امپراتوری هخامنشی از دید هرودوت چگونه توصیف شده است؟

اسماعیل سنگاری – اکرم رفیعی
در سال 546 پ.م که هخامنشیان پس از شکست کرزوس، شاه لودیا، شهرهای ایونیه در یونان را محاصره کردند، اسپارتیان یک کشتی حامل نمایندهای که پیامی برای کوروش کبیر، بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی (1. 152-153) داشت، فرستادند. نماینده اسپارتیان کوروش را هشدار داد تا از هرگونه آسیبرساندن به شهرهای یونان دست بکشد، زیرا آنان چنین اجازهای به او نخواهند داد. کوروش در واکنش به این گستاخی از دیگر یونانیان حاضر پرسید: “چه کسی از میان شما از اهالی لاکدمون است و مگر نفوس اسپارتیان چند تن است که چنین دستوری داده اند؟” خوانندگان امروزی تواریخ هرودوت مشکلی در تشخیص اسپارتیان (که در این جا لاکدمونیان نامیده شده اند) نخواهند داشت و ممکن است به خوبی بدانند که تعداد آن ها زیاد نبوده است و تنها 300 تن از آن ها در نبرد ترموپیل در سال 480 پ.م در مقابل هخامنشیان قرار گرفتند. اما میتوان گفت که آنان تقریبا اطلاعات بسیار اندکی راجع به ایرانیان هخامنشی دارند. اطلاعات آنها محدود به این مسئله است که تعداد بسیار زیادی از ایرانیان در این جنگ حضور داشتند که در نهایت موفق به شکست دادن یونانیان نشده و سپس بین سالهای 334-331 پ.م مغلوب اسکندر کبیر شده اند.
نکتهٔ جالب توجه دیگر این است که هرودوت در متون تاریخی خود به یک اندازه راجع به تاریخ ایران و یونان نوشته و سرگذشت افراد ایرانی و یونانی را نیز به یک اندازه شرح داده است. در واقع، میتوان گفت در روایات وی پادشاهان ایرانی از جمله کوروش، کمبوجیه، داریوش، خشایارشا و مردونیه نسبت به تمیستوکلس فرمانده آتنی و لئونیداس شاه اسپارتی بیشتر نمایان میباشند. در مقیاسی وسیعتر، ساختار کلی نوشتههای تاریخی وی بر پایهٔ ایجاد، پیشرفت و بررسی شاهنشاهی هخامنشیان میباشد. ایرانیان نیروی پیشران تاریخ بوده و پیش بردن روایت به شیوه ای اجتناب ناپذیر با تلاش آنها برای گسترش شاهنشاهی شان پیوند خورده است. این مسئله که نخستین (1.1-4) و آخرین (122.9) روایات در این اثر سترگ از طریق چشمان ایرانیان کانون سازی شده است، نمیتواند اتفاقی باشد.
در نتیجه سوالات متعددی پیش میآیند. شرح و گزارش هرودوت از تاریخ و فرهنگ ایران هخامنشی تا چه اندازه صحیح است؟1 آیا منابع ایرانی یا یونانی دیگری جهت تکمیل، تصحیح و تایید سخنان هرودوت وجود دارد؟ چه ارتباطی بین روایت پیشرفت شاهنشاهی هخامنشی در کتاب های اوّل تا چهارم و تهاجمات ایران به یونان در کتابهای ششم تا نهم هرودوت وجود دارد؟2 آیا تصویر ارائه شده از ایران توسط هرودوت با تصویر ایران در دیگر متون ادبی یونان منطبق است یا از جنبههایی مهم با هم تفاوت دارند؟ هرودوت برای این حقیقت عجیب که ایرانیان که بزرگ ترین امپراتوری جهان را داشته اند به دست شهرهای تقریبا بی بضاعت و بی نظم یونان تحقیر و مغلوب شده اند چه توضیح یا توضیحاتی دارد؟ البته نمیتوان در بررسی مختصر، پاسخی جامع و کامل برای تمامی این پرسشها ارائه نمود، اما در ادامه پیشنهاداتی برای چگونگی رویکرد وی نسبت به ایرانیان ارائه خواهد شد.
بحث
امپراتوری ایران از نظر وسعت بسیار گسترده بوده، از نظر منابع نیز بر یونان برتری داشته است. بنیانگذار این امپراتوری، کوروش کبیر بوده است که ابتدا مادها را سرنگون ساخت و سپس لودیا و بابل را به تصرف در آورد. کمبوجیه پسر وی، مصر را نیز به متصرفات ایران اضافه کرد و داریوش مرزهای ایران زمین را تا رود سند گسترش داد. هرودوت در کتاب اول خویش، به روایت تولد، تربیت، پیروزیها و مرگ کوروش کبیر میپردازد. در کتاب سوم، کمبوجیه پسر کوروش، مصر را تصرف کرده و نشانههایی از جنون رو به افزایش را از خود نشان میدهد که شامل قتل همسران خود و صدور دستور اعدام برادرش بردیا میباشد. هنگامی که وی در مصر به سر میبرد، یک مغ خود را به جای بردیا معرفی کرده و قدرت را به دست میگیرد. کمبوجیه پیش از بازگشت به ایران و سرکوب کودتا میمیرد، اما هفت تن از اشراف زادگان ایرانی بردیای دروغین را از بین میبرند. یکی از این هفت تن که داریوش نام داشت، به عنوان پادشاه بعدی ایران منسوب شد. موضوع اصلی کتاب چهارم، اردوکشی شوم و ناموفق داریوش علیه ماساگت ها (سکاها) میباشد. سرکوب شورش ایونیه در کتاب پنجم و نبرد ماراتون در کتاب ششم روایت شده اند. موضوع کتابهای هفتم تا نهم هرودوت تهاجمات پسر وی خشایارشا به یونان است.
انگیزهٔ هرودوت برای نوشتن کتابی در این مقیاس و با موضوعی این چنین میتواند به این دلیل باشد که نسل جنگهای پارسی نقطهٔ عطفی با اهمیت یا حتی مهمتر از جنگهای آخاییان در مقابل ترواییان در تاریخ به شمار میرود. با این حال، نوشتههای هرودوت را نمیتوان تاریخ “پیروزمندانه” نامید، زیرا براساس نوشتههای وی، ایرانیان فرمانروایانی ضعیف، شرور و صاحب امپراتوری شیطانی نمیباشندکه سرزمینهای خود را از طریق یونانیانی که از لحاظ روحیات و خلقیات بر آن ها برتری داشتهاند، به دست آورده باشند. براساس پژوهشهای اخیر در پی جنگ های پارسی، “بربر ها” از لحاظ هویت قومی به عنوان مخالفان کلی یونانیان شناخته شدهاند.3 این دوگانگی بین یونانیان/آتنیان آزاده و جوانمرد و بربر ها/ایرانیان پست و سست عنصر، ممکن است در برخی متون از جمله نمایشنامهٔ ایرانیان (پارسیان) آیسخولوس4 ارزشمند باشد، اما هرودوت در تواریخ خود ایرانیان را اینگونه به تصویر نکشیده است. در واقع، اگر تمامی همعصران هرودوت بربرها را سستعنصر، ضعیف و پست معرفی کردهاند، وی استراتژیهای روایتی متفاوتی جهت تضعیف، به چالش کشیدن، تصحیح و متزلزل ساختن آنها به کار بسته است. شاید یکی از جنبه های خوب هرودوت به عنوان یک تاریخنگار این است که او میتواند “خود را در دیگران و دیگران را در خود” ببیند.5
علیرغم این وضعیت بحرانی، توانایی دیدن دشمن به عنوان یک انسان، میراثی از هومر میباشد. این وضعیت را میتوان با رفتار دلسوزانه و بر اساس انسانیت مشترک پریام و آشیل در فصل 24 ایلیاد هومر مقایسه کرد. در مقدمهٔ نبرد بزرگ پلاته، هرودوت صحنهای را توصیف میکند که در آن یک ایرانی و یک بئوسیایی بر روی تختی مشترک در یک مجلس نشسته اند (16.9). ایرانیان بر نابودی آینده ایران میگریند که بیانگر عقایدی در مورد وضعیت بشر که مشخصاً یونانی و عموماً هرودوتی است، میباشد. به هر حال فاصلهٔ بین یونانیان و بربر ها بسیار زیاد نبود- رنج کشیدن بشر تمامی مردمان را به هم پیوند میزند. اگر چه، شباهت بین ایرانیان و یونانیان در هرودوت مانند شباهت بین ترواییان و آخاییان در هومر نیست.
هرودوت نتوانسته است تفاوتها را کاملاً به اندازهٔ هومر حذف کند، زیرا در حماسهٔ ایلیاد، ترواییان و اهالی آخایی به روشی خاص از لحاظ فرهنگی، متمایز از هم نشان داده نشده اند. هر دو قوم توسط پادشاه اداره شده، خدایی یکسان را پرستیده و فرهنگ هایی مشابه دارند.6 از دیگر سوی، از دیدگاه هرودوت، ایرانیان فرهنگی متمایز از یونانیان داشته و به همین دلیل نیز وی در کتاب اوّل خود شرحی کوتاه از قوم شناسی ایرانی را ارائه میدهد.7 در نوشتههای هرودوت، در لحظات کلیدی (برای نمونه 41.9،69.8،11.7) به خواننده یادآوری میشود که ایران دارای حکومتی استبدادی بوده است که در آن افراد از آزادی بیان دیدگاه های خود در مباحث آزاد برخوردار نبوده و در معرض تغییرات ناگهانی و مستبدانهٔ حکومت قرار داشتهاند.
در مجلسی که پیشتر به آن اشاره شد، فردی ایرانی که نامی از وی برده نشده است، بانگ میزند: ” این نفرت انگیزترین دلیل برای درد و رنج میان مردم است. بسیار بدانی اما قدرتی بر هیچ نداشته باشی.” هرگونه مخالفت با خشایارشا حتی از جانب عموی وی آرتابانوس (7.11. 1) یا برادر وی ماسیستس (9. 111. 5) خشم وی را بر میانگیخت. در برخی موارد، خدمت به پادشاه همانند آسیب رساندن به وی مرگبار به شمار میرفت. هنگامی که کمبوجیه از پرخاسپس نظر ایرانیان را راجع به خود پرسید، وی در پاسخ گفت که آنها او را بسیار علاقه مند به شراب می دانند. سپس کمبوجیه برای اثبات سلامت عقل خویش، تیری بر قلب پسر پرخاسپس نشاند (3. 33-36). در برخی از مواقع نیز این امکان وجود داشت که پادشاه نصیحتی را بپذیرد و از آن سود ببرد. این مسئله را میتوان در ارائه مشاوره از جانب فرمانده یونانی، کوئس لسبوسی به داریوش جهت عدم تخریب پل رود دانوب در طی لشکرکشی به سرزمین سکاها (4.97) مشاهده کرد، هرچند ضمانتی برای پذیرش مشاوره از جانب پادشاه وجود نداشت. بنابراین ایرانیان، حتی نزدیک ترین افراد به پادشاه نمیتوانستند به اندازه یونانیان در ابراز دیدگاههای خویش آزاد باشند.
البته هرودوت به طور کامل عاری از تعصبات نسبت به فرهنگ خود نبوده است، اما حتی اگر این چنین باشد، موضوع اصلی بیانگر این مطلب است که یونانیان، مدافعان آزادی در مقابل پرخاشگری ایرانیان میباشند. این مسئله توضیحی بر دلیل وجود دو خط رابطه علت و معلولی تاریخی متفاوت، اما مرتبط در متون تاریخی میباشد. یکی از این روابط علت و معلولی، تهاجمات ایران را مجازاتی برای مردم آتن و اریتره برای شرکت در تصرف سارد و به آتش کشیدن معبد سی بل در طول شورش ایونیه در سالهای 499-494 پ.م میداند. یکی از عواقب آنی شورش ایونیه، تصمیم داریوش برای مجازات اهالی آتن و اریتره (5.105) بود، تصمیمی که پسر و جانشین وی خشایارشا آن را به اجرا در آورد. هرچند به طور هم زمان، هرودوت به آتش کشیدن سارد را تنها بهانهای برای ایرانیان برای تهاجمات خود به یونان میداند (5.102.1). او در چند بخش از تواریخ به طور واضح اثبات میکند که ایرانیان پیش از شورش ایونیه تصمیم داشته اند که یونان و در واقع، تمامی اروپا را به شاهنشاهی خود بیافزایند (3.133-138؛ 44.6، 48، 94؛ 138.7).
در این فاصله به سختی میتوان انگیزههای واقعی ایران هخامنشی را دریافت، اما تصویر ارائه شده از سیاست خارجی ایران توسط هرودوت که توسعه طلبی دائم و پی در پی و احساس نیاز هر پادشاه برای افزودن آب و خاک سرزمین های تحت سیطره حکومت میباشد، به طور کلی در کتیبههای سلطنتی هخامنشیان نیز مورد تایید قرار گرفته است. بنابر گفتهٔ خشایارشا سنت (قانون/ نوموس) آنان همواره حرکت رو به جلو و وسیع تر کردن امپراتوری بوده است (7. 8). هرودوت، اساساً نگرشی را به خشایارشا نسبت می دهد که ما آن را “قضا و قدر آشکار” مینامیم. به عبارت دیگر، تصرف تمامی جهان به دست ایرانیان خواست ایزد بوده است: “بنابراین ایزد ما را هدایت مینماید و ما با پیروی از هدایت وی، تا حد چشمگیری کامیاب خواهیم شد.”
بر حسب تصادف، این نگرش کاملاً و به خوبی، با فصاحت و بلاغت کتیبههای سلطنتی کوروش، داریوش و خشایارشا ارتباط دارد. کتیبههای دو پادشاه آخر به طور مرتب با ساختار استاندارد و مشابه زیر آغاز میشوند:
خدای بزرگ (است) اهورا مزدا که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم آفرید، که برای مردم شادی آفرید، خدایی که مرا (داریوش/خشایارشا) شاه کرد، یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من داریوش (خشایارشا)، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمینهای شامل همه گونه مردم، شاه در این زمین بزرگ دور و دراز، پسر ویشتاسپ (داریوش)، هخامنشی.8
متأسفانه، اینگونه مستندات تنها ارزش اسمی داشته و نمیتوان کاملاً به آنها اعتماد کرد، زیرا کتیبههای سلطنتی آشوریان نیز ادعایی مشابه در مورد ارتباط حکومت جهانی با تقدیر الهی دارند. با این حال، ایدئولوژی سرنوشت آشکار از لحاظ پویایی امپراتوری در طول زمان بین فرهنگها روشن میشود و میتوان گفت هرودوت تقریباً در تشخیص علل کوتاه و بلند مدت تهاجمات ایرانیان درست عمل کرده است. در این باره، او از نگرش توکودیدس راجع به روابط علت و معلولی در تحلیلهای مشهور خود (23.1) از علل جنگ پلوپونز سبقت میجوید. توکودیدس در رابطه با این جنگ، سریعاً نارضایتیها (محاصرهٔ پوتیدیا توسط آتن و اتحاد آن ها با کورسیرا) و علل حقیقی (ترس اسپارتیان از افزایش قدرت آتنیان) را تشخیص داده است.
از لحاظ انگیزهٔ شخصی، هرودوت تحلیلی قانع کننده مبنی بر فشاری که هر پادشاه پس از کوروش برای گسترش امپراتوری متحمل بوده است، ارائه مینماید. چندی پیش از لشکرکشی به سرزمین سکاها در سال 522 پ.م، داریوش گروهی کوچک از ایرانیان را به همراه پزشکی یونانی به نام دموکدس به عنوان راهنما برای بررسی نواحی ساحلی یونان به آنجا فرستاد. دموکدس، آتوسا، دختر کوروش کبیر و همسر داریوش را بر آن داشت تا داریوش را برای گسترش امپراتوری ترغیب نماید، زیرا اینگونه داریوش میتوانست به مردم نشان دهد که فردی قدرتمند است و همچنین مردم را سرگرم نگه دارد تا علیه وی توطئه چینی ننمایند (134.3). جالب است بدانید که این مسئله بحث در مورد هجوم به یونان در ابتدای کتاب هفتم را از پیش خبر میدهد. در آن بخش، حقایق سادهای که آتوسا در اتاق خواب بر زبان راند، بسیار ماهرانه تر بیان شده اند. مردونیه نیز به این نکته اشاره میکند که تمامی دیگر پادشاهان، امپراتوری را گسترش دادهاند و خوابی که خشایارشا دیده است، اثباتی است بر این که اگر وی نتواند راه پیشینیان خود را دنبال کند، “همان گونه که در مدت زمان کوتاهی به پادشاهی رسیده است، دوباره سریعاً به یکی از افراد رتبه پایین تبدیل خواهد شد” (14.7). این ظن نیز وجود دارد که پیام این خواب، حتی اگر آن را ارتباطی حقیقی با قدرت الهی بدانیم، همزمان میتواند نشانگر آنچه که ناخودآگاه در ذهن خشایارشا می گذشته است، باشد: اگر خلاف آنچه پیشینیان وی انجام داده اند عمل کند، ممکن است پشتیبانی نجیب زادگان و شاهزادگان ایرانی را از دست بدهد.
(2)
در ذهن خواننده امروزی متون تاریخی هرودوت، ممکن است پرسشی ایجاد شود: آیا تاریخ “حقیقت” است؟ آیا اشخاصی که نامشان در این کتاب ها آمده، آنچه را که مورخان خواستهاند، گفته و انجام داده اند؟ این پرسش برای مورخان بیش از منتقدان ادبی حائز اهمیت است، اما هر دو گروه دریافته اند که تصور هرودوت از “حقیقت تاریخی” دقیقاً مشابه تصور ما نیست. ممکن است تفاوتی که ما امروزه بین داستان و غیر داستان قائل هستیم، دقیقاً برای نوشتههای هرودوت مناسب و قابل اجرا نباشد. قطعاً این روایات بر اساس هستهای از حقایق مسلم نوشته شدهاند: مستندات ایرانی به دست آمده از تخت جمشید، اسامی ذکر شده توسط هرودوت برای فرماندهان رتبه بالای ایرانی را تایید نموده و همچنین کتیبههای بیستون نشانگر صحت اسامی شش تن از هفت توطئهگری میباشند که بردیای دروغین را برانداختند.9 با این حال، تقریبا نمیتوان گفت که داستان دو شهر اثر چارلز دیکنز تنها به این دلیل که از انقلاب فرانسه، دو شهر پاریس و لندن و یک پادشاه فرانسوی به نام لویی شانزدهم در آن نام برده شده است، یک کار تاریخی است، بلکه این اثر در زمرهٔ رمانهای تاریخی قرار میگیرد. به عبارت دیگر، تصدیقی عمیق برای روایات هرودوت که آن را در زمره متون غیر داستانی قرار میدهد، دست نیافتنی است. خطابه و مکالمات ادبی که میراث شعر حماسی و غم انگیز میباشند، قطعاً از ابتکارات هرودوت هستند.10 بنابراین، برای مثال اگر هرودوت صحنهٔ بازدید خشایارشا از رژهٔ نیروهای نظامی خود در آبیدوس (44.7-52) را به عنوان موقعیتی مناسب برای پادشاه و مشاور خردمند وی (آراتابانوس) برای شرکت در یک مراقبهٔ داستانی برای کوتاهی و حزن زندگی بشر در نظر بگیرد، خوانندگان قدیمی اینگونه متون را متعجب نخواهد نمود. اگر چه، راهی وجود دارد که فرد میتواند با ایجاد تمایز بین واقعیت و داستان، فراتر از وسواسهای امروزی پیش برود. همانگونه که از مباحث بالا دریافتیم و با توجه به کتیبههای ایرانی، پرترهٔ ادبی هرودوت از ایرانیان بر اساس تصور خود آنها به عنوان افراد خاندان سلطنتی میباشد. هرودوت به خوبی دانش خود از فرهنگ ایرانی را جهت ایجاد شرحی ادبی از مردم و فرمانروایان آن ها که هر دو فریبنده و ژرف میباشند، دستکاری نموده است.
اگر آنچه را که بیان شد یک احتمال در نظر بگیریم، میتوان پرسید که چه منابعی در پس شرح هرودوت از تاریخ ایران و سنت و فرهنگ آنان وجود دارد؟ ممکن است که نویسندگان متون منثور یونانی که امروزه کارهایشان دیگر موجود نیست، شرحی کوتاه از تاریخ و سنت ایرانیان ارائه داده باشند یا آن دسته از منابع مستند کمیاب، پایه اصلی روایات هرودوت را تشکیل میدهند، همانند فهرست خراج پارسیان (89.3-97) یا فهرست نفوس پارسی (61.7-98)). به نظر میرسد که ایرانیان علی رغم نگهداری سوابق اداری و ثبت و نقر مستندات رسمی برای قرار دادن در معرض عموم، داستانهای روایی تحریر نمیکردند. در دههٔ 1930 م.، در طی حفاری و کاوش تخت جمشید که پایتخت تشریفاتی و آیینی ایرانیان هخامنشی بوده است، هزاران لوح گلی (به زبان ایلامی) کشف شد که صرفاً متون اقتصادی و اداری می باشند. تعدادی از کتیبههای سلطنتی ایرانیان نیز همچنان موجود میباشد، اما تنها یکی از آنها روایت گر وقایع است. کتیبهٔ ذکر شده، کتیبهٔ بیستون است که بیان داریوش از چگونگی از میان برداشتن مدعیان تاج و تخت و سرکوب شورشهای مردم زیردست، بر آن نقر شده است.
شرح هرودوت از به قدرت رسیدن داریوش شباهت بسیاری به آنچه در کتیبهٔ بیستون آمده است، دارد که احتمال دسترسی هرودوت به یک منبع روایتی شفاهی را افزایش میدهد.11 هرودوت در شرحی که از خشایارشا دارد حداقل از جنبهٔ نظری به روایات شاهدان عینی دسترسی داشته است. نوهٔ یک ایرانی مشهور به نام زوپیروس که شهر بابل را برای داریوش تصرف کرد به آتن گریخته بود و این احتمال وجود دارد که هرودوت با وی صحبت کرده باشد (160.3). اما به دلیل بعد زمانی، مکانی و فرهنگی و بلندی و تنوع زنجیرهٔ انتقال اطلاعات، شرح و روایات هرودوت از سه پادشاه نخست با کلمات و اعمال واقعی چهرههای تاریخی منطبق به نظر نمیرسد. هرودوت دو مرتبه اصرار میورزد که اوتانس هر هفت توطئه گر را بر میانگیزد تا برای رسیدن به دموکراسی، حکومت سلطنتی را از میان بردارند (این عقیده برخلاف آنچه که دیگر هم عصران وی بر آن باور داشتند میباشد: 80.3، 43.6). بیان این مطلب نشان میدهد که هرودوت راجع به ذهنیت ایرانیان در سدهٔ ششم بسیار کم میدانسته است.12 همچنین در برخی موارد نیز این ظن به وجود میآید که هرودوت یا منابع وی در فهم معانی بعضی رفتارهای خاص دچار سوء تفاهم شده اند. در این موارد ممکن است که بتوان معانی دیگری بر اساس آن چه از سنتهای شرق نزدیک باستان میدانیم، برداشت نمود.13
منابع هرودوت برای نوشتن روایات راجع به ایرانیان هرچه که باشد (یونانی یا ایرانی، شفاهی یا کتبی)، بسیاری از مورخان محتوای واقعی و اساس کار وی را زیر سوال بردهاند. برای مثال، آن چه که معمولاً مورد بحث قرار میگیرد این است که بردیای دروغین واقعاً پسر کوروش و برادر کمبوجیه بوده است و داریوش برای قانونی جلوه دادن به قدرت رسیدنش، این مسئله را انکار کرد.14
دولت- شهرهای یونانی در سدهٔ پنجم پیش از میلاد.
مسئلهٔ شبهه برانگیز دیگری که وجود دارد این است که ایران هخامنشی هرگز تحت لوای مادها نبوده است، زیرا ظاهراً هیچگونه مدرک وابسته به باستان شناسی وجود ندارد که وجود دولتی متحد مادها را اثبات کند.15 همچنین تقریباً بعید به نظر میرسد که کمبوجیه به آیینهای مذهبی مصر و معارف آنها هتک حرمت نموده و باعث برانگیختن خشم هرودوت شده باشد. بنابراین ظنی بسیار قوی مبنی بر این که او توسط منابع مصری خود، فریفته شده باشد، وجود دارد.16 بر طبق روایات هرودوت، بدترین هتک حرمت کمبوجیه مجروح کردن گاو نر آپیس بوده که برای مصریان بسیار مقدس بوده است (27.3-29). پس از این که کمبوجیه خنجری به این گاو زد، کاهنان مصر آپیس را که بر اثر جراحات وارده مرده بود، دور از چشمان کمبوجیه به خاک سپردند (3.29.3). با این حال، نوشتهٔ روی سنگ قبر و کتیبهٔ تابوت این آپیس هنوز باقی مانده است. بر روی این کتیبه نوشته شده است که کمبوجیه در مراسمی مذهبی جهت خاکسپاری، این گاو را به خاک سپرد.17 بنابراین خواننده باید نسبت به این مسئله نیز آگاه باشد که روایات هرودوت را نمیتوان لزوماً به اندازهٔ مدارک واقعی تاریخ ایران باستان باور نمود. مورخان حال حاضر در تلاش برای تصحیح و توجیه روایات هرودوت با به کار گرفتن ترکیبی از احتمالات (که همواره روشی خطرناک بوده است) و منابع مستند به دست آمده از مصر و خاور نزدیک می باشند (اگرچه باید به خاطر داشت که مدارک رسمی نیز همانند متون ادبی میتوانند وقایع را تحریف کرده و بد جلوه دهند). همچنین نمیتوان از نویسندگان یونانی پس از هرودوت (در رأس آنها گسنوفون، قطعات بر جا مانده از پزشک یونانی کتسیاس کنیدی، دیودور سیسیلی و پلوتارخوس) برای تکمیل روایات وی از عصری که مّد نظر اوست، استفاده نمود، زیرا بعید است که اصول و رسوم پارسیان راکد باقی مانده باشد و به نظر میرسد که مورخان یونانی بعدی در جستجوی اصالت به ابتکار روی نمیآورده اند.
(3)
بررسی کوتاه هرودوت از رسوم و سنتهای ایرانیان (131.1-140) ترکیبی از سوء تفاهمهای نسبتاً دقیق و ایده آل را تشکیل میدهد.18 هرودوت دانشی نسبی راجع به وظایف مذهبی مغان مادی داشته است، اما در روایات خود هیچ نامی از زردشت نبرده و معتقد بوده که میترا، که ایزدی مذکر است، نمونهٔ ایرانی آفرودیت (ایزد بانوی یونانی زیبایی) میباشد (131.1).19 وی همچنین بسیار بی پروا ادعا میکند که تمامی نامهای ایرانی به حرف یونانی سیگما ختم میشوند (139.1)، که البته تنها با آوانگاری یونانی اسامی، این ادعا صحیح است. این مسئله نیز نشان میدهد که هرودوت ظاهراً با زبان و خط فارسی باستان آشنایی نداشته است (اگرچه این نتیجه گیری معنادار نیست، زیرا در آن زمان زبان رسمی شاهنشاهی هخامنشی آرامی بوده است و نه فارسی باستان).20 از سوی دیگر، ادعای وی مبنی بر کنار هم زندگی کردن ایرانیان و افتخار به این مسئله (با در نظر گرفتن آنهایی که در دوردست ترین نقاط زندگی میکردند به عنوان افراد پست و فرومایه) در آن دسته از کتیبههای سلطنتی هخامنشیان که نام سرزمینها و ملتهایی را که تحت فرمانروایی ایرانیان بوده اند، در آنها به صورت فهرستهایی آمده است، اثبات میشود: در این فهرستها تنها یک استثنا وجود دارد و از نزدیک ترین افراد از لحاظ موقعیت جغرافیایی به پارسیانِ هخامنشی آغاز شده و همین طور ادامه مییابند.21
هرودوت گاهاً از واژگان فنیزبان فارسی باستان استفاده کرده (3.85.8؛ 2.110.9) و منابع ایرانی را ذکر نموده است، اما میتوان استنباط نمود که وی به هیچ وجه با یک ایرانی صحبت نکرده است. مواردی که وی جملاتی نظیر “مردانی عالم و فاضل از میان پارسیان” (1.1) و “پارسیان می گویند” (5.1) و “به گفتهٔ پارسیان” (87.3؛ 12.7) را ذکر مینماید و حتی ادعاهای وی مبنی بر دانستن چهار نقل قول متفاوت از داستان تولد و بزرگ شدن کوروش (95.1) و دیگر منابع ذکر شده توسط وی، میتواند دست دوم یا بر اساس استنتاج های خود او باشد (که با مسئله ابتکارهای وی در روایات متناقض است).22 همچنین هرودوت ادعا میکند که روایات مختلفی از مرگ کوروش را میداند (5.214.1) و دو نقل قول از نیرنگی که با استفاده از آنها داریوش سلطنت را به دست می گیرد، بیان مینماید (87.3). علی رغم این که هرودوت میگوید روایتهای وی از تولد و مرگ کوروش محتمل تر از دیگر روایات هستند، نمیتوان راجع به منشأ و منبع این روایات مطمئن بود. ظاهراً محتمل است داستانی که هرودوت آن را واقعی نمیدانسته است- که وی توسط یک سگ ماده بزرگ شده است؛ اسپَکَ (اسپکو) مادی- عقیدهای رایج و واقعی بین ایرانیان بوده است (110.1، 122). اما هرودوت داستان را به گونهای دیگر بیان کرده و معتقد است که اسپَکَ نام یک زن میباشد. عقیدهٔ وی همانند توجیه یونانی یک افسانهٔ ایرانی به نظر میرسد (شبیه سازی این افسانه به نمایش اودیپوس). با این حال، بدون توجه به نتیجه، روایات هرودوت کامل ترین و بهترین منابع موجود راجع به تاریخِ هخامنشیان میباشد.
بررسی آداب و رسوم ایرانیان توسط هرودوت، علاوه بر آن اطلاعاتی که ممکن است راجع به واقعیتهای تاریخی زندگی ایرانیان به ما دهد، می تواند به عنوان نوعی تست لیتموس** برای رفتارهای ایرانیان در روایات متعاقب استفاده شود. این ویژگی باعث میشود که بررسی وی بسیار ارزشمند تلقی شود. جامعهٔ ایرانیان به صورت سلسله مراتبی است (آداب و رسومی خاص برای سلام و احوالپرسی بین افراد طبقات مختلف اجتماعی وجود دارد). ایرانیان خود را از دیگر ملیتها برتر میدانستند و به سهولت آداب و رسوم بیگانه را پذیرفته و از لذات و شادیهای جدید استقبال میکردند. با این حال، آنها افرادی راستگو و خداپرست بوده، شجاعت در نبرد را برترین فضیلت انسانی میانگاشته اند. هرودوت صریحاً برخی از رسوم ایرانیان را تحسین مینماید (137.1) و به وضوح این حقیقت را تایید مینماید که جوانان ایرانی برای سه کار آموزش دیده اند: ” سوارکاری”، “تیراندازی” و “راستگویی” (136.1). اما همچنین میتوان اینگونه استنباط نمود که برخی از این ویژگیهای ظاهراً مثبت ایرانیان در واقع به شکستهای متعاقب سفر بزرگ خشایارشا سرعت خواهد بخشید: اعتماد به نفس آنها برای داشتن نفوس زیاد، اعتقاد آنها مبنی بر این که افرادی که بسیار دورتر از آنان زندگی میکنند افرادی فرومایه هستند و عطش آنان برای لذت و تجمل. روایات بعدی، به طور ویژه به نحوه لباس پوشیدن ایرانیان پرداخته است. به گفته هرودوت، ایرانیان از لباس مادها تقلید میکردند، زیرا نسبت به لباس خود آنان بسیار فاخرتر بوده است. سپس آریستاگوراس که از اهالی میلتوس بود ایرانیان را به خاطر پوشیدن “شلوار و دستار” در جنگ به تمسخر گرفت (3.49.5). در نبرد پلاته نیز ایرانیان ضربهٔ بزرگی از نحوهٔ لباس پوشیدن خود میخورند و یونانیان نیز لباسهای آنان را به عنوان غنیمت جنگی بر نمیدارند (2.80.9). در آخر روایات، ردای زیبایی که همسر خشایارشا به وی داده و او نیز آن را به معشوقه خود بخشیده بود، افراد خانواده سلطنتی را به تباهی میکشاند (109.9). لباس تجملی و زیبای آنان موفق به حمایت از نگرش ایرانیان راجع به اهمیت بسیار شجاعت و دلاوری در نبرد نشد.
هیچ یک از ایرانیان هرگز خود را با کوروش کبیر قابل مقایسه نمیدیدند (160.3). کوروش بی تردید ” قهرمان فرهنگی” ایرانیان بوده و این حقیقت بر نگرش هرودوت نسبت به وی تاثیر بسزایی داشته است. با این حال، میتوان گفت که هرودوت از لحاظ فرهنگی با ایرانیان فاصلهٔ کافی داشته است تا بتواند شکستهشدن غروری را که منجر به سقوط وی نیز شده است، توضیح دهد.23 اولین نمود این نگرش وی در مجازات رود گوندس (دیاله) با تقسیم آن به 360 کانال جداگانه پدیدار میگردد (189.1). از این عمل نیز به عنوان یکی از تصمیمات شوم و نا موفق کوروش برای حمله به ماساگتها که در سمت دیگر رود آراکس زندگی میکردند، یاد میشود (202.1). همچنین غرور او به طور ویژه در نادیده گرفتن درسهایی که به هنگام نجات کرزوس از تودهٔ هیزم آماده برای به آتش کشیدن وی آموخته بود، متجلی میشود. کوروش فراموش کرده بود که او نیز مانند دیگر انسانها در معرض چنین تغییراتی در بخت و اقبال که بر زندگی تمام افراد فانی تاثیر میگذارد، قرار دارد (6.86.1). کوروش با این باور که تولد او چیزی فراتر از انسان های دیگر است و با تکیه بر زنجیرهٔ ناگسستنی موفقیتهای نظامیاش (204.1) به ماساگت های چادرنشین در مرزهای شمال شرقی جهان آن روز یورش برد و به حکومت خود به گونهای ننگین پایان داد (214.1).
کمبوجیه پسر کوروش دچار جنون بود و این جنون باعث شد که او از سنن مصر و ایران تخطی کند (16.3 و 27-38). بنابراین احتمالاً باید آخرین خطابه کمبوجیه پیش از مرگش با هدف برانگیختن ابراز همدردی خوانندگان، همان گونه که بر شنوندگان ایرانی تاثیر بسیاری داشت، انجام شده باشد (65.3-66). او از حماقت کردن و به قتل رساندن برادر خویش و طالع خود در زندگی ابراز تاسف کرده و میگوید: ” آنچه باید بشود” را نمیتوان تغییر داد. در واقع، بسیار کنایه آمیز است که ستمگری بیرحم و مجنون در واپسین لحظات زندگی خویش برخی از حقایق اصلی زندگی بشر را که در تاریخ آمده است، دریابد.
عملکرد داریوش از جنبههای مختلف، نشانگر عملکرد خشایارشا میباشد. ساخت پل بر روی رود دانوب، بریدن گلوی هر سه پسر اوبازوس پارسی (48.4) و سفر ناموفق وی برای حمله به سکاها، تماماً کارهای خشایارشا نظیر ساخت پل بر تنگهٔ داردانل، به قتل رساندن پسر پیتیوس با شرایط مشابه و لشکرکشی فاجعه بار وی به یونان را پیش بینی میکند. داریوش در قانون پارسی از سلطنت به عنوان بهترین نوع حکومت در شرایطی که بهترین فرمانروا در منسب قدرت باشد، حمایت نمود (82.3)، در صورتی که او بهترین و موفق ترین پادشاه ایران نبوده است. با این حال، عملکرد بی پروای داریوش برای رسیدن به قدرت (5.71.3، 85-87) و بیرحمی وی در نگاه داشتن آن (118.3-119، 126-128) و همچنین ادعای سفسطه گرایانه وی در مورد دروغگویی و صداقت به عنوان دو راه مختلف رسیدن به یک هدف (4.72.3) بسیار نگران کننده است.24
بیشترین روایات تاریخ هرودوت راجع به خشایار شا میباشند و در واقع تهاجم وی به یونان در سال 480 نقطه عطف کارهای او به شمار میرود. در کتاب اوّل، از رفتار او مطابق استانداردهای بالای اخلاقی ایرانیان یاد نشده است. کشتن پسر پیتیوس لودیایی و دو شقه کردن وی (39.7)، سوزاندن و تازیانه زدن مدام تنگه داردانل (35.7)، به آتش کشیدن معابد تپه آکروپلیس آتن (53.8)، مثله کردن لئونیداس، شاه اسپارتیان علی رغم شجاعت وی، رابطه با همسر پسر خود و به هم زدن روابط خانوادگی برادر خویش، تماماً نشانگر ستمگری خدا نشناس میباشند. بر اساس شنیدههای ما، ایرانیان با رودخانهها با احترام رفتار نموده (138.1) و حتی پادشاه اجازه قتل فردی را برای تنها یک گناه ندارد (137.1). مثله کردن لئونیداس مسئلهای قابل توجه است، زیرا هرودوت ادعا مینماید که ایرانیان “بیش از دیگر مردمانی که تا به حال شناختهام به افرادی که در میدان نبرد از خود شجاعت نشان دهند، احترام میگذارند” (238.7). او همچنین دو مرتبه به این نکته اشاره میکند که چگونه ایرانیان زخمهای پیتئاس آگینایی را به خاطر شجاعتی که در جنگ مقابل آنان از خود نشان داده است، پانسمان میکردند (181.7؛ 92.8).
با این حال حتی خشایارشا کاملاً تهی از احساسات انسانی و صد در صد بیرحم نبوده است. این مسئله حاکی از تفاوتی شدید بین ایرانیان توصیف شده توسط آیسخولوس و هرودوت میباشد، زیرا در روایات آیسخولوس کوروش و داریوش شخصیتهایی نجیب و خوش طینت، اما خشایارشا گستاخ، بزدل و سست عنصر مینماید.25 اما هرودوت شخصیت خشایارشا را بسیار پیچیدهتر توصیف میکند. او هنگامی که در آبیدوس با مشاهده ارتش و ناوگان خود برای کوتاهی عمر بشر میگرید، پادشاهی ستمگر و بی احساس به نظر نمیرسد.
در پایان تواریخ، هرودوت داستانی دربارهٔ خشایارشا نقل میکند (113.9-108): او قطعاً هنوز یک ستمگر، اما در عین حال، مردی ضعیف است که توسط هوسهای خویش مغلوب شده و به عنوان یک پادشاه، پدر و برادر از هنجارهای رفتار نیک تخطی کرده است.26 خشایارشا پس از بازگشت از یونان، به همسر برادر خود ماسیستس (ساتراپ) علاقه مند شده و هنگامی که نمیتواند به خواستهٔ خود برسد، به دختر این زن و ماسیستس، آرتاینته، دل میبندد. نتیجهٔ نهایی شهوت رانی غیر قابل کنترل خشایارشا مثله کردن همسر برادرش و به قتل رساندن ماسیستس است. این متن در تواریخ هرودوت بیش از هر روایت دیگری از وی، نشان دهنده ضعفهای ذاتی حکومت مطلقه میباشد و اثباتی است بر ادعای اوتانس راجع به قانون اساسی پارسی مبنی بر این که پادشاه ” در تمامی رسوم پیشینیان دست برده و از نیروی خود علیه زنان استفاده مینماید و بدون محاکمه مردم را به مرگ محکوم میکند” (5.80.3).27 با وجود این، ممکن است خواننده احساس کند که خشایارشا در تار نیازهای خود گرفتار شده و بیش از این که باعث ترس و خشم شود، نیاز به ترحم دارد.
آمستریس همسر خشایارشا نیز در مثله کردن همسر ماسیستس مسئول بوده است و البته این مسئله تصویر زن در پادشاهی ایران را نمایش میدهد. هرودوت در کتاب اول خویش، در تشریح حسیات و خلقیات ایرانیان، از جایگاه زن سخنی نمیگوید. تنها مسئلهای که هرودوت در این باره بیان میدارد این است که پادشاه میتواند زنهای متعددی اختیار کند (و تعداد بسیاری معشوقه) و فرزندان آنها تا سن پنج سالگی با خویشان مادری خود زندگی میکنند. تاثیرات اجتماعی و سیاسی زنان در روایات بیشتر پدیدار میشوند. گفته میشود که در روایاتی که از زنان سلطنتی ایران موجود است، تصویر درستی از تاثیرات آنان ارائه نشده است، اما تمایل یونانیان برای ساخت تصویری از شرق به عنوان منطقهای زنانه، رو به فساد و ضعیف است و زنان سلطنتی آنان را به عنوان افرادی بیرحم، خشن، قدرتمند و انتقام جو بازتاب میدهد. به عبارت دیگر، بنا به گفتهٔ برخی یونانیان، آنان حکومت خود را بر پایهٔ الگوی مده آ یا کلوتایمنسترا- زنی که با قدرت غیر قابل کنترل، آنان را برای انجام کارهای بد قادر میسازد- بنا نموده اند.28
قطعاً هرودوت بر این عقیده بوده است که آتوسا ” قدرت تام” در دادگاه را در اختیار داشته است (4.3.7؛133.3-134). آمستریس علاوه بر مثله کردن همسر ماسیستس، شخصیتی فاسد و شیطانی نیز دارد: اشاره شده است که او چهارده پسر نجیب زاده ایرانی را “به عنوان پیشکش برای خدای زیر زمین (هادس)” زنده زنده سوزانده است (2.114.7)؛ هرچند عجولانه است اگر این تصویر از او را به عنوان ساخته محض یونانیان از زنان شرقی بدانیم. فدیمه، دختر اوتانس، به درخواست پدرش وظیفه خطرناک افشا کردن بردیای دروغین را بر عهده میگیرد و او که همسر اینتافرنس نیز بود (یکی از هفت توطئه گری که بردیای دروغین را برانداختند)، مورد تحسین داریوش قرار میگیرد.
هنگامی که همسر او و تمامی خویشانش محکوم به اعدام شدند، از او خواسته شد تا یک نفر را برای بخشیده شدن انتخاب کند و مانند آنتیگونه، او بخشیده شدن برادر خویش را درخواست نمود (زیرا می توانست همسری دیگر اختیار کند و فرزندانی به دنیا آورد، اما از آنجا که پدر و مادرش به قتل رسیده بودند دیگر نمیتوانست برادری داشته باشد). داریوش به این علت که این زن خوب صحبت میکرد جان پسر بزرگش را نیز به وی بخشید (118.3-119).29 آشکار است که همسر ماسیستس درخواست خشایارشا را رد می نماید. علم مردم شناسی تطبیقی بر تاثیرات سیاسی چشمگیر و قابل توجه همسران پادشاهان، به ویژه در جوامع سنتی مهر تایید میزند.30
دیدگاهی مبنی بر این که ایرانیان به دلیل داشتن حکومتی با ثروتی عظیم و تجملات خارجی به دست آمده از جنگها که سرسختی آنان را از بین برده و آنها را لطیف و مهربان ساخته است، موفق به تصرف یونان نشدند نیز به هرودوت نسبت داده شده است.31 بنابراین همانگونه که کوروش از ماساگتها و داریوش از سکاها شکست خوردند، ایرانیان دگر بار مغلوب مردمی مقاوم تر و ساده تر شدند. درونمایهٔ مردم مقاوم و ساده در روایات جریان دارد. در واقع، هرودوت کوروش را به گونهای ترسیم کرده که ایرانیان را برای به دست آوردن آزادی شان تحریک می کرده است تا شاید “چیزهای خوب بی شماری” نصیبشان شود (5.126.1). هرودوت همچنین نیز میگوید که ایرانیان پیش از فتح لودیا زندگی سادهای داشتهاند و به دور از تجمل میزیسته اند (71.1، 89؛ 6.207.1). اگرچه اینگونه شرحیات را باید در محیط مخصوص خودشان مشاهده نمود و از بررسی آنها در طرح تفسیری فراگیر اجتناب کرد و همچنین باید مراقب بود که متونی به پیچیدگی و ظرافت روایات را نباید به ساختاری توضیحی، پیش پا افتاده و ساده تنزل داد. آنچه هرودوت راجع به شکست ایران در تصرف یونان در سالهای 480-479 میگوید به هیچ وجه یک توضیح ساده نمیباشد. ایرانیان، برخلاف متحدان آسیایی شان که اغلب برای بزدلی شان مورد انتقاد قرار میگرفتند و مجبور بودند یا تازیانه را به جان بخرند یا به هنگام ترس بگریزند، در نبرد ماراتون (113.6)، نبرد پلاته (62.9-63) و نبرد میکال (102.9) شجاعانه و تا سر حد مرگ مبارزه کردند.32 علی رغم این واقعیت که ایرانیان به تجملات بسیار زیادی در مقایسه با یونانیان ساده زیست و فقیر دست یافته بودند (1.102.7، 3.26.8، 82.9)، بسیار ساده انگارانه است که همانند آن چه مورخان امروزی گفته اند، بگوییم که هرودوت دلیل شکست ایرانیان را نرمی به پدید آمده از تجمل میداند.
(4)
ایرانیانِ هخامنشی در تمامی روایات، هم به صورت فردی و هم گروهی، از توانایی انجام کارهای شجاعانه برخوردارند. هرودوت در هیچ قسمتی از شرح نبرد تعیین کنندهٔ پلاته در سال 479 که در آن بالاخره پیاده نظام ایران و اسپارت با هم مواجه میشوند، مردونیه و سپاهش را مبارزانی نرم و ملایم نمیداند، بلکه دلیل شکست ایران در پلاته را آنچه که ما امروزه ” فن آوریهای نظامی”مینامیم، بیان میدارد (62.9-63؛ 211.7): ” ایرانیان از لحاظ روحیه و قدرت از اسپارتیان سطح پایینتری داشتند، اما بدون زرههای محافظ و تجربه با حریف خود قابل مقایسه نبودند.” تجملات باعث تضعیف ایرانیان نشده بود: آنها هم به صورت فردی و هم گروهی خود را به روی سربازان اسپارتی میانداختند و به نیزهٔ حریف چنگ میزدند و در این مسیر از پای در میآمدند. به گفتهٔ هرودوت ” ایرانیان سربازانی غیر مسلح بودهاند که تاب مقاومت در برابر هوپلیتها (سربازان سنگین اسلحه) را نداشتهاند”.
در تواریخ، از هیچ فرد ایرانی به جز مردونیه تصویری خودستا و مغرور ارائه نشده است. او خشایارشا را برای حمله به یونان ترغیب کرد تا خود بتواند حاکمیت خشثرپاون نشین جدید را به دست گیرد (1.6.7) و پیش از نبرد پلاته اسپارتیان را بسیار تحقیر کرد (48.9، 58). با وجود این، از او به عنوان حاکمی ستمگر، وحشی و بزدل یاد نمیشود: در واقع، در آخرین تصویر ارائه شده از مردونیه، او با شجاعت تمام و تا سرحد مرگ سوار بر اسب سفید خود همراه با هزاران سرباز برگزیدهٔ خود میجنگد (63.9) و این اتفاق تنها زمانی میافتد که ایرانیان راه را برای اسپارتیان باز میکنند.
در نهایت و با تمام آنچه گفته شد خواننده باید چگونه ایرانیان و یونانیان را در تواریخ ارزیابی کند؟ قطعاً ایرانیان از لحاظ تعداد نیروها از اعتماد به نفس بالایی برخوردارند (1.136؛7. 48؛ 103.7) و تمایل به تحقیر حریف خود دارند. همچنین برخی از آنها کارهای فجیعی انجام داده اند.33 اگرچه، به طور کلی در تواریخ، ایرانیان شخصیتهایی نجیب و اصیل بوده، از نظر جسمی با ابهت ترسیم شده و همواره تمایل به انجام اعمال نیک داشته اند.34 زوپیروس که فردی اصیل زاده بوده است، گامی بسیار بزرگ برای تصرف بابل برای داریوش بر میدارد و در این راه اعضای بدن خود را مثله میکند (150.3-160). زیرا همانگونه که هرودوت میگوید ” در میان ایرانیان اعمال شجاعانه بسیار ارزشمند تلقی میشوند و به فرد اعتبار میبخشند” (1.154.3).35 در واقع، قدرت نمایشی روایات هرودوت در تواریخ، مانند ایلیاد هومر، بستگی به ارزش دشمنان یونانیان دارد. ایرانیان نیز مانند ترواییان از لحاظ اخلاقی متجاوز و خطاکار تلقی میشوند و تجاوز آنان لزوماً باید شدید و بزرگ بوده باشد که شکست آنان را از لحاظ حساسیتهای اخلاقی هرودوت و مخاطبان معاصر وی توجیه و تصدیق نماید (3.109. 8؛ 2.76.9). همانگونه که هرودوت راجع به سقوط تروا نیز می گوید: ” ایزد اینگونه مقدر نمود که با نابودی مطلق ترواییان به انسان فانی نشان دهد که اعمال نادرست، مجازاتی بزرگ از جانب وی در پی خواهند داشت” (5.120.2).
با وجود این، میتوان شکست ایرانیان را فقط مجازاتی از جانب خداوند برای تخلفهای اخلاقی آنان دانست، زیرا براساس تواریخ به وضوح میتوان دریافت که ایرانیان و به ویژه خشایارشا خطاهای استراتژیکی بزرگی انجام دادند که باعث شد در جنگ مغلوب یونانیانی شوند که تصمیمات درستی در میدان نبرد اتخاذ کردند.36 هرودوت نیز کاملا آگاه بوده است که خشایارشا در جنگ با یونان پیروز نخواهد شد. خشایارشا تنها اگر مشورتهای دماراتوس (234.7-237) و آرتمیسیا (68.8) را درک و آنان را دنبال کرده بود و به جای درگیر کردن ناوگان یونان در سالامیس به سمت پلوپونز حرکت کرده بود، اتحاد یونانیها به راحتی از هم پاشیده میشد. حتی پس از سالامیس، مردونیه از جایگاهی بسیار خوب و از حمایت شهر تبس و تمامی شهرهای مرکزی و شمالی یونان به جز آتن برخوردار بود. اگر مردونیه همان گونه که مردم تبس و آرتابازوس پیشنهاد داده بودند (2.9، 41) از زمان خود استفاده و با رشوه دادن به شهرهای یونان نفاق ایجاد کرده بود، میتوانست به راحتی و بدون جنگ پیروز شود، زیرا وحدت یونانیها بسیار ضعیف و شکننده بوده است. علی رغم این که پیاده نظام ایران نسبت به یونان و به ویژه اسپارتیان از لحاظ آموزش و تجهیزات نظامی در سطح پایین تری قرار داشت و پیروزی یونان شاید قطعی مینمود، هنوز میتوان گفت که پیروزی آنان آن چنان هم مسلم نبوده است. ایرانیان دلایل خوبی برای موفقیت در جنگ داشته اند. فردی به نام تمیستوکلس (مشهور به حیله گری و نیرنگ) بیش از هر شخص دیگری تلاش کرد تا جنگ را به نقطهای بکشاند که همانگونه که خشایارشا خواسته بود، یونانیها در سالامیس مبارزه کنند (143.7-144؛ 75.8).
افزون بر این، همانگونه که در پژوهشهای اخیر اشاره شده است، در پایان تواریخ هرودوت، فاصله اخلاقی بین یونانیان و ایرانیان حیرت آور است.37 فرمانروای اسپارتیان، پائوسانیاس، پس از پیروزی پلاته از بر چوب آویختن سر مردونیه سر باز زد، زیرا معتقد بود که ” اینگونه کارها از بربرها بر میآید و در شأن یونانیان نیست” (78.9-79). در واقع، در روایات هرودوت، بر چوب آویختن و به صلیب کشیدن از مجازاتهای مخصوص ایرانیان میباشد.38 اما هنگامی که دریادار آتنی، زانتیپوس (خانتیپ پدر پریکلس)، موافقت خود را برای به صلیب کشیدن ارتایکتس پارسی برای سنگسار کردن پسرش در مقابل دیدگان وی اعلام نمود، در واقع تفاوت بین یونانیها و بربر ها دیگر قابل تشخیص نمیباشد (120.9). حتی در کتاب اول هرودوت، اشاراتی به این نکته شده است که ایرانیان از بعضی جنبهها نسبت به یونانیان قابل تحسین تر میباشند. در متنی که مقاله حاضر را با آن آغاز کردیم (153.1)، کوروش به پیک اسپارتیان اظهار میدارد که وی هرگز موجب رعب و وحشت افرادی که در میادین فروش کالا دور هم جمع شده و به دروغ سوگند یاد میکنند و یکدیگر را فریب میدهند، نشده است. مادامی که تمرکز روایات هرودوت بر ایرانیانی حقیقت دوست که دروغ گویی و بدهکاری مالی را ننگین میدانند، است (138.1)، یونانیان افرادی به نظر میرسند که مغایر با سوگند خود دروغ میگویند و دیگران را فریب میدهند.
روایت پایانی در مجموع کتابهای هرودوت (122.9) منحصراً مربوط به این مسئله است که ایرانیان چگونه انسانهایی هستند. روزی آرتمبارس پیشنهادی برای ایرانیان مطرح کرد – زمانی که ایرانیان بر تمامی آسیا حکومت میکردند- که آن ها او را نزد کوروش بردند: ایرانیان می بایست مکان زندگی و سرزمین مملو از خشونت خویش را به جایی بهتر تغییر دهند. کوروش در پاسخ به وی گفت که آنها اگر بخواهند این کار را انجام میدهند، اما پس از آن باید خودشان را برای به زیر سلطه رفتن توسط دیگر حکومتها، آماده کنند، زیرا سرزمینهایی که به نرمی رفتار میکنند، مردمی ملایم نیز بار خواهند آورد. با شنیدن این مطلب، ایرانیان سرزمین کنونی خویش و فرمانروایی را برگزیدند.
نتیجه
پژوهشهای بسیاری بر روی تواریخ انجام شده است،39 اما مسئلهٔ حائز اهمیت این است که هرودوت در پایان کتابهای نه گانهٔ خود توضیحی راجع به دلیل شکست ایرانیان در حمله به یونان ارائه نداده است: در واقع، آنان پیرو سخنان کوروش به دشت مهاجرت نکردند. هنگامی که هرودوت صحنهٔ نهایی را نوشت (احتمالاً سال 425 یا 414) آیندهٔ یونان نامشخص و امپراتوری ایران هنوز قدرتمند و بینقص بود. علی رغم این که ایرانیان سلطهٔ خود بر جزایر اژه و دولت- شهرهای یونانی آسیای صغیر را در پی پیروزی یونان در جنگ از دست داده بودند، هنوز تهدیدی جدی برای آزادی یونان محسوب میشدند. افزون بر این، آنها هنوز بر این باور بودند که تمام مناطق آسیا متعلق به آنهاست (نکتهای که هرودوت در ابتدا و انتهای تواریخ خود موکداً به آن اشاره نموده است: (4.4.1 و 3.116.9). در سال 454 ناوگان بسیار بزرگ آتن (مشتمل بر 40 تا 200 کشتی جنگی) در مصر به دست ایرانیان نابود شد (توکودیدس،1.104، 109) و به احتمال قوی شاه بزرگ در جنگ پلوپونز یا از آتن یا از اسپارتها حمایت مینمود. وی نهایتاً در سال 412 اسپارتیان را مورد حمایت مالی قرار داد و حتی تهاجمی دیگر به یونان ترتیب داد (توکودیدس در 90.1 چنین ترسی را بازتاب میدهد). سخن کوروش به نکتهای اخلاقی اشاره دارد و هشدار دهنده است، اما اهمیت این سخن هنوز کاملاً درک نشده است. بنابراین تواریخ هرودوت با ارائهٔ چهرهای سرسخت از پارسیان تحت حکومت پادشاهی خردمند پایان مییابد. آن ها نمیتوانند و نباید در آینده دست کم گرفته شوند. پیامی که نمیتواند تنها مربوط به یونانیان سدههای پنجم و چهارم پیش از میلاد باشد.