مرز و مرزداری در دوران ماد و هخامنشی

حمید کاویانی پویا
چکیده
مرزبندی و میفهوم میرز در میلل گوناگون تاریخ و پیشینه دارد. ایرانیان منشأ سرحد و مرز را به دوران اساطیری رساندند و در دوران تاریخی نیز به حدود و ثیغور قلمرو خویش واقف بودند و با سکونت دادن اقوام جنگاور در مناطق مرزی و بنیاد استحکامات میرزی بدین امر پا فشردهاند. بینابراین، در جیواب این پرسش اساسی که «ایرانیان چه تصور و جهانبینیای از مرز و سرحد داشتهاند و چه اهمیتی برای آن قائل بودند؟» میتوان گفت که ایرانیان از مرز و مرزداری، تعداد ساتراپها و حدود قلمرو خویش مفهوم روشنی داشتند. همچنین با تیوسل به شیوه توصیفی ی تحلیلی در بررسی منابع تاریخی و بهرهگیری از علم زبانشناسی میتوان دریافت که برخی ساتراپهای مرزی در نامِ خود معنای مرز را دارند. بدینسان با استمداد از منابع تاریخی و همچنین با رویکرد به پژوهیشهای نیو در زمینه تاریخی و باستانشناسی میتوان اذعان داشت که بزرگترین جنگهای دوران ماد و هخامنشی به سبب پاسداری و حراست از مرزهای ایران صورت گرفت و قلمرو ایرانیان را مرزهای طبیعی (رود هالیس) و مرزهای مصنوعی (دیوار مادی) تشکیل مییداد که از قیلمرو همسایگان مشخص و متمایز بود. شهریاران ایرانی همواره هر گونه تغییرات در مرزها، فزونی، و کاستیها را در حدود و ثغور قلمرو خویش ثبت کردهاند.
- مقدمه
در عهد باستان اقیوام گیوناگون با ورود به هر قلمروی نامی برای محدوده خویش برمیگزیدند یا با توجه به نام قوم و قبیله یا قدرت و کثرت خود سکونتگاهشان را مشخص میکردند. ممالک اطراف نیز قلمرو این اقیوام را شیناسایی کیردند و از روی نام آن اقوام به زبیان خیویش ییا به زبان اقوام کناری قلمرو این افراد را مینامیدند. اقوام و دولتهای کناری سرزمین ایلامیها را، که در بخشی از فلات ایران میزیستند، الامتو (اکدیها) میینامیدند کیه در زبیان محاورهای «سرزمین کوهستانی» معنی میداد. در حالی که اییلامیها سیرزمینشان را «هالتامتی/ هلتمتی» به معنای «سرزمین خدایان» میخواندند. در دوران تاریخی قدرتها و اقوام صاحبنام دست کم قلمروی مشخصی داشتند و مردم این سیرزمینها بیرای خیود هویت مشخصی قائل بودند. این امر با توجه به میذهب رایج در این سرزمینها، سازمان سیاسی، و شکل حکومتی کاملاً مشهود است. در این بین، ایران نیز از این قاعده مستثنی نیبود. اییران و اییرانیان را باید از قدرتهای کهنی محسوب کرد که بر اساس سنخیت فرهنگی و اشتراک نیژادی و زبیانی در تأکید بر قلمروی مشخص پیشگام بودند که برگرفته از نام نژادی این مردم (ایر/ آریایی) است. بیا تیوجه بیه موقعیت جغرافیایی فلات ایران، که از شمال و جنوب به دریاها و دریاچهها و از جناحین بیه رودهیای میهمی (سیحون و دجله، و فرات) منتهی میشد؛ این موانع به مثابه مرزهای طبیعی کمک بسیاری در هیویتبخشی بیه سیاکنان این فلات میکرد. همچنین ایران را باید از نخستین قلمروهایی که مرز و مرزبندی معین داشتند در نیظر گیرفت و بدان پرداخت. قلمروی که ایرانیان نخستین حکومتها را در آن برپا کردند از سوی دولتها و قدرتها میحصور شیده بیود؛ این موضوع در شناسایی قلمرو اقوام ایرانی کمک بسیاری کرده است. این مردمان برای حیفظ هیویت و قلمرو خویش به جدال با این قدرتها مجبور بودند و به حفظ و حراست از میرزهای خیویش اهیمیت میدادند. این امر با تشکیل پادشاهی و امپراتوری از سوی ساکنان فلات ایران، شکلگیری نظام سیاسی مینسجم، و تیشکیلات اداری و کشوری بنیاد محکم و مشخصتری یافت.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
مرزها و قلمرو کشور (با حدود و ثغوری میعین) از دییرباز پدییدآورنده وحدت سیاسی اقوام در قلمروی جغرافیایی بودند. آگاهی از هویت ملی به این وابسته است که سیاکنان ییک سیرزمین از مرزهای سرزمین خویش و حدود قلمرو خود آگاه باشند. بدینسان امنیت و استقلال هیر کیشور نیز مترادف با سرزمین و مساحتی است که به نام آن کشور در اسناد بینالمللی و در نزد قدرتهای همجوار و دور و نیزدیک ثیبت و تأیید شده است. مرزها نیز نماد حاکمیت ملی یک کشور محسوب مییشوند؛ حیساسیت مردم یک کشور به حفاظت از مرزها و گیماردن میرزنشینان بیر مرزهای تعریفشده نیز شاخصی از حاکمیت ملی اسیت کیه قلمرو این حاکمیت را نیز مرزها تعیین میکنند. افزون بر این، مرزها در روابط کیشورهای هیمسایه، منطقه، و حتی فرامنطقهای نیز تیأثیرگذارند. از آنیجا که حیریمهای شیناختهشده بیر اساس میثاقهای بینالمللیاند، عاملی مهم برای اییجاد ثیبات و آرامش بین کشورها یا اختلافات، منازعات، و ادعاهای ارضی کشورها علیه یکدیگر بیه حیساب میآیند.
با توضیحات مذکور پاسخ ایین سؤال که «آیا مییتوان نیام ایران را برای نامیدن یک حیوزه فیرهنگی ی تمدنی و قلمرو مادها و هخامنشیان را در برهه مهمی از تاریخ این سرزمین به منزله یک کشورِ امیروزی بیا مرزها و مختصات تعریفشده در نظر گرفت؟» بیه میطالعه تیاریخ ایران در هنگام تیشکیل و حییاتِ نخستین دولتها نیازمندیم تیا از ایین طریق علل برخوردهای نظامی و تأثیر مرزهای یک کشور و توجه به حدود و ثغور قلمرو بیر نیبردها و چالشهای منطقهای را بررسی کنیم و با شیناخت رخیدادها، شناسایی سیازمان سییاسی، تیقسیمات کشوری، و حتی فرهنگ زبیانی به حل این مسئله بپردازیم.
- مفهوم مرز در نامواژههای ایرانیِ دوران ماد
در نخستین سالهای شکلگیری اتحادیه میاد و اسیتقلال آن از قدرتهای مجاور به واژگانی برمیخوریم کیه بیا واژهی و میفهوم میرز و مرزنشینی ارتباط دارد. حیتی پییش از تشکیل حکومت هخامنشیان مفهوم مرز به معنای خط حائلی بود که دو منطقه را از هم مجزا و مشخص مییکرد و بیین حیدود آنها تفکیک قائل میشد. در پیگیری برخی عیناوین و واژگیان در میفهوم «میرز» میشخص مییشود که دولتهای ایرانی از همان آغاز به مفهوم قلمروی مشخص با مرز و محدودهای معین اعتقاد داشتند. در هنگام تشکیل قدرت ماد، اقوامی در اطراف این سرزمین واقع بودند: در جنوبِ میاد «پارس»، در مغرب «پارسوا»، و در مشرق آن «پارت» قرار داشت. بر این اساس، قلمرو اولیه ماد دست کم از سه طرف محصور شده بود. نکته جالب توجه اینکه هر سه نام مذکور به معنی «کنار و میرز» اسیت و «ماد» مرکز «پارسوا»، «پارس»، و «پارت» بود. بنابراین، در همان آغاز دوران تشکیل حکومت ماد ساکنان این خطه با نامگذاری اقوام همجوار در منتهیالیه مرزهای خویش با عناوین «[اقوام] کناری و مرزی» درصدد تعیین حید و حیدود قلمرو خویش برآمدند.
افزون بر مورد مذکور، بحثی که درباره وجود مرز و قائل شدن به مرزبندی در دولتهای ایرانی باستان میتوان مطرح کرد و بیا پییگیری آن موضوع مرز و مفهوم آن در ایران بیاستان آشیکار میشود مسئله ایالات، مناطق حاشیهای و کنارهای، و بخشهای گوناگون ایرانزمین در زمان حکمرانی دولتهای ایرانی است. بر اساس منابع مکتوب و کتیبههای ایرانی، در عهد باستان سرزمینی کیه میادها و بهویژه هخامنشیان در آن به سیر مییبردند برای سهولت در اداره به بخشهایی تقسیم شده بود که به آن «دهیو» میگفتند. دهیو احتمالاً با یک واحد جغرافیایی یا جماعت قومی بزرگتر مطابقت داشت که بعدها عنوان قومیت از آن پدید مییآید. هیمچنین دهیو با قلمرو یک ساتراپ (satrap) یا یک بخش کامل سیاسی قومی منطبق است که جزو قلمرو ساتراپ محسوب میشود (Gnoli, 1993: 590؛ دیاکونف، 1378: 179). این تقسیمبندی احتمالاً از دولتهای پیشین (آشور) اخذ و از مادها به پارسیها مینتقل شده اسیت؛ زیرا اختیارات ساتراپهای پارسی، که در رأس دستگاه اداری و دادگستری و امور مالی قرار داشتند و در قلمرو خویش به جمعآوری لشکریان میپرداختند، بیا رئیس ایالت آشور مشابهت داشت. اینان را به آشوری «بل پهاته» مییگفتند و در زبیان آرامیی نیز همان اصطلاح «پهاتا» را درباره ایشان به کار میبردند. تفاوت فقط در این بود که ساتراپنشینها از ایالات آشوری بهمراتب وسییعتر بیودند و درنتیجه ساتراپها میتوانستند مقتدرتر و مستقلتر باشند. مابین رئیس ایالت آشوری و ساتراپهای ایرانی سیاتراپهای میادی بیودند (دیاکونوف، 1383: 234). در رأس دهیو (dahyu-) دهیوپت قرار داشت که شهریار و مرزبان یک ایالت به حساب میآمد و در دوره هخامنشیان آن را «خیشثرهپاون» (xsaça-pā-vana) یا شهربان (= ساتراپ) میگفتند (Gnoli, 1993: 590؛ پورداود، 1381: 111؛ پورداود، 1384: 17؛ پورداود، 1380: 65؛ احتشام، 2535: 126). وظایفی که به خشثرهپاون محول شده بود عیبارت بود از تأمین صلح داخیلی و رسییدگی به امور کشوری در هر یک از استانهای شاهنشاهی (همان: 127؛ Jacobs, 2006). اگر بپذیریم واژه خشثرهپاون اصالت مادی دارد (دیاکونف، 1378: 67)، قدمت و سابقه استفاده از آن و دستهبندی مذکور (ساتراپیها) را درباره سرزمین دولتهای باستانی به عهد مادها میتوان منسوب کرد کیه با تغییرات جزئی در عهد ساسانی به خشترپ (شهرب) تبدیل شد (احتشام، 2535: 127).
غیر از واژه خشثرهپان و ساتراپی واژه دیگری که مستقیماً با مفهوم مرز و مرزبندی در ایران باستان مربوط است نام یکی از شش قبیله مادی اسیت کیه هرودوت در فهرست طوایف ماد آنها را با عنوان «پارتاکنی» ذکر میکند (هرودوت، 1384 کتاب اول، بند 101، 3/ 188). به گفته استرابو از بین شش قبیله مادی، پارتاکنیان (Partakenian) (پارتاکنها) را به سبب اینکه با پارسها مرز مشترک داشیتند «میرزنشین» مینامیدند (استرابو، 1370: 51).
در این باره آمده است: واژه پریَ تکانه (paraitakana) که از paraitaka گرفته شده به معنای «در امتداد، تنگ، از کنار چیزی گذشتن» است. سبب این نامگذاری به احتمال بسیار این بوده که ایین قیوم در مرز جنوبی پارس و در ناحیه اصفهان کنونی و ضلع شرقی آن (دیاکونف، 1378: 142) ساکن بودند و به عنوان مرزنشینان محسوب میشدند (نیبرگ، 1383: 355؛ پورداود،1380: 65). این واژه ولایت مرزی است بین ماد و پارس که ماد را از طریق پارتاکن یا پراتییکه بیه پارس میتصل میکند و در چهار مأخذ جغرافیایی هیخامنشی و ییونانی بیه کار رفته است (دیاکونف، 1378: 142). بنابراین، نخستین سرزمینهایی که دولت ماد از آنجا برخاست مردمانی داشتند که برای قلمرو خویش حدود و ثغور در نظر گیرفتند و سیرزمین خیویش را از دیگر مردم و اقوام با گزیدن نامهایی مجزا کیرده بیودند که مفاهیم مرز و حد و حدود را در خود داشتند. این امر با گسترش قلمرو و توسعه قدرت نیز توسعه یافت و قلمرو میادها بیهتدریج صیاحب مرزهایی در دوردستها شد.
- مفهوم قلمرو و کشور در دولت ماد و مرزهای مادی
پسی از دریافت و فهم مفاهیم و نشان مرز در بین واژگان ایرانی، که با بهرهگیری و یاری زبانشناسی و باستانشناسی به دست میآید، و بیا مید نیظر قرار دادن این موضوع مهم که بدون قلمروِ سیاسی و سرزمین دولتیی نیخواهد بود و کشوری وجود نخواهد داشت. قلمرو جغرافیایی را باید اولین شرط استقلال دانست. در حقیقت، این چهارچوب بیه گیروههای انیسانی که در آن زندگی میکردند امکان میداد تا با تعریف محدوده نفوذ از همسایگان خیود میتمایز شیوند و به تقویت همبستگی و افزایش توانایی خود اقدام کنند. بنابراین، گروهی از مردم که نیاز و اهیداف میشخص و هیماهنگی داشتند برای نخستینبار در فلات مرکزی ایران، نه همچون آتن در حاشیه دریا یا مانند شیهرهای کیهن در کنار رودها و راههای تجاری، بلکه در شهر (هگمتانه)، که محل اجتماع (نخبگان) بود، گیرد آمیدند و بیا مفهومی که از سرزمین واحد در ذهن خویش داشتند خود را متمایز و مستقل از دولتها و سرزمینهای همجوار میانند اهیالی ایلام، پارسواش، ماننا و اورارتو دیدند. ایشان با اهدافی معین سرزمینی را با محدوده جیغرافیایی میشخص و میرزهای معین (که البته درصدد گسترش آن بودند) به منزله قلمرو خویش ترسیم و تعیین کردند و بر سیر حیفظ آن به جدال با قدرتهای همجوار پرداختند.
موضوع مهم دیگر این است کیه آنیچه بیه جز اهداف مشترک مردمانی را به یکدیگر پیوند میدهد و سبب پدید آمدن ملتی در قلمروی خاص و میرزهای میعین مییشود باور و اعتقاد به شخصیتی است که در مقام پیشوا و سرکرده تعیین میشود و وظییفه رهیبری مردم را بر عهده دارد. این رهبر میبایست از ویژگیهای مهمی برخوردار باشد تا شایسته احترام و تبعیت از سوی دییگران قیرار گیرد و بتواند مردمی را در حوزه جغرافیاییِ مشخص برای رسیدن به اهداف همراه خیویش کیند. مهمترینِ این ویژگیها در دنیای باستان (و حتی بیا انیدک تیسامحی امروز) فرهمند بودن یا ویژگی مذهبی ایین فیرد بود که باعث میشد مردمی که پیرو عقیده و مرام خاصی بودند او را در حوزه دیینی بیرتر از خویشتن ببینند و پیرو او شوند. بینابراین، اگیر طبق کیتیبههای آشیوری اسیتقلال ماد را به منزله دولتی مستقل و نییرومند در سیال 672 تا 673 و در روزگار خشثریتی (فرورتیش) بدانیم (← دیاکونف 1387: 190 – 195)، مردم ماد باید در این دوران از ایدئولوژی ییکسان و میشترکی برخوردار باشند و سرزمین مشخصی را به مینزله قلمرو دولت خویش در نظر داشیته بیاشند که در آن مردمی زیست کنند کیه در بیاور و اهداف با آنها مشترک و همسو باشند. این مبحث و فرضیه را میتوان در مقابل قدرت آن روزگیار آشیور و حتی بابل عنوان کرد و میورد تیأیید قیرار داد؛ زیرا آنگونه کیه از تیاریخ پیداست آنچه آشوریان را بیه میثابه دولتی نیرومند مطرح میکرد این بود که آنان میپنداشتند که آشور، خدای بزرگ آنیان، حیافظ آنهاست و آنان را به پیروزی میرساند. هیمچنان کیه بابلیان میردوک را حیافظ و حیامی سرزمین خویش میدیدند و هیمواره برای استقلال کشورشان به او متوسل میشدند.2 بر این اساس، مطمئناً مادها نیز بدون باوری دیینی و خیدایی مشترک و مورد قبول عام، که آنیها را زییر ییک بییرق گیرد آورد و متحد کند و در میقابل خیدای آشوریان عرض اندام کند پیروزی کسب نمیکردند و به تشکیل دولتی با جغرافیای مشخص موفق نمیشدند.
در تیأیید فیرضیه میذکور و قائل شدن به قلمروی مشخص در اذهان میردم میاد تیوجه بیه ایین نیکته است که ایرانیان از جمله نخستین مللی بودند که پایهگذار نظام پاتریمونالیسم (Patrimonalism) شدند؛ آنگونه که پیداست فقط مردمی که باور ملی و دینی مشترک داشتند میتوانستند بدین نظام پاییبند باشند. بنابراین، این اندیشه سیاسی پیرو اعتقاد به سرزمینی با جغرافیا و مرزهای معین و باوری دینی در سرزمین و دولت ماد پدید آمد و بدین نحو دیااکو (دیوکس)، فرورتیش (خشثریتی)، هوخشتره (کیاکسار)، و آستیاک از یک خیانواده و بیه طور وراثتی قدرت را به دست گرفتند و فرمانروای ماد و مردمی شدند که خود را «آریا» میخواندند (هرودوت، 1368: 375؛ داندامایف، 1381: 17).
با رویکرد به گزارشهای تاریخی و بررسی متون کهن بهوضوح میتوان گفت که میعاهدههای مینعقدشده بین دولت ماد و ممالک همجوار و نگرش دولتهای موجود در دوران ماد به قلمرو یکدیگر نشاندهنده درک و دریافت مادها از مفهوم مرز و حدود و ثغور قلمرو خویش است. در متون تیاریخی، نیخستین معاهدهای که مرزی مشخص را در عیصر میاد به ثبت رساند و قلمرو ماد را نسبت به خصم غربی تعریف کرد پایان جدالی است که بین ماد و لیدیه به سبب کسوف رخ داد و طیِ قیراردادی بیین هوخشتره و آلیات «رود هالیس» بیه عینوان مرز دو کشور تعیین شد (585 ق.م) (پیرنیا، 1378: 65). این رود نخستین مرز طبیعی در عهد باستان و نخستین مرز مشخص ایرانی است که در کهنترین متون تاریخی درج شده است. اهمیت آن برای دولت ماد و سپس دولتهای ایرانی بیه گیونهای بود که بیتفاوتی نسبت به آن برای قدرتِ پیمانشکن فاجعهآمیز بود. نمونه دیگری از این قبیل مرزها در عصر ماد هنگامی است که شاه بابل (بختالنصر/ نبوکد نصر) پس از سقوط آشور (612 ق.م)، برای جلوگیری از حیمله احیتمالی مادها اسیتحکامات و حصارهای غیرقابل نفوذی در مرزهای شمالی قلمرو خویش بنا کرد. بختالنصر به سبب نگرانی از مادها چنین سد و مرزی را از سیوی جنوب برای حفاظت از بابل قرار داد (گیرشمن، 1385: 104؛ پیرنیا، 1378: 65). این دیوار از سیپار در کیرانه فیرات آغیاز میشد و در اُپیس (Opis) در ساحل دجله پایان مییافت؛ یعنی درست در جایی قرار داشت که در آن روزگار فاصله دو رود از یکدیگر به حیداقل مییرسید. این حصارها دقیقاً در منتهیالیه مرزهای غربی ماد کشیده شده بود. بنابراین، نشاندهنده میشخص بیودن قیلمرو طرفین (ماد و بابل) و اهمیت حفظ این قلمرو برای شهریاران ماد و بابل بود. از این دیوار، کیه زین پس با نام «دیوار مادی» در منابع نام برده میشود (والتر هینتس، 1389: 101)، گیزنفون در 401 ق.م ذکری به میان آورده اسیت: «دییوار معروف به مدیا از آجری که با آسفالت کار گذاشته بودند ساخته شده بود، بیست پا عرض و صد پا ارتفاع داشت و میگفتهاند: طول آن بیست فرسنگ است» (گزنفون، 1384: 107). بدین سان باید این دیوار مادی را بیه منزله دومین مرز حائل بین دولت ایرانی (ماد) و دولتهای غربی یاد کرد و اذعان داشت که مرزهای دولت ماد لااقل در قسمتهایی از مناطق غربی کشور به وسیله یک مرز طبیعی (هالیس/ قزل ایرماق) و یک میرز میصنوعی (دیوار مادی) از قلمرو دول همجوار معین و مشخص شده بود.
در جمعبندی کلی درباره مرزهای کشور ماد گفتنی است که مرزهای ماد در زمان هوخشتره به حد اعلای گسترش خود رسیدند. مرزهای غربی بیا فیتح آشور و اورارتو، که تحت تابعیت آشوریان بود، از یک سو به دریای سیاه و از سوی دیگر به رود هالیس متصل میشوند. رود هالیس در نتیجه نبرد شاه ماد (هوخشتره) با لیدی به عنوان میرز طیبیعی بین دو کشور مشخص شد و بدان گونه که هرودوت گزارش میدهد تا روزگار کوروش حد فاصل امپراتوریهای ماد و لیدیا بود (هرودوت، 1368: 46). بینالنهرین وسطی و علیا تا کاپادوکیه و سوریه نیز ضمیمه امیپراتوری میاد شیدند و به روایت آمین مارسلن در شیمال خیاک میاد به دریای کاسپین پیوند خورد (آمین مارسلن، 1310: 21). طبق اسناد موجود در بینالنهرینِ جنوبی، مادها با بابل هممرز میشدند و نبوکد نصر برای میحافظت از میرزهای شیمالی دیواری موسوم به «دیوار مادی» بنا کرد کیه از سییپار در ساحل فرات تا اوپیس در ساحل دجله امتداد داشت (والترهینتس، 1389: 101). در شرق نیز با وجود آشفتگی و کمبود منابع آگاهی داریم کیه میادها میرز و سرحد مشخصی داشتند. به گونهای که پارت در روزگار مادها تحت سیلطه مستقیم مادها بود و «ناحیه مرزی» ماد محسوب میشد (دیاکونف، 1383: 328) که به همراه ورکانا/ هیرکانیا ذیل ساتراپی قرار داشیت و اداره مییشد.3 بیطلمیوس نیز در جغرافیای خود «شروع مرز شرقی ماد را رود خرینداس (Charindas) معرفی کرد کیه در سیرزمین هیرکان قرار داشت» (← مارکوارت، 1383: 35). بر این اساس، مناطق واقع در غرب هیرکانیه (درههای گرگان و اترک)، پارتیا (خیراسان و دامینههای کیوپت داغ در ترکمنستان)، و هرات (دره تجن ی هریرود) بایستی قبل از هخامنشیان متعلق به مادها بوده بیاشد (← دییاکونف، 1387: 213). بیا رویکرد به زبانشناسی نیز میتوان فرضیه توسعه قلمرو ماد تا این منطقه در آن سوی میرزهای شیرقی هییرکانیا را تأیید کرد (← کاویانیپویا و داغمهچی، 1393: 170 – 171)؛ زیرا واژه باختر، که در سنگنبشته بیستون به صورت Bāxtriš (صورت نهادیِ میفرد از اسیم Bāxtri-) و به منزله یکی از ایالتهای شاهنشاهی معرفی میشود (Kent, 1953: 141)، واژهای دخیل از زبان مادی است و صیورت درسیت آن در زبیان فارسی باستان میتواند Bāxc/sī- باشد (مانوئل کوک، 1385: 26؛ زرشناس، 1380: 185 به نقل از Greshevitch, 1958: 280).
بدین نحو قلمروی با حیدود و ثیغور و ایالتهای مشخصی با نام ماد در بین مردم این کشور و ممالک دور و نزدیک شناخته شیده بیود، کیه البته در آغازین سالهای تشکیل قدرت ماد (پیش از شهریاری هوخشتره و سقوط آشور؛ 612 ق.م) میتوان گفت سرزمین سیلسله میاد از شمال به رود ارس و قلههای البرز، از شرق به دشت کویر، و از مغرب و جنوب به سیلسلهجبال زاگیرس میحدود میشد (دیاکونوف، 1383: 79). قلمرو پادشاهی نوپای ماد شامل پادشاهیهای قدیم ماد (ماد مرکزی و شرقی)، مانا/ میانائی/ میاننا و سیکاها بود (همان: 311). کشوری که با توسعه قدرت و تشکیل امپراتوری در نیمه قرن شیشم پییش از میلاد (550 ق.م) مورخان مرزهای آن را در شرق و غرب و شمال و جنوب بدین گونه به ثبت رساندند؛ مرز شمالی: دریای کیاسپین، میرز غربی: رود هالیس، و در شمال غربی: به قفقاز ظاهراً رود کورای (دیاکونف، 1387: 220)، در جنوب غربی: دییوار میادی، در جنوب: خلیج پارس، و بالاخره مرز شرقی ماد: هییرکانیا و رود خیرینداس مییرسید. به استناد روایت هرودوت و سنگنبشته بیستون، پادشیاهی میاد را به تبع ساتراپنشینهای امپراتوری هخامنشی، علاوه بر خود سرزمین ماد شامل نواحی اصیلی پارس، ارمینستان، آشور، عیلام، زَرَنکه/ دَرَنگیان، پارت و هییرکانیا (جیرجان/ گرگان)، هیریوه (هیرات) و خیوارزم و سغدیانه، ناحیه سکاها (سکوتیا) و کاسپیان (کیاسپین/ خیزر)، و ناحیه حبشیان آسیایی و پاریکانیان میتوان عنوان کرد (دیاکونوف، 1383: 320-332).
- مفهوم مرز و قلمرو در نیامواژههای دوران هیخامنشی
بر اساس آنچه با یاری گیرفتن از علم زبانشناسی به دسیت مییآید و در بررسی این موضوع که آییا هیمچون دوران ماد مرز، سرحد، و تعیین قلمروی معین در دایره واژگانی مردم عصر هخامنشی نییز وجیود داشته است یا خیر؟ ملاحظه مییشود کیه هیرودوت هنگام بررسی فیهرست میناطق مالیاتی هخامنشیان درباره تیعدادی از اقیوام گوناگون به واژگانی اشاره میکند که مفهوم مرز و مرزنشینی را القا میکند و از نظر موقعیت جیغرافیایی در حیاشیه سرزمین هخامنشی قرار دارند؛ از جمله ولاییتِ میادی پریَ تیکانه کیه از paraitaka گیرفته شده است و به میعنای «در امتداد، تنگ، و از کنار چیزی گذشتن» است و این نامگذاری به احتمال بسیار بدین سبب بوده اسیت کیه این قوم در مرز جنوبی پارس سیاکن بیودند و بیه عینوان میرزنشینان محسوب میشدند (نییبرگ، 1383: 355؛ پورداود، 1380: 65).
از دییگر واژگان موجود «پکتیه» است که جزو حاکمنشین سیزدهم و به صورت پاکتیها (هرودوت، 1384: 190 – 191) در تاریخ هرودوت ضبط شیده اسیت و در حیاکمنشین چهاردهم با لقب وصفی تامانی (همان) آمیده اسیت کیه میعنای میرزنشینان را نیمایان میکند (توین بی، 1379: 21). گویا داریوش مهاجران یا به عبارت بهتر تبعیدیها را در آنجا مستقر میداشت؛ زیرا سیاست کوچ قبایل سرکش و دردسرساز به حاشیه مرزها راهکاری بود که هیخامنشیان بسیار از آن بهره میبردند. به گونهای که داریوش شورشیان میلت/ میله توس را به دهانه دجله در خلیج فارس (هرودوت، 1368، کتاب ششم: 333) و اهالی ارتریا را در منطقهای در حاشیه ایلام سکنی داد (داندامایف، 1381: 219). بدین گونه هخامنشیان بیرای قیلمرو خویش مرزهایی را در نظر گرفتند و در آنها اقوامی بومی یا از سوی دولتهای ایرانی ساکن شده بودند که با عنوان مرزدار شناخته میشدند. افزون بر این اقوام ایرانی که از طریق نامواژههای آنیها مییتوان مرزهای قلمرو هخامنشی و وجود مفهوم قلمروی مشخص را در این دوران پی گرفت، از طریق محل سکونت برخی اقوام سرکش و اسرای جنگی نیز میتوان این مرزها را تخمین زد.
واژه دییگری کیه نشاندهنده وجود مفهوم قلمروی بیا میرزی مشخص در اذهان ایرانی از همان آغاز و نیز در فرهنگ ملی و دینی است واژه «میهن» است. میهن در کهنترین فرهنگ ادبی فارسی (لغت فرس اسدی) چنین آمده است: «خیانمان و وطین بُود و زاد و خویش و گروهی گیویند اهیلبیت بُود». در نسخهبدلهای فرس اسدی آمده است: «میهن؛ خان و مان و وطن بُود؛ میهن جای باشد و خان و مان و زادبوم و خویش؛ میهن خان و مان و جای زاد بُود (اسدی طوسی، 1319: 360). در فرهنگهای دیگر همچون برهان قیاطع هیم میهن به معنی جای آرام، خان و مان و زادگاه و زاد و بوم است (برهان قاطع، 1342: 2084). میهن واژهای است چندین هزار ساله در اوستا، که کهنترین سند کتبی ایرانزمین است (پورداود، 1380: 2). با وجود اینکه فقط یکچهارم اوسیتا تیا به امیروز پس از هجوم اسکندر و تازیان و تاتارها باقی مانده است، بیش از بیستبار واژه میهن در آن به کار رفته است. این واژه بیه گونه «مئتهن» و گاه به صورت «مئتهنیا» (maēthana=maēthanyá) به کار رفته است (پورداود، 1380: 3). واژه مییهن در بیخشهای میختلف اوستا (یسنها، یشتها، و وندیداد) استفاده شده است: به نمونهای از این جملات اشاره میکنیم تا معنی بهکاررفته از ایین واژه روشین شود:
در پاره دهم از شانزدهمین یسنا (1380: 195) گوید: «تو را میستائیم مانند میهنای سپندارمذ، میستائیم تو را، ای اهیورامزدای پاک از بیرای مییهن از گله درست برخوردار، از مردان درست برخوردار با (آنچه) درست (و) پاکبنیاد است تا هرکسی بلندپایهتر در ایین میهن زیست کند چه در تابستان چه در زمستان». در این عبارت دقیقاً میهن به میعنای همان کشور یا وطین امیروزین به کار رفته است. در مهریشت پاره 80 (1377: 462) گوید «توئی (ای مهر) میهنبان، توئی نگاهدار کسی که دروغ نگوید …» همچنین در پاره 138 آن گوید: «مهر به میهن کسی درآید که از برای وی پیشوای پارسا و دانا و فرمانبردار با برسم و بیاژ ستایش به جای آورد» (پورداود، 1380: 6).
از این چند پاره که برای نمونه یاد شد بهخوبی معنی مئتهن پیداست که معنایی جز جایگاه و زادگاه و خان و مان و دودمان و زیستگاه از آن برنمیآید. به گفته پورداود: «آنچه ما امروز از آن درمییابیم در پاریینه هیم همین را دریافتند در چند هزار سال پیش از این ایرانیان روزگاران اشکانیان و ساسانیان نیز همین معنی را به آن دادند» (همان: 7).
در سنگنبشتههای شاهنشاهان هخامنشی، که فقط چهارصد و اندی از واژههای زبان آن روزگار به یادگار میانده اسیت، به واژه میهن برنمیخوریم. اما بیشک اگر از فرس هخامنشی بیش از آنچه در سنگها کندهکاری شده به ما میرسید، میهن را میدیدیم؛ زیرا فرس هخامنشی و زبان اوستا اندکی تفاوت لهجه با هم دارنید (هیمان: 2). با این حال در فارسی میانه به واژه میهن به گونه mēhan برمیخوریم (مکنزی، 1388: 106) که در معنای میهن (= زیستگاه) به کار رفته است.
در شاهنامه، که از متون کهن ایران باستانی بهره گرفته است، چیهار بیار بیه واژه میهن برمیخوریم:
{مراجعه شود بیه فیایل جیدول الحاقی}
افزون بر واژه میهن واژه بوم به معنای سرزمین و میهن در شاهنامه دیده میشود:
{مراجعه شود به فایل جدول الحاقی}
(فردوسی، 1385: 182)
{مراجعه شیود بیه فیایل جدول الحاقی}
(همان: 415)
{مراجعه شود به فایل جیدول الحیاقی}
(همان: 591)
- مرزهای قلمرو هخامنشی و اهمیت آنها در بامداد سلسله هخامنشی
با گذر از مباحث مذکور و در راستای پیگیری مفهوم قلمرو و سرحد در دورانی هیخامنشی گیفتنی است که آگاهیهای مندرج در منابع تاریخی تقلید و الگوپذیری هخامنشیان از تیشکیلات مادی را گواهی میدهند.4 نمونه بارز آن تقسیمات قلمرو و تشکیلات کشوری است که با نام «خشثرپاون» از آن سخن به مییان آمید. در ایین باره آمده است که بنیانگذار هخامنشی به حفظ سرحدات و حدود میملکتی بیسیار بها میداد. به گونهای که وظیفه سپاه و نیروی لشکری را فقط حفاظت از حدود و ثغور و کیان میهن مییدانست و بیه آنیان دستور داده بود «در هیچ امری از مورد ملک دخالت ننمایند، بلکه همّ خود را میصروف نیگهداری حیدود و ثغور کشور نمایند». گزنفون درباره این ایالات مرزی (کاپادوکیه، عربستان، کاری، سرزمین مجاور هیلسپونت، و …) مییآورد:
ایین افراد که توسط کوروش و با توجه به صلاحیت و حسن کفایت در هر ایالت برای میراقبت میمالک مسخرشده برگزیده شده بودند، از کوروش مستقیماً دستور برده و این تشکیلات مقررشده هم اکینون در امیپراتوری پارس پابیرجاست (گزنفون، 1383: 261 – 262).
اما آنچه درباره وجود مفهوم مرز و حفظ حریم و قلمرو دولتهای ایرانی در روزگار میاد و بیه تبع آن عصر هخامنشی قابل توجه و در ارتباط مستقیم است و نشاندهنده تأکید هخامنشیان بر میرزهای میاد کیه به آنها انتقال یافته بود و همچنین نشان از حساسیت کوروش نسبت به حفظ مرزهای کشور خیویش داشیت همجواری قلمرو لیدیه با دولت هخامنشی بود که پیش از آن همین همجواری و چشمداشت بیه میرزهای ییکدیگر سبب برخورد پنجساله بین هوخشتره و آلیات شد. پس از مادها، با قدرتگیری کوروش و بنیاد دولت هخامنشی نییز عیدم قیناعت شاه لیدیه (کرزوس) به مرزهای قلمرو خویش و ورود به خاک هخامنشی سبب نیبردی سیرنوشتساز شد. کرزوس، که عملاً کنترل تمامی نواحی غرب، مرکز، و جنوب آسیای صغیر را در دست داشت، پس از برافتادن قیدرت میاد درصدد تصرف قلمرو ماد به منظور استرداد اراضی مجاور مرز خویش بیرآمد. بیه گفته هرودوت (1368: 47) جنگ را کرزوس آغاز کرد و در 547 ق.م بیا گیذر از «رود هیالیس» کاپادوکیه را در آن سوی رود مورد حمله قرار داد که ابیتدا میتعلق به مادها و اکنون متعلق به دولت پارس بود. هرودوت در اینجا و به هنگام عبور کرزوس از «هیالیس» سیخن را با عنوان چگونگی گذر از ایین رود بیه درازا میکشاند 5 و ایین هیمه نیشاندهنده اهمیت عبور از این پل است که میرز حیائل بین دو سرزمین و به منزله پیمانشکنی تلقی میشد. آمین مارسلن نیز در گزارش خیود بیه هالیس به منزله مرز بین دولت هیخامنشی و لیدیه اشاره میکند: «غییبگویان دلفیی پیشگویی کرده بودند که کیرزوس پس از عیبور از رود «هالیس» مملکت بزرگی را ویران مینماید» (آمین مارسلن، 1310: 17). به هر حال جنگ خونینی در کینار میرز طرفین یعنی هالیس درگرفت کیه نیتیجه قیطعی دربر نداشت و بیا عیقب نشستن کرزوس به سیارد خیاتمه یافت (داندامایف، 1381: 46 – 47). همان گونه که مشخص است کرزوس، که متحدانی از مصر و اسپارت و برخی اییونیهای آسییای صغیر داشت، کوروش را صاحب قدرت چیندانی نیمیدانست. بنابراین، نیبردی را کیه بیا گذر از هالیس، در پتریا در قیسمت شرقی رود هالیس به راه انداخته بود (زرینکوب، 1382: 116) با بازگشتن به قلمرو خویش و با این تصور کیه کیوروش توان و قصد هجوم به لیدیه را نیدارد، خیاتمهیافته مییدید؛ امیا بینیانگذار هخامنشی که مییدانست شیاه لیدیه در موقعی مناسب دگرباره از هالیس برای فتح قلمرو او خواهد گذشت، وقت را مغتنم شمرد و با هجوم بیه قیلمرو لییدیه حریف پیمانشکن را از پای درآورد و با فتح آسیای صغیر میرزهای اییران را در شیمال غیربی قیلمرو خیویش به منتهیالیه مرزهای غرب لیدیه رسانید. نکته قابل توجه در این پیشروی کوروش در غرب و تصرف سواحل مدیترانه، سوای اهداف اقتصادی، حرکتهای استراتژیکی بنیانگذار هخامنشی است برای ایجاد میرزهای دریایی در دورترین نقاط غرب آسیا، جنوب دریای سیاه، و حفظ امنیت در جنوب آسیای صغیر که به دریای مدیترانه منتهی میشد؛ یعنی تصرف پیرامون آسیای کوچک در اختیار دولتشهرهای تجاری یونان بود و افیزودنش بیه متصرفات پارسیان و ایجاد یک «مرز دریایی بیخطر» برگرداگرد آسیای کوچک (محمودآبادی، 1374: 145).
پس از لیدیه و جنگی که به سبب تجاوز کرزوس به مرزهای ایران (با گذر از خط مرزی هالیس) صورت گرفت، میجاورت قیلمرو هخامنشی و بابل و اقدامات خصمانهای که بابل علیه هخامنشیان و در اتحاد با دشمنان او انجام داده بود سبب شد که درگیری بین این دو قدرت اجتنابناپذیر شود و «دییوار میادی» نیز نتوانست مرز دو کشور را ثیابت نیگه دارد. سرانجام، کوروش در 539 ق.م بابل را تصرف کرد و نبونیدشاه آن را تحت قدرت خویش درآورد. اما با حفظ ساختار اجتماعی و بافت اقتصادی بابل قدرت خود را فقط در حد یک اتیحاد بیر آن سرزمین گسترد (داندامایف، 1381: 86). از طیریق گیزارشهای موجود و منشور کوروش چنین مینماید که پس از سقوط بابل تمامی سرزمینهای غرب آن تا مرز مصر، از «شاهان چادرنشین» تا «شاهان کاخنشین»، داوطلبانه به تبعیت دولت مرکزی پارس درآمده است (همان: 89). به گیزارش کیوروش در لوح استوانهایاش «همه شاهان از دریای بالا تا پایین …» و «تمامی شاهان سرزمینهای غربی، از بابل تا شهر آشور و شوش، اکد (Agade)، سرزمین اشنونه (Ešnunna)، شهر زَمبَن، شهر متورنو (Turnu Mê)، دِر (Dēr) تا مرز گوتی» (رزمجو، 1389، بند 31 – 32) با پییشکشهای خیود در بابل بیه حضور او رسیدند و این ایالات تسخیرشده استان متحدی را در قلمرو هخامنشی با عنوان «بابل» و «ابرنهر [آن سوی رود فرات] تشکیل دادنید (داندامایف، 1381: 91). بر این اساس، مرز غرب قلمرو ایرانیان دیگر «دیوار میادی» نیبود، بیلکه در تصور ایرانیان و آنگونه که مورخان گزارش میدهند ملل تابعه امپراتوری بابل از غرب فرات (ابرنهر) از رودی که تاپساکوس (Thapsacus) را تیا غیزه مصر قطع میکرد، به اطاعت کوروش درآمدند و مرز هخامنشی آنجا قرار یافت (مانوئل کیوک، 1385: 26). بیدینسان و بیا این پیروزی امپراتوری بابل، که با مرز «دیوار مادی» از قلمرو هخامنشی مجزا میشد، به جیزیرهای در میان قلمرو هخامنشی مبدل شد و گویی این بار مرزی طبیعی و رودی دیگر قیلمرو دو قدرت هخامنشی و مصر را از هیم میجزا میکرد.
پس از پیروزی کوروش بر قدرتهای لیدی و بابل و تأمین امنیت مرزهای غربی، رویکرد او به مرزهای شرقی و اهمیت توجه به این سوی قلمرو سیاستِ بنیانگذار هخامنشی را در سامانیابیِ مرزبندیهای این قسمت از کشور نشان مییدهد. چنین برمیآید که کوروش برای جلوگیری از گزند حملات بیابانگردان سکایی و ممانعت از سیاستهای تهاجمی و غافلگیرانه آنها در این مرزهای حیاتی باروی سرحدی یا دیوارهای بسیار بلند به نام کوروپولیس/ سیروپولیس کشید (مشکور، 1350: 1/ 174؛ پییربریان، 1381: 2/ 1176؛ زریینکوب، 1382: 122). بدین سان، کوروش در راستای حفظ قلمرو مرزی نخست به ساخت و بنیاد شهرهای مرزی اقدام کرد و سپس با برآوردن استحکاماتی این شهرها را پایگاه و پادگانی در مقابل اقوامِ آن سوی مرزها و تهاجمات آنها قیرار داد (گییرشمن، 1385: 121). در این بین، منابع از ایالات باکتریا (باختریش، بلخ) به عنوان شرقیترین مرزهای دوره کوروش یاد میکنند (اومستد، 1380: 66) که کوروش به منظور حفظ و پاسداشت آن شهری در آن سوی مرزهای باختر بنیاد نهاد که بیه زعیم «استرابون» این شهر دورترین شهر ساختهشده به وسیله کوروش است که در کنار رود سیحون بود و آن را «کسیرا» مینامیدند (استرابو، 1370: 41). همین اندیشه پرداختن به مرزهای شرقی ایران و محافظت آنها از تجاوزات تاخت و تیازهای اقیوام و قیبایل بدوی و مهاجم، که در اندیشه کیشورداری هیخامنشیان وجیود داشت، سبب شد حتی کوروش کبیر نیز جان خود را بر سر آن گذارد (هرودوت، 1368، 97 – 99). به هر حال این شهر، که در کنار میرز طیبیعی سییردریا (سیحون/ یاکسارت) پایان مرزهای شاهنشاهی پارس محسوب میشد، از شیهرب (سیاتراپ) های مهم مرزی بود که از سوی مردان کوهپایهنشین هندی و آراخوسایی (آراخوزیایی) اداره و رهبری میشد (Arrian, 1967: 247 Comeron, 2007:8;) و در هنگام هجوم اسکندر هنوز سرپا بیود و طیبق عیادات پارسیان، که اسرا و تبعیدیها را در اقصی نقاط دوردست مرزهای کشور سیکنی میدادند، این شهر از دیرباز (احتمالاً روزگار خشایارشا) مسکن یونانیان تبعیدی بود (داندامایف، 1381: 367). به هر حال، اسکندر در پیشروی بیه سیوی شیرق و پس از آنکه دو سال در سغد مجبور به مبارزه با طوایف و اقوام محلی شید، وقیتی میپنداشت از مرزهای هخامنشی گذشته است در نزدیکی سیحون به شهر کوروش رسید و تازه دریافت که هنوز حیوزه فیتوحاتش از آنیچه کوروش بدان رسیده بود درنگذشته است. جالب اینکه اسکندری که دوست داشیت هیمچون هیخامنشیان (بهویژه کوروش و داریوش)6 عمل کند و خود را همانند شهریار هخامنشی قلمداد کند سعی کرد در کینار سییردریا و در هیمان نزدیکی شهر کوروش شهری بسازد و آن را به نام خویش (اسکندریه) بنامد؛ زیرا به گیفته آرییان این شهر میتوانست پایگاهی عالی باشد برای حمله احتمالی آینده به سکائیه و نییز میوضعی دفیاعی در برابر قبایل مهاجم اطراف رود قلمداد شود. اما بومیان این منطقه حالت تهاجمی گرفتند، پادگیانهای میقدونی را تصرف کردند، و یونانیان را قتل عام کردند. در مقابل نیز اسکندر خشمگین از این امر و ایینکه نیتوانسته از میرز هخامنشی پا فراتر نهد دستور انهدام کامل شهر کوروپولیس [کوروشآباد] را، که در این منطقه بزرگترین و آبادترین شیهر بیود، صادر کرد (آریان، 1388: کتاب چهارم، 157 – 158؛ زرینکوب، 1382: 232). آریان درباره تمهیدات هخامنشیان در استحکام شیهرهای میرزی در ادامیه بحث کوروپولیس آورده است:
این شهر از شش شهر دیگر که در پیرامون آن ساخته شده بودند به دلییل میوقعیت میهم مرزی، دارای استحکامات بهتر و حصار بلندتری بود و بومیان آن از شمار بیشتر و بهترین جینگاوران نیاحیه به شمار میرفتند. لذا اسکندر را به دردسر انداخته و چون با قلعهکوبها و منجنیقها هم تصرف نشد عاقبت از طیریق رودخیانهای که به شهر میرفت و اینک خشک شده بود به تصرف درآمد (آرییان، 1388: کیتاب چهارم، 159).
در حقیقت، هخامنشیان با ایجاد شهرهایی بیا اسیتحکامات و دییوارهای مستحکم در کنار مرزها و همچنین با گماردن میرزبانانی میسلح و با نیروی نظامی متبحر بهترین پاسداشت از مرزها را در مقابل اقوام بیگانه و تهاجمات آنها داشیتند. سیاخت هفت شهر مذکور در منتهیالیه قیلمرو شیرقی ایران بیا سیپاهیانی آزمیوده از جمله این اقدامات است. خوشبختانه از وجیود ایین شهرها و چگونگی این استحکامات از طریق گزارشهای مربوط به یورش مقدونیان اطلاعات میبسوطی وجیود دارد. در این باره مورخان بیان میکنند کیه اسکندر با رسیدن بیه میرزهای شرقی هخامنشی «مرزبانان و سرداران اییران را کیشت و شهرها را گشود وسپس به هند رفت» (یعقوبی، 1371: 175). یا اینکه «اسکندر چون از کار دارا فیارغ شید، شهرهای حصین و قلعهها به میکر و دسیتان بیستد» (ابن بلخی، 1385: 57). بینابراین، بیقایای شهر کوروش (کوروپولیس ییا کیورشاتا) واقع در نزدیکی سیحون تا زمان اسکندر مؤید آن است که کوروش در این مرز فعال بیوده اسیت (مانوئل کوک، 1385: 27).
در اشاره به مرز میذکور و بیا توجه بیه اهیمیت و شیهرت مرزهای شرقی ایران، در ییکی از حماسههای سوریایی، بنای دیواری برنزی به منظور دفع حمله قبایل سرگردان به دستور کوروش آمیده اسیت (ورستاندیک، 1386: 21). حتی قرآن (کهف: 92-98) احتمالاً بیدین امیر اشیاره دارد کیه از سیکاها با نام قیوم ییأجوج و مأجوج و از فردی با عنوان ذوالقرنین یا فرمانروایی با دو شاخ یاد میکند.7 از دیدگاه اقوام قدیم مشرقزمین، کیه بیینهایت از سییتها وحشت داشتند، این دیوار به مثابه سیدی میحکم تیلقی مییشد (هیمان). بینابراین، این دیوار را در آن سوی سغد، بدان گونه که در کتیبه داریوش (Dph) نیز عنوان میشود (Kent, 1953: 136) باید مرز تدافعی و آخرین سرحد قلمرو هخامنشیان در روزگار کوروش قلمداد کرد. بر این اساس، آنیگونه که از گزارشهای باستانی برمیآید و پژوهشگران نیز بر آن اذعان دارند؛ از اهداف اصلی و مهم کوروش از تاخت و تاز به شرق و غرب پدید آوردن مرز در برابر بیابانگردان شرق ایرانزمین و تأمین امنیت بود (هرودوت، 1368: 101 – 103؛ باوزانی، 1359: 21). کیوروش ایین مهم را به شیوهای بسیار مطلوب یعنی با ایجاد مرزهای طبیعی (رودهایی مانند سیحون و هیفاسیس) و مرزهای مصنوعی (سیروپولیس) و قرار دادن قلمرو هخامنشی در بین مرزهایی مستحکم و صعبالعبور به اجرا گذاشت.
- حدود و ثیغور قیلمرو هخامنشی در کتیبهها و مکتوبات باستانی
پس از کوروش، داریوش به منزله شاهنشاهی قدرتمند به پیروی از او حفظ سرحدات پیشین کشور را در دستور کار خود قرار داد و با آگاهی و بیینشی کیه از سرحدات قلمرو خویش در سر داشیت امیپراتوری خود را، که وسیعترین و پرجمعیتترین ساخت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن روز بود، در کتیبه تختجمشید (Dph) چنین معرفی کرد:
این (است) شهریاری که من دارم از سکاها که آن طرف (سغد) هیستند، از آنیجا تا به حبشه: از هیند تیا به سارد، که آن را اهورامزدا که بزرگترین خدایان (است) به من ارزانی فرمود (Kent, 1953: 137).
همانگونه که از این گفتار کوتاه در کتیبه داریوش برمیآید، مرزهای سرزمین هخامنشی در این دوران کاملاً در نقشهای که شهریار هخامنشی در ذهین دارد تیرسیم شده و دارای حد و حدودی مشخص است؛ از سکاهای آن سوی سغد (هئومه ورگا/ هومخوار و تیگرا خود/ تیز خود) در حد شرقی سرزمینش تا به حبشه در جنوب غربی سرحد قلمرو هخامنشی و از هند و ظاهراً کنار رود بییس (= هیوفازیس)، آخرین میرز قلمرو هخامنشی در شرق، که سربازان اسکندر آن را مرز قلمرو هخامنشی پنداشتند و با وجود اصرار سردار خود حاضر نیشدند قدمی از آن فراتر گذارند (آریان، 1388: 230 – 232؛ زرینکوب، 1382: 237)، تا به سارد. بنابراین، مرزهای دولت هیخامنشی، کیه در سیالهای پایانی سده ششم پیش از میلاد به نهایت گسترش خود رسید و هشتاد ملیت را دربر گرفت، به گزارش دارییوش از دره سیند تا دریای اژه و از ارمنستان تا اتیوپی گسترده بود (داندامایف، 1381: 196).
داریوش همچنین در کتیبههای خویش بیه تیرتیب و تیعداد شهربنشینها (خشثرهها)، که نشاندهنده حدود و ثغور و وسعت قلمرو هخامنشی است، اشارهای دقیق دارد. بر خلاف هیرودوت، که در شمارش آنها هیچگونه نظم و ترتیبی را از نظر جغرافیایی رعایت نمیکند (ویسهوفر، 1380: 82؛ احتشام، 2535: 145).8 دارییوش در ذکر ایالتهای کشورش نیظم و انیسجامی دقیق دارد. این شهریار در کتیبه بیستون تعداد ایالتهای خود را تا ایالتهای مرزی شرق کشور که عبارتاند از: سکاها، سغد، ارخوسیا، و مکا (مکران امروزی) بودند، 23 ساتراپی (شهرب) عنوان کرده است و با گذر زمان و افیزوده شدن به ساتراپیها و در طی تحولاتی که در زمینه تشکیلات قلمرو هخامنشی رخ داد،8 تعداد ساتراپها را در کتیبه پرسپولیس 24 ساتراپی (با افزوده شدن یونانیان خشکینشین و یونانیان دریایی (جزیرهنشین)) ذکر میکند و در زمانی متأخرتر در کتیبه نقش رستم، کیه پس از دو کیتیبه پیشین کنده شدهاند (احتشام، 2535: 160 – 165)، این تعداد به 29 ساتراپی افزایش مییابد. با شمارش و ترسیم این ساتراپها در ذهن و مشخص کردن موقعیت دقیق جغرافیایی آنها میتوان حدود و ثغور قلمرو هخامنشی را دریافت. نکته جیالب در ایین کتیبهها این است که کوچکترین تغییرات در حوزه قلمرو هخامنشی و کم و زیاد شدن وسعت آن دقیقاً در کتیبهها بازتاب داده میشود. بدین روی، داریوش گزارش جامعی از شکل مرزهای امپراتوری را بدینگونه (در کتیبه DNa) میآورد:
اگیر فیکر کنی که چند بود آن کشورهایی که داریوششاه داشت پیکرها را ببین که تخت مرا میبرند، آنگاه خواهی دانست، آنگاه به تو معلوم میشود (که) نیزه مرد پارسی دور رفته، آنگاه بیه تیو میعلوم میشود (که) مرد پارسی خییلی دور از پارس جینگ کیرده است (Kent, 1953: 137).
بنابراین، میتوان دریافت که ایرانیان دوران هخامنشی کاملاً از میهن و کشور و حدود قلمرو خویش آگاهی داشتند و اگر قرار بود نقشهای ترسیم شیود (کیه احیتمال وجود آن دور از ذهن نیست)، با نقشهای روبهرو میشدیم کیه حیدود دقیق شرق و غرب آن کشور مشخص بود و مرزهایی با مفهوم سیاسی و فرهنگی امروزین داشت.
در تورات (کتاب استر) نیز در هنگام صیحبت از پادشیاهی خیشایارشا (اخشورش)، به قلمرو هخامنشیان اشاره شده است و عنوان میشود: «خیشایارشا پادشاه پارس بر سرزمینی سلطنت میکرد که از هند تا حبشه را دربر میگرفت و شامل 127 استان بود». این مبحث میطابق بیا کیتیبه داریوش و اشاره مستقیمی است به مفهوم قلمروی با مرزهای معین در اذهیان میردم باستان و حتی انیرانی که در ایران به سر میبردند. هرودوت نیز در نگاهی اجمالی نقشهای از ایرانِ عصر هیخامنشی و میرزهای اییران ارائه میدهد. او «مرزهای ایران را از سمت جنوب تا اقیانوس هند میداند» و در ادامه مباحث بیه میرزهای شیمالی و شرقی میپردازد که این مرزها به نظر با مرزهای مشخصشده در کتیبههای هخامنشی برابری مییکند. هیرودوت مییآورد: حد شمالی ایران دریای کاسپین و رودخانه جیحون است که به سمت خاور جاری اسیت و دربیاره ایالت شرقی قلمرو هخامنشی مینویسد: «آسیا تا حدود هند مسکون و ماورای آن خالی از سیکنه اسیت و کیسی از وضع و شکل آن نواحی اطلاعی ندارد» (هرودوت، 1368: 266). هرودوت تا بدانجا از مناطق شرقی اطلاع دارد که میرزهای هیخامنشی امتداد دارد و آگاهی او حتی درباره جغرافیای شرقی دنیای کهن از مرزهای ایران فراتر نمیرود. هیمچنین گیفتنی اسیت که به نظر یونانیان خطه ایران بزرگ در سرحد رود سند به پایان میرسیده است (مانوئل کیوک، 1385: 73).
- میرزداران هخامنشی و اقدامات شهریاران در پاسداری از مرزها
تقسیم امپراتوری به هفت واحد یا مینطقه نیظامی، کیه هر یک چندین شهربنشین را در بر داشته است، از اقدامات داریوش در زمینه اداره سرزمین پهناور هخامنشی و رسیدگی به امیور اسیت کیه با مرز و مرزداری ایرانیان راه موافق پیمود و تأیید دیگری است بر مشخص بیودن حیدود و ثغور قلمرو هخامنشی و اهمیت این مسئله در نزد هخامنشیان (ویسهوفر، 1380: 82). همچنین داریوش طی اصلاحاتی و به منظور کیاستن از قیدرت شهربها امور کشوری، لشکری، و مالی را از یکدیگر جدا کرد. بدینگونه که از آن پسی شیهرب میبایست به امور کشوری بپردازد و امور نیظامی بیه شیخص دیگری محول شد که وظیفه استقرار صیلح و حیفظ امنیت داخلی و مرزی آن ناحیه را بر عهده داشت. در ضمن امور مالی نیز بیه ییک دبیر سپرده شده بود (بیرای آگیاهی بیشتر ← سیرگی ییویچ اییوانوف و دیگران، 1359: 82). در اواخر سلطنت هخامنشیان ایران دییگرباره بیه چهار منطقه نظامی تقسیم شد که در رأس هریک از آنها یک فرماندار نیظامی ادای وظییفه میکرد. در این موقع شهرب فقط ییک گردان سرباز برای حیفظ نیظام داخلی در اختیار داشت (احتشام، 2535: 128). هیمچنین دولت هیخامنشی با سپردن مسئولیت به مرزنشینان سعی در حفظ حدود و ثغور کشور داشت. به گیونهای کیه در بخشی از غرب دو راه بسیار مهم ارتیباطی و بییابانی (بیابل به سوریه بیه میوازات فرات و سوریه به میصر در طیول ساحل مدیترانه) را به متحدین عرب خود سپرده بود (توین بی، 1379: 136)؛ زیرا این بومیان بیه سیبب آگاهی از مناطق مذکور و پیوستگی عاطفی و خیلق و خیو به مینطقه بیهتر مییتوانستند از مرزهای هخامنشیان محافظت کینند و به سبب خوی جنگاوریشان بهترین مرزداران محسوب میشدند (آریان، 1388: 158 – 159). مهمترین و مستحکمترین شهر در بین هفت شیهری کیه کوروش در ممالک آن سوی باختر و برای پاسیداشت میرزها سیاخت کیوروپولیس بیود که به سیبب سیکونت بومیانِ جنگجو بهترین مرزداران را در خود جای داده بود (همان: 159). همچنین شهریاران هخامنشی با سکایان همکاری کردند و بیا اعیطای خیودمختاری به آنها این همکاری تعهدات نظامی و حیتی پاسیداری از میرزهای شیرقی در قیبال شیاهنشاه را به وسیله سکاییان برای هخامنشیان به همراه داشت (بریان، 1381: 2/ 1181). این سنت مرزداری بعدها در طی حکومت اشکانیان و ساسانیان همواره به اقوامی مانند سکاها، کوشانیان، هیاطله، و حتی اعراب (حییرهایها) سپرده میشد که تقلید و الگویی از نظام کشورداری هخامنشیان تلقی میشد. در همین راستا بود که مرزهای اشکانیان به پیروی از هخامنشیان در طول ساحل مدیترانه و در موازات فرات به متحدین عرب سپرده شده بیود (تیوین بی، 1379: 136). پیروی از این سنت و گرتهبرداری از سیاست مرزداری هخامنشیان و اشکانیان در دوران ساسانی سبب شد ساسانیان با گماشتن حکومتی عربی در حیره و در سرحدِ بادیه از تاخت و تاز قبایل نیمهوحشی اعراب جلوگیری کنند و این اقیدام تیدبیری مفید بود که البته با براندازی آنها (به دست خسروپرویز) مرزهای ایران را به روی اعراب بادیهنشین عربستان تا حدود زیادی بیمانع گذاشت (تقیزاده، 1388: 129 – 130). میوقعیت سییاسی ی اجتماعی این دهیو (اربایه) بیا حیکومت مرزدار غسان بسیار شبیه بود (توین بی، 1379: 137؛ آذرنوش، 1377: 28). این سیاست در بخش شرقی ایالت هیندوش (Indoš) محدود به دره سند بود و رود سند و ساکنان این حوزه برای هیخامنشینان عینوان مرزداران بومی یافتند (اومیستد، 1380: 197). در زمیان هخامنشیان پادگانهایی نیز در مراکز نظامی شاهنشاه برای دفاع از مرزها پدید آمد که البته احتمالاً بیشترین کارکرد این پادگانها و ارگها به منظور حفظ قلمرو ساتراپی بود و نمونهای از آنها را در جزیره الفانتین دره نییلعلیا نیزدیک مرز نوبیه میتوان ملاحظه کرد.10 در واقع، پادگانهای نظامی سلطنتیای در سراسر کشور وجود داشتند که به پادگانهای شهری (akra) و کشوری (chora) تقسیم میشدند و نگهداری آنها بر عهده شهربانها بود (ویسهوفر، 1382: 126).
افزون بر میوارد میذکور، مسئلهای کیه برای حفظ قلمرو و مرزها و همچنین به منظور گسترش مرزهای کشور برای حکومتها و به تبع آن دولت هخامنشی اهمیت داشیت دسترسی آسان و سریع به قلمرو مرزی و نظارت به آنها بود. در ایین راسیتا اهیمیت پیوند بخشهای شرقی و غربی امپراتوری به وسیله داریوش کاملاً شناختهشده است. داریوش بدین منظور در سفری اکتشافی اسیکیلاسِ ( Skylax) درییانورد را به همراه عدهای مأموریت داد و آنها از مسیر سند به دریا رسیدند (هرودوت، 1368: 268). از آنجا غیرب اقییانوس هیند را طی کردند و به دریای سرخ رفتند. در آن دریا تا سوئز کشتی راندند و بدین روی این سفر شیناسایی راه دریایی منتهی به مصر را در پی داشت. با این اقدام شرقیترین استان شاهنشاهی هیخامنشی (هندوش) یا به زعیم هیرودوت (1386: 266) شرقیترین نقطه جهان را به مصر، که در این زمان (517 ق.م) غربیترین ساتراپی هخامنشی بود، پیوند داد (داندامایف، 1381: 191 – 192) تا بتواند در اسرع وقت از مرزهای خویش در شرق و غرب شاهنشاهی پاسداری کند. اتصال رود نیل به دریای سرخ نییز ادامه سیاستهای داریوش برای ایجاد یک شبکه ارتباطی قوی برای توسعه تجاری و تسهیل تسلط بر بخشهای گوناگون و متعدد امپراتوری بود (پیرنیا، 1378: 88 – 89؛ هرودوت، 1368: 267). همچنین ایجاد شبکه گستردهای از راهها، که مرکز امپراتوری را به میرکز سیاتراپهای مهم وصل میکرد از جمله جاده شوش به تختجمشید و اکباتان به سارد نیز از راهکارهای داریوش به منظور احاطه بر قلمرو وسیع و نگاهبانی و پاسداری از مرزهای کشور بود. این شبکه به اندازهای روان و سیریع بیود که پیکهای دولتی مسیر تختجمشید به سارد را ظرف پنج روز طی کردند (اومستد، 1380: 238؛ ویسهوفر، 1382: 101 – 102). بدین منظور، همواره سیل عظیمی از گزارشها، دستورها، و مکاتبههای اداری بین بخشهای گوناگون امپراتوری بهویژه بین تختجمشید و مراکز بیقیه سیاتراپها در جریان بود و اخبار و اطلاعات امپراتوری را به دورترین نقاط کشور میرساند (اومستد، 1380: 239).
برای سریع و روان بودن ارتباطات در امپراتوری هخامنشی امنیت از اهمیت ویژهای برخوردار بود. داریوش برای این مورد هم تیدابیر وییژهای انیدیشیده بود. در نقاط گوناگون کشور پاسیگاههایی بینا شیده بود که حفظ امنیت یک حوزه را بر عهده داشتند. البته به سبب وسعت امپراتوری معمولاً شهرهای داخلی کشور از امنیت کافی بیرخوردار بیودند، امیا نقاط مرزی معمولاً مورد تاخت و تاز همسایگان قیرار مییگرفتند و نیاز به توجه بیشتری داشتند (بریان، 1377: 1/ 184). در این باره باید متذکر شد که در سنگنوشته «تلالمسخوطه» که به فرمان داریوش در طیول آبیراهههای سیوئز و به مناسبت اتمام کار ترعه نوشته شده است از شاه هیخامنش به عنوان کسی که مرزها را گسترش میدهد نام برده شده است (فرهوشی، 1383: 137). بدین سان، راههای ارتباطی آسان و پییوند میرزهای شیرقی و غربی با دولت مرکزی، در کنار ایجاد پایگاههای مرزی موضوع و راهکاری بسیار میهم و اسیاسی بود که هخامنشیان به منظور حفظ قلمرو وسیع با مرزهای گسترده خویش به کار میبردند و بیدین گیونه و بیا این تدابیر بود که فرمان شاه ایران از پنجاب تا دریای اژه اجرا مییشد (بیرن، 1385: 131).
- نیتیجهگیری
مرز و اهمیت مرزداری در تاریخ ایران باستان مسئلهای شناختهشده است. در امور کشوری، مرزبانان به عینوان دارنیدگان میناصب مهم شناخته میشدند و با توجه به آگاهی ایرانیان و شهریاران مادی و هخامنشی از مفهوم مرز، بیه کیشور خویش به عنوان قلمروی با حدود و ثغورِ مشخص واقف بودند. در سنگنگارههای خویش کیوچکترین تیغییرات میرزی و کاستی و افزونی ساتراپیها را درج میکردند به گونهای که با بررسی و خوانش کتیبههای هخامنشی بهخوبی مییتوان حیدود و ثغور مرزهای سرزمین هخامنشی را دریافت. تأکید و توجه به قلمرو و پاسداری از مرزهای آن از دوران ماد و بیا تیشکیلاتی کیه مادها در اداره کشور خویش داشتند و قلمرو خویش را به بخشهای گوناگون تقسیم میکردند وجود داشت و به عیصر هیخامنشی انتقال یافت. بنابراین، نخستین مللی که برای کشور خویش مرزی مشخص قیائل شیدند و میفهوم مرز را برای قلمرو خود در اذهان و فرهنگ ایرانی وارد کردند مادها بودند. پس از آن هخامنشیان در حراست از مرزها حتی بیه جیدال بیا همسایگان و قدرتهای همجوار پرداختند و با احداث و عمارت دیوارههای دفاعی و استحکامات مرزی و هیمچنین گیماردن نیروی نظامی زبده در مرزها در این امر کوشیدند. آگاهی از مفهوم قلمرو با مرزهای مشخص در عصر هخامنشی از آنیجا بییشتر مشهود است که در برخی کتیبهها شهریاران هخامنشی به ایالات شرقی، غربی و جیناحین بیه عنوان آخرین سرحد امپراتوریِ خویش اشاره کیردند. شیهریاران هیخامنشی با گماردن پادگانهای مرزی و اهمیت و اعتبار قیائل شیدن به مرزداران و مشخص کردن وظایف آنها بر پاسداری از مرزها و نگاهداشت حد و مرز کیشور تیأکید داشتند. اهتمام ایرانیان باستان در میشخص کیردن مرز بیرای قیلمرو خیویش و دفاع از سرحدات کشور تا بدانجاست کیه در میتون مقدس یهودیان و همچنین مکتوبات مورخان نیز حدود و ثغور کشور هخامنشی گنجانده شید و اسیتحکام و شهرت این بناها و دیوارههای مرزی نیه فقط سبب شد تیا سیدها هنوز کارکرد خویش را در جلوگیری از هیجوم میهاجمان حفظ کنند، بلکه هزاران سال پس از آن نیز از پسِ کاوشهای باستانشناسان میتوان رد آنان را گرفت.
پیینوشتها
- میتون آشوری به نام پارسوآ، مینطقهای در غیرب اییران، اشاره میکنند. بیه طیوری که لشکریان شلمنصر سیوم (829 ق.م) از شیمال و از راه ایالت خوبوشکیه و مانَا وارد پارسوآ شد (Luckenbill, 1926: 235). در کتیبههای اورارتو نیز آمده است: ارگیشتی اول این منطقه را در 783 ق تیصرف کیرد و از این طریق در دیاله با نیروهای آشیور درگییر شد (Levine, 1977: 140). بیر ایین اسیاس، تمامی متون آشوری بیه پارسوآ در منطقهای در جنوب مانا و غرب ایران (غرب و جنوب غربی ماد) اشاره میکنند. دیاکونف نیز بیا ذکیر تفاوت نژادی ساکنان پارسوآ و پارسها (زادوک نییز بیا بیررسی نیامهای راییج در پارسوآ اغلب سیاکنان آنیجا را بر خلاف پارسی غیرآریایی میخواند) (Zadok. 2002: 38-39) معتقد است که نام پارسوآ هیچ ارتباطی با نام پارسها در جینوب اییران نیدارد و فقط وجه مشترک این دو واژه معنای آنهاست کیه هیر دو اصیطلاح «میرز» و «کینار» را بیه ذهن متبادر میکند (دیاکونف، 1383: 155 – 156). با این حال، گفتنی است که اشاره به پارسوآ در ایران غربی در کتیبههای آشوری جای خود را به پارسوآ (و گاه پارسوماش) در جنوب ایران میدهد (Levine, 1974: 111) و بیر این اساس برخی پژوهشها نام پارسوآ، پارسوماش، و پارس را یکی میپنداشتند و پارسوآ را برگرفته از پارسها میدانند و با مهاجرت این اقوام از زاگرس شرقی به سوی زاگرس مرکزی و سپس جنوب ایران و در مجاورت ایلام مرتبط مییکنند (اییمانپور و شهابادی، 1389: 40؛ ایمانپور، 1382: 32 – 40). البته لوین در تحقیقات جدید ماهیدشت شمالی و روانسر را برای منطقه پارسوآ بهترین گزینه میداند (Levine, 1977: 138). به هر روی، این منابع ماهیت واژه پارس (Pars) و پرسو (Parsau) را به معنای «دنده و پهلو» گزارش میدهند و در زبیان سینسکریت این واژه به گونه واژه Parsu و در زبان اوستایی Parasu مفاهیم «مرز، دنده، پهلو، کنار، و بر» را به ذهن متبادر میکند (دیاکونف، 1378: 67 – 68، 155؛ قرشی، 1380: 229). ابن بلخی نیز پارس را مینسوب بیه پهلو میداند (ابن بلخی، 1385: 4).
- ایین تیوسل بابلیان به مردوک به مثابه عاملی متحدکننده به گونهای بود که حتی کوروش کبیر با بیان این نکته که برگزیده مردوک است و پذیرش ایین عیقیده از سوی مردم بابل کیامیاب مییشود و پس از آن بابلیان بارها تحت تأثیر این عامل علیه هخامنشیان (دو بار علیه داریوش و دو بار علیه خشایارشا) برای کسب استقلال میشورند و فقط پس از ذوب خدای خویش به دست خشایارشاست که دیگر عامل اصلی پییوند و حیس ملیت بابلیان فروکش کرد و دیگر هیچ اثری از قیام و استقلالخواهی آنان به میان نمیآید. درباره قیامهای بابلسان و اقدام خشایارشا ← داندامایف، 1381: 160 – 170، 233.
داندامایف در این باره مینویسد: «بابل بدون مجسمه مردوک، هویت خود را از دسیت مییداد؛ زیرا از دیید مردم، سلطنت پادشاه بابل تنها در سایه مردوک مشروعیت مییافت». البته برخی پژوهشگران با دلایلی درخور با بیحثِ از بین بردن مردوک به دست خشایارشا مخالفاند (بدیع، 1386: 164 – 165).
- به گفته هیرودوت «کییاکزار بیعد از شکست دادن سکاها، هیرکانی و پارت را به ماد ملحق کرد» (дьяконов, 1961: 55) و کتسیاس نیز در گزارش خود «بارکانیا» («ورکانا» ی پارسی باستان یا هیمان « وهیرکانا» ی (Vahrkana=) اوستایی) را جزء قلمرو ماد محسوب میدارد (Ctesias, 2004: 108). از سوی دیگر طبق شواهد و مدارک، در آن زمان نیاحیه پارثیوا جیزء ایالت هیرکانیا بود و تا زمان مرگ داریوش این هر دو قلمرو یک ساتراپی را تشکیل میدادند (Debevoise, 1968: 3-5).
- هیرودوت در این باره مینویسد: «هیچ قوم و ملتی مثل ایرانیان زود و آسان راه و رسم بیگانه را فرا نیمیگیرد» (هرودوت، 1368: 75).
- هرودوت در این بیاره مییآورد: به نظر من کرزوس از پلی که بر رود بسته شده بود گذشت و ادامه میدهد که، اما به نظر یونانیها هاتف میلط او را از رود عبور داد با کندن ترعه دوگانه و منحرف کردن جریان رود. او همچنین مینویسد: برخی عیقیده دارند که رودخانه بهکلی خشک شده بود (← هرودوت، 1368: 47).
- تبعیت اسکندر از کوروش و علاقهمندی به او چنان بود که آریان در جایجای کتاب خویش بدان اشاره کرده و مینویسد: «اسکندر تنها به مردم سرزمین آریا اسیپیانس بیه این دلیل احترام گذارد که آنها در گذشته خدمتی به کوروش کرده بودند» (آریان، 1388: کتاب سوم، 145). اسکندر نیز در جایجای لشکرکشی خویش از اقدامات کوروش و داریوش نام برده و سعی دارد قدم در جای ایشان گیذارد. اقیدام او در حمله به هند و بازگشت از آنجا از راه کویری گدروسیا هم در راستای این اندیشه بود (← همان: کتاب پنجم، 205؛ کتاب ششم، 262).
- با توجه به انطباق وصف ذوالقرنین مذکور در قرآن با ویژگیهای کیوروش و اسیتفاده برخی شهریاران ایرانی از تاجی با دو شاخ در جنگها این عنوان احتمالاً میتواند اشاره به کوروش هخامنشی باشد. در واقع سوای برخی نقش و نگارههای فلات ایران، افرادی را با کلاهی دو شاخ به تیصویر مییکشند کیه به سدههای پیش از هخامنشیان میربوط اسیت (دربیاره تصاویر این اشیای کشفشده ← دیودل، 1392: 16 – 17). طبق گزارش آمین مارسلن، شاپور دوم در جنگ با رومیان نیز تاجی با دو شاخ (به شکل کله قیوچی) بیر سیر نهاده بود (کریستن سن، 1379: 338).
- در واقع گویا هرودوت بیر اسیاس خراجی که ساتراپهای گوناگون به دربار مرکزی میپرداختند لیست ایالات گوناگون هخامنشی را ذکر میکند. او از ساتراپهای غربی یعنی از ایونیها آغیاز کیرد و تیا بیستمین ساتراپی که هند باشد، ساتراپیها را به تصویر میکشد و میعرفی میکند (هرودوت، 1386: 223 – 224).
- توضیح آنکه در گذر زمان برخی ساتراپهای هخامنشی در یکدیگر ادغام شدند یا گاه جزئی از یک شهربنشین بیه سیبب اهیمیتی که یافتند به درجه شهربنشینی ارتقا یافتند و مستقل شدند و بر اثیر فیتوحات ایالتهای دیگری به قلمرو هخامنشی پیوستند. برای نمونه استان هند در کتیبه بیستون وجود نداشت، اما در فیهرست تیخت جیمشید به عنوان استانی شرقی و تازهفتحشده است. برای اطلاعات بیشتر ← احتشام، 2535: 165 – 175.
- این میکان اسیتحکاماتی عیالی داشت. تصور میرود بیشتر سربازان آن را یهودیان تشکیل میدادند که تحت فرمان یکی از سران بیابلی ییا اییرانی وظایف خود را به انجام میرسانیدند (داندامایف، 1381: 319؛ فرای، 1368: 178). گویا منصبی با عنوان ساخلو یا بیه زعیم یونانیها کارانُس در ساتراپها در رأس قشونی محلی در قلعهها ساکن بودند که وظیفه پاسداری از ساتراپی و میرزهای آن را داشیتند (← پییرنیا، 1378: 87).