آیا شخصیت بزرگمهر واقعا در ایران باستان وجود داشت؟

نویسنده: سلیمان خانی، محمد

بزرگمهر در روایات و متون ادبی و تاریخی به عنوان وزیر معروف و دانشمند خسرو انوشیروان نام برده شده است. نام او در پهلوی وُزُرگمهر بُختَگان و در متون عربی، به اشکال گوناگون آورده شده است. نام این وزیر در برخی از منابع معتبر چون آثار طبری و حمزه اصفهانی ذکر نشده است و این باعث شده که برخی از محققین، او را یک شخصیت تاریخی ندانند و برخی هم او را با شخصیت تاریخی دیگر آن عصر یعنی برزویه، طبیب مشهور یکی بدانند. برخی هم کلمه بزرجمهر را معرّب وزرگ فرمذار فارسی باستان می‌دانند، که به معنی صدر اعظم یا نخست‌وزیر است. معرفی بیشتر این شخصیت موضوعی است که در نوشتار پیش روی خواهد آمد.

بزرگمهر در متون ادبی

در روایات ادبی و داستانی چنین آمده است که انوشیروان در خواب می‌بیند جام شرابی پیش او نهاده‌اند و خوکی (گرازی در برخی منابع) می‌آید و آن شراب را می‌نوشد. این خواب سه بار پی‌درپی برای او اتفاق می‌افتد و لذا برای تعبیر خواب خود موبدان و معبّران دربار را می‌طلبد اما همه از تعبیرخواب او عاجز می‌مانند. انوشیروان افرادی را به نقاط مختلف کشور گسیل می‌کند ۱. تا کسی را بیابند که خواب او را تعبیر نماید. شصت‌ونه موبد بدون نتیجه برمی‌گردند اما یک موبد (آزاد سرو) در شهر مرو به مکتب‌خانه‌ای می‌رسد که معلمی به تدریس کودکان مشغول است. وی با معلم صحبت می‌کند و از وی در خصوص کسی که بتواند خواب شاه را تعبیر کند به مشورت می‌پردازد. کودک هفت ساله‌ای که در کلاس حاضر بوده صحبت‌های موبد و معلم را می‌شنود و متوجه مطلب می‌شود و می‌گوید: من تعبیر خواب را می‌دانم. معلم بر سر او داد می‌کشید که: «تو سبق خود را نیک فهمیدی که تعبیر خواب نوشروان را بگویی؟» با این حال موبد او و مادرش را همراه خود به پایتخت می‌برد. اما در راه اتفاقاتی شگرف رخ می‌دهد. به هنگام استراحت ماری سیاه می‌آید و پای کودک را که در خواب بوده می‌مالد. موبد که از تعبیر خواب توسط این کودک در تردید جدی است خوابش نمی‌برد ماجرا را می‌بیند و در صدد هلاک کردن مار برمی‌آید. اما ناگهان مار می‌جهد و به بالای درختی می‌رود و محض بیدار شدن کودک، آن مار نیز ناپدید می‌شود. این ماجرا باعث امیدواری بیشتر موبد می‌شود… سرانجام به قصر می‌رسند… انوشیروان تعبیر خواب خود را از کودک می‌خواهد و کودک در خلوت به او می‌گوید: در حرم تو مردی است که بر هیئت زنان است و با یکی از محارم تو خلوت می‌کند. انوشیروان دستور می‌دهد تا همه زنان حرمسرا برهنه شوند و آن مرد در میان آنان یافت می‌شود. دخترِ قیصر روم که یکی از زنان حرمسرا بوده می‌گوید: این مرد از کودکی با من بزرگ شده و با یکدیگر شیر خورده‌ایم، و چون جدایی از او برایم سخت بود او را به شکل زنان حرم در آوردم…. پس از تعبیر خواب معلوم می‌شود نام آن کودک «بزرگمهر» است و لذا این تعبیر باعث مزید اعتبار وی (بوذرجمهر بن بختگان) می‌شود و در دربار انوشیروان قدر و مقام پیدا می‌کند. (عقیلی، ۱۵‌: ۱۳۶۴) فردوسی نیز از بزرگمهر یاد کرده و ذکر می‌کند که انوشیروان چگونه او را به ترقی و کسب علم ترغیب کرده است. (فردوسی، ۶۴۵: ۱۳۸۶)

بدانگاه نو بود بوذرجمهر

سراینده و زیرک و خوب چهر

چنان بد کز آن نامور موبدان

ستاره شناسان و هم بخردان

همی دانش آموخت وَاندر گذشت

بر آن فیلسوفان سرافراز گشت

به راز ستاره چو او کس نبود

ز راه پزشکی ز کس پس نبود

به تدبیر و آرایش و رأی نیک

از او بود گفتار هر جای نیک

در خصوص اینکه چنین داستانی واقعیت داشته یا نه، نمی‌توان نظر قاطع داد ولی با توجه به داستان کفشگر و انوشیروان که فردوسی در جای دیگری از شاهنامه آورده است، باید پرسید، انوشیروان چگونه به کودکی که دارای پایگاه اشرافی نبوده و از مرو آمده، اجازه کسب علوم داده تا جایی که کار وی و مرتبت وی به جایی رسیده که سرآمد روزگار خود شده و حتی به مرتب «وزرگ فرمذاری» می‌رسد.!؟ آیا بزرگمهر یک فرد استثنایی و نابغه عصر خود بوده است یا تمام این روایات افسانه است؟ اندرزنامه‌ای از بزرگمهر بختگان، تحت عنوان «آیادگار  ی  وُزُرگمهر» در دست است که دارای مقدمه‌ای در معرفی بزرگمهر از زبان خود اوست. وی در این مقدمه، پس از ذکر القاب خویش، می‌گوید به فرمان انوشیروان آن‌را تألیف نمود و در گنج شاهی نهاده است که بتواند موجب بهبود فرهنگ کسانی باشد که شایستگی آن‌را دارند. (تفضلی، ۱۸۵‌: ۱۳۷۶‌)

ترجمه مقدمه متن پهلوی یادگار بزرگمهر چنین است:

«من بزرگمهر بُختگان  دیوان بدشبستان شهر استیگان خسرو و دریگ بد  این یادگار را به یاری و نیروی یزدان و دیگر همه مینویان، برای آموزش نیکو و به فرمان داده شده خسرو شاهنشاه، برای بهبودی و شایستن فرهنگ آنان که بنابر پذیرفتاری (پذیرش) ایزدان عالی مقام به نیکو آفرینشی و شایستگی فراز آفریده شده‌اند، کردم (به‌وجود آوردم) و به گنج شایگان نهادم». (جاماسب جی آسانا، ۱۰۵: ۱۳۸۲) آن‌چنان که از این متن پهلوی بر می‌آید بزرگمهر پسر بختگان، پیشکاری کاخ باشکوهی را که خسرو اول در محله تازه تیسفون، یعنی «آنتیوخیا  خسرو» تأسیس کرده بود بر عهده داشته است. القاب این نجیب‌زاده پرآوازه، ریاست دربار، خواجه و ناظر کاخ شهر آنتیوخیا  خسرو ذکر شده است. از معدود افرادی که لقب خواجه داشته‌اند، بزرگمهر و ماهان دیگر نجیب‌زاده سده ششم میلادی می‌توان نام برد. (تاریخ ایران کمبریج، ۱۳۸۱، ج ۳: ۱۰۸)

بزرگمهر حکیم یا برزویه طبیب؟!

آرتورکریستن سن دانمارکی با ذکر دلایلی در صدد اثبات این نظریه است که برزوی و وزرگمهر هر دو یکی‌اند؛ و به صورت صحیح‌تر آنکه وزرگمهر موجودیت افسانه‌ای و اغراق‌آمیز، شخصیت واقعی و تاریخی بُرزوی به شمار می‌رود. (دوبلوا، ۱۱۷: ۱۳۸۲) کریستن سن در بخش دوم مقدمه کتاب ایران در زمان ساسانیان آورده است که، قصه‌هایی که به مزدایی درست‌آیین و راست‌کردار است. اما برزوی اظهار داشته که به هیچ آیینی اعتقاد ندارد، با این همه علاقمند به پذیرفتن حداقلی از عقاید رایج مقبول اخلاقی  فلسفی است. (همان: ۱۱۹‌) اگر به دلیل عقاید نزدیک به هم در آن عصر، برزویه و بزرگمهر را یکی قلمداد کنیم پروکوپیوس هم در آن عصر زندگی می‌کرده و تأکید می‌کند که گرچه سوفسطایی است ولی نسبت به آنچه عموماً پذیرفته شده، بی‌اعتقاد نیست. در واقع تشابه بین خودنوشت برزوی با منقولات پاولوس پارسایا و پروکوپیوس در آن عصر نزدیک‌تر است تا وزرگمهر. در متن ایادگار هیچ چیزی وجود ندارد که شبیه احوال برزوی باشد یا بتوان گفت چیزی از آن اخذ شده است. می‌توان گفت که میان نقطه نظرات اخلاقی فضای کلی حاکم بر هر دو اثر، شباهت مبهمی وجود دارد. در خصوص استدلال کریستن سن بر اینکه اَیادگار، لااقل ۳۰۰ سال پس از سقوط ساسانیان نگاشته شده، همان‌طور که هنینگ نشان داده است، این عبارت فقط مبتنی برترجمه نادرست متن است. هنینگ اثبات کرده است که متن مذکور واقعاً متعلق به سده ششم میلادی است. اکنون فقط دلیل شماره (۲) باقی می‌ماند که برزوی یک شکل مُصَغّر و خودمانی است. لااقل از نظر ریشه شناسی درست به‌نظر می‌رسد. اما این بدان مفهوم نیست که اشخاصی که به چنین نام‌های عادی و رایجی نامبردار بودند، «واقعاً» نام‌های کامل نیز می‌داشته‌اند… کریستن سن این فرضیه را از یوستی گرفته است که می‌پنداشت این نام احتمالاً مخفف نام برزمهر است. نهایتاً کریستن سن ادامه می‌دهد که یک کاتب مزدایی، گفتارهای برزوی/ برزمهر/ بزرجمهر را دوباره به فارسی میانه بازگردانده و نام فارسی میانه‌ای وزرگمهر را «مصنوعاً» جعل کرده است. این استدلال چیزی نیست جز یک سلسله فرضیات با تعابیری چون احتمالاً، شاید، به‌نظر می‌رسد، نه منحصراً و غیره؛ در حقیقت تعدادی فرضیه در دست داریم که خود بر فرضیات اثبات نشده دیگری استوار است.

پس دلایل بسیار اندکی از کریستن سن برجای است، اما هنوز شخصیت بزرگمهر شبه افسانه‌ای است.

علی‌رغم شخصیت شبه افسانه‌ای بزرگمهر، هیچ دلیل قانع کننده‌ای که وجود واقعی او را انکار کند، یا نشان دهد که او همان برزوی است در دست نیست. (همان، ۱۲۰ و ۱۲۱) در این خصوص چند نکته دیگر نیز می‌توان افزود: نخست آنکه در خصوص شکل نام بزرگمهر و برزویه، برخی از محققین معتقدند که بزرگمهر به احتمال زیاد برزمهر دبیر خسرو اول بود که در زمان هرمز چهارم به مرگ محکوم شد. حتی شباهت این اسم و ریشه آن با برزویه هم آن‌قدر نزدیک است که دلیلی ندارد فقط استنباط شود که کلمه ‌ بزرگمهر، تحریف شده برزویه است. یوستی خود بر آن بود که ممکن است نام برزویه طبیب کوتاه شده بزرگمهر باشد، اما مدعی نبود که برزویه یا بزرگمهر و برزمهر یکی بوده است. (خالقی مطلق، ۱۳۷۶‌: ۳۶۸‌) کریستن سن در ذکر مورخان اسلامی که از بزرگمهر مطلبی نیاورده‌اند به سه مورخ اشاره می‌کند که یکی طبری و دومی ابن قتیبه و آخر حمزه اصفهانی است. ابن قتیبه، همان‌طور که اشاره شد، چند مورد در کتابش از بزرگمهر و اندرزهای او مطالبی آورده است. پس کریستن سن در این مورد دچار اشتباه شده است. مؤلف مقاله «بزرگمهر بختگان» در دانشنامه جهان اسلام، دکتر جلال خالقی مطلق، این اشتباه را نیز به نقل از کریستن سن آورده و ظاهراً بدون بازنگری منابع، آن‌را بدون هیچ توضیح و یادآوری پذیرفته است. کریستن سن که بر تاریخ طبری تأکید دارد و آن‌را برای اثبات یکی بودن دو شخصیت «برزویه» و «بزرگمهر» به عنوان شاهد می‌آورد از مورخ بزرگی چون ابوحنیفه دینوری، مؤلف اخبارالطوال، می‌گذرد که نزدیک به سه دهه قبل از طبری می‌زیسته است و به اذعان برخی از محققان نویسنده‌ای موثق است ۲. دینوری آورده است: «بزرگ‌ترین دانشمند روزگار او، بزرگمهر پسر بختگان بود که از حکیمان و خردمندان بنام ایران است و انوشروان او را بر عموم وزیران و علمای روزگار خود برتری می‌داد». (دینوری، ۱۰۰: ۱۳۷۱‌) خالقی مطلق نیز در مقاله خود به این مورخ، که به لحاظ ذکر نام بزرگمهر مقدم است، استناد نکرده است.

بزرگمهر در لابه‌لای روایات مورخین اسلامی

به جز دو مورخ مشهور، ابن قتیبه و دینوری، از دیگر مورخین دوره اسلامی که به نام و شخصیت بزرگمهر پرداخته‌اند به برخی اشاره می‌کنیم.

مسعودی در مروج الذهب آورده است که: «انوشیروان با بزرگمهر پسر سرحو همدستی کرد تا قباد به پادشاهی بازگشت و حکایت آن دراز است». (مسعودی، ۲۵۸: ۱۳۸۲‌)

مسعودی در جای دیگری از همین کتاب آورده است، زمانی که انوشیروان با جمعی از حکما در مجلسی نشسته بودند و از آن‌ها خواست که او را به حکمتی راهنمایی کنند. «چون نوبت به بزرگمهر پسر بختگان رسید…». (همان: ۲۶۲‌) مسعودی که چهار بار از بزرگمهر در ذکر پادشاهی انوشیروان نام برده، هر بار نام او را به یک شکل آورده ولی نام پدر وی را، دو بار و دو جور (سرحو  بختگان) آورده است. در دوران انوشیروان از او بیشتر به عنوان یکی از حکما و مشاوران نام برده شده تا عنوان واضح وزیر یا وزرگ فرمذار. ولی در ذکر پادشاهی خسروپرویز به عنوان وزیر و مدیر امور وی و یکی از حکمای ایران تحت عنوان بزرگمهر پسر بختگان نام برده شده است. (همان: ۲۷۰) در شاهنامه ثعالبی هم از بزرگمهر بختگان نام برده شده است و ضمن شرح داستان کودکی وی داستان‌هایی دیگر همچون اختراع شطرنج و نرد توسط وی آمده است. (ثعالبی، ۲۹۹: ۱۳۸۵)

در شاهنامه فردوسی مکرر از او یاد شده است ۳.

در زین الاخبار گردیزی آمده که: «بزرجمهر حکیم عجم وزیر او [انوشیروان] بود، و کلیله‌ودمنه از هندوستان او به ایران آورد و شطرنج به روزگار او آوردند… (گردیزی، ۸۷: ۱۳۶۳) در کتاب زبان دو هزار ساله افغانستان از عبدالحی حبیبی آمده است که نام قدیم و شکل واقعی کلمه بزرجمهر در کتیبه سرخ کوتل بغلان به زبان تخاری و رسم‌الخط یونانی در حدود ۱۶۰‌ میلادی «بورزومهر» است.

در کتاب مجمل التواریخ و القصص نیز، شرح تعبیر کننده خواب انوشیروان، یعنی بوزرجمهر، که او را از مرو آورده بودند و بعد حکایات و داستان‌هایی که در شاهنامه هم آمده مثل اختراع نرد و شطرنج و غیره تا مغضوب شدن وی توسط انوشیروان به طور اجمال و فشرده آورده شده است. (مجمل التواریخ و القصص، ۷۵: ۱۳۸۱ و ۷۶) در منابع متأخرتر، مؤلف تاریخ طبرستان آورده است که بعد از ذهاب دولت اکاسره، او به طبرستان آمد و داستان‌هایی نیز در خصوص مناظره بزرجمهر و اطرافیانش نقل شده است. (ابن اسفندیار، ۱۳۵: ۱۳۶۶) و در تاریخ بناکتی از بزرگمهر که او را فرزند سوخرا نام برده اشاراتی شده است. (بناکتی، ۶۱: ۱۳۶۶) همچنین در تجارب السّلف آمده است که بعضی ابومسلم خراسانی را از نوادگان بزرگمهر می‌دانند. (صاحبی نخجوانی، ۸۶: ۱۳۵۷) اما از مهم‌ترین کتبی که در خصوص بزرگمهر و منصب وی اطلاعات مهمی ارائه می‌دهد، کتاب فارسنامه منسوب به ابن بلخی ۴ است که در چندین مورد به وزارت بزرجمهر در عصر انوشیروان اشاره کرده است. اما در جای دیگری از همین کتاب در خصوص بزرگمهر آمده است که انوشیروان: «چندبار بزرجمهر را بگرفت و بازداشت؛ از آن بود کی چون وقتی، غروری در سر او شدی یا خیانتی اندیشیدی، این کسان در سرّ باز نمودندی و… دیگر باره رها کردی، و بزرجمهر اصیل بود و از خانه دان ملک، و اندیشمندی انوشروان از وی بیشتر از این جهت بودی، و در همه معانی ترتیب‌ها نیکو فرمود و موبد موبدان را بر قضا و مظالم گماشت و مردی بود کی در عصر او اصیل‌تر و عالم‌تر و متدین‌تر از وی نبود و گذشته از وزیر، هیچ‌کس مانند او حرمت، نداشت…». (ابن بلخی، ۲۳۱: ۱۳۷۴ و ۲۳۲)

در مآخذ متأخرتر نیز به بزرگمهر اشاراتی شده است و با توجه به قدمت کتبی که در فوق به آن‌ها پرداخته شد. شاید لزومی به آوردن آن‌ها نباشد.

از متون فوق چنین بر می‌آید که مطالب شاهنامه فردوسی، شاهنامه ثعالبی و کتاب مجمل التواریخ و دیگر کتب، بزرگمهر را وزیر دانای خسرو انوشیروان می‌دانند که داستان وی با حکایت آوردن شطرنج به ایران گره خورده است.

در صفحات قبلی به تفکیک این دو شخصیت برزویه و بزرگمهر پرداختیم. داستان برزویه طبیب و خلط شدن وی با بزرگمهر چنین است که انوشیروان مرد هنرمندی را می‌طلبید که به زبان پارسی و هندی آگاه باشد که برای پیدا کردن کتابی (کلیله‌ودمنه) به هندوستان مأمور کند. چرا که در آن کتاب، آنچه باید یک پادشاه خوب بداند نگاشته شده است. آخر برزویه را یافتند که این معانی در وی جمع بود و به صناعت طب شهرت داشت.» (منشی‌ابوالمعالی، ۳۰: ۱۳۸۰) در دیگر تحریرها آمده که، برزوی، رئیس پزشکان ایران در یکی از کتاب‌ها می‌خواند که در هندوستان و در کوه‌های آن منطقه گیاهان شگفت‌انگیزی وجود دارند که چون با نسبتی ترکیب شوند می‌توانند مرده را زنده کنند. سرانجام وی این مسئله را با انوشیروان مطرح و موافقت وی را برای سفر به هندوستان جهت یافتن آن گیاه جلب می‌نماید. نهایتاً وی بعد از مدتی اقامت در هندوستان به این نتیجه می‌رسد که چنین گیاهی وجود ندارد بلکه کوه‌ها مردان خردمندند و رستنی‌ها کتاب‌های ایشان و مرگ نادانی است. پس برزوی به گردآوردن مطالب مندرج کتب علوم هندوها اقدام می‌کند و پس از آمدن به ایران، به دستور شاه، وزرگمهر آن‌ها را ترجمه و در گنج شاهی نگه می‌دارد که یکی از این کتاب‌ها کلیله‌ودمنه است که فصل اول آن به زندگی برزویه اختصاص دارد. این داستان در ترجمه‌هایی که از کلیله‌ودمنه به زمان‌های عبری، لاتینی و اسپانیایی کهن شده، وجود دارد. (دوبلوا، ۱۳۸۲: ۱۰۰ و ۱۰۱)

سومین حکایت در این خصوص که در شاهنامه فردوسی و ثعالبی به آن پرداخته شده، اینکه برزویه به نزد انوشیروان می‌رود و از وی می‌خواهد که اجازه دهد به دنبال گیاهی که در هند می‌روید و مرده را زنده می‌کند برود و ضمن کسب اجازه از شاه، پس از مدت‌ها سرگردانی در هند و عدم یافتن آن، سرانجام هندیان او را به پیرمردی دانا راهنمایی می‌کنند و آن پیرمرد می‌گوید که آن گیاه شگفت‌انگیز حیات‌بخش (یعنی دانایی و آگاهی) کتاب، کلیله‌ودمنه است که در خزانه شاهی هند نگهداری می‌شود. وی به نزد شاه هند می‌رود و از وی تقاضای آن کتاب را می‌نماید. شاه به وی فقط اجازه مطالعه آن‌را می‌دهد نه اینکه از آن نسخه‌برداری کند. برزوی با استعداد خویش فصل‌به‌فصل کتاب را می‌خواند و آن‌را از بر می‌کند و چون به استراحتگاه خویش می‌رسد آن‌را می‌نویسد تا اینکه علی‌رغم مرارت‌های زیاد به نوشتن نسخه‌ای از آن به‌صورت مخفیانه موفق می‌شود.

تا اینجا قول‌های گوناگونی از نحوه آوردن کلیله‌ودمنه به ایران، نقل شده و آمده است که انوشیروان از برزوی خواست که در ازای خدماتش هر چقدر مایل است از جواهرات و گنجینهشاهی بردارد، «برزویه گفت: اگر بیند رأی مَلِک بُزُرجمهر را مثال دهد تا بابی مفرد در این کتاب به نام من بنده، مشتمل بر صفتِ حالِ من بپردازد، و در آن کیفیت صناعت و نسب و مذهب من مُشبَع مقرر گرداند… کسری و حاضران شگفتی عظیم نمودند و به همت و عقل کامل برزویه واثق گشتند… بزرجمهر را حاضر آوردند و مثال داد که: صدق مناصحت و فرط اخلاص برزویه دانسته‌ای… و بزرجمهر آن باب بر آن ترتیب که مثال یافته بود بپرداخت… ‌ و جملگی حاضران آن را پسندیده و در تحسین سخن بزرجمهر مبالغت نمودند، و… بزرجمهر جز جامه هیچ چیز قبول نکرد.» (منشی ابوالمعالی، ۱۳۸۰: ۳۶ و ۳۷)

هر سه تحریر نقش بزرگی برای وزرگمهر در تاریخ کلیله‌ودمنه قائلند. اگر مانند کریستن سن وزرگمهر را شخصیتی مخلوق تصور نویسندگان مسلمان بپنداریم، باید پذیرفت که هر سه تحریر داستانِ مأموریت برزویه، بعدها به متن الحاق شده است. دیدیم که نظریه کریستن سن در این‌باره بی‌پایه است. از سویی دیگر، دامنه نقش بزرگمهر در این سه تحریر به‌طور قابل ملاحظه‌ای متفاوت است. (دوبلوا، ۱۲۹: ۱۳۸۲) اما به استثنای باب مقدماتی کلیله‌ودمنه که به بزرگمهر منتسب است، آثار دیگری از این فرد، در کتب قدما آمده است. کتابی که در فارسی دری به نام ظفرنامه خوانده شده است. ابن‌سینا این کتاب را گویا از پهلوی برای امیر نوح بن منصور سامانی ترجمه کرده است. موضوع کتاب پرسش‌هایی است که قباد از وزیر بزرگ خود بزرگمهر کرده و پاسخ‌هایی است که بزرگمهر به این پرسش‌ها داده است. اندرزهایی نیز به بزرگمهر نسبت داده‌اند که در جاویدان خرد مسکویه آمده است. ترجمه آن‌ها دقیقاً جمله‌به‌جمله قابل تطبیق با متن اصلی است. همین سخنان را فردوسی به نظم کشیده است. (تفضلی، ۲۰۲: ۱۳۷۶) کتابی دیگر تحت عنوان الزبرج نیز به وی منسوب است. ابن ندیم معتقد است که این کتاب در اصل از آنِ فالیس (والنس) رومی است و بزرگمهر در واقع بر آن تفسیر نوشته است. باتوجه به اینکه در الفهرست جزو کتب هندسی قرار گرفته است احتمالاً در خصوص ریاضیات باشد. (ابن ندیم، ۴۸۴: ۱۳۸۱)

یکی دیگر از آثاری که بزرگمهر را با آن می‌شناسند، زارشن‌ی چترنگ است که به زبان پهلوی در قرن سوم نگاشته شده و آن‌را به بزرگمهر نسبت می‌دهند.

«… (سطر ۴‌) شاهنشاه سه روز زمان خواست و هیچ یک از دانایان ایرانشهر نبود که (برای) تشریح کردن چَم آن شترنج شایسته باشد. (سطر ۵) سه دیگر روز بزرگمهر بختگان بر پای ایستاد. (سطر ۶‌) او گفت: که انوشه باشید. من چم این شترنج را تا امروز از آن سبب تشریح نکردم تا شما و هر که در ایرانشهر باشد بداند که اندر ایرانشهر من مرد داناتر هستم… (سطر ۸) شاهنشاه سه بار گفت که: زنده باشی بزرگمهر…». (جاماسب آسانا، ۱۳۸۲: ۱۲۷ و ۱۲۸)

شخصیت بزرگمهر در پژوهش‌های اخیر

ملک الشعرای بهار در سبک شناسی آورده است که: بزرگمهر گویا مصحَّفِ «برزمهر» یا «دادبرزمهر» بوده است که او را به صورت «زرمهر» هم ضبط نموده‌اند. ظاهرا نام صحیح او «دات برژمتر» است. و از وزرا و مستشاران خسرو اول بوده و به‌دست هرمز کشته شده است. (بهار، ۸۱: ۱۳۸۶)

کریستن سن معتقد است که نام «وزرگمهر» در این رساله‌ها، حرف نگاشته پهلوی بزرجمهر عربی است و چون این رساله‌ها به فارسی برگردانده شده و فردوسی در سرودن شاهنامه از آن‌ها بهره برده است، در آن مآخذ، وزرگمهر به بزرگمهر تبدیل شده است. ولی قراینی وجود دارد که این رساله‌ها، علی‌رغم تألیف در دوره اسلامی، بر پایه آثار ساسانی  نه عربی  نگاشته شده‌اند. از لحاظ زبان‌شناسی نیز بعید است که وزرگمهر شکل بازساخته صورت عربی این کلمه باشد. خدای نامگ‌ها و منابع پهلوی دیگر که منبع اطلاعات مورخانی چون طبری می‌باشند و ذکری از وزرگمهر ننموده‌اند نمی‌تواند دلیلی بر عدم وجود وی باشد. فردوسی و ثعالبی مطالبی را ذکر کرده‌اند که در آن دو رساله مذکور نیست به‌علاوه، در آثار ابن ندیم، مسعودی و دیگران این نام دیده می‌شود. (خالقی مطلق، ۱۳۷۶: ۳۶۸) احمد مریدی، در پایان‌نامه کارشناسی ارشدش، تحت عنوان «نظری بر شخصیت بزرگمهر در دوره ساسانی» معتقد است که در واقع آنچه درباره بزرگمهر در کتب آمده همه برگرفته از یک اشتباه تاریخی است که واژه بزرگ فرمذار را به بزرگمهر تغییر داده‌اند و به قول ایشان شواهد همه مبین این مطلب و نظریه است که شخصیتی که مورخان او را بزرگمهر نامیده‌اند وجود نداشته است. بلکه در طی قرون متمادی، نویسندگان و مورخان به طریقه‌ای عامه‌پسند این اشتباه را تکرار کرده و با تمجید و داستان‌های ستایش‌آمیز به برتری دانش و تدابیر بزرگمهر بدون استناد به هیچ‌گونه ادله‌ای تاریخی سابقه‌های پرافتخار قدیم را، در شخصیت ساختگی و مجهول بزرگمهر تازه نگه داشته‌اند. مریدی؛ اغتشاشات، فساد و دگرگونی روایات و متغیر بودن آن‌ها را در طی گذشت زمان دلیلی می‌داند بر اینکه همه به این سمت حرکت کنند که بزرگمهر نه یک شخصیت بلکه یک «عنوان» و یا با نگاهی دیگر یک «اندیشه» است. (مریدی، ۱۴۱: ۱۳۸۶ و ۱۴۲‌)

پایان سخن

آن‌طور که از متون کهن ادبی و روایات تاریخی برمی‌آید بزرگمهر وزیر معروف خسرو انوشیروان بوده است. اما آراء و نظرات محققان در این خصوص یکدست نیست. برخی معتقدند چنین شخصیتی در تاریخ وجود نداشته چرا که در منابع مهمی چون تاریخی طبری نامی از وی برده نشده و این اسم مصحَّف و یا تحریف شده عنوان <وزُرگ فرمذار> دوره ساسانی می‌باشد. گروهی هم که معتقد به وجود چنین شخصیتی در تاریخ هستند یا او را با برزویه طبیب معروف عهد ساسانی، یکی می‌دانند و یا نام او را با زرمهر (برزههر، رزمهر، دادبرزمهر و…) یکی می‌دانند. عده‌ای دیگر بزرگمهر را زاییده افکار ایرانیان متعصبی می‌دانند که به‌دنبال تبعیضات نژادی اعراب در حق آنچه غیرعرب خوانده می‌شد، بالاخص موالیان ایرانی، شکل گرفت تا با تفاخر به گذشته باشکوه خود در کشمکش‌های شعوبیه گرایی از رقیب خویش عقب نمانند. آن‌ها پرچمدار این طرز فکر را حماسه‌سرای بزرگ فردوسی می‌دانند. همان‌طور که پیشتر نیز اشاره شد نمی‌توان بزرگمهر را شکل تحریف شده وزرگ فرمذار نامید چرا که مسعودی در دو اثر معروف خویش هم نام بزرگمهر پسر بختگان و هم در جای دیگر پسر سرحو آورده و هم در کتب خود، بزرگ فرمدار را به نام یک منصب آورده که معنای تحت اللفظی آن همان «بزرگ مأمور» است؛ به معنی امروزی نخست وزیر. در این خصوص ابوحنیفه دینوری یک مثال بارز است. وی بزرگمهر نسبت می‌دهند گویا به تقلید از افسانه باستانی احیقر (حکیمی اسطوره‌ای) نوشته شده که در قرون وسطای اسلامی مورد استقبال مردم بوده است و با قید «احتمال قوی» می‌گوید: «این شخص مشهور و مرموز، که نام او را ملحق به قصه ورود شطرنج به ایران کرده‌اند، همان برزویه طبیب است»، و اندرز وزرگمهر در قرن نهم میلادی (دوم هجری) تألیف شده، ولی نصایحی که از زبان بزرجمهر نقل کرده، قسمتی مأخوذ از مقدمه کلیله‌ودمنه است که از کتاب پنجاتنتره سانسکریت ترجمه نموده و قسمتی هم از اندرزهای قدیمی‌تر است. (کریستن سن، ۹۶‌: ۱۳۷۴). کریستن سن در اثر بعدی خود داستان بزرگمهر حکیم، با قاطعیت و با ذکر دلایلی برزویه و بزرگمهر را یکی می‌داند. چهار دلیل مهمی که وی به آن‌ها استناد می‌کند به‌طور خلاصه عبارتند از:

۱. در هیچ یک از منابع تاریخی کهن ایرانی از وزرگمهر یادی نشده و حتی آثار بیزانسی، ارمنی و… خودای نامگ فارسی، طبری ابن قتیبه و… نشانی از او نیست.

۲. برزوی (برزویه) یک «نام و لقب خودمانی» است. یعنی ترکیبی از شکل کوچک شده «بُرز» به معنای بلندی است. تنها نامی که در کتاب نامه یوستی با ترکیب «برز» با بیش از یک مأخذ آمده نام برزمهر است. بنابراین نام واقعی بُرزوی، صورت برزمهر داشته و چون در رسم الخط عربی برزمهر و بزرجمهر به‌هم بسیار نزدیکند، پس بزرجمهر شکل تحریف شده برزمهر است.

۳. دو اثر ایادگار وزرگمهر و زارشن چترنگ که به بزرگمهر منسوبند در عصر اسلامی ساخته شده‌اند و نام فارسی بزرگمهر «مصنوعاً» از صورتِ عربی نام بزرجمهر ساخته شده است؛ و همان‌طور که نویسنده آن می‌گوید: «در طی سیصد (۳۰۰‌) سال… معابد مغان ویران گردید و سراسر زیر شن‌ها مدفون شد». پس سیصد سال پس از سقوط ساسانیان نوشته شده است.

۴. بعضی عبارت ایادگار که به وزرگمهر نسبت می‌دهند «تشابه قابل ملاحظه‌ای» با عباراتِ سرگذشتِ خودنوشتِ برزوی دارد. بنابراین روشن است که سخنان برزوی، اساس کتابی را تشکیل می‌داده که بعداً به وزرگمهر افسانه‌ای منسوب گردیده است.

فرانسوا دوبلوا مؤلف کتاب «برزوی طبیب و منشأ کلیله‌ودمنه» دلایلی را برای ردِ هر کدام از موارد مطرح شده توسط کریستن سن آورده است که به‌طور اجمال به آن‌ها می‌پردازیم. دوبلوا معتقد است در خصوص نام نبردن منابع ارمنی، سریانی و بیزانسی از وزرگمهر، حقیقتی است که ارزش چندانی ندارد. اطلاعاتی که همه نویسندگان در خصوص ساسانیان ‌ داده‌اند بسیار اندک است. در این منابع نام تعداد اندکی از شخصیت‌های تاریخی آمده و اگر بخواهیم وجود همه کسانی را که نامشان در منابع فوق‌الذکر نیامده است انکار کنیم، امری بسیار متهورانه تلقی می‌گردد. در خصوص منابع فارسی هم خودای نامگ فارسی میانه در دست نیست و مطالبی که از آن در کتاب‌های مسلمانان (مانند طبری) آمده، در ذکر وزرگمهر قصور ورزیده‌اند؛ در حالی که برخی دیگر (مانند فردوسی و ثعالبی و…) بسیار در این خصوص سخن رانده‌اند. پس استنتاج و اعتقاد به وجود کسی، از این راه که در یک کتابِ مفقود شده به او اشاره نشده، به نظر می‌رسد راهی متهورانه برای نگارش تاریخ است. یکی از نویسندگانی که به اعتقاد کریستن سن به وزرگمهر اشاره نکرده ابن قتیبه است. حال آنکه کافی است با نگاهی به فهرست اعلام کتاب عیون الأخبار ابن قتیبه، چاپ قاهره بیفکنیم تا معلوم شود که نویسنده در چندین مورد از «وزرگمهر» و سخنان «خردمندانه» او ذکری نموده است. (دوبلوا، ۱۳۸۲: ۱۱۷ و ۱۱۸) در خصوص «تشابه قابل ملاحظه» اَیادگار و حسب حال برزویه، این نکته که هر دو نسبت به مسئله پاداش و عقاب پس از مرگ بی‌اعتقاد نیستند، نیز شباهتی وجود دارد. اما به هر حال غرض و مفهوم این دو اثر کاملاً متفاوت است. وزرگمهر تأکید می‌کند که خود یک هم ایرانی نژاد است و هم از بزرگمهر به‌عنوان وزیر و حکیم بزرگ عصر ساسان نام می‌برد و باتوجه به قدمت کتاب او می‌توان، هم احتمال خلط نام بزرگمهر (وزرگمهر) با وزرگ فرمذار را تا حدودی نپذیرفت و هم دیدگاه کسانی که در چنین مسائلی در پژوهش‌های تاریخی ملاک را کتبی چون تاریخ طبری می‌دانند (هر چند در اهمیت این کتاب شکی نیست.) اما اینکه بزرگمهر را ساخته و پرداخته ذهن فردوسی و ایرانیان معاصر او بدانیم، امری غیر قابل باور است، زیرا همان‌طور که اشاره شد هم نام بزرگمهر در آثار مورخان قبل از این برهه از تاریخ آمده و هم در آثار مورخان عرب‌زبان این دوره. اما در خصوص منشأ نام بزرگمهر و امکان بد خوانده شدن اصل نوشتاری این نام در نگارش و تلفظ از زبان پهلوی به زبان‌های دیگر بخصوص عربی، احتمالی است منطقی و دور از ذهن نیست که این نام، جزء اول آن به وزرگ فرمذار و جزء دوم آن با برزمهر (زرمهر) ترکیب شده باشد. تا رشد آگاهی‌های بیشتر زبان‌شناسی در این خصوص، باید از اظهارنظر نهایی پرهیز نمود.

پی‌نوشت‌ها

۱. در برخی منابع آمده که انوشیروان هفتاد موبد را به مناطق مختلف کشور گسیل نمود. (خواندمیر، دستور الوزراء، ص ۱۷)

۲. دکتر زرین کوب در خصوص دینوری می‌نویسد: <دینوری در اخبار مورد اعتماد است و از معتمدان به حساب می‌رود.> (نقل از: اخبار الطوال، مقدمه، ص ۲۰)

۳. با توجه به چاپ‌های متعدد و ناشران مختلف، که به چاپ شاهنامه مبادرت نموده‌اند، برای آگاهی بیشتر از داستان‌ها و حکایات بزرگمهر می توان به داستان شطرنج صص ۱۱۰۷-۱۱۱۲ و داستان کسری و بوذرجمهر، صص ۱۱۳۰-۱۱۴۰ مراجعه نمود. شاهنامه چاپ مسکو، نشر قطره، ۱۳۷۴ و شاهنامه به تصحیح ژول مول، چاپ دهم، ۱۳۸۶.

۴. در نسخه های قدیمی فارسنامه منسوب به ابن بلخی افتادگی‌هایی است. کریستن سن محقق ارزشمند دانمارکی به بررسی و بازسازی این افتادگی‌ها و موارد تشکیک آن‌ها پرداخته و آن‌را در ضمیمه اثرش «ایران در زمان ساسانیان» آورده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]