مروری بر انقلاب الجزایر – سرزمین یک میلیون شهید

سیروس غفاریان: انقلاب الجزایر، تلاش مردمی است برای آزادی و رهایی. انقلابی که به اهداف اعلام شده خود رسید اما پس از رهایی از چنگ استعمار، تجربه تلخ کشمکش‌های درونی و تصفیه‌های سیاسی را از سر گذراند.

در سوم ژوئیه 1962 (12 تیر 1341) کشور الجزایر بعد از 132 سال که تحت سلطه فرانسه بود به استقلال رسید و در هشت اکتبر همان سال به نام: جمهوریه الجزایره الدموکراتیه الشعبیه (جمهوری دموکراتیک مردمی الجزایر) به عضویت سازمان ملل متحد درآمد.

از 1954 تا روز استقلال یعنی مدت هشت سال «جبهه آزادی‌بخش ملی» مبارزه مسلحانه خود را علیه اشغالگران فرانسوی به‌شدت ادامه داد.

ملت الجزایر یک میلیون قربانی داد و در تاریخ کشورهای عرب و شمال آفریقا، الجزایر به عنوان «ارض میلیون شهید» سرزمین یک میلیون شهید معروف شد.

این تعداد شهدای الجزایر غیر از شهدایی است که الجزایری‌ها به رهبری امیر عبدالقادر در جنگ با ارتش فرانسه در آخر قرن نوزدهم در راه آزادی میهن خویش فدا ساختند.

چگونگی سلطه فرانسه بر الجزایر

از قرن شانزدهم میلادی به بعد امپراتوری عثمانی بر سراسر شمال آفریقا از جمله الجزایر مسلط شد. حکام محلی با گرفتن لقب «بیک» از دربار قسطنطنیه و فرستادن مالیات سالیانه به دربار عثمانی، خلعتی به نام جبه قرمز دریافت می‌کردند که نمایانگر اطاعت از دربار عثمانی بود.

فرمانروایان و به عبارتی بیک‌های الجزایر در بعضی موارد مستقل بودند و با هر کشوری که قراردادی امضا می‌کردند، دربار عثمانی آن را تایید می‌کرد. در 1797 میلادی در زمان حکومت هیات‌مدیره (دایرکتوار) بر فرانسه، دولت فرانسه گندم‌های فراوانی به مبلغ پنج میلیون فرانک از «بیک حسین» فرمانروای الجزایر خریداری کرد ولی بعد از تحویل گندم‌ها پول آن را نپرداخت.

بیک‌حسین به کنسول فرانسه در الجزیره اعتراض کرد و ضمن صحبت در حال عصبانیت مگس‌پرانی را که در دست داشت به صورت کنسول فرانسه کوبید. دولت فرانسه که از دیرزمان قصد تصرف الجزایر را داشت، این امر را بهانه قرار داد و ارتش فرانسه با یکصد کشتی جنگی و 36 هزار سرباز بنادر الجزایر را به گلوله بست و سپاهیان فرانسه شهر الجزیره را گرفتند و بیک‌حسین در پنج ژوئیه 1830 با تمام وجوه نقدی که می‌توانست به آن دسترسی پیدا کند، به عثمانی فرار کرد. این واقعه در زمان سلطنت «شارل دهم» (charlesx) اتفاق افتاد.

پس از سقوط شارل دهم، «لوئی فیلیپ» (Louis philippe) بخش عظیمی از سربازان خود را از الجزایر خارج کرد و فقط هشت هزار سرباز در آنجا نگه داشت.

در 1835 مقاومت مردم در برابر اشغالگران آغاز شد، لذا دولت فرانسه در 1836 تصمیم گرفت، ضمن سرکوب جنبش مردم الجزایر، همه خاک الجزایر را تصرف کند لذا شهر کنستانتین را تصرف کرد. فرانسوی‌ها در جریان تصرف این شهر سه هزار و 500 نفر تلفات دادند (13 اکتبر 1837) ولی برای تسخیر مناطق جنوبی الجزایر با مقاومت سردار رشیدی مانند «امیرعبدالقادر» که فردی مسلمان و وطن‌پرست بود روبه‌رو شدند. امیر عبدالقادر مدت 14 سال با دولت فرانسه جنگید.

جنگ‌های امیر عبدالقادر با فرانسویان و نتایج آن

(Abd-el-KAadir) «امیر عبدالقادر» فرزند محی‌الدین از اعراب ناحیه «اران» و از طایفه «مرابطون» بود. او فردی با معلومات و به مبانی اسلام مومن بود.

او برای جهاد علیه فرانسویان قبایل الجزایری را متحد ساخت و شکست سختی به فرانسویان در 1837 وارد آورد به طوری که طی قرارداد 28 می 1837 دولت فرانسه مجبور شد که به جز بخش ساحلی، بقیه الجزایر را به امیر عبدالقادر بسپارد. اما امیر عبدالقادر بعد از این قرارداد، اعلام کرد که قوای فرانسه باید ساحل الجزایر را نیز ترک کند، لذا دولت فرانسه نیرویی به فرماندهی ژنرال «بوژو» (Gen –Bugeaud) با 115 هزار نیرو از طریق بندر «طنجه» در مراکش قوای عبدالقادر را به محاصره درآورد و باعث شکست وی در 1845 شد.

ولی عبدالقادر برای جمع‌آوری نیرو به کوهستان‌های الجزایر رفت و توانست تجدیدقوا کرده و راه سپاهیان فرانسه را به سمت جنوب مسدود کند. اما به‌واسطه آنکه امیر مراکش مرزهای کشور خویش را روی سربازان عبدالقادر بست، امیر عبدالقادر دچار شکست شد و سربازان فرانسوی او را اسیر کردند. با شکست او، الجزایر کاملا به تصرف فرانسه درآمد. امیر عبدالقادر به دمشق منتقل شد و تا آخر عمر در تبعید به سر برد و در 1883 در آن شهر درگذشت.

دولت فرانسه از این جهت، اکثر کشورهای شمالی آفریقا به‌ویژه الجزایر را مستعمره خویش گردانید که از این سرزمین برای اسکان فرانسویان جهت «کوچ‌نشینی» (colonizer) و چنگ انداختن به بارورترین زمین‌های زراعتی استفاده کنند. از طرفی دولت فرانسه، هنگام بروز جنگ جهانی اول، جوانان الجزایری را به جبهه‌های جنگ اروپا می‌فرستاد.

در 1917، تعداد 173 هزار جوان الجزایری به جبهه‌ها اعزام شدند و 25 هزار نفر کشته شدند. پس از جنگ جهانی اول، «امیر خالد»، نوه امیر عبدالقادر دنباله اقدامات جد خویش را گرفت و ضمن نوشتن نامه‌ای به «ادوارد هریو» (Edovrd Herriot) در 1924 درخواست کرد که مردم الجزایر نیز در پارلمان فرانسه عضو باشند و در حقوق شهروندی با مردم فرانسه برابر باشند.

بعد از او «احمد مصالی الحاج» جنبش استقلال‌طلبانه مردم الجزایر را رهبری کرد و در 1927 در کنگره اتحاد علیه امپریالیسم در بروکسل شرکت کرد و در آن کنفرانس استقلال مردم الجزایر را از فرانسه خواستار شد. او سپس در الجزایر انجمن «ستاره شمال آفریقا» را با هدف تساوی فرهنگ فرانسوی و عربی پایه‌ریزی کرد ولی روانه زندان شد.

بعد از آنکه او به زندان افتاد فردی به نام «عبدالحمیدبن بادیس» به کمیسر عالی فرانسه در الجزایر پیشنهاد کرد که در تمامی مدارس و در همه سطوح قرآن و زبان عربی در کنار زبان فرانسه تدریس شود. او خواسته‌های خود را در مجله‌ای به نام «شهاب» منتشر کرد.

در این هنگام به موازات مبارزات مصالی الحاج و عبدالحمیدبن بادیس، فرحت عباس تحصیلکرده فرانسه و عضو حزب «اتحاد مردم الجزایر» که توانسته بود در 1946 به عضویت مجلس موسسان فرانسه پذیرفته شود، وارد صحنه شد. او ضمن آنکه پایبند افکار اسلامی بود، از افکار مصالی الحاج که دربردارنده شعار «اسلام دین ما، عربی زبان ما» و «زمین متعلق به زارعان»، پشتیبانی می‌کرد.

فرحت عباس جنبش دانشجویان مسلمان را در پاریس تشکیل داده بود. وی برای جلب پشتیبانی سوسیالیست‌های فرانسه از جنبش آزادی‌خواهی مردم الجزایر تمایلات سوسیال دموکراسی پیدا کرد.

تلاش برای استقلال

فرحت عباس در خلال جنگ جهانی دوم «حزب بیانیه آزادی مردم الجزایر» را بنیاد نهاد و خواهان آزادی الجزایر در قالب یک جمهوری شد.

در همین زمان عده‌ای از جوانان الجزایری تحصیلکرده فرانسه به توصیه فرحت عباس در 1950 به عضویت یک سازمان سری (مخفی) که برای آزادی الجزایر فعالیت می‌کرد، درآمدند. این افراد عبارت بودند از: احمدبن بلا، یوسف‌بن خده، هواری بومدین، رابح بیطاط، شاذلی بن جدید، محمد بوضیاف، عبدالعزیز بوتفلیقه، کریم بلقاسم، محمد خیضر، آیت احمد و عده‌ای دیگر. این سازمان فعالیت‌های نظامی و سیاسی را در برنامه خویش جهت ریسدن به آزادی الجزایر گنجانیده بود.

آنها توانستند «جبهه آزادی‌بخش ملی» (Front de Liveration Nationl)=(FLN) را در 1954 تشکیل دهند، درون این جبهه سیاسی یک جبهه نظامی به نام «ارتش آزادی‌بخش الجزایر» تشکیل دادند که فرماندهی آن با هواری بومدین بود. آنها پایگاه‌هایی در مراکش، تونس و الجزایر داشتند و زمانی که جمال عبدالناصر به ریاست‌جمهوری مصر رسید، قاهره تبدیل به پایتخت حکومت موقت الجزایر به ریاست فرحت عباس درآمد.

تمامی اعلامیه‌های جبهه آزادی‌بخش ملی از طریق رادیو «صوت‌العرب» از قاهره پخش می‌شد. در اول نوامبر 1954 پس از آنکه دومین بیانیه نظامی جبهه آزادی‌بخش ملی از رادیو قاهره منتشر شد، عملیات چریکی و مسلحانه را از کوه‌های «کابیلی» در الجزایر آغاز کردند.

این عملیات تا مرز تونس ادامه داشت. گه‌گاهی «محمد پنجم»، پادشاه مغرب نیز کمک‌هایی به آنان می‌کرد. به طوری که سران جبهه آزادی‌بخش ملی بین قاهره و تونس و مراکش در رفت‌وآمد بودند تا عملیات ضدفرانسوی را سامان دهند. در چنین وضعیتی در روستاها و شهرها، عملیات مسلحانه ضدفرانسوی در جریان بود و عده زیادی از طرفین کشته می شدند.

در اوت 1956 در یکی از مناطق «کاپیلی» در الجزایر یک کنفرانس محرمانه با شرکت احمدبن بلا، حسن آیت‌احمد، محمد بوضیاف و رابح بیطاط تشکیل شد تا در مورد خط‌مشی سیاسی – نظامی آینده تصمیم گرفته شود. این گروه سپس به مراکش رفتند تا از آنجا با هواپیمایی که سلطان محمد پنجم در اختیار آنان گذاشته بود به تونس یا به قاهره پرواز کنند.

هویت اصلی آنان بر خلبان پوشیده بود. اما چون یکی از کمک‌خلبانان بن‌بلا را شناخت، هواپیما را به فرودگاه الجزیره هدایت کرد و بن‌بلا و همه دوستانش به‌وسیله پلیس فرانسه بازداشت و به زندان فرانسه منتقل شدند. در خلال دورانی که بن‌بلا و دوستانش در زندان فرانسه به سر می‌بردند، ارتش آزادی‌بخش ملی به رهبری سرهنگ هواری بومدین، ضربات سختی را بر پیکر ارتش فرانسه وارد ساخت به طوری که فرانسویان مقیم الجزایر، گروه‌گروه کشور را ترک می‌کردند.

بن‌بلا تا زمان گفت‌وگوهای صلح «اویان» در 1962 در زندان فرانسوی‌ها بود. به علت بالا گرفتن جنگ در الجزایر در ژانویه 1960 ژنرال دوگل، رئیس‌جمهور فرانسه طی نطقی از مردم الجزایر خواستار برقراری صلحی شجاعانه شد و ضمن سفری که به الجزایر کرد با اغلب سران قبایل ملاقات و نسبت به اعطای استقلال به الجزایر اظهار تمایل کرد.

ژنرال دوگل اعلام کرد که به شرط تشکیل یک کنفرانس صلح میان سران جبهه آزادی‌بخش ملی و دولت فرانسه در شهر «اویان» و انجام یک رفراندوم حاضر به قبول استقلال الجزایر است.

در 18 مارس 1962 پس از آنکه فرحت عباس موافقت خود را در شهر قاهره به اعضای جبهه آزادی‌بخش ملی در مورد مذاکرات اویان ابلاغ کرد – این کنفرانس به ریاست کریم بلقاسم تشکیل شد- فرانسه قبول کرد که به الجزایر استقلال دهد و زندانیان الجزایری مانند بن‌بلا و همراهان او را آزاد کند.

در اول ژوئیه 1962 طی یک رفراندوم، 90 درصد از مردم الجزایر خواهان جدایی از فرانسه و استقلال کشور خویش شدند و مقرر شد که سوم ژوئیه 1962 رسما به این کشور استقلال داده شود. از زمان نطق ژنرال دوگل درباره اعطای استقلال به مردم الجزایر، ارتش سری فرانسه (Secret Army organization) (OAS) به رهبری ژنرال «سالان» (salan) تشکیل شد که با خط‌مشی سیاسی – نظامی ژنرال دوگل مخالف بود.

این ارتش عده زیادی از اعضای ارتش آزادی‌بخش الجزایر و مردم عادی را می‌کشت و حتی یکی از اعضای گفت‌وگوکننده در کنفرانس «اویان» نیز به دست گروه ارتش سری به هلاکت رسید. اما ژنرال‌های طرفدار دوگل، سالان را دستگیر و به این نافرمانی پایان دادند.

رویارویی برادران همسنگر

بعد از آنکه قطعی شد که الجزایر بعد از گفت‌وگوهای اویان به استقلال خواهد رسید، با موافقت فرحت عباس که مقیم قاهره بود تا زمانی که وی از قاهره به الجزیره نیامده بود، «احمد عبدالرحمان فارس» (Ahmed Abderahman Fares) رئیس‌جمهور موقت شد و یوسف‌بن خده به نخست‌وزیری رسید.

پس از آنکه الجزایر رسما استقلال یافت، فرحت عباس به ریاست‌جمهوری رسید و احمد بن‌بلا به معاونت ریاست‌جمهوری برگزیده شد.

اما در 26 سپتامبر 1962 با آنکه احمد بن‌بلا، محمد بوضیاف، حسن آیت احمد، یوسف بن‌خده و سرهنگ بومدین رئیس ارتش آزادی‌بخش ملی خود را سوسیالیست و متحد می‌دانستند، در مقابل یکدیگر ایستادند. به طوری که فرحت عباس اعلام کرد که با تندروی‌های سیاسی بن‌بلا مخالف است و لذا از ریاست‌جمهوری استعفا کرد و سرهنگ بومدین طی کودتایی، محمد بوضیاف، حسن آیت احمد و محمد فیضر را کنار زد و بن‌بلا را به قدرت رسانید.

بن‌بلا در مسند قدرت

با به قدرت رسیدن بن‌بلا، عصر میانه‌روهایی مانند فرحت عباس و بن‌خده به پایان رسید و آنها خانه‌نشین شدند. احمد بن‌بلا دولت خویش را بر پایه ایدئولوژی سوسیالیسم اعلام کرد. بن‌بلا در طی رفراندوم 13 سپتامبر 1963 به مدت پنج سال به ریاست‌جمهوری رسید و الجزایر را به سوی نظام تک‌حزبی سوق داد. به طوری که فرحت عباس با آنکه در منزل خویش در بازداشت محترمانه قرار داشت، طی اعلامیه‌ای بن‌بلا را به دیکتاتوری متهم کرد.

بن‌بلا اعلامیه فرحت عباس را عدول از اهداف انقلاب الجزایر تلقی کرد و گفت که فرحت عباس یک عنصر لیبرال است و خواستار یک سیستم چند حزبی مانند فرانسه است. او با عناصر بورژوازی رابطه مستقیم دارد. به دستور بن‌بلا، فرحت عباس در پنج ژوئن 1964 بازداشت شد.

بن‌بلا سپس، حسن آیت‌احمد را که رقیب خود می‌دانست از مقامات حزبی – دولتی برکنار کرد. حسن آیت‌احمد این بار خواست به کمک سرهنگ شعبانی، بن‌بلا را ساقط کند که توطئه او فاش و سرهنگ شعبانی اعدام شد و آیت‌احمد پس از مدتی که در زندان گذرانید، به خارج تبعید شد.

بن‌بلا بعد از تصفیه رقبای خود طی مصاحبه‌ای گفت که یک سوسیالیست است ولی کمونیست نیست. منشور ملی الجزایر که همان قانون اساسی کشور بود، الجزایر را با سیستم تک‌حزبی سوسیالیست معرفی کرده بود. بن‌بلا در 1964 جایزه صلح لنین را از روس‌ها دریافت کرد.

او می‌خواست در ژوئن 1965 کنفرانس سران آسیا و آفریقا را که کنفرانس باندونگ دوم باشد در الجزایر برپا کند. حتی یک روز قبل از سقوطش از سالن کنفرانس بازدید کرد ولی نمی‌دانست که در فردای آن روز، بومدین به عمر حکومت او پایان خواهد داد.

از کودتای سرهنگ بومدین تاکنون

«سرهنگ هواری بومدین» (Houari Boumedienne) در بامداد روز 19 ژوئن 1965 طی جلسه‌ای که با احمد بن‌بلا، رئیس‌جمهور و عبدالعزیز بوتفلیقه از اعضای جبهه آزادی‌بخش ملی و از مشاوران بومدین تشکیل داده بود، به صورت غیرمنتظره بن‌بلا را بازداشت کرد و به دستور سرهنگ طاهر زبیری، از افسران وفادار به بومدین همه مواضع حساس را اشغال و حاکمیت بن‌بلا را ساقط کرد.

در اعلامیه صادره از سوی شورای انقلاب، عبدالعزیز بوتلفیقه به وزارت خارجه رسید و حکومت دوره بن‌بلا را دیکتاتوری نامیدند. سرهنگ هواری‌بومدین که از جوانی با ارتش آزادی‌بخش بزرگ شده بود و بن‌بلا را در مقابل فرحت عباس یاری کرده بود، خود فرمانروای مطلق الجزایر و بن‌بلا زندانی شد و تا 1979 مدت 14 سال زندانی بود. بعد از مرگ بومدین از زندان آزاد و به سوئیس رفت و در زمان ریاست‌جمهوری بوضیاف به کشورش بازگشت.

سرهنگ هواری بومدین متولد 23 اوت 1927 در الجزیره، بعد از تحصیلات مقدماتی در شهر کنستانتین به مصر رفت و دانشگاه الازهر را طی کرد و سپس به تونس رفت و مدتی نیز در دانشگاه زیتون تحصیل کرد.

او در دوره استیلای فرانسه بر الجزایر، تحصیلات نظامی خود را در فرانسه طی کرد و پس از بازگشت به الجزایر مدت کمی آموزگار شد و سپس به جبهه آزادی‌بخش ملی پیوست. در مبارزات بن‌بلا، هم‌دوش او بود و سپس به ریاست ستاد ارتش منصوب شد تا آنکه توانست به کمک بوتفلیقه، بن‌بلا را ساقط کند.

او حکومت الجزایر را دموکراتیک خلق (دیمقراطی الشعبی) و مجلس آن کشور را مجلس خلق (المجلس الشعبی) نامید. او به سبب خودکامگی که داشت مخالفان زیادی برای خود دست‌وپا کرد.

به طوری که رجال پیشکسوت مانند بن‌خده و فرحت عباس او را به دیکتاتوری متهم کردند و حتی سرهنگ طاهر زبیری قصد کودتا بر ضد او را داشت که با شکست روبه‌رو شد. بومدین در 1978 به بیماری سرطان کبد مبتلا شد و برای معالجه به شوروی رفت ولی عاقبت در 27 دسامبر 1978 درگذشت. بومدین در 1975 کوشش موفقیت‌آمیزی برای حل اختلافات ایران و عراق کرد.

بدین‌ترتیب که در خلال کنفرانس سران اوپک در الجزیره در شش مارس 1975 بین محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران و صدام‌حسین میانجیگری کرد و اختلافات دو کشور طی مسافرت‌های هویدا به بغداد و صدام به تهران به پایان رسید. طبق بیانیه مارس 1975 که با حضور بوتفلیقه، وزیر خارجه الجزایر و عباسعلی خلعتبری، وزیر خارجه وقت ایران و سعدون حمادی، وزیر خارجه عراق به صورت قراردادی به امضا رسید، حقانیت ایران در مساله اروندرود به اثبات رسید.

بعد از مرگ بومدین، رئیس مجلس یعنی رابح بیطاط موقتا به ریاست‌جمهوری رسید. (27 دسامبر 1978). شاذلی‌بن جدید که در زمان بومدین کفالت وزارت دفاع را بر عهده داشت، سابقا از افسران جبهه آزادی‌بخش ملی بود که در زمان سلطه فرانسویان، در ارتش فرانسه خدمت کرده و به شیوه‌های دموکراتیک فرانسه خو کرده بود.

شاذلی‌بن جدید در فوریه 1989 دستور داد که تا درباره شکل احزاب الجزایر، همه‌پرسی به عمل آید و نتیجه آن شد که الجزایر طی همه‌پرسی 23 فوریه 1989 از سیستم تک‌حزبی خارج شد و در انجمن‌های ایالتی و ولایتی که انتخابات آن در 12 ژوئن 1990 برگزار شد، شیخ عباس مدنی، رهبر نهضت اسلامی به پیروزی رسید. اما تحت‌فشار نظامیان همکار شاذلی‌بن جدید، برای جلوگیری از حکومت اسلامگرایان، در سراسر کشور حکومت نظامی اعلام شد و شیخ عباس مدنی زندانی شد.

اما شاذلی بن‌جدید برای دلجویی از فرحت عباس به مناسبت جشن استقلال الجزایر او را که از زمان بن‌بلا زندانی بود آزاد کرده و مورد تجلیل قرار داد. فرحت عباس در 25 دسامبر 1985 درگذشت.

حکومت نظامیان در الجزایر

ظامیان الجزایر که همگی طرفدار حکومت لائیک بودند در 11 ژانویه 1992 سرهنگ شاذلی‌بن جدید را مجبور به استعفا کرده و به دستور شورای نظامی که زیر نظر ژنرال خالدنزار اداره می‌شد، فعالیت‌های نهضت اسلامی ممنوع شد.

ژنرال «خالد نزار» (khaled Nazar) مقام ریاست‌جمهوری و ریاست شورای موقت امنیت و حکومت نظامی کشور را به دست گرفت. خالد نزار برای آنکه به ملت الجزایر بفهماند که غیرنظامیان حاکم کشور هستند در 16 ژانویه 1992، محمد بوضیاف را که سابقا عضو جبهه آزادی‌بخش ملی بود و در مراکش به‌سر می‌برد به الجزیره آورد و او رئیس‌جمهور شد. ولی فعالیت‌های او زیر ذره‌بین نظامیان قرار داشت.

بوضیاف برای ایجاد آشتی ملی اعلان کرد که محاکمه سران نهضت اسلامی را به تعویق می‌اندازد اما طولی نکشید که بعد از این تصمیم در 29 ژوئن 1992 بوضیاف هنگام سخنرانی در شهر «عنابه» ترور شد. شایع شد که ارتش در ترور او دست داشته است.

در 2 ژوئیه 1992 سرهنگ علی کافی از جانب شورای امنیت حاکم بر الجزایر به ریاست‌جمهوری رسید. او تظاهرات مردم را در هم کوبید و عده زیادی را دستگیر و اعدام کرد و در یک دادگاه نظامی شیخ‌عباس مدنی و علی بلحاج را به 12 سال زندان محکوم کردند. جبهه نجات اسلامی چند روز بعد جواب سرهنگ علی کافی را با ترور سرهنگ قاصدی مرباح، رئیس ضداطلاعات ارتش الجزایر، داد.

یک دوره ترور از دو طرف آغاز شد و خشونت‌های خیابانی و بمب‌گذاری در معابر عمومی همه کارهای این کشور را تحت‌الشعاع قرار داد تا آنکه با ترور چد نفر فرانسوی خروج اتباع بیگانه از الجزایر شدت گرفت و وضع کشور بحرانی‌تر شد. در 30 ژانویه 1994 ژنرال امین زروال، وزیر دفاع الجزایر با تصویب شورای امنیت کشور و تایید ژنرال خالد نزار به ریاست‌جمهوری رسید.

او برای آشتی ملی دستور داد تا رهبر جنبش‌های اسلامی از زندان آزاد و در منازل‌شان تحت‌نظر باشند. امین زروال گفت که از بین بردن تروریسم و ناامنی در الجزایر با زور میسر نمی‌شود بلکه احتیاج به راه‌های مسالمت‌آمیز دارد. زروال اعلام کرد که در آوریل 1999 با انتخابات آزاد ریاست‌جمهوری، تکلیف کشور را روشن خواهد کرد.

از این‌رو کسانی چون عبدالعزیز بوتفلیقه، وزیر خارجه دوران بن‌بلا و بومدین، مولود همروش، احمد ابوطالب ابراهیمی، عبدالله جاب‌الله، حسن آیت‌احمد، مقداد صیفی و یوسف الخطیب، کاندیدای ریاست‌جمهوری شدند و اوضاع تا حدی برای انتخابات آرام شد.

اما طی ملاقات‌هایی که بین ژنرال امین زروال و تمامی کاندیداها به جز بوتفلیقه انجام شد، همه از کاندیداتوری ریاست‌جمهوری منصرف شدند و عبدالعزیز بوتفلیقه طی یک انتخابات تک‌نامزدی در 16 آوریل 1999 به ریاست‌جمهوری رسید.

منابع فارسی

1- تاریخ قرن نوزدهم و معاصر نوشته آلبر ماله، ژول ایزدک، ترجمه حسین فرهودی، جلد سوم، انتشارات ابن‌سینا، تهران، 1340، 2- تاریخ معاصر کشورهای عربی، نوشته خاورشناسان شوروی، ترجمه دکتر محمدحسین روحانی، انتشارات کوس، تهران، 1356، 3- جهان اسلام، مرتضی اسعدی، مرکز نشر دانشگاهی، جلد اول، تهران، 1366، 4- تاریخ عرب در دوره جدید، نوشته لوتسکی، ترجمه پرویز بابایی، انتشارات سپهر، تهران، 1349، 5- تاریخ قرن نوزدهم و معاصر، آلبر ماله، ترجمه نصرالله فلسفی، امیرکبیر، تهران، 1324،
6- حکومتگران کشورهای اسلامی، نوشته سیروس غفاریان، انتشارات مدرسه، تهران، 1380

منابع خارجی:

1- Heads of state and Government John V.daGraca London 2000
2- Middle East and North Africa Europa publication Limited London 2000


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]