قهرمانه در دوره عباسی به چه کسی گفته میشد؟
عباس احمدوند – زهرا امیری
چکیده
به رغم آنکه اطلاعات و آگاهی های ما از حرمسرا در عصر عباسی بسیار اندک است و نیز حضور زنان مسلمان در عرصه های گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تا پیش از عصر دوم عباسی، چندان که باید نظام مند نیست، در عصر دوم عباسی
(۲۳۲ – ۳۳۴ ق)، به ویژه ایام خلافت مقتدربالله (۲۹۵ – ۳۲۰ ق)، با پدیده ای به نام قهرمانگی مواجه می شویم. قهرمانه عنوان زنانی بود که واسطه حرم با دربار خلفا بودند و بسته به توانایی و نفوذشان، وظایف گوناگونی به آنان محول می شد. آنان
(قهرمانه ها) با بهره گیری از ضعف خلافت و وجود خلأ قدرت، موفق شدند به اعمال نفوذ در عرصه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بپردازند. روش تحقیق در این نوشتار، روش تاریخی با رویکردی اجتماعی مبتنی بر بهره گیری از اطلاعات منابع، مقایسه آنها با یکدیگر و تحلیل متون است. در این مقاله سعی بر آن است با بررسی این پدیده و معرفی چندتن از قهرمانه های معروف عصر خلیفه مقتدربالله، به موضوع حضور زنان در عرصه سیاست و ملکداری پرداخته شود.
۱. مقدمه
تاریخ خلافت عباسی شاهد معدود زنانی است که از جایگاه سیاسی قدرتمند و حکومتی برخوردار بوده اند. حکومت عباسی، در طول تاریخ چندین صدساله خود، جامعه ای مردسالار بوده و در روابط سیاسی و اجتماعی، سلطه مردان امری عادی و طبیعی تلقی می شده است؛ و زنان اغلب از صحنه رسمی سیاست غایب بوده اند. لذا، سلطه و اقتدار زنان به ضعف و اراده خلفا و میزان احساسات و عواطف آنان بستگی داشته است. با وجود این، در دوره دوم عباسی شاهد حضور زنانی با عنوان قهرمانه هستیم که علاوه بر نقش و وظیفه اصلی شان، بانی وقایع بسیار دیگری نیز شدند. سلطه ترکان بر امور مختلف خلافت، ماهیت فردی و ضعف روزافزون مقتدر از یک طرف و کشاکش قدرت بین عوامل مختلف خلافت از طرف دیگر، باعث گردید آنان (قهرمانه ها) با بهره گیری از این شرایط به اعمال نفوذ در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی بپردازند و در امور گوناگون خلافت چون عزل و نصب وزرا، امرا و فرماندهان سپاه و … دخالت کنند؛ و صاحب مناصب حساس و مهمی چون قضاوت، خزانه داری، کاتبی و زندانبانی افراد برجسته شوند. این بررسی از سویی به تدوین تاریخ زنان کمک می کند و از سوی دیگر، به دلیل آمیختگی موضوع بررسی با حوزه تاریخ اجتماعی، در مطالعات رشته تاریخ اجتماعی جایگاه ویژه ای دارد.
۲. معنای لغوی و اصطلاحی قهرمانه
قهرمانه، مؤنث قهرمان، برگرفته از ریشه قهرم، معرب کهرم است (ابن منظور، ۱۴۰۸ ق: ۱۲/
۴۵۶؛ زبیدی، ۱۴۱۴ ق: ۱۷/ ۵۹۹). برای این واژه معانی متعددی چون وکیل و خزانه دار
(ابن قتیبه دینوری، ۱۴۱۸ ق: ۱/ ۲۶۳؛ اصفهانی، ۱۴۱۵ ق: ۱۱/ ۱۷۶؛ تنوخی، ۱۳۹۱-۱۳۹۳ ق:
۴/ ۳۷۰)، پهلوان و دلاور، نگهبان و محافظ (نویری، ۱۴۲۳ ق: ۲۳/ ۳۳؛ دهخدا، ۱۳۳۹ ش:
۲۹/ ۵۳۸)، مدیر، سرپرست و پیشکار (,”MAN–NAKAHRAMA”DE BRUIJN. J.J.P
۵/۴۴۵, ۲۰۰۲) آورده اند. تقریبا، اغلب لغویان و مورخان قدیم و جدید، واژه قهرمانه را فارسی و معرب می دانند.۱ درباره معنای اصطلاحی قهرمانه نیز همین گوناگونی به چشم می خورد؛ معانی چون: عهده دار مسائل دارالخلافه (همان)؛ وزیر دربار که وظیفه اش رساندن نامه به خلیفه بود (همان)؛ کسی که به خاطر قدرت و عزتش، مسلط و محافظ زیردستانش است و نیز قائم به امور مردان (ابن منظور، ۱۴۰۸ ق: ۱۲/ ۴۵۶؛ زبیدی، ۱۴۱۴ ق: ۱۷/ ۵۹۹).
از این رو، ارائه معنایی مشخص برای این اصطلاح با دشواری هایی روبه رو است؛ به ویژه آنکه نویسندگان نظریات و آرای گوناگونی در این زمینه آورده اند و فقط به اشاراتی کوتاه
بسنده کرده اند. با توجه به تعاریف آورده شده، تعریف کلی که می توان از آن ارائه داد:
«قهرمانه، عنوان زنانی بود که واسطه حرم با دربار خلفا بودند و وظایف مختلفی به آنان محول می شد؛ این وظایف بسته به توانایی و یا میزان محبوبیتشان در نزد خلیفه بوده است».
نکته قابل ذکر دیگر این است که اصطلاح قهرمان را برای مردان و اصطلاح قهرمانه را برای زنان به کارمی برده اند. از آنجا که زنان قهرمانه اهمیت و نقش بیشتری داشته اند، در این مقاله سعی بر آن است به آنان بپردازیم.
۳. سیر تاریخی اصطلاح قهرمانه در متون اسلامی
به دنبال دعوت پیامبر از سران کشورها به دین اسلام، برای نخستین بار اصطلاح قهرمان در منابع اسلامی آمده است. خسروپرویز در نامه دستگیری حضرت رسول (ص) به باذان،
قهرمانش در یمن، این واژه را به کاربرده است (ابن سعد، ۱۴۱۰ ق: ۱/ ۱۹۹؛ طبری، ۱۳۸۷ ش:
۲/ ۶۵۵). در اینجا، اصطلاح قهرمان به معنی کارگزار و فرماندار آمده است.
در میان متون اسلامی در نامه ۳۱ نهج البلاغه، امام علی (ع) در وصیت به فرزندش امام حسن (ع) می فرمایند: «فإن المرأه ریحانه و لیست بقهرمانه: کاری که برتر از توانایی زن است به او وامگذار که زن گل بهاری است نه پهلوانی سخت کوش» (نهج البلاغه، نامه ۳۱). در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است: «معنای اینکه زن گل بهاری است این است که زن صلاحیت لذت جویی و بهره وری دارد و وکیل و وزیر در کار و نظری نیست در امور دیگر نمی تواند دخالت کند » (ابن ابی الحدید، ۱۹۶۷: ۱۹/ ۶۹). امام (ع) این معنا را به استعاره آورده تا موقعیت و نقش زن را در زندگی روشن سازند و زن را به زیبنده ترین وصف ها توصیف کرده اند، اما قهرمان کسی است که مکلف به انجام کارها و اجرای آنها می شود و اسلام زن را به انجام کارهای سخت مکلف نکرده است و آنچه امام خواهان آن بوده، معاف کردن زنان از مشقت و ملزم کردن آنان به تحمل مسؤلیت هایی است که مافوق قدرت آنان است.
در سراسر عصر اموی (۴۰ -۱۳۲ ق)، جز یک نمونه آن هم در زمان خلیفه هشام بن عبدالملک (۱۰۵-۱۲۵ ق) قهرمانی به نام سلیمان بن عبید داشت (بلاذری،
۱۴۱۷ ق: ۱۲/ ۲۰۸)، تقریبا سخنی از کاربرد قهرمانه نیست. پژوهشگران تاریخ اسلام خلافت عباسی را با توجه به اوضاع سیاسی و اداری آن تا اواسط قرن چهارم هجری به دو دوره مشخص عصر اول و عصر دوم تقسیم کرده اند. حاصل نهادهای اداری و سیاسی کارآمد در عصر اول عباسی (۱۳۲-۲۳۲ ق)، اقتدار سیاسی اداری و نظامی آن را به دنبال داشت. نتیجه اینکه زنان قهرمانه در این عصر به سبب خلفای باکفایت و شرایط و موقعیت قدرتمند سیاسی و اداری، فاقد قدرت دخالت و تصمیم گیری در زمینه های مختلف حکومتی شدند. با وجود این، در این عصر قهرمانه هایی نیز بوده اند؛ از جمله: خلیفه مهدی
(۱۵۸- ۱۶۹ ق) قهرمانی به نام واضح داشت (طبری، ۱۳۸۷ ش: ۸/ ۱۶۸؛ ابن جوزی، ۱۴۱۲ ق:
۸/ ۳۱۵) و در ایام حکومت هارون الرشید (۱۷۰ – ۱۹۳ ق)، هیلانه یکی از کنیزان او حایز این عنوان می شود (همان: ۳۵۲؛ ذهبی، ۱۴۱۳ ق: ۱۹/ ۱۱۱؛ ابن کثیر، ۱۴۰۷ ق: ۱۰/ ۱۶۵).
اما، از ویژگی های عصر دوم عباسی (۲۳۲-۳۳۴ ق)، روی کارآمدن خلفای ضعیف و بی اراده، سلطه و نفوذ ترکان بر دستگاه خلافت عباسی و کنارنهادن تدریجی ایرانیان از دخالت در امور اداری و نظامی، دخالت سپاهیان و سربازان در اداره امور و گسترش رشوه و مصادره میان کارمندان بزرگ حکومتی است. خلفای ناتوان که از تأمین مخارج عیش ونوش خود و سیرکردن و خشنودساختن ترکان آزمند بازمانده بودند، اموال و دارایی عمال و وزرا را مصادره کردند؛ مناصب حکومتی را در معرض خریدوفروش نهادند؛ و کسانی متولی این پست های حساس می شدند که جز به اندوختن ثروت و تاراج بیت المال و مصادره اموال مردم نمی اندیشیدند. همه این عوامل سبب شده بود که قهرمانه ها در این عصر، به خصوص در ایام خلافت مقتدربالله (۲۹۸-۳۲۰ ق) افزایش یابند و همچون سایر مقامات سیاسی، اداری و نظامی درصدد کسب قدرت و جمع آوری ثروت باشند؛ پس، از هر موقعیتی برای رسیدن به مقاصد خود استفاده می کردند.
۴. آیا قهرمانه یک منصب است؟ قهرمانه ها چه وظایفی داشته اند؟ جایگاه اجتماعی آنان چگونه بوده است؟
از جمله مباحث مهم مربوط به قهرمانه ها، به رغم کم توجهی منابع و نبود پژوهشی مستقل به زبان فارسی که پژوهشگر کوشیده است با بررسی و مقایسه منابع موجود آنها را استنباط کند، این است که: آیا رسیدن به این مقام، در صورت مقام بودن، مستلزم پیمودن مراحلی بوده است یا خیر؟ چنان که تعیین وظایف تک تک آنان، وضعیت معیشتی، جایگاه اجتماعی شان نیز بسیار مهم تلقی می شود. در کتاب نشوارالمحاضره تنوخی، در شرح داستان یکی از قهرمانه ها آمده است او در آغاز کنیزی ساده بود و حق رفتن به بیرون از کاخ را نداشت (تنوخی، ۱۳۹۱-۱۳۹۳ ق: ۴/ ۳۶۲)؛ او بسیار مشتاق به بیرون رفتن از کاخ بود تا زندگی مردم عادی را ببیند. پس، تلاش زیادی کرد تا به قهرمانگی رسید و مسئول خرید مایحتاج کاخ ام المقتدر، مادر مقتدربالله خلیفه عباسی، شد و نقش واسطه تجاری را برای او ایفا می کرد (همان). نمونه دیگر، خود مادر مقتدر عباسی است؛ کنیزی رومی (مسعودی، بی تا، ۳۲۶) که از خدمتکاری به قهرمانگی، ام ولدی ۲ (طبری، ۱۳۸۷ ش: ۱۱/ ۲۸؛ ابن اثیر،
۱۴۰۸ ق: ۸/ ۱۱) و سپس مادر خلیفگی رسید. در این روایات چند نکته به چشم می خورد؛ رسیدن به قهرمانگی دارای سلسله مراتب خاصی بوده که پس از طی آن مراحل، شخص می توانست قهرمانه شود. با مطالعه زندگی قهرمانه های معروف دیده می شود بیشتر آنان از میان کنیزان بودند، هرچند مواردی وجوددارد که کنیز نبوده اند. شاید این امر به خاطر موقعیت اجتماعی پایین و محدودیت های بسیاری بود که بر کنیزان تحمیل می شد و آنان تمام سعی خود را می کردند تا با نشان دادن توانایی و استعدادهای خود، از کنیزی آزاد و به جایگاه بهتری مثلا قهرمانگی دست یابند.
آیا قهرمانه وظیفه خاصی را داشت؟ با توجه به تعریف اصطلاحی قهرمانه، قهرمانه به واسطه حرمسرا با دارالخلافه گفته می شد. اما در عصر دوم عباسی، به دلیل شخصیت ضعیف خلفا و اوضاع آشفته حکومت، آنان پا را از اختیارت خود فراتر نهادند و علاوه بر وظیفه اصلی، عهده دار مناصب دیگری نیز شدند. البته، باید اشاره کرد اگر قهرمانه مورد لطف و توجه خلیفه یا مادرش قرارمی گرفت، بدون توجه به توانایی یا تجربه وی به هر منصبی که می خواستند او را منصوب می کردند؛ نمونه آن قهرمانه ثمال است که با حمایت ام المقتدر بر منصب قضاوت رصافه ۳ نشست (طبری، ۱۳۸۷ ش: ۱۱/ ۲۲۷) و نخستین زن قاضی در اسلام شد. قهرمانه ها به دنبال هم روی کارمی آمدند؛ یعنی، بعد از فوت، عزل و برکناری یکی از آنان، دیگری جای او را می گرفت؛ به عنوان مثال، بعد از مرگ قهرمانه فاطمه در سال ۲۹۹ ق، ام موسی جانشین او شد (تنوخی، ۱۳۹۱-۱۳۹۳ ق: ۲/ ۴۴؛ مسکویه،
۱۳۷۹ ش: ۵/ ۷۲) و یا بعد از عزل و برکناری ام موسی، ثمال قهرمانه دربار گشت (تنوخی،
۱۳۹۱-۱۳۹۳ ق: ۴/ ۳۷۰؛ مسکویه، ۱۳۷۹ ش: ۵/ ۱۴۱). قهرمانگی مخصوص خلفا و دربار آنان نبود، بلکه در قصور و دربار وزرا و امرا نیز چنین عنوانی نیز بوده است؛ برای نمونه، وزیر علی بن فرات قهرمانه ای به نام ام کلثوم داشت.
آیا قهرمانگی نوعی مقام و منصب محسوب می شد؟ قهرمانگی همچون سایر مقامات اداری دارای سلسله مراتبی چون انتخاب، نصب، عزل و داشتن حقوق بود و دارای دیوانی مخصوص به نام دیوان الحرم (دیوان بانوان دربار) بود. آنان همچون دیگر مقامات، چنان که مورد مؤاخذه قرارمی گرفتند، اموالشان مصادره می شد و زندانی می شدند و نیز می توانستند مناصب حکومتی را عهده دار شوند، عزل و نصب کنند، دستور دهند و برای خود کاتب داشته باشند؛ به عنوان نمونه، می توان به ام المقتدر اشاره کرد. او کاتبی مخصوص داشت که به املاک و اموالش رسیدگی می کرد (همان: ۲۱۱). قهرمانه ها با استفاده از موقعیت اجتماعی، نفوذ و تأثیری که در دستگاه خلافت داشتند، زندگی راحت و پرتجملی برای خود فراهم کرده بودند. بذل و بخشش های خلیفه و اطرافیانش به آنان و نیز رشوه هایی که به علل گوناگون می گرفتند، سبب ثروتمندی آنان شده بود. آنان املاک زیادی را در اقطاع داشتند و سالیانه هزاران دینار درآمدشان بود. نمونه آن، قهرمانه ام المقتدر است. او زمین های زیادی در واسط، شیب اسفل، کوفه و … در اقطاع داشت
(تنوخی، بی تا: ۲/ ۴۵؛ خطیب بغدادی، ۱۴۱۷ ق: ۵/ ۵۸)، به طوری که کاتبی را مسئول دخل و خرج آنها کرده بود. خانه های آنان در بهترین نقطه بغداد و در میان باغ های بزرگ ساخته می شد (تنوخی، بی تا: ۲/ ۳۶۸). این موارد نشان می دهند قهرمانه ها بسیار ثروتمند و همچون مقامات برتر آن زمان، زندگی مرفهی را داشته اند. با وجود این، قریب به یقین نمی توان گفت قهرمانگی همچون سایر مقامات اداری، یک نوع مقام و منصب محسوب می شده است.
۵. نقش و دخالت قهرمانه ها در خلافت خلیفه مقتدربالله
ابوالفضل جعفر مقتدر، سیزدهمین خلیفه عباسی، در سال ۲۹۵ ق به خلافت رسید. دوران وی اختصاصاتی داشت که نظیر آن در اسلام نبود: «یکی آنکه هیچ کس از خلیفگان و ملوک اسلام چون او خردسال نبود. وقتی به خلافت رسید سیزده سال داشت؛ دیگر آنکه ۲۵ سال خلافت کرد و در طی این مدت، دوبار عزل و بازگردانده شد و دوران هیچ یک از خلیفگان پیش از او چنین دراز نبود؛ دیگر آنکه دوازده کس را وزارت داد که بعضی دوبار و سه بار وزارت یافتند وزرا پی درپی عزل و نصب می شدند و خلفا پیش از او این همه وزیر نگرفته بودند» (مسعودی، بی تا، ۳۲۸). مقتدر کم سن وسال بود و با راه و رسم حکومت آشنایی و آگهی نداشت؛ به این خاطر زنان، وزرا و ترکان امور خلافت را به دست گرفتند. از همین جا بود که زنان فرصت دخالت بیشتری یافتند؛ تاجایی که خلیفه تحت تأثیر آنان بود و حتی در انجام امور، طبق خواسته آنان عمل می کرد. هدف از بررسی عصر این خلیفه نه به خاطر اهمیت وی، بلکه به خاطر اوج حضور و تأثیر زنان قهرمانه در حکومتش است که موضوع این پژوهش است.
یکی از زنان پر نفوذ در زمان خلافت مقتدر، قهرمانه ام موسی هاشمیه بود. در سال
۲۹۹ ق، بعد از غرق شدن فاطمه قهرمانه، جانشین او شد ۴ (تنوخی، بی تا: ۲/ ۴۴؛ مسکویه،
۱۳۷۹: ۵/ ۳۲۵). وظیفه این قهرمانه، رساندن نامه های خلیفه و مادرش به وزرا و از وزرا به آنان بود (تنوخی، بی تا، ۲/ ۴۴؛ مسکویه، ۱۳۷۹: ۵/ ۷۲). اما بعد از مدتی نفوذ در دربار، پا را از اختیارش فراتر نهاد، تاجایی که در تدبیر و برنامه ریزی امور با وزرا و فرماندهان مشارکت می کرد و با مداخله زیاد در سیاست حکومت، به شخص ذی نفوذی تبدیل شده بود و در راه به سوی کاخ بر اسب سوار می شد ۵ (ابن حزم، ۱۴۰۳: ۳۲). این بدون شک، علو منزلت، قدرت و نفوذ او و نیز تأثیرش را بر ام المقتدر و مردان حکومتی که در رأس آنها خلیفه و وزرا باشند می رساند. پس، او دارای قدرت زیادی در اداره امور خلافت بود، تاآنجاکه او
«قهرمانه ای مسلط در هر چیزی از عزل و نصب و رد و قبول شد» (ذهنی افندی، ۱۲۹۴ ق:
۱/ ۹۸). قهرمانه ام موسی غالبا وزرا را مورد اعتراض قرارمی داد و آنان را به انجام و اجرای خواسته هایش مجبور می کرد و اگر با آنان اختلافی پیدامی کرد، آنان را عزل، حبس و یا املاکشان را مصادره می کرد؛ و این آن چیزی بود که عملا برای وزیر علی بن فرات ۶ اتفاق افتاد. بین او و وزیر ابن فرات اختلاف شدیدی پیش آمد که این امر یکی از دلایل عزل وزیر
7 از منصبش بود (ابوالفداء، ۱۳۴۸: ۳/ ۸۳ – ۸۴)، زیرا ام موسی، وزارت عبیدالله بن یحیی خاقانی را در سر داشت (صابی، ۱۹۵۸: ۲۴۷).
فعالیت قهرمانه ها، به آنان مجال اعمال قدرت در امور مختلف دربار را نیز می داد. آنان یکی از راه های مطمئن برای کسب قدرت درباری شدند (۱۰: ۲۰۰۵,El Chick). در طول وزارت ابوعلی خاقانی (۳۱۲-۳۱۳ ق)، افراد متقلب و مختلفی از طریق ام موسی برای مقتدر نامه می فرستادند و درخواست مقام و وعده می دادند؛ برای نمونه، وقتی ابوالحسن بن ابی بغل نفوذ زیاد قهرمانه ام موسی را دید، نه تنها به او نزدیک شد، بلکه مال خوبی را نیز به او بخشید و از او خواست برادرش ابوالحسین را به اصفهان تبعید شده بود به وزارت رساند
(ابن اثیر، ۱۳۸۵ ق: ۸/ ۶۴). ابوعلی خاقانی وزیر، با شنیدن خبر به نزد مقتدر رفت و او را از موضوع باخبر و شروع به گلایه کرد. خلیفه او را دلداری و دستور داد هر دو برادر را دستگیر کنند (تنوخی، بی تا: ۲/ ۳۶۳)، اما وزیر از ترس و غضب قهرمانه ام موسی جرئت این کار را نداشت، زیرا می ترسید قهرمانه بر ضد او توطئه دیگری کند. پس، ابوالحسین را مأمور خراج زمین های اصفهان کرد و برادرش ابوالحسن را به عنوان عامل صلح ۸ و مبارک ۹ منصوب کرد
(طبری، ۱۳۸۷ ش: ۱۱/ ۲۰۱؛ صابی، ۱۹۵۸: ۱۶۰؛ ابن اثیر، ۱۳۸۵ ق: ۸/ ۹۸). با اینکه ام موسی
عامل روی کارآمدن ابوعلی خاقانی بود، وقتی ابی بغل رشوه بیشتری برای به وزارت رساندن برادرش می دهد، درصدد عزل او و روی کارآوردن برادر ابی بغل برمی آید. آنچه اهمیت داشت، مقدار و مبلغ رشوه دریافتی بود؛ هر کس مبلغ بیشتری می داد وزیر می شد؛ کاردانی و تجربه دیگر ملاک و معیاری برای وزارت نبود. نکته قابل تأکید دیگر در اینجا، قدرت و نفوذ قهرمانه ای است که منصب حساسی چون وزارت را در معرض خریدوفروش می گذارد.
در آخر ماه ذیقعده سال ۳۰۴ ق، وقتی ام موسی به نزد وزیر علی بن عیسی ۱۰ رفت تا در مورد مقدار آنچه برای حرم و امور مربوط به آن به مناسبت عید قربان بود، صحبت کند
(مسکویه، ۱۳۷۹ ش: ۵/ ۹۵)، نتوانست وزیر را ملاقات کند و با عصبانیت خانه وزیر را ترک کرد (ابن اثیر، ۱۴۰۸: ۸/ ۹۸؛ ابن خلدون، ۱۴۰۸ ق: ۳/ ۴۶۰). ام موسی به نزد مقتدر و مادرش سیده رفت؛ شروع به گلایه کرد و دروغ های زیادی در مورد وزیر گفت و از آن دو خواست تا او را عزل و برکنار کنند. مقتدر به خاطر رضایت و خشنودی قهرمانه اش، دستور عزل و زندانی کردن وزیر را داد (.pg۱۰, ۲۰۰۵,El Chick, ibid). با اینکه او وزیری کاردان و باتدبیر بود، به سبب یک سوءتفاهم کوچک و فقط به خاطر راضی نگه داشتن قهرمانه ام موسی، خلافتش را در استفاده از تجربه های او بی نصیب کرد.
دخالت ام موسی فقط محدود به امور سیاست و وزارت نمی شد، بلکه دخالت او تعیین کردن امیر حج را نیز شامل می شد. او توانست چندین بار برادرش احمدبن عباس را امیر حج کند (تنوخی، بی تا: ۲/ ۴۴؛ ابن جوزی: ۱۴۱۲ ق: ۱۳/ ۱۹۵؛ ابن کثیر، ۱۴۰۷ ق: ۱۱/ ۱۳۰).
در سال ۳۱۰ ق، خلیفه مقتدربالله سخت بیمار شد. گفته شده قهرمانه ام موسی نامه ای به نزد یکی از کسان وی فرستاد و از تصدی خلافت با وی سخن گفت. این موضوع بر خلیفه و مادرش ام المقتدر و همه خواص وی فاش شد. پس ام موسی را با خواهرش ام محمد و برادرش احمدبن عباس و اموال و سپرده هایی که به نزد کسانشان داشتند، گرفتند (طبری،
۱۳۸۷ ش: ۱۱/ ۹۵). پس آنان را به «ثمال» قهرمانه سپردند که به سنگدلی و زیاده روی در شکنجه معروف بود. ثمال از آنها دارایی فراوان و جواهر گرانبها و پوشاک و پرده و فرش و عطر بسیار گرفت؛ تا آنجا که علی بن عیسی دیوانی جدید به نام «دیوان مقبوضات ام موسی و اسبابش» ایجادکرد که در آن اموال و ملک های ام موسی و اقوام و کارمندانش ثبت شده بود و دبیری را برای بازرسی آن منصوب کرد. گفته شده یک میلیون دینار از وی مصادره کردند
(مسکویه، ۱۳۷۹ ش: ۵/ ۱۴۱). بدین طریق زندگی سیاسی یکی از قهرمانه های بزرگ
خلافت عباسی به پایان رسید. با وجود جایگاه و نفوذ سیاسی و اجتماعی که در دستگاه
خلافت داشت، نه تنها زندانی شد، بلکه اموال و املاک زیادی را که از طریق رشوه و فروش مقامات جمع کرده بود ازدست داد.
در سال ۳۱۰ ق، ثمال به جای ام موسی قهرمانه دربار شد (تنوخی، بی تا: ۴/ ۳۷۰؛
مسکویه، ۱۳۷۹ ش: ۵/ ۱۴۱). او به سنگدلی و افراط در شکنجه معروف بود (همذانی، بی تا:
۲۲۷). با وجود مخالفت شدید فقها در تصدی امر قضاوت توسط زنان، قهرمانه ثمال با حمایت ام المقتدر بر دیوان مظالم رصافه منصوب شد تا در هر جمعه به هرگونه شکایت
مردم از حاکمان و کارگزاران رسیدگی کند (مسعودی، بی تا: ۳۲۸-۳۲۹؛ ابن جوزی، ۱۴۱۲ ق:
۱۳/ ۱۸۱؛ ابن کثیر، ۱۴۰۷ ق: ۱۱/ ۱۲۹). قاضیان، فقها و اعیان به او مراجعه می کردند و برای
آنان قضاوت می کرد (ابن جوزی، ۱۴۱۲ ق: ۱۳/ ۱۸۱؛ ذهبی، ۱۲۹۴ ق: ۲۳/ ۲۶؛ زرکلی، ۱۹۸۹:
۲/ ۱۶۸). مسعودی بر آن است که برعهده گرفتن قضاوت برای ثمال، نشانه ای از نشانه های سقوط خلافت عباسی در عصر خلیفه مقتدربالله است (مسعودی، بی تا: ۳۲۸). ولی، مردم قضاوت کردن یک زن را قبول نداشتند و کار ام المقتدر را در واگذارکردن امر قضاوت به او زشت می دانستند و از او ایراد می گرفتند (طبری، ۱۳۸۷ ش: ۱۱/ ۶۷). مخصوصا زمانی که ثمال در آغاز کارش نتوانست این مأموریت را به خوبی انجام دهد و ام المقتدر مجبور شد قاضی ابی الحسن بن اشنانی را به کمک او بفرستد (ابن عماد حنبلی، ۱۴۰۶ ق: ۴/ ۲۹). شاید، نپذیرفتن و استمرار سنت و روشی که ام المقتدر به کارگرفت، دلیل و برهانی واضح و روشن بر موافق نبودن با او از نظر شرعی و عرفی باشد. این چنین بود که یکی از قهرمانه های دربار خلافت، منصب حساس قضاوت را به دست گرفت و نخستین قاضی زن مسلمان شد.
هرچند در ابتدای کارش با موانع و مشکلاتی مواجه شد و حتی مردم او را قبول نداشتند و انکارش می کردند، چیزی نگذشت که به حکم او خوشحال و شاد می شدند، چراکه افراد مظلوم توانستند به حق خود برسند و از آنان رفع ظلم شود.
آنچه به موقعیت و جایگاه ثمال قهرمانه می افزود، فقط به قضاوت کردن در مورد افراد ختم نمی شد، بلکه به شکایت های مردم بر ضد مأموران ارشد مملکت نیز اختصاص داشت و از آنجا که حکم در شکایات، منوط به نظر و امضای فقها نبود، پس صاحب شکایت آزادی بیشتری از قاضی هنگام صدور حکم داشت (کبیسی، ۱۳۹۴ ق: ۹۲). دخالت ام المقتدر در امر قضاوت، ریشه در منافع او داشت. او افرادی را بر این مسند می نشاند که تجربه ای چندانی در امر قضاوت نداشتند، ولی آنان خواسته های مخالف شرع و دین او را به راحتی اجابت می کردند.
مقتدر برای قهرمانه ثمال احترام بسیاری قائل بود؛ به این دلیل، ثمال در او نفوذ بسیار داشت. در سال ۳۱۳ ق، نصر حاجب وقتی جایگاه او را در نزد خلیفه دید، نظر او را جلب کرد تا در مورد عزل عبیدالله بن محمد خاقانی وزیر با او همکاری کند. این دو با هم به توافق رسیدند و درباره کسی که به جای او شایسته وزارت باشد نیز مشورت کردند
(قرطبی، بی تا: ۱۰۹-۱۱۰). ثمال احمد خصیبی ۱۱ را معرفی کرد او دبیر ام المقتدر بود و نصر نیز او را قبول داشت (همان)؛ پس، اتهاماتی را به وزیر خاقانی وارد و مقتدر را به عزل او تحریک کردند تا به هدفشان رسیدند؛ خاقانی وزیر عزل شد و خصیبی (۳۱۳ – ۳۱۴ ق) به وزارت رسید (همان). این قهرمانه در اواخر سال ۳۱۷ ق وفات یافت و اموال زیادی را بر جای گذاشت (همان: ۱۲۵؛ ذهبی، ۱۴۱۳ ق: ۲۳/ ۳۸۰).
قهرمانه زیدان، نام زن پرنفوذ دیگری در عهد خلافت مقتدربالله است؛ کسی که بسیار مورد اعتماد خلیفه بود، تا جایی که در دارالخلافه، برای او خانه مخصوصی معروف به دار زیدان اختصاص داده بود (تنوخی، بی تا: ۲/ ۴۸). «برای هر کسی که از او خشمگین می شد و نیز زندان او، زندان افراد برجسته و صاحب نفوذی چون وزرا، امرا و فرمانروایان بعد اینکه عزل و یا متهم می شدند؛ بود» (همان). او علاوه بر زندانبانی، خزانه دار خلیفه نیز بود
(طبری، ۱۳۸۷ ش: ۱۱/ ۱۱۳؛ ابن جوزی، ۱۴۱۲ ق: ۱۳/ ۶۴). هر چیزی که خلیفه می خواست، قبل از آنکه خودش بتواند آن را به دست آورد، باید از طریق ملازمانش اقدام می کرد. از این رو، قهرمانه ها با مردان صاحب نفوذ خلافت رابطه مستحکمی داشتند و نقش رابط را با خلیفه و مادرش ایفا می کردند. زندانی مقامات برجسته در نزد زیدان، به او این فرصت را می داد تا با واسطه شدن در نزد خلیفه، از مدت زمان حبس آنان در دارالخلافه بکاهد و از این طریق با اشخاص پرنفوذ رابطه دوستانه برقرارکند و حتی رشوه های کلانی نیز در این خصوص به دست می آورد و آنان در حفاظت از او، در صورت بخشش یا تخفیف زندانی شان متعهد می شدند (۱۰: ۲۰۰۵,El Chick). افرادی که موقتا از نظر و توجه خلیفه می افتادند، اگر حامی داشتند، قدرت و نفوذ ازدست رفته خود را یکبار دیگر به دست می آوردند. نقش و نفوذ زیدان در دارالخلافه به حدی بود که از امور سری، حتی افکار و مقاصد خلیفه آگاهی داشت. یک نمونه آن را مسکویه آورده است: زمانی که ابن فرات در وزارت دومش (۳۰۴-۳۰۶ ق) زندانی زیدان بود، مقتدر به اموال او چشم طمع داشت و یا به عبارتی، به زوال و نابودی او فکر می کرد. زیدان او را از فکر و نقشه مقتدر باخبر کرد. در نتیجه، ابن فرات تصمیم گرفت تا پول لازم را برای خلیفه فراهم کند تا دوباره او را به وزارت برساند (مسکویه، ۱۳۷۹ ش: ۵/ ۱۲۰-۱۲۲). ابن فرات برای قدردانی و تشکر از زیدان، زمین هایی را در منطقه کسکر در دجله و مستغلاتی در بصره به او بخشید (۱۰: ۲۰۰۵,El Chick). ابن فرات در طول حیاتش برای این قهرمانه احترام بسیاری قائل بود و در اکثر اوقات از او حمایت و پشتیبانی می کرد و موقعیت او را در مقابل رقیبان و مخالفانش محکم و استوار می ساخت (ibid). به این شکل، ابن فرات با وجود قهرمانه زیدان رهایی یافت و ارتباط دوستانه این دو محکم و پابرجا باقی ماند.
وقتی مقتدر اموال و جواهرات بسیاری را بین زنان، جاریه ها و بقیه افراد نزدیک به دربار توزیع و تقسیم می کرد، قهرمانه زیدان سهم کامل خود را از بخشش های خلیفه دریافت کرد. سهم او از این بخشش ها، تسبیحی بود که در نایابی و گرانبهایی ضرب المثل شده بود و به تسبیح زیدان معروف شد (تنوخی، بی تا: ۲/ ۳۲۴؛ ثعالبی، بی تا: ۱۹۵؛ ابن جوزی،
۱۴۱۲ ق: ۱۳/ ۶۴؛ ذهبی، ۱۴۱۳ ق: ۲۳/ ۳۹۷). نکته قابل تأکید این است که خلیفه وظیفه خطیر و بزرگی چون نگهبانی و محافظت از خزانه را به یک قهرمانه داده بود. این نشان می دهد مقتدر تا چه حد به زنان وابسته بود و اعتماد وافری به آنان داشته که چنین مقام حساسی را به آنان می سپرده است. از همین جا پژوهشگر نتیجه می گیرد اگر افرادی غیرامین عهده دار خزانه خلافت می شدند، تا چه حد می توانستند به آن دست درازی کنند؛ و این فقط یعنی ازبین رفتن و نابودشدن هیبت و جلال خلافت و حرمت آن بود. اسراف و بخشش های بیجای مقتدر به زنان از خزانه خلافت، آثار سوئی را به دنبال داشت، بدون آنکه به نتایج زیانبار آن بیندیشد.
قهرمانه زیدان در تعلیم و تربیت فرزندان خلیفه نیز دخالت می کرد و از تربیت کنندگان می خواست آنان را چون عالمان تربیت نکنند. قاضی حسین بن اسماعیل محابیلی از کسانی بود که به تربیت ابی العباس محمدبن مقتدربالله می پرداخت. وی از قهرمانه زیدان خواست تا
به شیخ صولی، یکی از تربیت کننده های ابوالعباس پاداشی دهد (صولی، ابوبکر، ۱۴۰۳ ق:
۲۶)، اما قهرمانه زیدان پاسخ داد:
«همانا این همه نیکی و فضائل این مرد در نزد ام المقتدر و کسی که به او خدمت می کند کار زشت و قبیحی است، پس از جانب من به او بگو: فلانی آنچه می خواهیم این است که فرزندانمان ادیب باشند و از رده علما نباشند و این پدر آنهاست که دیدیم آنچه را دوست داشتیم، علامت و مشخصه آن را نداشت پس این گونه باش» (همان).
از این روایت می توان نتیجه گرفت زنان دربار خواهان خلفای ضعیفی بودند، زیرا خلیفه ضعیف مساوی با سلطه بیشتر آنان بود و هرچه او ضعیف تر می بود، سلطه آنان بیشتر می شد؛ و اگر همچون عالمان تربیت می شدند، سلطه و نفوذ آنان به خطر می افتاد. بنابراین، از تربیت کنندگان و مؤدبان می خواهند آنان را همچون پدرشان تربیت کنند تا منافعشان محفوظ و دخالت های شان ادامه یابد.
۶. سیر افول پدیده قهرمانگی
متأسفانه، منابع اطلاعات قابل توجهی درباره سیر افول پدیده قهرمانگی نداده اند، ولی با توجه به اشاره برخی از آنها می توان گفت این عنوان در دوره خلفای بعدی نیز وجودداشته است؛ از جمله می توان به این موارد اشاره کرد: خلیفه قاهر (۳۲۰-۳۲۲ ق) قهرمانه ای به نام اختیار داشت. یکی از اقدامات مهم این قهرمانه، کمک به
محمدبن قاسم بن عبیدالله برای رسیدن به منصب وزارت قاهر بود (تنوخی، ۱۳۹۱-۱۳۹۳ ق:
۴/ ۱۴۵)؛ و یا خلیفه مستکفی (۳۳۳-۳۳۴ ق)، قهرمانه ای به نام حسن داشت؛ زنی شیرازی که به فارسی و عربی صحبت می کرد (تنوخی، بی تا: ۴/ ۳۷۱). این زن یکی از عاملان اصلی
عزل خلیفه متقی (۳۲۹-۳۳۳ ق) و روی کارآمدن عبدالله بن مستکفی بود (ذهبی، ۱۴۱۳ ق:
۲۵/ ۲۶). او عنوان قهرمانگی دربار مستکفی را گرفت (ملطی ابن العبری، ۱۹۹۲: ۱۶۶؛ ذهبی،
۱۴۱۳: ۲۵/ ۲۶) و نام خود را از حسن شیرازی به علم شیرازی تغییر داد و امور خلافت را به دست گرفت (ابن اثیر، ۱۳۸۵ ق: ۸/ ۴۲۱). وقتی ابوحسین احمدبن بویه به بغداد آمد، با خلیفه بیعت و جان بسیاری از افراد را تضمین کرد که یکی از آنان علم شیرازی بود (ذهبی،
۱۴۱۳ ق: ۲۵/ ۲۶)، اما بعد از مدتی بین این دو اختلاف پیش آمد. یکی از علل آن، جشنی بود که قهرمانه علم به افتخار سرداران دیلم برپاکرده بود. ابوحسین گمان کرد این جشن یک توطئه بر ضد اوست (ابن عمرانی، ۱۴۲۱ ق: ۱۷۶؛ زرین کوب، ۱۳۶۳ ش: ۲۳۹). پس، بعد از کورکردن خلیفه، قهرمانه علم را نیز دستگیر کرد و چهل هزار دینار از او مصادره و سپس زبانش را برید (مسکویه، ۱۳۷۹ ش: ۶/ ۱۲۳؛ ابن اثیر، ۱۳۸۵ ق: ۸/ ۴۵۱). این بود سرنوشت زنی که توانست یکی از خلفای عباسی را روی کارآورد و با قدرت در امور خلافت دخالت کند، اما فقط به سبب یک سوءتفاهم نه تنها جان خودش را از دست داد، بلکه عامل قتل خلیفه عباسی نیز شد. شاید این جشن بهانه ای بیش نبود، زیرا قهرمانه علم گرداننده اصلی خلافت مستکفی بود. وقتی معزالدوله قدرت زیاد علم شیرازی و بازیچه بودن مستکفی را دید، ترسید مبادا او (علم) سپاهیانش را بر ضد وی با دادن وعده و وعید تحریک کند و یا شاید او را رقیبی برای خود می پنداشته است؛ نیز، خلیفه المقتدی بامرالله (۴۶۷ – ۴۸۷ ق) قهرمانه ای داشت که نامش شمس النهار بود (ابن اثیر، ۱۴۸۰ ق: ۱۰/ ۲۳۰ – ۲۳۱؛ ابن کثیر،
۱۴۰۷ ق: ۱۲/ ۱۴۶؛ تتوی و قزوینی، ۱۳۸۲ ش: ۴/ ۲۵۶۳). با توجه به اینکه اشارات قابل توجهی در خصوص قهرمانه ها در منابع نیست، ولی نمی توان گفت این پدیده ازمیان رفته است و از سوی دیگر، هرچند در دربار خلفا، امرا و حکما چنین عنوانی دیده نمی شود، عناوینی مانند آن و یا نزدیک به آن مثل گیس سفید و کدبانوی دربار وجودداشته است.
۷. نتیجه گیری
در مورد نقش و حضور زنان در فعالیت های اجتماعی و سیاسی اسلام باید گفت زن در این عرصه، موجودی منفی یا مهره ای متروک و مطرود نبوده، بلکه از آغاز بعثت پیامبر، دوشادوش مردان در صحنه های مختلف اجتماعی، سیاسی و …، حضور داشته و ایفای نقش کرده است. در عصر دوم عباسی، به دلیل ضعف خلفا، سلطه و نفوذ ترکان، نابسامانی سازمان اداری، بی کفایتی وزرا و کارگزاران و بسیاری از عوامل دیگر، زمینه برای دخالت و حضور آنان فراهم شد. بزرگ شدن مقتدر از همان کودکی در بین زنان و کنیزان و کم بودن سنش به هنگام به خلافت رسیدن، او را چنان تحت تأثیر زنان قرارداده بود که در هر کار ریز و درشت، حتی امور مهم حکومتی از مشورت با مادر و قهرمانه هایش غفلت نمی ورزید. از این رو، مداخله قهرمانه ها در مسائل جاری خلافت، امری اجتناب ناپذیر می نمود. تماس و مراوده او با زنان، به مراتب بیشتر از تماسی بود که با رجال حکومت داشت. به این دلیل، عده ای از آنان حتی زودتر از وزیر از نیات خلیفه در باب مسائل و تصمیمات حکومت آگاه می شدند. با این نفوذ سیاسی، نه تنها اعمال قدرت می کردند، بلکه به علت ارتباط با خلیفه و صاحبان قدرت درآمدی بالا و شأنی والا داشتند. همچنین، با پشتوانه قدرت خود، در مسائل گوناگون اعمال نفوذ می کردند و بزرگان حکومت حتی علما، دانشمندان و پزشکانی چون عیسی بغدادی، سنان بن ثابت طبیب مقتدر و رئیس بیمارستان ام المقتدر ، قاضی حسین بن اسماعیل محابیلی و قاضی ابی الحسن بن اشنانی و … به آنان خدمت می کردند و درخواست های خود را از طریق آنان به خلیفه می رساندند. تأثیر آشکار قهرمانه ها در سیاست تا بدانجا بود که حتی سیره اخلاقی و سیاسی خلفایی چون مقتدر را تا آخر عمر رقم می زدند و به نوعی زندگی سیاسی آنان تابعی از زندگی خصوصی شان بود.
حضور و دخالت قهرمانه ها در سیاست عواقب شومی را نیز به دنبال داشت. آنان حکومت عباسی را از داشتن وزرا، فرماندهان و کارگزاران باکفایت بی نصیب کردند، چه بسا وزرا و فرماندهان کاردانی بودند که تنها به خاطر سوءتفاهم های کوچک و بی قدر، به واسطه آنان عزل و برکنار می شدند و در این بین آنچه اهمیت داشت، مقدار و مبلغ رشوه دریافتی بود. هرکس مبلغ بیشتری می داد، صاحب منصب موردنظر می شد؛ کاردانی و تجربه دیگر ملاکی برای گرفتن مقام و منصب نبود. آنان برای حفظ نفوذ و تأثیر سیاسی خود، هر کسی را که مانع رسیدن به اهدافشان می دیدند، با همکاری ترکان کنار می زدند و کسی را که مطیع و مدافع حقوقشان بود به قدرت می رساندند و در این بین خلیفه تنها به اسم آن اکتفا کرده بود. از طرفی بخشش ها و اسراف های بیجای مقتدر از دارایی ها و جواهرات بیت المال در میان کنیزان، قهرمانه ها و بزرگان حکومت، خزانه خلافت را تهی ساخت و این امر نتایج سوئی از جمله شورش مداوم سپاهیان به خاطر به تأخیرافتادن حقوقشان به دنبال داشت که پس از سه بار عزل و نصب، عاقبت توسط آنان در سال ۳۲۰ ق کشته شد.
پی نوشت
۱. از جمله این افراد می توان به: ابن اثیر (ابن اثیر، ۱۴۸۰ ق: ۴/ ۱۲۹)، دینوری، سیبویه (زبیدی، ۱۴۱۴:
۱۷/ ۵۹۹)، ابن میثم (ابن میثم بحرانی، ۱۳۶۲ ش: ۵/ ۵۹)، مقریزی (مقریزی، ۱۴۲۰ ق: ۱۴/ ۱۱۷)، میرزا حبیب الله شارح نهج البلاغه (هاشمی خوئی، ۱۳۵۸ ش: ۲۰/ ۳۶) و … اشاره کرد.
۲. کنیزی که از خلیفه صاحب فرزند می شد، لقب ام ولد می گرفت. از این رو، مالک نمی توانست کنیز ام ولد را به رهن دهد، بفروشد یا ببخشد (ابن قدامه، ۱۹۷۲: ۷/ ۱۳۱؛ شیرازی، بی تا: ۲/ ۶۶؛ ناظم الاطباء، ۱۳۴۲ ش: ۱/ ۳۸۱).
۳. خلفا جایگاه هایی برای خودشان خارج از شهر می ساختند و به رصافه مشهور بوده است. منظور از رصافه در اینجا رصافه بغداد است (یاقوت حموی، ۱۹۹۵: ۹/ ۴۶).
۴. فاطمه یکی از قهرمانه های خلیفه مقتدر و مادرش ام المقتدر بود. وی در سال ۲۹۷ ق (قرطبی،
بی تا: ۱۹۷) و به قولی ۲۹۹ ق (ابن جوزی، ۱۴۱۲ ق: ۱۳/ ۱۲۷- ۱۲۸؛ ابن کثیر دمشقی، ۱۴۰۷ ق:
۱۱/ ۱۹۷)، وقتی در یک روز طوفانی با قایقی از دجله می گذشت، غرق شد. در تشییع جنازه اش جمعیت زیادی اعم از فرماندهان، قضات، بزرگان و کارگزاران حکومت شرکت کردند (مسکویه، ۱۳۷۹: ۵/ ۷۲).
۵. کنیزان و جاریه ها حق بیرون رفتن از کاخ را نداشتند؛ فقط زنان آزاد و قهرمانه ها می توانستند
آزادانه به بیرون کاخ رفت وآمد داشته باشند.
۶. علی بن فرات سه بار در زمان خلافت مقتدر به وزارت دست یافت و جمعا ۶ سال وزارت کرد
(ابن طباطبا، ۱۴۱۸ ق: ۲۶۵).
۷. خاقانی مردی کوته فکر و عامی و به خاطر نادانی و سفاهتش ملعبه و مضحکه دست کسان بود
(صابی، ۱۹۵۸: ۲۶۳ – ۲۷۶). به سرعت عزل و نصب می کرد، چنان که برای یک شغل چند نفر را پی درپی منصوب کرد (ابن طقطقی، ۱۴۱۸ ق: ۲۶۷)، زیرا از هرکدام رشوه ای گرفته بود (همان). بنا بر روایت عریب بن سعد: «خاقانی در مدت یازده روز یازده بار عامل بادوریا را عوض کرد» (ابن سعد قرطبی، ۱۸۹۷: ۳۹).
۸. شهری نزدیک بصره (یاقوت حموی، ۱۹۹۵: ۳/ ۴۲۱).
۹. شهری نزدیک بصره (یاقوت حموی، ۱۹۹۵: ۵/ ۵۱).
۱۰. علی بن عیسی دو بار در زمان خلافت مقتدر به وزارت رسید و جمعا ۶ سال وزارت کرد.
۱۱. وی در تمام دوران وزارتش مست بود. به گفته مسکویه: خصیبی در هشیاری نیز خمار بود و حالی برای کار نداشت و امور مهم را به دیوان ها واگذار کرده بود و فقط فهرست کوتاهی از نامه های خیلی مهم را بررسی می کرد و دیگر کارها را به ابوالفرج نصرانی سپرده بود و متهورانه اموال مردم را مصادره می کرد (مسکویه، ۱۳۷۹ ش: ۵/ ۲۱۱).
این نوشتهها را هم بخوانید