر یعی، ۱۳۷۹: ۸. ۱۳۴) گروهی دیگر معتقدند، ر فضیان، کسانی هس ند که خلافت ابوبکر و عمر را تکذیب می ک ند. (مقدسی، ۱۳۶۱‌: ۵۴‌.۱) در برخی منابع آمده است که دشمنان شیعه، گفته ند اصل ر فضه از یهود گر ته شده و این مطلب را م تسب به عبدالله بن سبا می – دانند. (ر یعی، ۱۳۷۹: ۱۰۴.۸-۱۰۱‌)
طغرل به الحاد متهم شدند نیز آن دو را به سوء استفاده، اعتزال 1 و رفض متهم کردند.

(فارسی، ۱۴۰۳: ۶۷۵).

۶. اختلافات مذهبی بین فرق و اتهام به الحاد

شهرهای ایران عصر سلجوقی محل استقرار پیروان فرق مختلف بود که گاه برای اثبات عقاید خویش، یکدیگر را به الحاد متهم می کردند. کارگزاران حکومتی نیز با دخالت و

حمایت از فرق، درگیری های مذهبی را تشدید می نمودند. اختلاف شدید میان حنفیان 2 و شافعیان زمینهٔ برخی دسته بندی ها را فراهم می کرد. درباریان متعصب حنفی ازجمله جمال الدین اقبال جاندار، شرف الدین گردبازو و مسعود بلالی، با شافعیان دشمنی داشتند. (بنداری، ۱۳۵۶: ۲۳۰) عداوت آنان به شافعیان ‌ به حدی بود که گروهی از ترس به مذهب حنفی روی آوردند. (همان جا) عوام به رئیس شافعیان اصفهان، عبدالطیف خجندی حمله کردند و مدرسه و کتابخانه اش به آتش کشیده شد. در مسجد جامع حنفیان در شهرهای اصفهان و همدان نیز به شافعیان حمله کردند. (راوندی، ۱۳۶۴: ۱۸) در نیشابور هفتاد حنفی کشته شدند. (حسینی، ۱۳۸۰: ۱۵۴)

از سوی دیگر، اختلافات اشعریان و حنبلی ها3 نیز زمینه ساز صدور آراء اتهام به الحاد بود. حنبلی ها، اشاعره را به الحاد متهم می کردند. از دید آن ها «اشعری در مورد اثبات فوقیت برای خدای تعالی و استوای خدا بر عرش ، سخن رسول را نپذیرفته است و اشعری ، حنبلی را تکذیب می کرد چون می پنداشت او به تشبیه دچار شده است ……» (الفاخوری و الجر، ۱۳۵۸: ۲. ۵۸۸-۵۸۷) سخنان رهبران این دو فرقهٔ مذهبی نیز عوام را بیشتر تحریک می کرد، از جمله سخنرانی ابوالقاسم مغربی و امام قشیری (شیوخ اشاعره ) در سال ۴۷۵ ق.

در بغداد که در آن مغربی بر حنبلی ها خرده گرفت، و اصحاب امام احمدحنبل را کافر خواند. امام قشیری نیز عقاید کفرآمیز حنبلی ها را مطرح کرد و آنان را به تشبیه و الحاد متهم نمود. (ابن اثیر، ۱۳۷۱: ۱۰۲.۲۳) این امر به بروز فتنه در این شهر منجر شد. از دیگر نمونه – های اختلاف این دو فرقه، برخوردهای خواجه عبدالله انصاری با اشاعرهٔ هرات بود.

خواجهٔ حنبلی مذهب، علیه اشاعره و اهل کلام، کتاب «ذم الکلام و اهله» را تالیف کرد.

(بوروکوی، ۱۳۸۱‌: ۱۶۹‌-۱۴۸‌) وی به دلیل تعصبش، همواره می گفت: «تازنده ام حنبلی باشم و چون بمیرم، مردمان را وصیت کنم که حنبلی شوند.» (همان، ۱۸۷)

دربر بر خوارج و مرجئه در زمان مروا یان، فرقهٔ سومی به نام معتزله شکل گرفت، که رهبر آن واصل بن عطا، شاگرد حسن بصری بود. وی بعدها از استادش (به د یل اختلاف عقیده در مورد نحوه برخورد با مرتک ین گناه ک یره) کناره گیری می کند و واصل و پیروانش به نام معتزله، یا کناره گیران معروف می شوند. (بغدادی، ۱۳۳۳: ۱۱۷) عقاید ین فرقه مذهبی عبارتند از: الف) خداوند عادل است و فساد را دوست ندارد و به وسیلهٔ قدرتی که به بندگان داده، آنان مأمور انجام کارها هستند. (مسعودی، ۱۳۷۴: ۲. ۲۲۴) ب) اصل امربه معروف و نهی ازمنکر بر همگان به اندازه توانائیشان واجب می باشد. (همان، ۲۲۵) پ) خداوند مرتکب گناه ک یره را بدون توبه نمی پذیرد و در کار وعده و وعید خود صادق است. (همان جا)
برای آگاهی یشتر از حنفیان ر.ک یوسف فضایی، ۱۳۶۰: ۹۸؛ عبد لرحمن لشرقاوی، بی تا: ۶۴؛ مولوی محمدصدیق، مرتضی فایقی، ۱۳۸۹: ۱۰-۵.
برای آگاهی بیشتر ر.ک. ابن یمیه، ۱۹۴۰: ۱۵۳ و ۱۲۴؛ م تگومری وات، ۱۳۸۰: ۹۰؛ یوسف فضایی، ۱۳۸۲: ۱۲۷‌.
هم چنین، در این دوره هواداران سنی مذهب در فرق مختلف شیعی قرارگرفتند و

سران حکومت نیز به نظاره نشستند. (حموی، ۱۳۸۰: ۹.۲) سنیان خانهٔ شیخ طوسی، عالم

بزرگ شیعی در محلهٔ کرخ را طی سال های ۴۴۹ و ۴۴۸ ق. سوزاندند. (ابن کثیر، ۱۴۰۷:

۱۲. ۶۹؛ ابن جوزی، ۱۴۱۲: ۱۶.۱۶) این منطقه بارها در فتنهٔ اختلاف این فرقه ها به آتش کشیده شد و در سال های ۴۷۹ و ۴۵۱ ق. گروه زیادی از اهل تشیع به قتل رسیدند. (ابن اثیر،

۱۳۷۱: ۲۶۰.۲۲ و ۱۳۴.۲۳‌)

در نتیجهٔ چنین اقداماتی، شیعیان در این زمان به نهایت ضعف خود رسیدند. اما آنان از سیاست نرمش برخی از سلاطین (از دوران ملکشاه به بعد) استفاده کردند، به دربار حکومت سلجوقیان راه یافتند و به مرور زمان صاحب قدرت فراوانی شدند. حضور رافضیان در مقام وزارت، (مانند مجدالملک براوستانی، زین الملک ابوسعد هندوی قمی و ابونصر کاشی و غیره) نقابت (ازجمله نقیب طاهرموسوی، خاندان سیدجمال الدین شرفشاه حسینی درآبه، سیدطباطبا حسنی در اصفهان، سیدقوام اشرف حسینی، خاندان کاکوان)

(قزوینی رازی، ۱۳۹۱: ۲۴۲‌- ۲۳۹ و ۲۳۶ و ۹۰) شرکت علمای شیعی در مناظرات علمی (همان، ۱۱۵) و تلاش آنان در زمینهٔ خدمات عمرانی در مکه، مد نه، حلب و حرّ ان و بحرین، (همان، ۴۳۵ و ۲۳۷) نمونه هایی از فعالیت های گستردهٔ شیعیان در عصر سلجوقیان است. نفوذ ایشان بدان حد بود که میان خاندان های شیعه و بزرگان حکومتی پیوند ازدواج برقرار شد. (همان، ۱۵۴) از این رو مخالفانشان، خطر را به خوبی درک کردند و از نفوذ رافضیان در مناصب دولتی ابراز نگرانی کردند. آنان معتقد بودند که بزرگان کشور باید تلاش کنند تا با از میان بردن شیعیان، سرزمین خویش را از صدمات گوناگون حفظ نمایند و هم چنین، برای مبارزه با هرگونه بدعت و انحراف از اسلام، مذهب حنفی و شافعی را برگزینند، و به دوران با عظمت غزنویان، طغرل و آلب ارسلان سلجوقی بازگردند. (طوسی، ۱۳۴۴: ۱۸۴ و ۱۱۴)

از این رو درباریان و دیوانیان از جمله، خواجه نظام الملک طوسی، وزیر سلجوقیان برای اصلاح جامعه و مقابله با رافضیان دست به کار شدند. آنان در این راه از خود تعصب شدیدی نشان دادند، تا جایی که بزرگان اهل تشیع را در حضور مردم تحقیر کردند. (قزوینی رازی، ۱۳۹۱: ۱۵۴) علاوه برآن، خواجه برای حل اختلافات دینی، تامین وحدت مذهبی کشور و مبارزه با بدعت گزاران رافضی دست به ساخت مدارس نظامیه زد، که قبل از وی توسط علمای بزرگ شافعی، در شهرهای مختلف شروع شده بود. (بیهقی، ۱۳۶۱: ۱۵۸) او ریاست این مدارس را به علمای شافعی و اشعری واگذار کرد و مطالب درسی آن را به یادگیری علوم قرآنی، حدیث و فقه، بر اساس مذهب شافعی، کلام مطایق تعالیم اشعری، زبان عربی و ریاضی منحصرنمود. (باسانی، ۱۳۷۹: ۲۱۳.۵) ورود رافضیان به این مدارس ممنوع اعلام شد. علمای اهل سنت نیز در کنار خواجه علیه رافضیان برخاستند، داستان هایی از خواب های جعلی روایت می کردند و شافعی و حنفی را تنها مذاهب راستین اعلام کردند. (قزوینی، ۱۳۷۳‌: ۴۸۳) آنان، رافضیان را کافران و ملحدان خارج از اسلام معرفی نمودند، که اهل قبله نیستند و به خدا، نبوت و روز قیامت اعتقادی ندارند. (راوندی، ۱۳۶۴: ۳۹۴) هم چنین مخالفین شیعیان، کتاب ها و ردیه هایی برضد ایشان نوشتند و در آن رافضیان را آماج انواع تهمت ها قراردادند. نویسنده ای شیعه که به تسنن گرویده بود، کتابی به نام «فضایح الروافض» را علیه آنان نوشت و در مقابل، فردی به نام عبدالجلیل قزوینی رازی، به امر بزرگان شیعه در کتاب، «النقض» به تمام اتهامات علیه شیعه پاسخ داد. مؤلف «فضایح الروافض» مذهب رافضیان را برابر با یهود می پنداشت و معتقد بود که آنان به مانند مجوسان به دو خدای نیکی و بدی ایمان دارند، اسلام را قبول ندارند و مصائب جهان اسلام را از آن می دانست که ایشان در مناصب دولتی نفوذ کرده اند.

(قزوینی رازی، ۱۳۹۱: ۶۶۰ و ۶۵۲‌ و ۴۴۲‌ و ۱۲۸ و ۴۳) مؤلف در این کتاب، بارها به دوران حکومت سلطان محمد و تلاش وی در منزوی نمودن رافضیان و باطنیان اشاره می کند، و آن را به عنوان یک الگوی مناسب، برای سایر سران سلجوقی معرفی می کند. (همان، ۶۴۰،

574‌، 449‌، 427‌، 299، 123).

۷. اتهام الحاد به اسماعیلیان

فعالیت اسماعیلیان (۶۵۵-۴۸۳ ق.) در سرزمین های خلافت عباسی و به ویژه در ایران تهدید مشترکی برای سلجوقیان و عباسیان به شمار می رفت. در واقع، فعالیت اسماعیلیان که علاوه بر دعوت و تبلیغ، جنبه تهاجمی داشت، دلیل مناسبی برای سلجوقیان و خلافت عباسی برای ایراد اتهام به الحاد آن ها تبدیل شد. از این رو مخالفان اسماعیلیان تبلیغات گسترده ای علیه آنان آغازکردند. از دید خواجه نظام الملک، اسماعیلیان ملحدینی

بودند که هدفی جز تباهی دین اسلام نداشتند و خواهان اعادهٔ عقاید مزدکی بودند:

«از اینجا معلوم گشت که اصل مذهب مزدک چگونه بوده است و خرمدینان و باطنیان به یکدیگر نزدیک باشند و پیوسته می خواهند تا چگونه اسلام را براندازند…..» (طوسی،

۱۳۴۴‌: ص ۲۵۸)

اتهام الحاد اسماعیلیان در منابع پس از دوره ی سلجوقی نیز منعکس شد. (قزوینی،

۱۳۷۳: ۴۴۲) برخی آنان را به بدمذهبی، خبث عقیده، کفر، زندقه و الحاد متهم کردند.

(خواندمیر، ۱۳۸۰‌: ۲. ۴۷۳‌) عده ای نیز ریشهٔ مذهبشان را به دیصان، مزدک و مجوس رساندند. (فضل الله همدانی، ۱۳۸۱: ۵۴) فدائیان ‌ اسماعیلی در جامهٔ بازرگانان، گدایان و کارگزاران دولتی بسیاری از سران حکومت را به قتل رساندند. زیرا بر این باور بودند که در جوامع اسلامی به رهبری حاکمان مسلمان، آرمان های عالی دینی در خصوص برابری و برادری می بایست تحقق یابد. (لوئیس، ۱۳۶۳: ۲۶۰) در حالی که قوانین این سرزمین ها برای حفظ منافع طبقات حاکمه وضع شده بود. به همین دلیل بزرگان اسماعیلی عقاید جدیدی را در زمینهٔ اصل تعلیم و امامت مطرح کردند و دشمنان خود را به باد انتقاد گرفتند. (هاجسن، ۱۳۴۳: ۱۲۸‌-۱۲۰‌)

عکس العمل مردم نسبت به اسماعیلیان متفاوت بود. گروهی آشکارا با آنان مخالفت می کردند و در مقابل گرفتار خشم ایشان می شدند. گروهی نیز راه مسالمت و سازش را در پیش گرفتند و از سوی برخی به اسماعیلی گری متهم شدند. سلاطین سلجوقی نیز برای

آن که عوام و دین داران آنان را به فساد اعتقاد و تمایل به باطنیان متهم نکنند، (بنداری، ۱۳۵۶‌:

۷۶) یا برخی چون آلب ارسلان، ملکشاه و محمد به دلیل شرایط اجتماعی و سیاسی به منظور کسب مشروعیت از خلیفه عباسی به مقابله جدی با اسماعیلیان پرداختند. عملکرد سلجوقیان در قبال اسماعیلیان سبب شد تا در برخی منابع ازجمله تاریخ گزیده اثر حمدالله مستوفی، از آنان به نیکی یاد شود. وی در این خصوص چنین می نویسد که امویان به زندقه و اعتزال، برخی از عباسیان به اعتزال، بنی لیث و آل بویه به رفض و غزنویان و خوارزمشاهیان به حقارت گوهر منسوبند. اما سلجوقیان از این عیوب مبرا هستند و سنیان

پاک دین و نیکو اعتقاد و صاحب خیر و مشفق بر رعیت به شمار می روند (مستوفی، ۱۳۶۴:

(426

پس از ملکشاه سلجوقی و ضعف جانشینان او، فعالیت اسماعیلیان بیش ازپیش رونق گرفت. آنان در نبرد برکیارق (۴۹۸-۴۸۷ ق.) با برادرش سلطان محمد، به سپاه او پیوستند و گروه زیادی را به مذهب خویش در آوردند. در نتیجه برکیارق فرمان قتل عام باطنیان را صادر کرد. (ابن جوزی، ۱۴۱۲: ۶۵.۱۷) از جمله، محمد بن دشمنزیار بن علاءالدوله، حکمران یزد به جرم ارتباط با اسماعیلیان دستگیر و به قتل رسید. ابو ابراهیم اسدآبادی از دیوانیان که برای بررسی اموال مؤید الملک به بغداد رفته بود، به اتهام باطنی بودن روانه زندان شد. برکیارق، فرزند کیقباد و مستحفظ تکریت را نیز به دلایل تمایلات اسماعیلی محاکمه نمود. (ابن اثیر، ۱۳۷۱: ۲۳. ۲۹۷) از سوی دیگر، امرا و بزرگان ترک سنی مذهب در دستگاه برکیارق به رقابت با دیوانسالاران شیعی پرداختند و از اتهام باطنی علیه رقبایشان استفاده کردند. بعد از قتل امیر برسق و پسرش زنگی و آق بوری توسط اسماعیلیان، امرای ترک، مجدالملک بلاسانی، وزیر شیعی بر کیارق را عامل قتل آنان دانستند و او را به ارتباط با اسماعیلیان متهم کردند وخواهان قتل وی شدند. سلطان نیز تسلیم خواستهٔ آنان شد.

(همان، ۲۳. ۲۶۵)

۸. متهمین پیوند با اسماعیلیان و الحاد در دوران سلطان محمد سلجوقی

سلطان محمدسلجوقی (۵۱۱-۴۹۸ ق.) پس از سال ها نبرد با رقبای سیاسی خود، به تنظیم اوضاع داخلی کشور پرداخت و در رویارویی با اسماعیلیان «در هر شخص که از آن بدعت شمه ای یافت یا بدیشان نسبتی و پیوندی داشت سرش از بار بیفگند و جرثومه کفرش از بیخ بکند». (راوندی، ۱۳۶۴: ۱۵۳) فتح برخی قلاع اسماعیلیان و قتل سران آن ها اعتبار زیادی برای او به ارمغان آورد. اوضاع سیاسی و دینی در این زمان چنان بود که برخی مغرضان یکدیگر را به پیوند با اسماعیلیان متهم کردند. (بنداری، ۱۳۵۶‌: ۷۷) ازجمله کیاهراسی، مدرس مدرسهٔ نظامیه، در زمان سلطان محمد به ارتباط با باطنیان متهم شد و زمانی از مرگ خلاصی یافت که خلیفه عباسی، المستظهربالله «به پاکی اعتقاد و علو درجات او در علم شهادت داد» (ابن خلدون، ۱۳۶۳: ۵۹.۴) هم چنین اتهام ارتباط با اسماعیلیان، دوستان سلطان محمد را گرفتارکرد. سیف الدوله صدقهٔ مزیدی، که در جنگ برکیارق و محمد، همواره جانب وی را داشت، بر اثر توطئهٔ عمید ابوجعفر محمد بن حسین بلخی، به داشتن تمایلات باطنی متهم شد و به دلیل حمایت از حاکم آبه به قتل رسید. (ابن اثیر،

۱۳۷۱: ۴۶.۲۴) سلطان محمد سر صدقه را به نزد سنجر در خراسان فرستاد.

گاهی اوقات نیز اطرافیان سلطان که بر او تأثیر داشتند، زمینهٔ برکناری و قتل افراد را فراهم می کردند. از جملهٔ آنان خطیبی، از رؤسای شهر اصفهان بود که نزد سلطان سلجوقی قدرت فراوانی داشت و در نتیجه افراد زیادی را به الحاد متهم کرد. نفوذ او به حدی بود که روزی سلطان از وی در مورد برادر خلیفه پرسید، بدین خاطر خلیفه نامه و پولی به نزد خطیبی فرستاد تا برادرش را از مرگ و اتهام به الحاد نجات دهد. (بنداری،

۱۳۵۶: ۱۰۸) خطیبی افراد بسیاری را به الحاد متهم کرد و موجب تغییر نظر سلطان نسبت به آنها شد. روزی سلطان به او گفت چگونه کارمندان دیوان ها در دوران پدرم ایرادی نداشتند و تنها در سلطنت من این آلودگی پدیدآمد. خطیبی در پاسخ چنین گفت که همهٔ آنان اهل خراسان و پاک دین بودند، اما اکنون بیشتر دیوانیان عراقی و بی دین و منافقند. درنتیجه، توجه سلطان به خراسانی ها معطوف شد. (همان، ۱۱۰) خطیبی و صدرالدین از ائمهٔ اصفهان، سعدالملک آوجی، وزیر شیعی مذهب سلطان محمد را نیز به الحاد متهم کردند.

وی به جرم باطنی گری به دار آویخته شد. (نیشابوری، ۱۳۳۲‌: ۴۲-۴۱) به جز مختص الملک کاشانی، صاحب دیوان رسائل، هیچ کس از طعن و لعن خطیبی در امان نبود. اما بعدها کاشانی نیز به همراه صدنفر از دیوانیان گرفتار توطئهٔ خطیبی شد. بعد از قتل خطیبی سلطان از اعمال خویش پشیمان شد، برای جبران آن محبوسان را آزاد کرد و دیگر از عقیدهٔ کسی پرسش نمی کرد. (بنداری، ۱۳۵۶‌: ۱۱۴-۱۱۳) در بعضی مواقع نیز اطرافیان سلطان از وی متعصب تر بودند. امیر عمید جوزقانی، فرزند خطیب جوزقان، متصدی طغرای دیوان، به قدری تعصب داشت که اگر فردی به وی سلام می کرد، ابتدا از مذهب و عقاید او سوال می کرد و بعد سلامش را پاسخ می داد. (همان، ۱۱۴)

۹. بزرگان متهم به تمایلات باطنی و الحاد

دربار سلجوقیان، سال ها شاهد جنگ قدرت میان کارگزاران، دیوانیان و بزرگان دولتی بود. آنان برای دست یابی به مناصب حکومتی و حذف رقبایشان، از اتهام به الحاد و ارتباط با اسماعیلیان سود جستند. از جملهٔ قربانیان این سیاست ها، مؤیدالدین ابواسماعیل طغرایی، صاحب دیوان رسائل سلطان مسعود (۵۴۷-۵۲۷ ق.) بود. وی در جنگ بین محمود (۵۴۷ ق.) و مسعود سلجوقی، دستگیر شد و رقبایش به دلیل حمایت از سلطان مسعود، او را به الحاد متهم کردند و به محمود گفتند: «این مرد ملحد است و ملحدان را سزا قتل است». (حسینی، ۱۳۸۰: ۱۲۹) رقابت بزرگان حکومتی بدانجا رسید که دشمنان سلطان سنجر (۵۵۲-۵۱۱ ق.) نیز او را به دوستی باطنیان محکوم کردند. او پس از سال ها نبرد با اسماعیلیان، برای آرام کردن آنان به شروطی صلح کرد، اما برخی متعصبان اهل سنت او را به اتهام با اسماعیلیان متهم کردند. (همدانی، ۱۳۸۷: ۱۲۲) درنتیجه، وی برای رهایی از این اتهام فرمان قتل عام اسماعیلیان (۶۵۵-۵۱۸ ق.) را صادرکرد. وی برای ریشه کنی الحاد و جنگ با امیرحبشی ملحد، حاکم هرات عازم این سرزمین شد. (اسفزاری، ۱۳۳۸: ۳۹۱.۱) ابوالقاسم درگزینی، عهده دار سه دوره وزارت سلاطین سلجوقی، نیز به الحاد متهم شد. در دوران صدارت وی سلجوقیان با بحران های سیاسی و مالی شدید روبه رو شدند. وزیر

سلجوقی برای حل مشکلات اقتصادی، اموال بزرگان را مصادره کرد. (حسینی، ۱۳۸۰:

۱۳۶) از این جهت خانواده های زیادی قربانی سیاست های مالی وی شدند و در مقابل، او را به تبانی با اسماعیلیان متهم کردند. (بنداری، ۱۳۵۶: ۱۶۸)

دو حاکم شهر سمرقند و کرمان نیز در این دوران توسط بزرگان اهل تسنن به جرم الحاد به قتل رسیدند. احمدخان، پادشاه ‌ سمرقند، برای مقابله با قدرت آنان اصلاحاتی را انجام داد. اما علما برای حفظ قدرت خویش، در برابر او ایستادند و ملکشاه (۴۶۵-۴۸۵ ق.)

نیز حاکم سمرقند را به دلیل سوءرفتار با بزرگان دینی در سال ۴۴۸ ق. عزل کرد و گروهی از دیلمان را به مراقبت از او گماشت. اگرچه او با حمایت های عمه اش ترکان خاتون دوباره به حکومت سمرقند بازگشت، اما علما و لشکریان، او را به الحاد و زندقه 1 متهم کردند و به جرم ارتباط با اسماعیلیان به قتل رساندند. (نرشخی، ۱۳۶۳: ۲۲۰) ایرانشاه، پادشاه سلجوقی کرمان نیز به دلیل قدرت بیش از حد فقهای سنی مذهب، تصمیم گرفت امتیازاتشان را لغو کند. به همین جهت علما «…سمت الحاد بر جبین او نهادند و او را به کفر و فلسفه متهم کردند و گفتند که او با باطنیان و ملاحده ارتباط دارد…». (محمدبن ابراهیم،

۱۳۴۳: ۸) حاکم کرمان در دادگاهی به ریاست قاضی ابوالعلاءبکویه و امام تاج القری محاکمه شد؛ به اباحت خون وی فتوا دادند و ارسلان شاه، ملقب به محی الاسلام، را پس از او به قدرت رساندند. (کرمانی، ۱۳۶۲: ۱۷)

۱۰. تکفیر شعرا و عرفا

موقیعت اصحاب این مذهب در اثر حمایت سلجوقیان حنفی مذهب، ثبات بیشتری یافت.

آن ها برای اثبات عقاید خویش، مخالفانشان، از جمله شعرا و عرفا را به کفر و زندقه متهم کردند و چنان در این راه تعصب ورزیدند، که عرصه بر بزرگان شعر و عرفان تنگ شد و

زندیق معرب واژه «زندیگ» zandig در فارسی میانه است. این واژه به صورت «زندیک» نیز در نوشته های فارسی دری آمده است (بهار.، ۱۳۷۴: ۲۷۹) نخستین بار کرتیر در کتیبه زردشت این واژه را به کاربرد. پس از اشاره به مقام خویش، از بیرون راندن اهریمن و دیوان و سرکوب یهود، برهمن، نصرانی و زندیگ یاد می کند. واژه زندیق در مینوی خرد فصل ۳۵ بند ۱۶‌ در کنار جادوگر آمده است. (تفضلی، ۱۳۸۰: ۵۲) وجه اشتقاق دیگر برای واژه زندیق کلمه اوستایی zantay به معنی آگاه شدن است. (بهار، ۱۳۷۴: ۲۸۰) واژه زندیق که ابتدا در مورد مانویان به کار می رفت، به مرور به مزدکیان نیز اطلاق شد و در قرون نخستین اسلامی عالم بی دین یا مخالف دین رسمی نیز زندیق نامیده می شد.
بسیاری از آنان برای در امان ماندن از اتهام به الحاد راه انزوا را برگزیدند. بوالعلای معری، نمونه ای از شاعرانی است که بدلالیل مختلف و از جمله به خاطر گیاه خواری به کفر محکوم شد. (تتوی، ۱۳۸۲: ۲۳۱۳.۴) آنان عقیده داش ند، معری در اشعارش خدا، نبوت و روز قیامت را انکار کرده است، حال آن که اشعارش به یگانگی خدا و ایمان قلبی به معاد اشاره داشت. (آقایانی چاوشی، ۱۳۸۴: ۴۵-۴۴) ناصرخسرو، از دیگر شاعران قرن پنجم هجری قمری، پس از سفر به مصر به آیین اسماعیلی روی آورد و در بازگشت به ایران به الحاد متهم شد. وی به سفارش ابوسهیل صعلوکی، برای حفظ جانش به بلخ رفت.

(سمرقندی، ۱۳۸۲: ۶۲)

همچنین عارف بزرگی مانند عین القضات همدانی، شاگرد شیخ احمد غزالی، مورد کینهٔ درباریان قرارگرفت. زیرا عین القضات، به علما و سران حکومت سلجوقی در کتابش – نامه های عین القضات همدانی – حمله کرده و در سرزنش رهبران دینی و بزرگان

دولتی، به دلیل دنیادوستی و ظلم بر مردم، از خود پروایی نشان نداده بود. (همدانی، ۱۳۶۲:

۲ و ۱. ۲۴۴ و ۱۶۶ ) در نهایت دشمنانش برای رهایی از انتقادهای این عارف وارسته، او را به جرم کفر، اعتقاد به اتحاد خالق و مخلوق، ادعای نبوت، داشتن عقاید صوفیانه، مخالفت با حکومت وقت و ارتباط با اسماعیلیان به قتل رساندند. (پورجوادی، ۱۳۷۴، صص ۳۵-

۱۴) شدت عمل روحانیون دینی، علیه عرفا به حدی است که عالم بزرگ اهل سنت، امام محمد غزالی توسط آنان تکفیر شد. غزالی پس از چهار سال اشتغال به مدرسی در مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد، به سیر و سلوک و عرفان روی آورد. در نتیجه، فقیهان او را به الحاد و گرایش به مذهب مجوس متهم کردند. (قوام و دربر، ۱۳۹۰‌: ۱۹۸) وی نیز طی نامه ای به سلطان سنجر، خود را از اتهامات فوق مبرا نمود.

۱۱. مخالفت علمای اشعری با فلسفه و علوم مرتبط با آن

ضعف حکومت آل بویه (۴۵۴-۳۲۰ ق.) و به قدرت رسیدن غزنویان (۵۸۲-۳۶۶ ق.)

مقارن بود با زوال علوم عقلی و فلسفی و این روند با حاکمیت فرقهٔ اشاعره در دوران سلجوقیان به اوج رسید. علمای اشعری با عقل و فلسفه به مخالفت پرداختند. از جمله امام محمد غزالی، عالم بزرگ اشعری که با استناد به احادیث نبوی بر ضد علم کلام، به مقابله با علوم عقلی و فلسفه پرداخت. او با استناد به برخی آیات قرآن، جدل را ممنوع و علم را در فقه و حدیث منحصر کرد. (غزالی، ۱۳۵۶: ۱۰۹۶-۱۰۹۵) در مقابل، دوستداران دانش و کلام نیز احادیثی را از رسول اکرم (ص) و آیاتی از قرآن، در حمایت از حکمت و فلسفه مطرح کردند. (قبادیانی، ۱۳۴۸: ۲۵) غزالی معتقد بود که فلسفه و کلام، ریشهٔ کفر و تمام مفاسد عالم اسلام است و حتی دین داران معتقد و عارفان بزرگ نیز با شنیدن کلمات فلاسفه و دانستن عقاید آنان به کفر می گرایند. بدین سبب او تمام بزرگان این علم، از جمله ابوعلی سینا را به سه دلیل تکفیرکرد: ۱) اعتقاد به قدم عالم ۲) انکار علم خداوند به جز یات ۳) تکذیب معاد جسمانی. وی در هفده مورد دیگر برخی دانشمندان را بدعت گزار نامید. (غزالی، ۱۹۶۶ م: ۸۷-۸۶) انتقاد او از فلاسفه فاقد موضع معین بود و به هر نحو ممکن سخن آنها را رد می کرد و بیشتر به عنوان یک منکر در برابر صاحبان این علم قرار می گرفت. (تاجیک، ۱۳۹۰: ۴۶) غزالی نیز مانند دو عالم اهل تسنن، شافعی و امام احمد ح بل، جد یون، علمای کلام و لسفه را زنادقه ای قلمداد می کرد که هرگز هدایت نمی – شدند. (ابن جوزی، ۱۳۶۸: ۸۳-۸۲) امام محمد غزالی نه تنها فلسفه، بلکه تمام علومی را که به نحوی با آن پیوند داشتند، تکفیر کرد. حتی ریاضی که وی آن را برای شرع اسلام بی – خطر می دانست هم در زمرهٔ این علوم بود. اگرچه معتقد بود، کسانی که به این علم بپردازند «حسن عقیده ای درباره فلاسفه پیدا خواهند کرد و چنین می پندارند که تمام علوم و مسائل فلسفی چون علم ریاضی روشن و براهین آن بدین وجه محکم و اطمینان بخش است.» (غزالی، ۱۳۴۹: ۶۱-۶۰) او هم چنین به سایر علوم عقلی مانند منطق، به دلیل بی – اعتنایی به احکام اسلام، بدبین بود. غزالی هرچند کتابی به نام «معیار الحکم» در عقاید منطق ّ یون نوشت، اما صاحبان ین علم را در زمرهٔ کفار دانست. (همان، ۶۳-۶۲) در اثر اقدامات غزالی و سایر علمای قشری مذهب، شرایط بر عقلا، فلاسفه و کلام درقرن پنجم هجری سخت شد.

۱۲. نتیجه گیری

منابع و مستندات تاریخی، از شیوع اتهام به الحاد و مصادیق آن به عنوان یکی از مسائل سیاسی، اجتماعی و دینی در جامعه دورهٔ سلجوقی حکایت دارد. سیاست دینی و مذهبی خلافت عباسی و سلجوقیان که به عنوان سنیان متعصب به آن ها پیوستند، زمینه ساز موقعیت ها و موضوعاتی شد که مبحث الحاد و اتهام به آن را مطرح کرد. مخالفت فرَ ق سنی با شیعیان یا رافضیان، نفوذ روزافزون اسماعیلیان و پیوند آن ها با فاطمیان، اختلافات مذهبی ین فرَ ق سنی، موضع گیری علما در برابر رفتار و اندیشهٔ شعراء، فلاسفه و دانشمندان علوم عقلی، شرایطی بود که افراد را در مظان اتهام به الحاد قرار می داد. بدین ترتیب بود که برخی به اتهام مخالفت یا همسو نبودن با جریان مذهبی حاکم به الحاد متهم شدند. حال آن که برخی نیز از اتهام به الحاد، به عنوان ابزاری برای مقابله و حذف مخالفان و رقیبان سیاسی و مذهبی استفاده می کردند. برخی متولیان نظام دینی نیز از اتهام به الحاد به عنوان مستمسکی ‌ برای نفی دیدگاه های مغایر با ساختار دینی و مذهبی حاکم استفاده می نمودند.

برخی افراد و گروها که سلوک آن ها با ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه مغایرت داشت نیز به الحاد متهم می شدند. مخالفان سیاسی، مصلحان اجتماعی، برخی افراد و خاندان هایی که از وجههٔ اقتصادی برخوردار بودند، اقلیت های دینی و مذهبی از دیگر متهمان به الحاد به شمار می رفتند.

پی نوشت

۱ «ِنَّ ا َّ لذینَ کَ فَ رُ وا وَ َ یصُ دُّ ونَ عَ ن سَ ِیل اللَّ ه وَ ا ْ لمَ سْ جد ا ْ لحَ رَ ام ا َّ لذی جَ عَ لْ َ ناهُ ل نَّاس سَ وَ اءً ا ْ لعَ اکفُ فیه و باد وَ مَ ن ُ یرِ د ْ ِیه بإِْ لحَ اد بظُ ْ لم ُّ نذِْ قه ُ ِن عَ ذَ اب أَ ِیم.» بی گمان، کسانی که کافر شدند و از راه خدا و مسجدالحرام – که آن را برای مردم، اعم از مقیم در آن جا و بادیه نشین، یکسان قرارداده ایم – جلوگیری می کنند، و [نیز] هرکه بخواهد در آن جا به ستم [از حق] منحرف شود، او را از عذابی دردناک می چشانیم.»(آیهٔ ۲۵: سوره حج)

۲ «وَ ِلَّه ا ْ لأَ سْ مَ اءُ لحُ سْ َ نی ٰ َ فادْ عُ وهُ بهَ ا ۖ وَ ذَ رُ وا اَّ لذین َ ُ یْ لحِ دُ ونَ فی أَ س مَ ائه سیُجْ زَ وْ نَ مَ ا کَ ا ُ نوا یَعْ مَ لُ ونَ» و نام های نیکو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آن ها بخوانید، و کسانی را که در مورد نام های او به کژی می گرایند رها کنید. زود که به [سزای] آنچه انجام می دادند کیفر خواهند یافت.»(آیه

۱۸۰: سوره الاعراف )

۳ «إنَّ ا َّ لذینَ ُ یلْ حدُ ونَ فی آ َ یاتَ نا َ لا یَخْ فَ وْ نَ علَ یَْ نا ۗ أَ َ فمَ ن ُ یلْ ق ی ِٰ فی ا نَّار خَ یْرٌ أَ م مَّ ن یأتی آِ م نا یَوْ م َ لقیَامَ هِ اعْ مَ لُ وا مَ ا شئُ تم ۖ َّ نهُ بمَ ا َ تعْ مَ لُ ونَ َ بصیرٌ» کسانی که در [فهم و ارائه] آیات ما کژ می روند بر ما پوشیده نیستند. آیا کسی که در آتش افکنده می شود بهتر است یا کسی که روز قیامت آسوده خاطر می آید؟ هرچه می خواهید بکنید که او به آنچه انجام می دهید بیناست.»(آیه ۴۰‌

: سوره فصلت )

۴ کفر، در لغت به معنی نقیض ایمان و به مفهوم انکار خداوند، وحدانیت، عدل و نعمتهایش، تکذیب رسالت حضرت محمد (ص) و اصول دین، خودداری از پذیرش حق، ترک فرایض دینی، ارتکاب معصیت، بیزاری، برائت و ناسپاسی خداوند است. ملحدان، لاادریون، قائلین به تشبیه و جبر خداوند و شک و تردید، منکرین روز قیامت، تکذیب کنندگان امامت، خوارج، ناصبان و برخی از غلاه کافر محسوب می شوند. (بوترابی، ۱۳۹۰: ۱۳۳.۱۴‌- ۱۳۲‌)

۵ ارتداد، در لغت به معنای برگشتن و در اصطلاح مفسران بریدن از اسلام و پیوستن به کفر است و کسی که منکر رسالت حضرت محمد (ص) باشد مرتد خوانده می شود. (دادبه، ۱۳۶۹: ۲. ۵۶‌-

۵۵‌) برای آگاهی بیشتر ر.ک رازی: ۱۳۹۸‌: ۴. ۴۲-۴۱ و محقق حلی، ۱۳۵۳: ۴. ۱۸۹۳؛ علامه حلی، ۱۳۳۹: ۳. ۳۷۴- ۳۷۲.

۶ برای آگاهی بیشتر ر.ک طوسی، ۱۳۸۵: ۵. ۳۹، همو، ۶. ۴۲۷، همو، ۷. ۳۰۷‌، رازی، ۱۳۹۸: ۵.

۳۴۰‌ و ۳۴۱‌، طبرسی، ۱۳۶۷: ۱. ۴۸۴ و ۴۸۵، نسفی، ۱۳۲۶: ۱۸۹، تهانوی، ۱۸۶۲: ۱. ۴۸۰.

۷ ابن جوزی تاریخ صدور این اعلامیه را ۴۳۳ ق. ذکر کرده است که به موجب این اعلامیه مخالفان آن به حکم و امضای فقها، کافر شمرده شدند. (ابن جوزی، ۱۴۱۲ ق.: ۱۶. ۱۰۶) از سوی دیگر ابن جوزی دوران خلافت قادر را ۴۱ سال می نویسد و بدین ترتیب قادر یازده سال پیش از صدور این اعلامیه درگذشته است. بنابراین، می توان چنین پنداشت که اعلامیه در دوران جانشین او یعنی قائم رسماً اعلام شده است.

۸ برای آگاهی یشتر از اندیشه شافعیان ر.ک صالح احمد شامی، ۱۳۸۷: ۱۴‌-۱۳.؛ محمد بو زهره،

۱۹۴۸: ۲۵۵؛ یوسف فضایی، ۱۳۶۰: ۱۷۵.

۹ مذهب کلامی که در قرن چهارم هجری برای مقابله با جریان های گوناگون فکری ظهور کرد، مکتب اشعری است، که به نام مؤسس آن، بو لحسن اشعری از مردم قرن سوم ه. ق نامیده شده است. اشعری تلاش کرد میان عقل و دین راه میانه ای انتخاب کند. برخلاف اهل حدیث و معتزله معتقد بود که معرفت خداوند به عقل حاصل می شود و به شرع واجب می گردد. (شهرستانی،

(74:1325

۱۰ رافضی، از کلمه رفض گرفته شده و به معنای ترک کردن است و دراصطلاح کلامی مخالفین امامیه، عنوانی است بر همه فرقه های شیعه و گاهی بر گروه خاصی از آنان اطلاق می شود. (ر یعی، ۱۳۷۹: ۸. ۱۰۹-۱۰۱) برخی منابع در ارتباط با علت نامیده شدن شیعیان به رافضی چنین می گویند که، چون زید و یار نش با یکدیگر در مورد خلافت ابوبکر و عمر اختلاف عقیده داش ند، او را ترک کردند و زید نام آن ها را رافضه گذاشت. (بن اثیر، ۱۳۷۱: ۱۴

۱۴۷) برخی دیگر بر این باورند که مغیره بن سعید از یاران امام محمدباقر (ع)، بعد از رحلت آن حضرت به امامت محمدبن عبدالله اعتقاد یدا کرد و از مام جعفرصادق (ع) جد شد و امام (ع) او را رفض کرد. (ر یعی، ۱۳۷۹: ۸. ۱۳۴) گروهی دیگر معتقدند، ر فضیان، کسانی هس ند که خلافت ابوبکر و عمر را تکذیب می ک ند. (مقدسی، ۱۳۶۱‌: ۵۴.۱) در برخی منابع آمده است که دشمنان شیعه، گفته ند اصل ر فضه از یهود گر ته شده و این مطلب را م تسب به عبدالله بن سبا می – دانند. (ر یعی، ۱۳۷۹: ۱۰۴‌.۸-۱۰۱‌)

۱۱‌ دربر بر خوارج و مرجئه در زمان مروا یان، فرقهٔ سومی به نام معتزله شکل گرفت، که رهبر آن واصل بن عطا، شاگرد حسن بصری بود. وی بعدها از استادش (به د یل اختلاف عقیده در مورد نحوه برخورد با مرتک ین گناه ک یره) کناره گیری می کند و واصل و پیروانش به نام معتزله، یا کناره گیران معروف می شوند. (بغدادی، ۱۳۳۳: ۱۱۷) عقاید ین فرقه مذهبی عبارتند از: الف) خداوند عادل است و فساد را دوست ندارد و به وسیلهٔ قدرتی که به بندگان داده، آنان مأمور انجام کارها هستند. (مسعودی، ۱۳۷۴: ۲. ۲۲۴) ب) اصل امربه معروف و نهی ازمنکر بر همگان به اندازه توانائیشان واجب می باشد. (همان، ۲۲۵) پ) خداوند مرتکب گناه ک یره را بدون توبه نمی پذیرد و در کار وعده و وعید خود صادق است. (همان جا)

۱۲ برای آگاهی یشتر از حنفیان ر.ک یوسف فضایی، ۱۳۶۰: ۹۸؛ عبد لرحمن لشرقاوی، بی تا: ۶۴؛ مولوی محمدصدیق، مرتضی فایقی، ۱۳۸۹: ۱۰-۵.

۱۳ برای آگاهی بیشتر ر.ک. ابن یمیه، ۱۹۴۰: ۱۵۳ و ۱۲۴؛ م تگومری وات، ۱۳۸۰: ۹۰‌؛ یوسف فضایی، ۱۳۸۲: ۱۲۷.

۱۴ زندیق معرب واژه «زندیگ» zandig در فارسی میانه است. این واژه به صورت «زندیک» نیز در نوشته های فارسی دری آمده است (بهار.، ۱۳۷۴: ۲۷۹‌) نخستین بار کرتیر در کتیبه زردشت این واژه را به کاربرد. پس از اشاره به مقام خویش، از بیرون راندن اهریمن و دیوان و سرکوب یهود، برهمن، نصرانی و زندیگ یاد می کند. واژه زندیق در مینوی خرد فصل ۳۵ بند ۱۶ در کنار جادوگر آمده است. (تفضلی، ۱۳۸۰: ۵۲) وجه اشتقاق دیگر برای واژه زندیق کلمه اوستایی zantay به معنی آگاه شدن است. (بهار، ۱۳۷۴: ۲۸۰) واژه زندیق که ابتدا در مورد مانویان به کار می رفت، به مرور به مزدکیان نیز اطلاق شد و در قرون نخستین اسلامی عالم بی دین یا مخالف دین رسمی نیز زندیق نامیده می شد.


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]