جان لاک و اندیشهٔ حکومت پدرسالار

‌نویسنده: شریعت، فرشاد 

خدا او [انسان] را با قدرتی کمتر از فرشتگان آفرید و گفت که با کار دستتان سلطه پیدا کنید و خدا همه چیز را زیر پایش قرار داد؛ همهٔ گوسفندان، گاوان نر، حیوانات چارپای صحرا، پرندهٔ هوا، ماهی دریا و هرآنچه در دریا شنا می‌کند.]8th psalm[امّا در هیچ‌یک از این عبارات سلطهٔ یک انسان بر انسان دیگر دیده نمی‌شود. تنها چیزی که فهمیده می‌شود، سلطهٔ نوع انسان بر مخلوقات فروتر است و این نکته ایست که لازم است فرمانروایان خودکامهٔ سر رابرت [فیلمر] از آن مطّلع باشند.2

اغلب تصوّر می‌شود که اندیشهٔ سیاسی لاک از طرح پیشنهادی او در رسالهٔ دوم حکومت، بخصوص مباحث لیبرالیستی او در بنای اقتصاد سرمایه‌داری و تکریم سه حقّ طبیعی انسان، یعنی احترام به جان، مال و آزادی انسان آغاز می‌شود، لکن تحقیق دربارهٔ آثار و اندیشه‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی لاک روشن می‌کند که نقطهٔ عزیمت اندیشه‌های سیاسی لاک ریشه‌ای عمیق در مطالعات فلسفی و کلامی، دینی و بویژه تجارب شخصی وی در دربار انگلستان دارد. پرداختن به همهٔ این مباحث هدف این مقاله نیست، امّا شایان ذکر است که در این میان یک اثر ارزشمند لاک، که سخت مرتبط با رسالهٔ دوم اوست، نیز همواره قربانی طرح نو لاک و شخصیّت چندبعدی وی شده است. این اثر چیزی جز رسالهٔ اوّل حکومت نیست، که لاک آن را با زیر-عنوان «مبانی و اصول نادرست سر رابرت فیلمر و پیروان او» نامگذاری کرده است.

بطور اجمال علّت چنین تغافلی از ایدآلیسم لاک و نگرش تک‌بعدی لاک‌شناسان به رویکرد واقعگرایانهٔ لاک را می‌توان ناشی از تجدّدی دانست که لاک خود به گونه‌ای در یک دور خود افزاینده موجد و محصول آن محسوب می‌شده است. لکن باید پرسید کشف این غفلت چه کمکی به ما می‌کند. در واقع برای محقّق علم سیاست شکّی وجود ندارد که لاک با ترمیم قرار داد اجتماعی هابز توانست نظامی را در مستعمرات انگلیسی در آمریکا بنیان گذارد که بعدها با کمی جرح و تعدیل، پایه و اساس دیگر نظامهای سیاسی گردید. بنابراین چه نیازی داریم که بدانیم اندیشهٔ جدید با ردّ و رفض چه سنّتی همراه بوده است. بالطّبع چنین تفحصّی برای پژوهشگری که به اندیشه و تحوّلات آن به گونه‌ای ابزاری و صرفا بعنوان راهشگایی مقطعی می‌نگرد چندان جالب توجّه نخواهد بود. امّا برای محقّقی که می‌خواهد از چگونگی شدن و برآمدن اندیشه و رمز و رازهای تودرتوی آن مطّلع گردد، چنین پویشی به دو علّت قانع‌کننده نیست: اوّل، اینکه اساسا بدون شناخت سنّت قدیم، فهم منطقی اندیشهٔ جدید ممکن نخواهد شد؛ و دوم اینکه بدون شناخت منطق درونی یک اندیشه، چرح و تعدیل و به‌کارگیری سیّال آن نیز میّسر نمی‌شود. با این مقدمّهٔ اجمالی، مقالهٔ حاضر بر آن است تا با نگاهی به «رسالهٔ اوّل لاک» که وی در نقد پدرسالاری فیلمر به رشتهٔ تحریر درآورده، به این بررسی همّت گمارد.

پدرسالاری (patriarchy)، آخرین مانع لاک برای ورود به جامعهٔ مدنی معقول او محسوب می‌شود. او در رسالهٔ اوّل با نکته‌بینی‌های ظریف و دقیق، کتاب پدرسالار (patriarcha) سر رابرت فیلمر را به باد انتقادهای قاطع و بنیان‌کن گرفته است؛ کتابی که لاک، حقیقتا همان‌گونه که خود اعتراف دارد، بسیار از آن بهره گرفته بوده است.3 هدف لاک در این رساله اساسا فیلمر نبود. در واقع فیلمر دستاویزی بود تا لاک ضمن نقد سنّت پوسیده و ناکارآمد قدیم در رسالهٔ اوّل، مقدّمات طرح نو خود را در رساله دوم تدارک ببیند و همگان را به سوی آن فراخواند. طرح نو لاک، که منظری جدید از فلسفهٔ سیاست محسوب می‌شده، در مجالی دیگر مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت، اما اگر هرآینه فهم درستی از نقد پدرسالار و حکومت مطلقهٔ فیلمر، بعنوان نظام مختار، صورت نپذیرد، جایگاه فلسفهٔ سیاسی لاک و منطق درونی اندیشهٔ سیاسی او نیز آشکار نخواهد شد.

پدرسالاری شیوه‌ای از حکومت است که سر رابرت فیلمر، نظریّه پرداز و مدافع بزرگ حقّ الهی سلطنت، در کتابی تحت عنوان پدرسالار بدان پرداخته است. او در کتاب خود، همان‌گونه که از عنوان آن برمی‌آید، قصد داشته با شواهد نظری، عقلی، تاریخی‌و فقهی ضمن مخالفت با نظریّهٔ آزادی طبیعی مردم، به دفاع از قدرت طبیعی پادشاهان بپردازد و آنان را بعنوان پدران جامعه بر کرسی قدرت مطلقه‌ای که وی از قدرت پدر برداشت می‌کرد، بنشاند. او اساسا مدّعی بود که خلقت با سلطهٔ آدم، بعنوان مطلق‌ترین سلطهٔ روزگار از بدو خلقت، آغاز شده است.4 بنابراین آدم با هبوط، بر همهٔ کرهٔ ارض و تمام موجودات آبی و خاکی آن، از جمله همسر و فرزندان خود اقتدار یافته است. با الن مقدّمه، فیلمر نتیجه گرفته بود که «اوّین پادشاهان، پدران خانواده‌ها بوده‌اند.»5 و پدرسالار از همین مفروض ریشه گرفته و پرورانده شده بود.

لاک در رسالهٔ اوّل، پدرسالاری فیلمر را اثری غیر محقّقانه و مصادره به مطلوب دانسته است. به عبارت دیگر، او مدّعی است که فیلمر ابتدا رهیافت نظریّهٔ حقّ الهی پادشاهان و سلطنت مطلقهٔ آنان را مفروض گرفته و سپس بر پایهٔ این فرض به تألیف کتاب خود پرداخته و برای اثبات آن تمام شواهد ابطال‌کننده را کنار نهاده است؛ روشی که اساسا با روش‌شناسی لاک و ضرورت «نقد خود» در تعارض قرار گرفته است.

نویسندهٔ ما [فیلمر] نبوغ زیادی به دست داده و خوب اقامهٔ برهان نموده است؛ بحثی که واقعا نیاز به شور و حرارت یک مدافع داشت تا با شوق و حرارت از آن دفاع کند، به واسطهٔ آن حکم مقدّس کتاب خدا را تحریف کند و موافق زمان حاضر نماید. البتّه این روش برای کسانی که به دنبال حقایق نیستند، نامعمول نیست، زیرا اهداف با حقیقت متفاوت است، لذا هم عقل و هم ندای درون به آنها می‌گوید که بخشها و اصول اعتقادی خاصّی را بگیرند و سپس سخت از آن دفاع کنند؛ حتّی با کلمات و احساس نویسنده‌ها نیز همین کار را انجام دهند. لذا آنها همه چیز را به همان اندازه‌ای که می‌خواهند در می‌آورند، همچنان‌که پروکراستیز (procrustes) قربانیان خود را قبض و بسط می‌داد.6 و از آنجا که آنها همه چیز را با ترازوی تصورّات خود میزان می‌کنند، بنابراین همواره مطالب را به صورتی دون مایه، غیرمفید، تغییر شکل یافته و به گونه‌ای اقامه می‌کنند که در خدمت براهین خودشان درآید.7

لاک تعجّب می‌کند که چگونه فیلمر با قبول زحمت و مشقّت فراوان توانسته است شالودهٔ آیات محکم و کاملا واضح کتاب مقدّس را در هم بشکند و «واژگونه و در جهت خلاف معنی»8 حکومت مطلقهٔ سلطنتی را از آن استنتاج نماید؛ حکومتی که در رتبه‌ای بالاتر از هرموجود انسانی و زمینی قرار می‌گیرد، به وجهی که حتّی خدای نامحدود هم نمی‌تواند آن را محدود کند.9 روش لاک در احتجاج با فیلمر بسیار دقیق و تحسین برانگیز است. او گاه در پیچ‌وخم‌های بحث آنقدر دقیق شده و چنان لایه‌های تودرتوی آن را موشکافی کرده که دیگر محلّی برای مقابله متنازعان باقی نگذاشته است. در واقع او برای انیکه بتواند به حقّ طبیعی انسان یعنی آزادی برسد، با تکیه بر منابع مورد ادّعای فیلمر، یعنی کتاب مقدّس، عقل، تاریخ، توافقهای علمی و نظرات اجماعی محقّقان و نظریّ‌پردازان، جنگ همه‌جانبه‌ای را با نظریّه‌پردازی او آغاز کرده است. نتیجه بسیار جالب می‌شود. لاک شالودهٔ بحث پدرسالاری فیلمر را که از طبیعت غیر آزاد انسانها آغاز شده و به حکومت مطلقهٔ سلطنتی رسیده بود،10 شکسته و در پویشی معکوس با راه و روش فیلمر و نتیجه‌ای متضاد، به «آزادی کامل انسان در وضع طبیعی» رسیده است؛ پویشی برای «بازگشت به سنّت قدیمی حکومتها در تشریک تدابیر انسانها و تأمین رضایت آنها برای تشکیل جامعه»، که تنها به مدد عقل می‌توانست امکانپذیر شود.11 امّا پیش از نقّادی‌های لاک باید روشن ‌ شود که نظام پدرسالاری فیلمر بر چه پایه‌هایی استوار بوده است.

اوّل: در مشاهدات فیلمر

بحث پدرسالاری فیلمر، از آدم ابو البشر و تشکلیل جوامع انسانی آغاز شده بود. فیلمر در بررسی خود بر آن بود که با استفاده از مفهوم قدرت نامحدود پدری که او در مورد آدم از انجیل برداشت می‌کرد، حکومت پادشاهی را بر پایهٔ چیزی مقدّس و مکتوب از جانب خداوند، و نیز قانون محترم طبیعت قرار دهد.

آدم [ابو البشر]، پدر، پادشاه و ارباب خانواده اش بود. پسر، فرمانبردار، خدمتکار و برده همگی در ابتدا یک معنی داشتند. پدر حق داشت فرزندان و خدمتکاران خود را بیرون کند یا بفروشد. حتّی با مراجعه به انجیل معلوم می‌شود که خدمتکاران زن و مرد در ابتدا بسان شیئ با کالا، جزئی از دارائی مالک خود قلمداد می‌شده‌اند.12

فیلمر از همین‌جا نتیجه گرفته بود که «پادشاهان اوّلیه همان پدران خانواده بوده‌اند.»13 او حتّی تأکید کرده بود که «من در هیچ جای انجیل هیچ قدرت و اعتباری برای حکومت مردم بر خودشان یا حتّی برای انتخاب حاکم ندیده‌ام.»14

وی در مشاهدات خود از لویتان هابز حتّی از این هم فراتر رفته و با تفویض قدرت برتر و نامحدود به پدر نه تنها به آدم ابو البشر، بلکه به تمامی پادشاهان، به عنوان پدران ارشد، حاکمیّت مطلقه‌ای اعطاء کرده بود که حتّی زندگی و مرگ رعایا نیز در دست آنها قرار می‌گرفت؛15 شرایطی که فیلمر با کنار هم قرار دادن آنها توانسته بود برای نگارش پدرسالار دست به قلم شود.

از نظر لاک، حقّ الهی پادشاهان در پدرسالار ناشی از دو قیاس منطقی فیلمر است: اوّل اینکه او سعی کرده به همه بفهماند که آدم بنوان نخستین پدرسالار، قدرت پدری نامحدود داشته است و دوم اینکه بر آن بوده که نشان دهد پادشاهان نیز، بعنوان پدرسالارهای بعدی، وارثان آدم و قدرت او محسوب می‌شوند. روشن است که فیلمر در صدد بوده برای مشروعیّت بخشیدن به سلطهٔ حاکمان زمان و تداوم سنّت سلطنتی به نحوی از انحاء آنان را به خدا و جانشینان حکومت خدا متصّل سازد. او برای این کار مجبور بوده اوّلا استدلال نماید که ورّاث خدا حکومت مطلقه داشته‌اند و ثانیا پادشاهان همان ورّاث خدایند. به عبارت دیگر، از آنجا که براساس کتاب مقدّس، میراث آدم بعنوان اوّلین وارث خدا بر روی زمین، به آیندگان او می‌رسد، در واقع حکومت مطلقه نیز بواسطهٔ او به ورّاث یا پادشاهان آینده تعلّق می‌گیرد.16 لذا اگر شالودهٔ قیاس اوّل پدرسالار، مبتنی بر قدرت مطلقهٔ آدم و فقدان اصالت آزادی انسان درهم‌شکسته می‌شد بنیاد استدلالهای فیلمر نیز از هم می‌پاشید.17

دوم: در جهان پادشاهی آدم

لاک نقادّی خود را از ادّعای حاکمیّت آدم به سبب بخشش خداوندی و با کلمات نقصّ کتاب مقدّس آغاز کرده است:

و خدا به آنها برکت داد و خدا به آنها گفت که زمین را آباد کنید و زادوولد کنید و دوباره آن را پرجمعیّت ساخته تحت سلطه در آورید، و بر ماهی دریا، پرندهٔ هوا و تمام چیزهایی که بر زمین حرکت می‌کنند مسلّط شوید.18‌

این جمله محور اصلی احتجاجات فیلمر و لاک است. در واقع فیلمر با استفاده از «تاریخ انجیل و عقل طبیعی» بر این باور است که این فراز از کتاب مقدّس و فرازهای مشابه نشان‌دهندهٔ فرمان خدا برای حاکمیّت آدم بر کلّ جهان است 19 و لاک در تعجّب است که چگونه فیلمر با نگرش سوفسطایی خود پیوسته بحث را از «شاخه‌ای به شاخهٔ دیگر» سوق داده 20 و درجایی که حتّی «یک کلمه هم برای اقامهٔ برهان وجود ندارد»،21 بر مبنای «لاطائلات» خود،22 مدّعی شده است که:

نخستین حکومت در جهان حکومت سلطنتی بود و آدم نیز پدر همهٔ مخلوقات محسوب می‌شد. به آدم دستور داده شد زاد و ولد کرده زمین را پرجمعیّت و آن را تسخیر کند، تا با حقّی که به او داده شده بر همهٔ مخلوقات تسلّط یافته سلطان تمام جهان باشد. هیچ‌یک از آیندگان او حقّ تصرّف چیزی را نداشتند، مگر با بخشش، اجازه یا جانشینی او. براساس مزامیر داود خدا زمین را به فرزندان انسان داده بود. و این امر حاکی از اصالت اقتدار پدری است.23

لاک با مراجعه به کتاب مقدّس و تفسیر مخلوقات خاکی به احشام، چارپایان، خزندگان و پرندگان و نیز تفحّصی در آیات مشابه در باب نوح و فرزندانش و نیز حکومت داود، ضمن نفی هرگونه سلطهٔ انسان بر انسان، عطیّهٔ آدم و ورّاثش را چیزی جز سرزمینی مشترک برای استفادهٔ نوع انسان نیافته است.24 لکن اگر چنین باشد که خدا آدم را ابو البشر را مالک منحصربفرد تمام جهان کرده بوده، بجاست پرسیده شود که مالکیّت او چه ماهیّتی داشته است. آیا می‌توانسته با سلطه‌گری خود مانع انتفاع دیگری از کرهٔ ارض شود؟ زیرا غایت سلطهٔ آدم این می‌شد که در برابر سرپیچی انسانها از او، همگان راگرسنه نگه دارد. بنابراین آدم برای پرجمعیّت کردن زمین ابزاری جز سلطه نداشت؛ حال آنکه عقل سلیم ایجاب می‌کند وقتی خدا به بشر امر می‌کند زادوولد کند، حتما به آنه حقّ استفاده از غذا، پرتو خورشید و دیگر تسهیلات زندگی را هم «سخاوتمندانه» بدهد تا هنگان از آن لذّت ببرند.25 مگر اینکه مدّعی شویم خدا آن را مشروط به ارادهٔ انسانی دیگر کرده و او این حق را داشته که هروقت اراده کند همه چیز را ویران کند؛ و در این صورت این پرسش قابل طرح است که کسی که مزیّتی بر دیگران ندارد و صرفا بواسطهٔ برخورداری از بخت و اقبال مناسب، توانسته به جانشینی منصوب شود چگونه به این حق می‌رسد که به جای هموار ساختن راه آزادی و حقّ بهره‌گیری از زندگی راحت برای انسانها، زندگی را بر آنها دشوار کند؟26

لاک تصریح می‌کند که خدا هرگز چنین بخشش و سلطهٔ منحصربه‌فرد نامعقولی را، که هم با مقام الوهیّتش و هم با فرمان نخستین او ناسازگار است، به کسی اعطاء نکرده است 27 و «کسی که به [نامعقول بدون] این مسئله شک دارد می‌تواند جهان را به دست سلطنت‌های مطلقه بسپارد تا ببیند بر سر تسهیلات زندگی مردم و نیز [غنای] جمعیّت آنها چه خواهد رفت.»28

سوم: در سلطهٔ همسری

لاک با کوتاه کردن دست آدم از سلطه بر جهان، پایهٔ دیگری از پیکرهٔ نظام پدرسالاری فیلمر را که بر ادّعای او در مورد حاکمیّت آدم بر حوا استوار بود، نشانه می‌گیرد و نشان می‌دهد که آدم نه تنها بر دیگر انسانها، که بر حوا هم چنان‌که فیلمر مدّعی شده، سلطه نداشته است:

جای دیگری که نویسنده ما [فیلمر] با تکیه بر آن سلطنت آدم را بنا می‌نهد، فصل سوم پیدایش (qenesis‌) است: «او به زن گفت که من غم بارداری تو را شدّت مضاعف می‌کنم، و میل و اشتیاق تو باید برای شویت باشد و او بر تو حکم (rule) خواهد کرد.»(او می‌گوید) در اینجا ما واگذاری اوّلیهٔ حکومت را می‌بینیم و نتیجه می‌گیرد که پدر قدرت برتر است و این قدرت ما را به حکومت سلطنتی هدایت می‌کند.29

این تمام برهانی است که می‌توان از آن برای حاکمیّت آدم بر حوا مدد گرفت و لاک در تعجّب است که فیلمر چگونه از واژهٔ حکم راندن (to rule) بعنوان سندی برای تفسیر حقّ الهی سلطنت مطلقه استفاده کرده است.30

به زعم لاک، جملات نقل شده در بالا، مربوط به داستان هبوط و نفرین خدا بر زن است، زیرا با وسوسه‌ها و اغوای اوّلیهٔ او بود که آدم در برابر خدا و فرمان او سرکشی کرد. بنابراین به هیچ‌وجه به «واگذاری اوّلیهٔ حکومت» مربوط نمی‌شود.31 امّا ظاهرا این موضع‌گیری لاک در مورد فیلمر چندان مطمئن به نظر نمی‌رسد. روشن است که واژهٔ (rule) به معنی استفاده از قدرت مطلقه برای تصویب قانون و استفاده از زور برای واداشتن به اطاعت است. حال آنکه اگر منظور خدا، اداره کردن یا حکومت ‌ غیر مطلقه، چنان‌که لاک می‌فهمد، می‌بود، می‌بایست از واژهٔ دیگری (qovern) استفاده کند.32 بنابراین فیلمر در اینجا آیه را با توجّه به معنای لغوی حکومت کردن (rule‌) مورد توجّه قرار داده است و این چیزی نیست جز آنچه لاک در نظر دارد. در واقع لاک می‌گوید خداوند وقتی می‌پذیرد با ما صحبت کند می‌بایست طرح خود را در گفتار کنار گذارد و با در نظر گرفتن قواعد عادی زبان که مورد استفادهٔ ماست با ما سخن بگوید. لذا در این‌باره تفاوتی وجود ندارد؛ اگرچه او با اطمینان بیشتر، بدون نقص و روانتر از ما صحبت می‌کند.33

لاک خود از این تفسیر کم‌مایه آگاه است. در واقع برای وی، با توجّه به شیوهٔ بحثی که در اینجا ارائه کرده، بسیار سخت است که تنها بر پایهٔ این جمله از کتاب مقدّس، مبنای وجوب اطاعت حوا از آدم را استنباط کند. از نظر او، این شیوهٔ برداشت از داستان هبوط می‌توانسته وابسته به مقولات فرهنگی جامعه و تغییر و تحوّلات سبکهای آن باشد. به عبارت دیگر لاک، چنان‌که یان هریس (ian harris‌) در سیاستهای مسیحیت بیان کرده، سعی داشته ضمن تحلیل پدرسالار، به گونه‌ای رمزآمیز داستان خلقت و مسئله گناه اوّلیه را هم بازخوانی کند و با تیغ شالوده شکن خود مورد خرافه زدایی قرار دهد.34 او می‌گوید: اگر به زمان و شرایطی که خدا والدین ما را مرود خطاب قرار داده بنگریم، درمی‌یابیم که او [خدا] هردو آنها را تقبیح می‌کند و خشمش نیز متوجّه هردو است. زیرا هردو سرپیچی کرده بودند. بنابراین نمی‌توان پذیرفت در لحظه‌ای که آنها هردو مورد خشم قرار گرفته‌اند، خدا حقّ و امتیاز ویژه‌ای برای آدم قائل شود، به او شأن و قدرت اعطاء کند و او را به پادشاهی رساند. زیرا او هم گرفتار گمراهی بوده است. بنابراین حوا [نه به علّت زن بودن بلکه] تنها برای اینکه بیشتر تنبیه شود، زیردست آدم قرار گرفته و آدم به طور اتفّاقی [و شاید تقدّم در خلقت] بر حوا سلطه یافته است. لذا او نیز همچنان‌که در گناه شریک بوده، در هبوط نیز شریک شده و حتّی مکان او [آدم] به گونه‌ای که در آیات بعدی می‌آید، پایین‌تر قرار گرفته است. بنابراین دشوار است تصوّر شود که خدا در یک‌زمان او را پادشاه جهانی همهٔ انسانها کند و همان روز او را به کار بگمارد؛ از یک طرف او را از بهشت بیرون کند تا [با بیلی که به او می‌دهد زمین را شخم بزند و] کشاورزی کند و همان موقع او را [با عصای سلطنتی] بر تخت بنشاند و همهٔ امتیازات و تسهیلات قدرت مطلقه را در اختیار او قرار دهد.35

با وجود این، لاک در اینجا قدمی عقب نشسته و استدلال کرده که حتّی اگر این ادّعا را بپذیریم که آدم بر حوا سلطهٔ مطلقه داشته، این حکم حدّاکثر از این قانون فراتر نمی‌رود که همهٔ زنها باید مطیع همسرانشان باشند؛ استنباطی که اساسا ربطی به واگذاری اوّلیهٔ حکومت و تأسیس قدرت مطلقهٔ سلطنتی ندارد. در غیر این صورت، هریک از همسران می‌توانند ادّعای سلطنت داشته باشند. لذا «این قدرت، تنها از نوع زناشویی است نه سیاسی؛ قدتری که هرمردی برای تنظیم روابط خصوصی خانواده اش از آن برخوردار می‌شود. بنابراین او به عنوان صاحب‌اختیار داراییها و ارتباطات مشترک خانواده در مورد همه چیز به جای خود و همسرش تصمیم می‌گیرد، اما هیچ قدرت سیاسی نسبت به زندگی و مرگ همسرش و هیچ‌کس دیگر ندارد.»36 حال آنکه فیلمر با تفسیر موسّع خود از این آیه، حکومت مطلقهٔ آدم را نه تنها بر حوا، بلکه بر همهٔ کسانی که از او متولّد می‌شوند نیز تعمیم داده بود.37

چهارم: در قدرت پدری

لاک در اینجا با کالبدشکافی قدرت پدر و شناخت ماهیّت قدرت او، بحث خود در باب نقّادی حکومت پدرسالارانهٔ فیلمر را به اوج می‌رساند. در واقع با بیل که لاک برای کشاورزی و تأمین نان به دست آدم می‌دهد، دیگر چیزی جز اقامهٔ سلطهٔ آدم بر فرزندانش باقی نمی‌ماند: «باید نان هود را با عرق جبینت بخوری؛ تو به زمین برمی‌گردی چون از آن ساخته شده‌ای، تو برای خاک کارکن و تو دوباره به خاک‌باز می‌گردی.»38 بنابراین آدم با هبوط بر زمین به فرمانروای فقیری تبدیل شده که تنها رعایای او فرزندانی بوده‌اند که قرار بوده در آینده متولّد شوند. برای لاک چنین سلطه‌ای قابل قبول نیست، اما فیلمر همین اطاعت فرزندان را اساس تمام اقتدارهای ملوکانه قرار داده و معتقد بود:

اگر وظایف طبیعی پدر را با وظایف مشابه آن در مورد یک شاه مقایسه نماییم، هیچ تفاوتی در آنها نمی‌بینیم مگر آنکه وظایف شاه گسترده‌تر است. لذا شاه بعنوان پدر خانواده‌ها، بسان پدر یک خانوانده، وظایف محافظت، تأمین غذا، پوشاک، راهنمایی و دفاع از منافع عمومی را به عهده دارد.39

فیلمر از همین‌جا نتیجه‌گیری گرفته بود انسانها از آنجا که همواره در وضعی دور از آزادی متولّد می‌شوند، بسیار ناممکن است که بتوانند ادّعای حقّ طبیعی آزادی برای خود داشته باشند.40 لاک در این بحث تنها به دنبال پاسخ این پرسش است که چگونه و به چه دلیل متولّد کردن یک فرزند می‌تواند برای پدر چنان سلطه و قدتر نامحدودی ایجاد نماید که حتّی بتواند او را به قتل برساند.41 برای او هیچ توضیحی جز بطلان این نظریّه مورد قبول نیست؛42 هرچند طرفداران نظریّهٔ پدرسالاری سعی می‌کنند آن را بر پایهٔ حق متولّد کردن فرزند توجیه نمایند.43

لاک ضمن تمایز قائل شدن بین تولّد و خلقت، بحثی هستی شناسانه را به میان می‌کشد و ساختار هرگونه حکومت مطلقه را از بن مورد حمله قرار می‌دهد. او با بحث از خلقت انسان و توجّه دادن اذهان به یگانه خالق هستی، می‌پرسد آیا کسی می‌تواند موجودی را که کس دیگری ساخته است در وضعیّت «فساد و تباهی» قرار دهد؟

آیا چنین آدم گستاخی پیدا می‌شود که جرأت کند با تکبّر تمام، چنین در مورد افعال غیر قابل درک قادر متعال قضاوت کند؟ کسی که اوّلین روح را ساخته و نیز پیوسته ارواح زنده را می‌سازد، تنها کسی است که می‌تواند دم حیات را بدمد. کسی که ادّعای چنین هنری دراد بگذارید اجزایی را که برای بچه‌هایش [در هنگام تولّد] ساخته است برشمرد و برای من کار ویژه و نوع عملش را بگوید و تعیین کند که روح عاقل و زنده از چه زمانی کارش را با این ساخت غریب آغاز کرده است. شعور از چه زمانی آغاز شده و این موتوری که او ساخته چگونه فکر می‌کند و تعقّل می‌ورزد؛ اگر او این را ساخته است بگوید چه وقت از کار می‌افتد، تعمیرش کند یا حدّاقل بگوید که خرابی از کجاست.44‌

لاک معتقد است این کار مختصّ خداست و جز او از هیچ‌کس برنمی‌آید. و اساسا به همین دلیل است که او خود را خدای آفرینندهٔ ما و پروردگار سازندهٔ ما نامیده است.45 و در حقیقت تنها اوست که می‌تواند مدّعی پدرسالاری شود. بر پایهٔ همین احتجاج می‌توان گفت که: «پدرسالاری خداوند آنقدر مطلق می‌شود که تمام نظریّه‌هایی را که مبتنی بر ادّعای حاکمیّت والدین اولیّه است از اعتبار می‌اندازد، زیرا تنها او شاه است. در واقع او صانع همهٔ ماست. لذا هیچ پدر و مادری نمی‌تواند این ادّعا را نسبت به فرزندانش داشته باشد.»46

در اینجا شواهد و براهین لاک در لایه‌ای عمیقتر فرومی رود. او با رجوع به حقّ طبیعی مادر بر فرزند، که به سبب تولّد او دارا می‌شود، بحث اخلاقی و مذهبی جالبی را که ریشه در حقوق طبیعی دارد، مطرح می‌کند و اظهار می‌دارد:

برفرض که نبود شواهد و بارهین دال بر اثبات نظر فیلمر را نادیده گیریم و بپذیریم که والدین موجد فرزندان هستند و آنها بوده‌اند که به فرزندان حیات بخشیده‌اند، باز هم از این راه نمی‌توان پدرسالاری و سلطهٔ مطلقهٔ پادشاهی را برای پدر استنتاج کرد. در واقع اگر ‌ چنین فرضی درست باشد، باید بپذیریم که مادر نیز در این سلطه با پدر شریک است. «زیرا کسی نمی‌تواند منکر این مطلب شود که [حدّاقل] سهم مادر با پدر مساوی است، اگر بیشتر نباشد…. بنابراین نمی‌توان از این طریق به قدرت مطلقهٔ پدر رسید.»47 البتّه فیلمر مسئله را با قائل شدن شرافت و اصالت بیشتر برای مرد توجیه کرده بود، امّا لاک وجود چنین تفاوتی میان مرد و زن در انجیل را انکار می‌کند و آن را ناشی از تخیّلات فیلمر و تحریفی می‌داند که، برای اثبات نظریّهٔ خود، در تفسیر انجیل به عمل آورده است.48

موضوع تحریف، وظیفه فرزند در باب احترام به پدر و مادر و حقوق آنهاست. لاک معترض است که چرا فیلمر انجیل را تحریف کرده و برای توجیه نظریّه خود، در باب شرافت پدر و تحلیل حکومت پدرسالار یا سلطنت مطلقه، در تمامی موارد نام مادر را بعنوان موجد مؤثّر از قلم انداخته و تنها به ذکر نام پدر بسنده کرده است؛49 ضمن آنکه در بعضی موارد نام مادر در ابتدا و پیش از نام پدر آمده است.50

البتّه دلیل آن کاملا روشن است. زیرا اگر هرآینه «نویسنده ما»[سر رابرت فیلمر] این دستور [خدا] را چنان‌که بوده بیان می‌کرد و مادر را هم در کنار پدر می‌نهاد، هرخواننده می‌فهمید که او علیه خود احتجاج کرده است و بنابراین قدرت پادشاهی [حتّی اگر از حکم خدا قابل استنتاج می‌بود] فقط برای پدر ایجاد نمی‌شد، بلکه مادر هم در این قدرت شریک می‌بود. لذا این فرمان چیزی نبوده جز فرمان به اطاعت از پدر و مادر که در واقع همان فحوای همیشگی کتاب مقدّس است.51

پدر و مادرتان را شریف بدارید (exodusṣ20‌). کسی که پدر یا مادر خود را بزند بی‌شک مستحق مرگ است (exodusṣ21.15). کسی که پدر یا مادرش را دشنام دهد بی‌شک مستحق مرگ است (leviticusṣ20.9).52 هرکس از شما باید از مادرش و از پدرش خوف داشته باشد (leviticus19.3).53

اما مسئله در همین‌جا پایان نمی‌پذیرد. در واقع با توجّه به احترام و شرافتی که فیلمر برای پدر قائل شده، نظریّهٔ پدرسالاری او با تناقض ذاتی مواجه شده و از درون فرومی ریزد. به عبارت دیگر نظریّهٔ او، حتّی اگر بتوان از همه اشکالات و ابهامات آن چشم پوشید فقط تا هنگامی کارآمد است که فرزندان فرزنان آدم به دنیا نیامده باشند. در واقع با به دنیا آمدن نسل دوم، پدرانی ظهور می‌کنند که از یک منظر پدر و از منظر دیگر فزند محسوب می‌شوند. ناگفته پیداست که اگر ماهیّت قدرت پدری چنان‌که فیلمر تعریف می‌کند، قدرت سیاسی باشد، چیزی جز آشوب و هرج‌ومرج به بار نخواهد آمد.54 البتّه این امکان وجود دارد که همگان به قدرت سیاسی پدربزرگ معطوف شده او را بر سریر سلطنت مطلقه بنشانند و همگی صرفا از او اطاعت کنند. امّا از آنجا که فیلمر این سلطهٔ سیاسی را از طریق اکرام به پدر و مادر استنتاج کرده، پس هرپدر به تنهایی از این سلطه برخوردار می‌شود؛ دور باطلی که سرانجام ندارد، مگر آنکه هم قدرت پدران و هم قدتر فرزندان محدود شود؛ که این هم کمکی به سر رابرت نخواهد کرد.55

مضافا اینکه یه این ترتیب حاکمیّت نامحدود و غیر قابل تقسیم آدم که بواسطهٔ ابوّت کسب کرده، تنها تا نسل اوّل ادامه می‌یابد.56 لذا نتیجه‌ای که به دست می‌آید آن است که از «احترام به پدر و مادر» نمی‌توان سلطهٔ سیاسی را استنباط نمود و قدرت پدری ماهیّتی بسیار متفاوت با قدرت سیاسی مورد نظر فیلمر دارد.57

لاک در جایی دیگر در رسالهٔ دوم با ارائهٔ مثالی بار دیگر ضمن طرح این بحث به تفکیک اطاعت سیاسی و اطاعت دینی پرداخته است. او سلطان تاجداری را مثال می‌زند که خود بر پدر و مادرش به لحاظ سیاسی سلطه دارد و درعین‌حال به فرمان خدا حقّ سرپیچی از فرمان آنها را در امور غیرسیاسی ندارد.58 مثال دیگر در باب اطاعت شاگرد از استاد است که شاگرد موظّف است حرمت استادش را نگه دارد امّا این مسئله به هیچوجه بار سیاسی ندرد ضمن آنکه شاگرد در عین اطاعت از استاد باید به دستور کتاب مقدّس مبنی بر احترام به والدین نیز عمل کند.59 و این خود دلیل دیگری است بر تأیید این مطلب که این‌گونه اطاعات همچون اطاعت از دوستان یا افراد کهنسال از مقولهٔ بحث فیلمر خارج است.60 لاک در اینجا با تمایز قائل شدن بین قدرت پدری و قدرت سیاسی ضمن اشارهٔ ضمنی به قدرت نامحدود امّا غیرسیاسی پدر و قدرت محدود و سیاسی پادشاه می‌گوید:

این توضیح نشان می‌دهد که چگونه می‌توان در جوامع والدینی داشت که درعین‌حال که خودشان فرمانبردارند، بر فرزندان خود نیز همچون وضع طبیعی سلطه می‌رانند. زیرا علی القاعده اگر قدرت سیاسی ناشی از قدرت نامحدود پدری بوده باشد، آنگاه بین [قدرتهای سیاسی] پدر شاهان تعارض ایجاد می‌شود. بنابراین قدرت [نامحدود و غیرسیاسی] پدر ندارد. زیرا قدرت سیاسی و قدرت پدری دارای دو ماهیّت کاملا متفاوت و مجزّا بوده و بر مبانی متفاوتی بنا شده‌اند و نیز غایات متفاوتی دارند. لذا فرمانروایان فقط بر فرزندان خود قدرت نامحدود [سیاسی و مذهبی] دارند.61‌

کاملا روشن است که لاک با مردود شمردن سلطهٔ جهان پادشاهی آدم ابو البشر، و نیز سلطهٔ سیاسی او بر همسر و فرزندان، نه تنها سلطهٔ پدرسالارانه را درهم می‌شکند، بلکه اساسا هرگونه سلطهٔ انسان بر انسان دیگر را باطل می‌سازد. ناگفته پیداست که با این شالوده شکنی، دیگر چیزی به اسم سلطهٔ پادشاه و برابری خیر عموم با خیر سلطنت، چنان‌که از نظام پدرسالار برداشت می‌شده، باقی نمی‌ماند.

به این ترتیب روشن می‌شود که لاک در رسالهٔ اوّل بر آن است که مقدّمات طرح نو خود، در رسالهٔ دوم را تدارک ببیند. و اساسا برتری لاک در فلسفهٔ سیاسی نسبت به معاصرانش، توانایی وی در تبیین راه و روشی در خورد و کارآمد برای انگلستان قرن هفده بوده است. امّا پیش از هرچیز می‌بایست اذهان عمومی را به این نکته معطوف می‌کرد که نظامی را که سر رابرت فیلمر از آن حمایت کرده بر مبانی سست و نامطمئنّی بنا شده که دیگر توان پاسخگویی به شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زمان را ندارد. لاک در رسالهٔ اوّل به شکستن شالودهٔ بزرگترین مانع شناخت، یعنی حکومت سلطه طلبانهٔ مطلقه، پرداخته است. به نظر او حکومت سلطنتی مطلقه اساسا بر پایهٔ نظریّهٔ مطلق انگارانه‌ای بنا شده است که با هیچ‌یک از منابع اجتهاد سازگاری ندارد: نه مدهب، نه عقل، و نه حقوق طبیعی. در واقع تنها توجیه موجود آن است که ادّعا کنیم این شکل از حکومت مبتنی بر «سبک غالبی» بوده که اکنون کارآمدی خود را از دست داده است.62 لاک برای اقناع خوانندگان خود در این باب، جنگ تمام عیاری علیه سبک ناکارآمد در زمان خود به راه می‌اندازد. بدین منظور همهٔ براهین مدّعیان حکومت مطلقه را که در پدرسالار فیلمر متجلّی شدهب ود یک‌به‌یک مورد آزمون قرار می‌دهد و با نقد آنها نه تنها حکومت مطلقه، که بنای تفکّر پدرسالاری را از پایه می‌لرزاند. لاک در رسالهٔ اوّل به ترتیب با مردود شمردن حاکمیّت آدم بر جهان، و ردّ و رفض قدرت سلطه‌طلبانهٔ همسری و پدری او، انسانهایی را که فیلمر و «طرفداران فرصت‌طلب»63 او براساس قانون طبیعت به بردگی کشیده بودند، از همه قیود، جز توافقهایی که خودشان مورد تأیید قرار می‌دهند آزاد می‌کند و در مقابل طرحی فرار می‌دهد که خود براساس دیدگاهی غیر مطلق انگارانه و بر پایهٔ آزادی و طبیعی انسان پی‌ریزی کرده است؛ طرحی نسبتا بدیع و نو، که چنان‌که از دیباچهٔ دو رسالهٔ حکومت مستفاد می‌شود، می‌بایست ضمن حفاظت از جان، مال و آزادی انسان، ضامن نجات کشور متبوع لاک از «بردگی و تباهی» نیز باشد؛ و آن چیزی نیست جز همان ‌ رسالهٔ مشهور لاک در باب «نظام قرارداد اجتماعی» که وی در رسالهٔ دوم به تفصیل دربارهٔ آن قلم زده است.


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]