نقش ایران در سیاست های شرقی ناپلئون بناپارت

دکتر شکوه‌السادات اعرابی هاشمی – عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه آزاد اسلامی نجف‌آباد

الهام محمدی گهروئی – دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی نجف‌آباد


ناپلئون اول، معروف به ناپلئون بناپارت، مشهورترین فرمانده نظامی و سپس امپراتور فرانسه در قرن ۱۹ بود. فاتح بزرگی که سیاست‌های او چهره اروپای قرن نوزدهم را به شکلی باورنکردنی تغییر داد. ناپلئون تنها یک دشمن سرسخت داشت که با نیروی دریایی قوی و پیشرفته‌اش مانع کشورگشایی او می‌شد. این دشمن سرسخت انگلستان بود.

ناپلئون وقتی به این نتیجه رسید که نیروی دریایی فرانسه برای مقابله با انگلستان آنچنان که باید قوی نیست، تصمیم گرفت به مستعمرات آن کشور حمله کند و بدین‌منظور نقشه حمله به مصر و تصرف آن را طرح کرد. هدف از حمله به مصر قطع خط ارتباطی میان انگلستان و هند بود و ناپلئون این جنگ را به سود خود به پایان رساند. سپس به فرانسه برگشت و طی کودتایی حکومت را سرنگون کرد و خود به حکومت رسید؛ آنگاه در سال ۱۸۰۲‌ رسماً تاجگذاری کرد و حکومت را به امپراتوری تبدیل کرد. ناپلئون سپس تصمیم گرفت به هندوستان حمله کند که برای این منظور می‌بایست از ایران عبور می‌کرد. از این رو در سال ۱۸۰۵ به فکر ایران افتاد و پس از مکاتباتی با فتحعلی‌شاه قاجار و فرستادن چند نماینده به ایران، در نهایت سفیر خود ژنرال گاردان را به همراه یک هیئت نظامی همراه با تجهیزاتی پیشرفته برای مجهز کردن ارتش ایران به تهران فرستاد و میان دو کشور اتحادی ایجاد شد. اما چندی نگذشت که با عقد عهدنامه فین‌کنشتاین میان دو کشور فرانسه و روسیه، ناپلئون برخلاف مفاد عهدنامه خود با ایران، با روسیه از در آشتی درآمد. ایران به ناچار با انگلستان متحد شد و در نهایت آرزوهای دور و دراز ناپلئون هم در رسیدن به مشرق به جایی نرسید.

مختصری از زندگی ناپلئون بناپارت

ناپلئون بناپارت روز ۱۵ ماه اوت ۱۷۶۹ م در شهر آژاکسیو واقع در جزیره کورس متولد شد. بعد از تحصیلات مقدماتی، برای اینکه بتواند وارد خدمت ارتش فرانسه شود، در مدرسه توپخانه فرانسه مشغول تحصیل شد. در دوره تحصیل و بعد از آن، در سنوات اول خدمت خود در ارتش فرانسه به سمت افسر توپخانه منصوب شد. وی در عین حال دارای ذوق نویسندگی بود و چند رساله نوشت که امروز نیز بعد از قریب به ۲۰۰ سال جالب توجه است.

آغاز خدمت ناپلئون بناپارت در ارتش، مواجه با آغاز انقلاب کبیر فرانسه گردید. بعد از اینکه مردان انقلاب، حکومت لوئی شانزدهم را در پاریس ساقط کردند و وی را محبوس و سپس اعدام کردند خاک فرانسه مورد تهاجم بیگانگان قرار گرفت و ارتش فرانسه به دفاع برخاست. ناپلئون بناپارت در پیکارهایی که بین ارتش فرانسه و خارجی‌ها درگرفت لیاقت و شجاعت خود را به ثبوت رسانید و ترقی کرد. وی به‌خصوص در اثر لیاقت نشان دادن در جنگ‌های ایتالیا و مصر، در بازگشت به فرانسه کنسول اول شد. (گولد، ۱۳۷۵: ۵۷۵)

شهرت جهانی ناپلئون بناپارت اکثراً وامدار نبوغ نظامی اوست، به‌طوری که وی را در ردیف فاتحان بزرگ تاریخ، مانند ژولیوس سزار و فردریک دوم و بلکه بالاتر از آنان قرار داده است. در واقع در ظرف بیست سالی که ناپلئون از یک سرهنگ ساده توپخانه به امپراتوری بزرگ فرانسه رسید و بر قسمت اعظم اروپا تسلط یافت، در بیش از شصت نبرد بزرگ و کوچک، از مصر تا اسپانیا و تا قلب مسکو، در همه میدان‌های کارزار سمت فرماندهی داشت. او نقشه‌های جنگی را خود طرح و ابداع می‌نمود و با قدرت اجرا می‌کرد.

خصوصیت‌های مهم دیگر ناپلئون در مقام مقایسه با فاتحین بزرگ تاریخ، در این است که نبوغ وی منحصر به عملیات رزمی و نقشه‌های بدیع و پیروزی‌های مکرر و درخشان نیست بلکه جنبه‌های دیگری در فعالیت‌هایش مشهود و مؤثر است که حائز اهمیت فراوان بوده، تا جایی که نمی‌توان وی را فقط یک سرباز برگزیده دانست بلکه واجد یک نوع جامعیت در مواهب انسانی و گسترش در همه کلمات نبوغی است که مقامش را در بین مردان مشهور و تاریخ‌ساز ممتاز نموده است. (آدلر، ۱۳۸۴‌: ۵۸)

علل دشمنی ناپلئون و انگلیس

قبل از اینکه ناپلئون کنسول اول شود حکومت فرانسه، کشور بلژیک را ضمیمه فرانسه کرده بود. هنگامی که ناپلئون به کنسولی رسید و پس از چندی خود را امپراتور فرانسه خواند انگلستان از او خواست بلژیک را تخلیه کند زیرا بیم داشت که آنجا را مبدأ حمله به انگلستان قرار دهد. ناپلئون بلژیک را تخلیه نکرد چون واقعاً فکر حمله به انگلستان را در سر می‌پروراند. در آن زمان در اروپا فقط یک قدرت بزرگ بود که می‌توانست با نیروی دریایی خود از توسعه فرانسه جلوگیری کند و آن دولت انگلستان بود.

دولت انگلستان از قدرت ناپلئون هراس داشت و چون ارتش نیرومندی نداشت، بارها دولت‌های اتریش، آلمان و روسیه را تحریک به جنگ با ناپلئون می‌کرد.

ناپلئون، تجارت با انگلستان را مدت‌ها برای همه کشورهای اروپا قدغن کرد ولی چون اسپانیا و روسیه نمی‌خواستند از دستور او پیروی کنند، میان آن‌ها جنگ درگرفت؛ به‌همین دلیل ناپلئون در سال ۱۸۰۸ به اسپانیا و در سال ۱۸۱۲‌ به روسیه لشکر کشید. (گولد، ۱۳۷۵: ۵۷۵)

علل توجه ناپلئون بناپارت به ایران

اوضاع اروپا در پی فتوحات پی‌درپی ناپلئون بناپارت، به‌ویژه برای انگلیسی‌ها، نامساعد شده بود. ناپلئون پس از مراجعت از مصر به فرانسه، در ۹ نوامبر ۱۷۹۹ دست به کودتا زد و به مقام کنسول اول جمهوری فرانسه ارتقا یافت و خود را امپراتور فرانسه خواند. سپس وی برای به زانو درآوردن انگلیس نقشه‌ای طرح کرد و آن اتحاد با روسیه و لشکرکشی به اتفاق آن دولت به هندوستان بود. (مهدوی، ۱۳۶۴: ۲۰۴) در این اتحاد، دو کشور توافق کردند که الکساندر، تزار روسیه، ناپلئون را به‌عنوان امپراتور غرب (اروپا) به رسمیت بشناسد و ناپلئون هم در مقابل، نوید امپراتوری شرق در آینده را به تزار روسیه داد. تنها مانع برای هر دو، مقاومت سرسختانه بریتانیا بود که راه ناپلئون را در غرب سد کرده بود و مانع لشکرکشی روس‌ها به سوی عثمانی، ایران، افغانستان و هند بود. (تامسن، ۱۳۸۹: ۶۴) هدف نهایی ناپلئون این بود که با اتحاد با ایران و حمله به هندوستان، انگلیس را شکست دهد و بزرگ‌ترین مستعمره آن را به چنگ آورد. (وادلا، ۴۷) این در زمانی بود که انگلستان به برکت تصاحب امپراتوری هندوستان با صرف هزینه‌های سنگین و دادن کشته‌های زیاد بر تمام دشمنان خود، غالب شده و در خلیج‌فارس نیز صاحب موقعیت عالی شده بود و لذا به هیچ دشمنی، چه اروپایی و چه آسیایی، اجازه نمی‌داد به قلمروش دست یابد.

اولین بار که ناپلئون بناپارت به فکر شرق افتاد در فوریه ۱۸۰۵ م (ذی‌القعده ۱۲۱۹ ه. ق) بود. (گاردان، ۱۳۶۲: ۱۳) هدف وی از ایجاد اتحاد و برقراری ارتباط با ایران دو دلیل عمده داشت: ۱. ایران را علیه روسیه تحریک و تشویق کند ۲. ایران را برای تصرف هندوستان با خود همراه کند؛ البته دلیل دوم به مراتب قوی‌تر بود. (اعتضادالدوله، ۱۳۶۳: ۷۱) در آغاز ناپلئون قصد داشت با روسیه متحد شود تا به اتفاق از راه ایران به هندوستان لشکرکشی کنند. سواحل رود ولگا را نیز محل تدارک این لشکرکشی در نظر گرفته بود، که برای این امر می‌بایست ایران نیز از این عزم، آگاه شود. البته ناپلئون قبل از این تاریخ هم متوجه ایران بود و میل داشت نه تنها با ایران، که با تمام ممالک شرقی رابطه پیدا کند (محمود، ۱۳۶۷‌: ۲۷) وی یکی از نزدیکان خود را به نام مسیو ژوبر مأمور شرق کرد. هدف ناپلئون از شرق ایران بود. (گاردان، ۱۳۶۲: ۱۶) از سوی دیگر اشغال شهرهای قفقاز به‌وسیله ارتش روسیه ‌ و کوتاهی انگلستان نسبت به تقاضای کمک دولت ایران و شرایط سنگینی که انگلیس برای اعطای کمک خود قائل شده بود باعث شد که توجه دولت ایران به فرانسه معطوف گردد. در دسامبر ۱۸۰۳ م (۱۲۱۸ ه. ق)، که فتحعلی‌شاه به ایروان رفته بود تا خوانین آنجا را به مقاومت علیه روس‌ها تشویق کند، داود خلیفه ارمنی که به تازگی از سفر ایتالیا و ملاقات پاپ بازگشته بود شرحی از عظمت ناپلئون و فتوحات وی را برای فتحعلی‌شاه توضیح داد و وی را به نوشتن نامه برای ناپلئون و اتحاد با فرانسه تشویق کرد. نامه فتحعلی‌شاه را دو تاجر ارمنی مخفیانه به فرانسه بردند و در فوریه ۱۸۰۴ م جواب آن را به تهران آوردند. (مهدوی، ۱۳۶۴: ۲۰۸) فتحعلی‌شاه در فوریه ۱۸۰۷ م هیئتی را به ریاست میرزا محمدرضا خان قزوینی، بیگلربیگی قزوینی، با هدایای گران‌بها به دربار ناپلئون فرستاد. ناپلئون که در آن هنگام در اردوگاه فین‌کِنشتاین، واقع در لهستان، به سر می‌برد، سفیر ایران را به گرمی پذیرفت. آنگاه، پس از چند روز مذاکره، در ۴ مه ۱۸۰۷ م (۱۲۲۲ ه.. ق) عهدنامه‌ای در شانزده ماده از طرف محمدرضاخان و هوگ برنادماره، یکی از وزرای فرانسوی، به امضا رسید. ناپلئون پس از انعقاد عهدنامه دستور تدارک و ارسال اسلحه و مهمات برای ایران را داد. بنابراین ژنرال گاردان با مقام وزیرمختاری به ایران آمد و سرتیپ عسکرخان افشار ارومی به سفارت پاریس رفت. (مهدوی ۱۳۶۴‌: ۲۱۱)

به موجب عهدنامه فین‌کنشتاین ایران متعهد شد اعلان جنگ فوری به انگلیس بدهد و نیز عموم انگلیسی‌ها از ایران طرد شوند و از ورود انگلیس‌ها به خاک ایران ممانعت به عمل آید. همچنین ایران برای حمله به متصرفات انگلیس در هند با افاغنه متحد شود تا مسیر عبور لشکریان فرانسوی برای حمله به هند هموار گردد. در مقابل، فرانسه متعهد شد ضامن استقلال ممالک ایران باشد و حق مالکیت ایران بر گرجستان را به رسمیت بشناسد، و به قدر لزوم برای ایران اسلحه تدارک ببیند. فرانسه همچنین وعده داد قوای روسیه را مجبور به تخلیه خاک ایران و گرجستان کند و در صورت لزوم در عقد عهدنامه صلح دخالت نماید.

اعضای هیئتی که همراه با ژنرال گاردان وارد ایران شدند کارخانه توپ‌ریزی در تهران و اصفهان دائر کردند و جنگ با سرنیزه را، که سابقاً رایج نبود، آموزش دادند. آن‌ها برای اولین بار برای ارتش اونیفورم (لباس متحدالشکل) در نظر گرفتند و به تقسیم‌بندی سربازان به پیاده‌نظام، سواره‌نظام، توپخانه و مهندسی پرداختند و توپخانه مهندسی ایجاد کردند.

زمانی‌که ناپلئون خیال دستیابی به هند از راه ایران را در سر می‌پرورانید فتحعلی‌شاه مشغول جنگ اول خود با روسیه بود که بیش از ده سال ادامه داشت. وی که کاملاً به ناتوانی خود در مقابل الکساندر اول واقف بود و از اختلافات ناپلئون با روسیه نیز خبر داشت، درصدد برآمد از ناپلئون برای جنگ با روسیه کمک بخواهد. ناپلئون هم از این تصمیم فتحعلی‌شاه استقبال کرد و فتحعلی‌شاه با دلگرمی وارد جنگ دوم با روسیه شد. در این اثنا ناپلئون تصمیم گرفت، برای به زانو درآوردن انگلیس، از راه روسیه و ایران و افغانستان لشکری به هندوستان بفرستد. (گاردان، ۱۳۶۲‌: ۱۵) از سال ۱۷۹۳‌ م جمهوری‌خواهان، فرانسه و انگلیس را به‌عنوان کارتاژ جدید تخطئه کرده بودند و در کل اروپا نیز بر ضد کارتاژ جدید غلیان احساسات فراوان شده بود، به‌خصوص میان طبقات بورژوا و بازرگانان که با انگلیسی‌ها در این باب رقابت می‌کردند. ناپلئون درصدد تحریک این‌گونه احساسات برآمد و بارها تأکید کرد که انگلیس دشمن واقعی اروپاست. (پالمر، ۱۳۸۱: ۶۹۷)

قبل از ناپلئون، انگلیسی‌ها هم در جلب نظر فتحعلی‌شاه کوشیده بودند و سر جان ملکم را به‌عنوان سفیر به ایران فرستادند و از دربار ایران قول گرفتند که در افغانستان جز به نفع انگلیس اقدامی نکند. فتحعلی‌شاه پذیرفت، اما سه سال بعد که وارد جنگ با روسیه شد ناچار شد دست یاری به سوی فرانسه دراز کند، لذا خشم انگلستان را به خود جلب کرد. از سوی دیگر ناپلئون که برای رسیدن به هند و ضربه زدن به انگلیس می‌خواست با مانع روسیه روبه‌رو نشود در تیلسیت، در خاک پروس، با روسیه صلح کرد.

در پی این صلح، فرانسه به آنچه که در عهدنامه فین‌کنشتاین به ایران وعده داده بود وقعی ننهاد. (گاردان، ۱۳۶۲: ۱۷)

پی‌آمد خسارت‌بار اتحاد ایران با فرانسه

ایران به سبب عدم آگاهی از سیاست مزورانه دولت‌های بزرگ زمان و نیز موقعیت نامساعدی که در جنگ با روسیه داشت از این اتحاد با فرانسه استقبال کرد اما فرانسه، به رغم هشدارهای مکرر ایران راجع به خطر پیشرفت روسیه و نیز نفوذ قدرت انگلیسی‌ها در هند، ایران را وجه‌المصالحه توافق‌های خود با مقامات روسی قرار داد و روابط پاریس و تهران که رو به پیشرفت بود قربانی عهدشکنی فرانسه گردید. (غفاری‌فرد، ۱۳۶۸‌: ۱۴)

ایران در عصر قاجار گرفتار اختلاف بین روس و انگلیس شد. روس‌ها می‌خواستند نفوذشان را در جنوب کشور ما تا خلیج‌فارس گسترش بدهند و انگلیس می‌خواست ایران میان امپراتوری‌اش در هند و روس‌ها حایلی باشد. در واقع کشمکش در ایران بازتابی از کشمکش کلی بر سر نفوذ اروپائیان بود. (آبراهامز، ۱۳۸۲‌: ۳۴۲‌)

پس از آنکه فتحعلی‌شاه از پیمان‌شکنی ناپلئون آگاه شد و از کمک وی به ایران مأیوس گردید متوجه دولت انگلیس شد. انگلستان سرهارفورد جونز را به‌عنوان سفیر به تهران اعزام داشت و در نهایت با وساطت این سفیر ایران با روسیه صلح کرد و دو طرف عهدنامه‌ای امضا کردند که به عهدنامه گلستان مشهور است. به موجب این عهدنامه مالکیت روسیه بر قراباغ، شیروان، باکو، دربند، لنکران و قسمتی از طالش قطعی شد و به علاوه ایران ناچار شد از کلیه ادعاهای خود نسبت به داغستان، گرجستان، ارمنستان، و قفقاز بگذرد؛ یعنی ولایاتی که تا آن زمان جزئی از خاک ایران محسوب می‌شد. (نوذری، ۱۳۸۲: ۲۳۹)

نقض عهد و پیمان ناپلئون و بی‌ثباتی تعهدات او ملت ایران را نسبت به سیاست فرانسه بدبین کرد. اوضاع نمایندگان اعزامی ناپلئون در ایران به جایی رسید که همیشه با تعدادی سوار تفنگدار از منزل خارج می‌شدند. در کل باید گفت آنچه باعث شکست طرح ناپلئون در ایران شد، دوستی وی با روسیه بود نه دشمنی‌اش با انگلستان. عقب‌نشینی فرانسه از ایران کاملاً به سود روسیه تمام شد. بنابراین عهدنامه بی‌ثبات تیلسیت، هم عامل پیشرفت روسیه در ایران شد و هم وسیله تجدید روابط ایران و انگلیس؛ به این شکل دوستی فرانسه با روسیه هم به زیان فرانسه و هم به زیان ایران تمام شد. (شمیم، ۱۳۸۳‌: ۷۴‌)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]