منشا تمدن مارلیک و چگونگی پایان آن

دربارهٔ منشأ و سرچشمهٔ آثار مارلیک دو نظر متفاوت وجود دارد: برخی اعتقاد دارند، اشیای ساخته شده در مارلیک، به خصوص ظروف و مجسمههای فلزی، مختص این نقطه نیستند و ممکن است در نقاط دیگری ساخته شده و به این نقطه منتقل شده باشند و بر عکس، کسانی معتقدند، اینها در محدودهٔ مشخصی از این نواحی ساخته شدهاند. دستهٔ اول، شواهدی میآورند که از شباهتهای گوناگون این آثار با آثار سایر نقاط و دیگر تمدنها حکایت میکند. این دسته حق دارند و نمیتوان منکر مشترکات و شباهتهای بیشمار در ظروف و جامها و سایر اشیای مارلیک با دیگر تمدنهای دور و نزدیک بود. ولی مطالعهٔ دقیق و عمیقتر دانشمندان نشان داده است، یکپارچگی و وحدت کاملا معینی در ویژگیهای مختلف این اشیا وجود دارد تا جایی که به راحتی میتوان از یک مکتب هنری خاص با مرزهای مشخص در این تمدن صحبت کرد؛ هرچند که تأثیرپذیری و تأثیرگذاری وجوه گوناگون تمدنها و فرهنگها را بر یکدیگر نمیتوان نادیده گرفت.
در این میان کسان دیگری هم هستند که به وجود دو سبک متمایز در آثار مارلیک قائل هستند و اعتقاد دارند، وجود دو سبک متمایز در آثار مارلیک، لزوما دوگانگی منشأ ساخت آنها را بیان نمیکند، بلکه درستتر این است که بگوییم، این ساختهها درون همین تمدن، ولی در دو سبک متفاوت به وجود آمدهاند. طوری که ویژگیهای دستهای از آنها کاملا بومی است و دستهای دیگر از تمدنهای دیگر نشانههایی دارند که اینها بیانگر تعامل و تبادل بین تمدنها و فرهنگهای کهن هستند. از جمله کسانی که بر این باورند، پروفسور ویلکینسن است که با مطالعه روی دو فنجان فلزی مارلیک (که اکنون در موزهٔ متروپولتین نگهداری میشود)، به این نتیجه رسیده است که در کتب هنری مارلیک، به همراه هنر بومی و محلی، ردپای هنری الهام گرفته از سبکهای هنری و صحنهها و موضوعات مکتبهای گذشتهٔ موجود در بین النهرین و همچنین قسمتهای دیگر ایران به چشم میخورد. همین نظرات بهانهٔ خوبی است تا به پیوند این تمدن با یکی دیگر از تمدنهای مشهور بپردازیم. تمدن آشور نمونهٔ خوبی در بررسی ارتباط بین آن و تمدن مارلیک است. از پژوهشها چنین برمیآید که بین این دو تمدن کهن ارتباط نزدیکی وجود دارد. مثلا بعضی از نقوش تزئینی جامه و قبای آشور-نازیرپال، پادشاه آشوری، مانند نقش درخت نخل نامتناجس، غیرآشوری و بسیار شبیه نقوش آثار مارلیک است. همچنین مشاهدهٔ عکس و نقش هنرمندان و صنعتگران خارجی که در قصر آشور نازیرپال تحت سرپرستی مجسمهسازان آشوری مشغول به کار هستند، این نظر را که احتمالا این هنرمندان و صنعتگران از مناطقی همچون مارلیک و تپهٔ حسنلو به پایتخت خوب دیگر، طبیعتگرایی گاوهای مارلیک است که نشان میدهد، آنها از دورههای آشوری و عیلامی گرفته شدهاند. همچنین میتوان به شیوههای الحاق سرهای چهار گاو جام معروف مارلیک اشاره کرد که ردپای این روش در دوران عیلام قدیم یافت میشود. البته در مقایسهٔ تأثیرات متقابل دو تمدن آشور و مارلیک بر یکدیگر، هنوز تقدم و تأخر این تأثیرات معلوم نیست و آشوریها گاهوبیگاه بر سرزمینهای شمالی ایران شوریده و دست به قتل و غارت زدهاند. چه بسا دستمایههای مردم مارلیک هم مورد دستبرد آنان قرار گرفته و بعدها همین غنائم، روی صنعت و هنر آشوریان اثر گذاشته باشند.
مجموعه آثار تپهٔ مارلیک که اکنون در طبقهٔ فوقانی موزهٔ ملی ایران نگهداری میشود، شامل آثار گوناگونی است از جنس: طلا، نقره، مس، آهن، استخوان، صدف، شیشه، عقیق، سنگ، سنگ لاجورد، سنگ حدید، سفال، مفرغ، چینی، پارچه و چرم به شکل مجسمهها، تندیسها و پیکرکهایی در شمایل انسان و ارایهٔ چهار چرخ و حیواناتی همچون: گاو، قوچ، تز، شتر، گوزن، اسب، پلنگ، سگ، گراز و بزکوهی و ظروفی مانند: دیگ، جام، کاسه، بشقاب، لیوان، قوری، فنجان، پیاله، و غیره با نقوشی از انسان و گیاهان و حیواناتی نظیر: گاوکوهاندار، گاو بالدار، اسبشاخدار، غزال، قوچ، میش، گراز، میمون، کرکس، عقاب، سیمرغ و غیره، وسایل و ابزارهای مورد نیاز (به تصویر صفحه مراجعه شود)
زندگی مانند: چراغ، ملاقه، سیخ کباب، ناخنگیر، ناخنپاککن، گوشپاککن، دماغبند، موچین، سوزن، قرقره، درفش، قلاب، دوک پشمریسی، سنج، هاون، چکش، پتک، تبر، گاوآهن، سنگهای چاقو و غیره. همچنین مقدار زیادی ابزارآلات جنگی، زیورآلات و تزئینات و حتی اسباببازی برای کودکان.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
مردمان مارلیک اعتقاد داشتند، هر کسی پس از مرگ، در دنیای دیگر، زندگی جدیدی را آغاز خواهد کرد. براساس همین اعتقاد، وسایل، سلاحها و ابزار را مطابق ذوق و سلیقه و علاقه و شغل هر کسی انتخاب و حتی غذای مورد نیاز او را درون گور، با آرایش خاصی در کنار و یا روی جسدش قرار میدادند. یعنی هر گوری درست مطابق با شرایط زندگی این دنیای او مرتب و آراسته میشد. تعدادی از آرامگاهها بزرگتر از بقیه هستند و تعداد جواهرات و زیورآلات موجود در آنها، بهطور مشخصی بیشتر از سایر آرامگاههاست. به همین دلیل به نظر میرسد، این گورهای بزرگتر متعلق به زنان هستند؛ در عین حال ممکن است به مردان هم تعلق داشته باشند.
شاهکارهای سحرآمیز به جا مانده از هنرمندان با استعداد و خلاق این تمدن، حاصل فرهنگ یکپارچه و تکنیک پیشرفتهٔ آنان است که نمود آن به طرز اعجابانگیزی در تمام این یادگارها مشهود است. اقوام اولیهٔ هند و ایرانی در بافت عقاید مذهبی خود اهمیت خاصی برای خورشید قائل بودند و آن را نه تنها یک خدای بزرگ و زاینده، که مظهر بزرگترین خدایان خود تصور میکردند. این باور مذهبی تا نیمهٔ اول هزارهٔ اول پیش از میلاد هم ادامه دارد. برای اقوام مارلیک هم، خورشید تا حد پرستش بسیار مهم است. آنان تا جایی که توانستهاند، نماد خورشید را به شکل ترنجهای هندسی تزئینی بسیار متنوع، در کف اکثر ظروف و جامهای فلزی به تصویر کشیدهاند. هنرمندان مارلیک عقاید و افسانههای اساطیری را هم به تصویر کشیدهاند. موجودات تخیلی و افسانهای شکل گرفته از تصویر قسمتهای گوناگون اندام انسان و حیوانات و پرندگان متنوع، گوشهای از اعتقادات و باورهای آن مردمان را نشان میدهد. به عنوان مثال، نقش شیردال که بر بالای یکی از جامهای مارلیک دیده میشود و دانشمندان تاریخ هنر و باستانشناسی آن را با نام گریفین مشخص کردهاند. گریفین ظاهرا همان سیمرغ اساطیری و افسانهای سنتی شاهنامهٔ فردوسی است و ما میدانیم، افسانههای فردوسی برگرفته از قدیمیترین نسخههای پهلوی ساسانی هستند.
یکی دیگر از افتخارات تمدن مارلیک، صنایع مفرغی است. در منطقهٔ مارلیک، به علت وجود معادن سنگ فلز و صنایع سوخت مانند چوب، تولید مفرغ رونق زیادی یافته است و کارگاههای صنایع مفرغی به وجود آمدهاند. از شگفتیهای صنعت مارلیک، جامهای شیشهای هستند. وقتی خردهریزهای یکی از جامها که به روش موزائیکی تهیه شده، در آزمایشگاه موزهٔ شیشهٔ کورونینگ تحت سرپرستی پروفسور بریل، توسط پروفسور وان زالدرن مورد آزمایش قرار گرفت. پروفسور روبرت بریل اظهار کرد، اینجام از اولین نمونههای صنعت شیشهسازی بشر است.
سرانجام تمدن مارلیک چه شد؟
پس از آگاهی نسبی از وجوه متمایز این تمدن درخشان، بسیار جالب و مهم است که بدانیم، بالاخره سرنوشت این مردمان به کجا میرسد و آنها در نهایت پس از دو سه قرن زندگی در این مناطق زیبا و سرسبز، به کجا می روند و چرا میروند. دکتر نگهبان اعتقاد دارد، به دلیل شباهت فراوان آثار مکشوفه از سیلک در کنار شهر کاشان، به خصوص شباهت آثار مفرغی، ظروف، اسلحه و ادوات آشپزی، تا حدی که انسان گمان میکند اینها در یک کارگاه ساخته شده باشند، بسیار محتمل است که این اقوام پس از حملهٔ آشوریهایی که به قصد کسب غنائم و کشورگشایی دست به این کارها میزدند، به منطقهٔ سیلک مهاجرت کرده و سپس به تدریج به برادران خویش یعنی مادها از اقوام هند و ایرانی بودند، پیوسته باشند. سپس در مراحل اولیهٔ تکوین دولت ماد شرکت داشته و با گروههای دیگر هند و ایرانی، در اوایل هزارهٔ اول پیش از میلاد امپراتوری مقتدر ماد را به وجود آورده باشند.
مادها هم زمان اشکانیان از این منطقه رفتهاند و این سؤال برای تاریخ باقی مانده که آیا کوچ و مهاجرت مادها اجباری بوده است یا خیر؟ آنچه مسلم است این که، آنها همواره از سوی همسایگانشان تیپوریها، از یک طرف و گیلها و کادوسیها از طرف دیگر، تحت (به تصویر صفحه مراجعه شود)
فشار قرار داشتند. اگر توجه نداشته باشیم که خوار بر سر راه کاروان رو به آسیای میانه قرار داشت که با پارت همسایه و در کنار آن بوده است، میتوان نتیجه گرفت، همانطوری که هخامنشیان به مادها مقرری میدادند تا باعث اغتشاش نشوند، اشکانیان نیز به منظور خاصی آنان را در آن منطقه سکونت دادند که آن، حفظ یکی از شاهراههای تجارتی در برابر مقرریهایی بود که به مادها در این زمان داده میشد. بههرحال با خروج مادها، این منطقه گیل و دیلم نامیده شد. رانده شدن مادها از منطقهٔ گیل و دیلم و حل شدن کاسیها (کاسپیها) در میان ساکنان این منطقه، در جریان انتقال زندگی از طریق شکار به عصر شبانی و آغاز تکوین و گسترش دوران کشاورزی در گیل و دیلم صورت گرفته است. اگر این سؤال به ذهن خطور کند که آیا در زمان ما میتوان ردپایی از مادها یا اقوام دیگر این منطقه یافته یا نه، باید گفت: جواب مشخص و دقیقی برای این سؤال وجود ندارد و این با گذشت صدها سال و اختلاط و مهاجرت اقوام گوناگون، تا حدی طبیعی است و توهمات و ابهامات در این مورد بسیار است. در عصر ما تیرهای به نام دیلم حفاطشه یا دیلم مصاحبه در عراق وجود داشت و یا دارد که شاید از مهاجران گیل و دیلم بوده باشد.
در مورد نام یوحنای قدیس که به یوحنای دیلمی معروف شده است هم، نمیتوان چنین نظر داد که وی از این مردمان است. همینطور است نام طبس گیلکی، و انتصاب شیخ عبد القادر دیلمی به گیلان. گروهی عبد القادر را از مردمان جیل یا گیل میدانند که دهکدهای در نزدیکی بغداد است. ناصر خسرو در سفرنامهاش از محلهای به نام محلهٔ دیلمان (حاره الدیالمه) نام میبرد که در شهر قاهره بوده است. همچنین قبیلهٔ بزرگی به نام مردها در آلبانی زندگی میکنند که خود را از اعقاب مادهای مهاجر در ایران و حاشیهٔ سفیدرود میدانند.