واقعه تاریخی ترموپیل واقعا واقعیت داشت یا افسانهای بیش نیست؟!

طاهره عبدیپور
در سال 2007 سینماهای بسیاری ا کشورهای جهان شاهد نمایش فیلمی به نام 300 بود که با سرمایهٔ کمپانی برادران وارنر، کارگردانی «ژاک اشنایدر» و براساس کتاب رماننویس مشهور، فرانک میلر در هالیوود ساخته شد. موضوع فیلم، مقاومت گروه کوچکی ا اسپارتیها در تنگهٔ «ترموپیل»1 در برابر سپاه خشایارشا بود. در این فیلم تلاش شد، شکوه و فرهنگ ایران خدشهدار شد، از این رو، سربازان ایرانی به صورت موجوداتی نفرتانگیز، وحشی و فرورفته در پردههای عظیم جهالت و فاقد قدرت تصمیمگیری معرفی شدهاند که در رأس آنان نیز، خشایارشا قرار دارد؛ پادشاهی ناتوان و سیاهپوست با شخصیتی فرومایه و پست که حلقههایی در گوش و بینی دارد و با وجود داشتن سپاهی عظیم، تلاش میکند «لئونیداس»2، فرماندهٔ اسپارتی را با وعدهٔ پول و مقام تطمیع کند، چرا که از مبارزه با گروه 300 نفری او واهمه دارد.
در مقابل، یونانیان مردانی شجاع، با تدبیر، مصمم و زیباروی به تصویر کشیده شدهاند که در سایهٔ خرد و فرزانگی فرمانده شجاع خود لئونیداس، در مقابل انبوهی از سپاهیان ایرانی، حماسهای عظیم خلق کردهاند. در فیلم هیچ اشارهای به علت لشکرکشی خشاریارشا نمیشود، همچنین کشتن سفیران او و انداختن آنها به چاه توسط یونانیان، کاری شجاعانه و پسندیدهت جلوه داده شده و بدون توجه به مدارک تاریخی، هدف ایرانیان به بردگی کشاندن اروپا عنوان میشود. این موضوع انگیزهای شد تا نگارنده به تهیهٔ نوشتهٔ حاضر اقدام کند.
دولت هخامنشی و دولت شهرهای یونانی
دولت هخامنشی در قرن 6 ق.م پدیدهای شگفتانگیز در تاریخ است. این دولت جایگزین دولتهای ماد، ایلام و آشور گردید و توانست به عمر قدرتهای باقیمانده در آسیای غربی مانند «لیدیه» و «بابل» پایان دهد و عظیمترین امپراتوری جهان قدیم را با معیارهای خاص فرهنگی، سیاسی و نظامی خود پدید آورد. در این دوره ایرانیان، پرچمدار تمدن و فرهنگ جهانی شدند و ترکیبی از تمدنهای قدیم را به وجودآوردند.
تقریبا تمامی تمدنهای جهان باستان در شرق این حقیقت را پذیرفته بودند که دنیا در اختیار پارسها است، اما در آن سوی مدیترانه (غرب) یونانیان زندگی میکردند که با تردید به حرکت نظامی ایرانیان مینگریستند و نسبت به آیندهٔ خویش بیمناک بودند. کوروش پادشاه خردمند هخامنشی، پس از فتح لیدیه با یونانیان آسیای صغیر همیسایه شد که تا پیش از آن تحت حاکمیت لیدیه بودند و پس از آن ناچار به اطاعت از دولت هخامنشی شدند 3. کوروش برای اطمینان خاطر، بخش غربی آسیای صغیر را به دو ایالت «سارد 4» و «داسکلیون 5» تقسیم کرد و برای هریک فرمانروایی تعیین نمود. از آن زمانم تا پایان حکومت کوروش، یونانیان که از قدرت او در هراس بودند، از هر اقدامی که موجب خشم کوروش شود خودداری کردند فرزند و جانشین کوروش، کمبوجیه به علت گرفتاری در مصر از مستعمرات یونانینشین غافل ماند، اما داریوش اول حوزهٔ قدرت خود را از آسیا و افریقا به اروپا گسترش داد و حرکت نظامی او در سال 415 ق.م در تعقیق سکاها موجب تسخیر قسمتهایی از یونان و کوتاه کردن دست سکاها شد؛ سپس با تسلط داریوش بر سواحل غربی دریای سیاه، تجار آتنی و همسایگان آنها نیز از منافع تجاری خود محروم شدند. محاصرهٔ دریایی یونان که تکیهگاه اصلیاش برای ادامهٔ حیات سواحل دریای سیاه، مدیترانه و اژه بود، آنها را متوجه خطر جدی پارسها نمود و اختلاف میان ایران و یونان آغاز شد.
مشکلات اقتصادی، بحران جمعیت رو به رشد و عدم امکان استفاده از زمین سنگلاخی، یونانیان کشاورز را به تدریج به ملوانانی تبدیل کرده بود که تنها از راه دریا میتوانستند به زندگی خود ادامه دهند که آنها هم به دلیل محاصره دریایی ایران دچار مشکل شده بود. سرانجام اهالی «میلتوس 6» به تحریک آتنیها به سارد حملهور شده و پس از کشتن حاکمان ایرانی آن، معابر شهر را آتش زدند. [محمودآبادی، ص 22]
داریوش شورشیان را به سختی سرکوب کرد و پس از آن تصمیم گرفت آتنیها را هم مجازات کند. او برای آنکه مطمئن شود یونانیها تسلیم میشوند یا مقاومت میکنند، سفیرانی به آتن و اسپارت فرستاد و از آنها، به نشانهٔ اطاعت، آب و خاک خواست. ولی آنها سفیران داریوش را به چاهی انداخته گفتند آنجا برای شاه بزرگ آب و خاک خواهید یافت. داریوش برای تنبیه آنها سپاهی را به یونان فرستاد، اما سپاهیان او در 490 ق.م در ساحل کوچک «ماراتن 7» در 42 کیلومتری شمال آتن، شکست خوردند و به ایران بازگشتند. [بختورتاش، ص 901 و 311]
این شکست عظمت و بزرگی امپراتوری هخامنشی را کاهش نداد و داریوش قبل از جبران این شکست در 486 ق.م درگذشت. اما مرگ او، پایان دشمنی ایران و یونان نبود و لشکرکشی به یونان میراثی بود که از پدر به خشایارشا رسید.
خشایارشا پس از آنکه چهار سال را صرف بسیح نیرو نمود، در 480 ق.م با لشکری از نژادهای گوناگون به یونان حمله کرد. [همان، ص 541]
انگیزهٔ خشایارشا از لشکرکشی به یونان عبارت بود از:1. تصرف مناطق یونانینشین و تسلط کامل بر دریای سیاه.2. تلافی آتش زدن سارد 3. جلوگیری از تحریکات یونانیان در مصر 4. جواب دادن به اقدامات تحریکآمیز یونانیان پناهنده به ایران، مانند دمارات، پادشاه سابق اسپارت [بنگون، ص 07]
«هرودوت» مورخ یونانی قرن 4 ق.م بدون توجه به محدودیتهای زمانی و مکانی، شمار نیروهای خشایارشا را دو میلیون نفر میداند که با افزودن نیروهای کمکی و تدارکاتی، تعداد آنها به پنج میلیون نفر میرسید، ضمن آنکه تعداد کشتیهای جنگی خشایارشا را هم 0051 فروند دانسته است 9. [ماله، ص 132 و 232]«سیمونیدس» شاعر، شمار ایرانیان را سه میلیون، «دیودوروس» یک میلیون و «کتزیاس»008 هزار نفر دانسته است. اما به نظر اکثر 052 هزار نفر بوده باشد و تعداد کشتیها نیز بیشتر از 200 فروند نبوده است. [هیگنت، ص 411] با کمی دقت میتوان به اغراقگویی مورخان یونانی پی برد، چرا که حتی امروزه، هم نمیتوان نیرویی چند میلیونی را هزاران کیلومتر به مقصد رساند و آنها را تغذیه کرد. همچنین طول 0051 کشتی، کیلومترها از دریا را اشغال میکند.
خشایارشا سپاه خود را به دو قسمت دریایی و زمینی تقسیم کرد: کشتیهای جنگی از بندری در غرب لیدیه عازم یونان شدند و همزمان پیادهنظام به فرماندهی خود او، از راه خشکی با عبور از کانال «هلس پونت 31»(داردانل) به سوی آتن حرکت کردند و برای عبور از تنگه هم پل بزرگی ساخته شد. [زنجانی، ص 822]. پس از تصرف مقدونیه و چند شهر دیگر خشایارشا عازم آتن شد. مردم وحشتزده تلاش کردند اتحادیهای تشکیل دهند، اما اختلافات داخلی مانع این امر شد.41 سرانجام نمایندگان دولت شهرها به دعوت «تمیستوکل 51» رهبر آتن در «کورنیت»61 در شبه جزیرهٔ «پلوپونز»71 اجتماع کردند. برخی از آنها اعلام بیطرفی کردند، برخی آمادهٔ تسلیم شدند و تنها اسپارت حاضر به اتحاد شد؛ چون میدانست در صورت پیروزی ایرانیان و ورود سپاه ایران به آتن، به علت دخالت در شورشهای آسیای صغیر، اسپارت به شدت مجازات خواهد شد. [داندامایف، ص:932]
عاقبت تصمیم گرفته شد نیرویی متشکل از 0007 اسپارتی به فرماندهی پادشاه اسپارت «لئونیداس» از تنگهٔ «ترموپیل» محافظت کنند تا اهالی آتن فرصت یابند از شهر خارج شوند. همزمان کشتیهای آتنی به فرماندهی «یوری بیادس» در آبهای «آرتمیزیون 81» موضع گرفتند تا مانع از حملهٔ کشتیهای ایران به پشت مواضع یونان شوند. [ناردو، ص 301]
سپاه ایران برای ورود به آتن باید از تنگهٔ ترموپیل در 150کیلومتری شمال آتن میگذشت که شامل سه گردنهٔ باریک و گذرگاهی بین دریا و کوه بود. یونانیان که در خود توانایی مقابله با سپاه ایران را نمیدیدند و از روبهرو شدن با آنها در دشتهای باز بیم داشتند، تصمیم گرفتند با استقرار در این تنگهٔ باریک راه ایرانیان را سد کنند. [ماله، ص:232 و زنجانی، ص:432]
خشایارشا پس از انتظاری چند روزه دستور حمله به ترموپیل را صادر کرد. ابتدا به علت موقعیت خاص تنگهٔ صدها نفر از ایرانیان کشته شده و ناگزیر عقبنشینی کردند. سرانجام یک راهنمای مالیانی به نام «افی یالت 02» از اهالی «تراخه 12» با دریافت پاداش، راهی را به ایرانیان نشان داد که توانستند با دور زدن تنگه از پشت سر به یونانیها حمله کرده و موجب عقبنشینی بخش عمدهای از آنها شوند؛ اما لئونیداس و همراهانش حاضر به ترک محل نشدند و همگی کشته شدند. [هیگنت، ص 751] با مقاومت اسپارتیها، اهالی آتن فرصت یافتند به جزایر امن جنوب فرار کنند و زمانی که ایرانیان به آتن رسیدند، آنجا را خالی از سکنه یافتند و خشایارشا به تلافی آتش زدن سارد به وسیلهٔ اسپارتیها، معبد «آکروپولیس 22» را به آتش کشید. [محمد پناه، ص 47]
پس از آنکه خشایارشا از پهلو گرفتن کشتیهای آتنی در خلیج «سالامیس 32» در 01 کیلومتری جنوب آتن مطلع شد، به نیروی دریایی خود دستور حمله داد اما ناوگان او از نیروی دریایی یونان شکست خوردند. پس از آن، خشایارشا دستور بازگشت سپاه خود را صادر کرد. یک سال بعد در نبردی در دشت «پلاته 42» در غرب آتنب، یونانیهای باقیمانده سپاه ایران به فرماندهی «مردونیوس 52» را شکست دادند و بدین ترتیب در 974 ق.م حملهٔ خشایارشا به یونان به پایان رسید. [بهمنش، ص:812 و 912]
پیامدهای جنگهای ایران و یونان
غربیها در کتابهای درسی خود پیروزی دولت شهرهای یونانی را نتیجهٔ برتری دموکراسی بر خودکامگی میدانند، اما واقعیت این است که یونانیها تنها به علت برتری سلاح و تاکتیک نظامی خود پیروز شدند، همچنین آنها در میهن خود میجنگیدند اما سپاه ایران از ملیتهای گوناگون تشکیل میشد. [داندامایف، ص 072]
«اومستد» معتقد است یونانیها میتوانستند بگویند خدایان برای آنها جنگیدند، اما نبرد را فرماندهای یونانی نبردند، بلکه پارسها به علت خطاهای مکرر نظامی و سیاسی شکست خوردند. توسیدید 62 نیز معتقد است یونانیان مردمی خیانتکار و جاهطلب بودند و تنها ضعف فرماندهی ایرانیان موجب پیروزی آنها شده است. در کتاب خاطرات ناپلئون در سنت هلن نیز چنین آمده است: «دربارهٔ فتوحاتی که یونانیان به خود نسبت میدهند، نباید فراموش کرد که این گفتهها تماما از یونانیان است و گزافگویی آنها هم مسلم است و از پارسها نوشتهای به دست نیامده تا با گفتهٔ یونانیان سنجیده میشود. [محمودآبادی، ص 73]
به نظر ویل دورانت جنگهای ایران و یونان بزرگترین واقعهٔ تاریخ اروپا است. به برکت این جنگها یونان توانست با آزادی کامل و بدون پرداخت مالیاتهای سنگین به تجارت خود ادامه دهد و ثروتی عظیم گرد آورد که خود موجب آغاز رونق و شکوفایی آتن در عصر طلایی پریکلس شد. [دورانت، ص 362] از سوی دیگر شکست در این جنگها اگرچه برای امپراتوری بزرگ هخامنشی، تنها یک ناکامی کوچک در یکی از نواحی مرزی بود، البته خشایارشا نتوانست از میراث پدر به شایستگی نگهداری کند. پس از جنگهای ایران و یونان، پارسها برتری اقتصادی و نظامی خود در دریا را از دست دادند، در مصر و بابل روح طغیان و استقلالطلبی قوت گرفت، بیشتر سرداران قدیمی داریوش کشته شدند و یا از زندگی سیاسی کناره گرفتند و خشیارشا روز به روز بیشتر به صورت یک پادشاه خودرأی درآمد که میخواست بر سرزمینی پهناور حکومت کند، بدون آنکه رنج و کوششی را که لازمهٔ یک رهبر سیاسی است، بر خود هموار سازد. پس از مرگ او، به تدریج مقدمات سقوط این امپراتوری بزرگ فراهم شد. [بهمنش، ص 042]
سابقهٔ دشمنی ایران و یونان
سابقهٔ دشمنی ایران و یونان به سالهای اولیهٔ بنیانگذاری امپراتوری هخامنشی توسط کوروش باز میگردد. تاریخ این دو کشور حدود قرن درهم گره خورده ولی در طی تاریخ فرایند آن همواره به زیان ایرانیان رقم خورده است.، چون بیشتر منابع تاریخی این دوره توسط یونانیانی چون هرودوت نوشته شده است.
متأسفانه منابع ایرانی، مانند کتیبهها و لوحههای گلی، اطلاعات ناچیزی در مورد جنگهای ایران و یونان در اختیار ما میگذارند. به نوشتهٔ «اومستد» تاریخ امپراتوری هخامنشی در متون غربی به صورت یک رشته رویدادهای بیارتباز نشان داده میشد که تنها زمانی معنا پیدا میکرد که درون داستان دولتهای کوچک یونانی گنجانده شود که معمولا با تعصبات ضد ایرانی در آمیخته بود. [ناردو، ص 01،11 و 21]
یونانیان همهٔ غیر یونانیان را بربر 82 میدانستند، «ایسوکراتس 92» مشهورترین فرد از خطبای آتنی در نیمهٔ قرن 4 ق.م همواره دولت شهرهای یونانی را به اتحاد علیه بربرها به ویژه ایرانیان تشویق میکرد. او ادعا میکرد که ایرانیان بزدلاند و شایستگی جنگی ندارند، بنابراین یونانیان برای غلبه بر ایشان مشکلی ندارند. او در تحقیر ایرانیان تنها نبود. «ارسطو» نیز معتقد بود بربرها، که ایرانیان برجستهترین آنها بودند، بردهاند و حکومتم یونانیان بر بربرها کاملا طبیعی است. [همان:9]
معمای ترموپیل
ماجرای نبرد ترموپیل براساس روایت مورخان یونانی بیشتر به افسانه شبیه است تا واقعیت؛ اما داستانپردازیهای آنها در مدارس به کودکان تدریس و به واقعیاتی تبدیل میشد که هیچکس در درستی آن شک نمیکند؛ اما حقیقت مطلب جز این است. روایت «افوروس 03» از ترموپیل شامل مهملاتی چون پیشنهاد صلحآمیز خشایارشا به لئونیداس و پاسخ متکبرانهٔ او و یا حملهٔ لئونیداس به مقر خشایارشا در شب پیش از حملهٔ نهایی است و یا روایت «آریس تیدس 13» که مینویسد: «لئونیداس علیرغم این که در محاصرهٔ نیزهداران پارسی قرار داشت به راه خود ادامه داد و تاج شاهی را از سر خشایارشا برگرفت». [همیگنت، ص 13 و 53]
به نوشتهٔ هرودوت پس از آنکه پارسها در توموپیل یونانیان را غافلگیر کردند، آنها باهم به مشورت پرداختند. عدهای میخواستند مواضع خود را ترک کنند لی عدهای خواهان مقاومت بودند. هرودوت هرگز نمیگوید رأی نهایی لئونیداس چه بود؛ تنها مینویسد او متحدان پلوپونزی را مرخص کرد، چون دید آنها تمایلی به جنگ ندارند، نه آنکه خود آنها با بینظمی محل را ترک کردهاند. اما حقیقت مایهٔ بدنامی است و مقبولتیی ندارد، چون افتخاری را که این افسانه نصیب لئونیداس کرده است کاهش میدهد. سران اسپارت در مورد رفتار متحدان، به طور خصوصی به هم میگفتند با زنده کردنن حقایق، چیزی به دست نخواهند آورد. [همان؛951 و 061]
سربازان پلوپونزی هم که به دستور لئونیداس به «دراکوسی پیل 23» رفتند تا با پارسها بجنگند، پس از عبور از معبر شرقی، گریختند و لئوفیداس زمانی خبر موفقیت «هیدارنه 33» سردار پارسی را دریافت که زمان برای عقبنشینی دیر شده بود و چارهای به جز ماندن نداشت. [محمودآبادی، ص 361]
انگیزهٔ لئونیداس از ورود به نبردی از پیش شکست خورده، همواره موضوعی مورد بحث میان مورخان بوده است. عدهای معتقدند این اقدام او پوششی برای عقبنشینی آتنیها بوده و یا او خود را قربانی کرده تا ائتلاف ضد ایرانی دولت شهرها از هم نپاشد. عدهای نیز معتقد وجود لئونیداس و یارانش میتوانست در روزهای بعد در جلوگیری از هجوم پارسها مفیدتر باشد. عدهای نیز افسانهٔ مقاومت 300اسپارتی را دروغ دانسته و علت سقوط ترموپیل را نه قلت نفرات بلکه عدم کفایت آنها در دفاع از تنگه دانستهاند. بههرحال نکتهای که اهمیت دارد این است که لئونیداس نتوانست مانع از پیشروی ایرانیان شود و این تبلیغات اسپارتیها است که ترموپیل را به مشهورترین برگ تاریخ نظامی اسپارت تبدیل کرده است. [همان؛931 و داندامایف،052] بر اساس روایتی افسانهای، لئونیداس و یارانش با مرگ قهرمانهٔ خود، پیشگویی کاهن معبد دلفی را محقق کردند که نجات اسپارت را در گرو کشته شدن یکی از دو پادشاه آن دانسته بود 43. اما این داستان بیاعتبار افسانهای است که پس از نبرد یافته شد و هرودوت نیز آن را پذیرفت؛ که توجیهی است بر حقیقت ناخوشایند ترک میدان نبرد توسط متحدان پلوپونزی اسپارت. [هیگنت، ص 851]
سقوط ترموپیل برای یونانیان بسیار دلسردکننده بود و اسپارتیها برای بازگشت حس اعتماد به نفس به متحدان خود، با صدور بیانیهای رسمی، مدعی شدند که لئونیداس و یارانش براساس طرحی از پیش تعیین شده به استقبال مرگ شتافتند. احساسات مردم یونان با شنیدن این داستان به شدت تحریک میشد و لئونیداس که ممکن بود به دلیل اهمال در حفظ تنگه و قربانی کردن بینتیجهٔ افرادش مورد سرزنش قرار گیرد به لطف سرانجام قهرمانانهاش به افسانه تبدیل میشد. افسانهای که به شکلی هنرمندانه توسط هرودوت رواج یافت و با مقبولیت گسترده روبهرو شد و بزرگنمایی از یک درگیری کوچک به واقعیتی تبدیل شد که هیچکس در صحت آن شک نمیکند و حقیقت نبرد ترموپیل به صورت یک معمای حل نشده باقی مانده است.
هرودوت نکتهٔ مهمی را نیز فراموش کرده و آن این است که براساس قوانین اسپارت، فرار از میدان جنگ، مجازات مرگ را در پی داشت و بر مزار کشتهشدگان اسپارتی در ترموپیل چنین نوشته شده است: «ای رهگذر، از اینجا به آتن برو و به مردم شهر خبر بده که ما سربازان اسپارتی در اطاعت از قانون، جان خود را فدای میهن کردیم.»[همان: 951 و 761]
این ماجرا از اواخر قرن 18م.الهامبخش عشق به وطن و آزادی شد. در جریان انقلاب فرانسه، مقاومت ترموپیل، الگوی شهروندان فرانسوی در دفاع از انقلاب بود. در جریان جنگهای داخلی امریکا، اصطلاح «یک ترموپیل دیگر بساز» رواج یافت. پس از جنگ جهانی اول، تشکلی در آلمان برای جستوجوی قبر سربازان کشته شده در ترموپیل به وجود آمد و این نبرد را به مظهر میهندوستی تبدیل کرد.
بر لبان سربازانی کمه ظاهرا با روحیهٔ انساندوستی تربیت میشدند، شعر «سیمونیدس» به نام «همان طور که قانون خواسته است» جاری بود. در جمهوری وایمار و تشکیل «رایش سوم» در آلمان، ناسیونال سیوسیالیستها به نبرد ترموپیل سوگند یاد میکردند. «هرمان گورینگ» فرمانده آلمانی در سخنرانی خود به مناسبت دهمین سال به قدرت رسیدن نازیها، ماجرای ترموپیل را مورد استناد قرار داد تا شکست سپاه آلمان در «استالین گراد» را توجیه کند. او پیشبینی کرد شعر «سیمونیدس» با توجه به ماجرای استالین گراد، بازسرایی جدیدی پیدا کند بدین شرح: «به آلمان بیا و حکایت کن که ما را در استالین گراد در حال نبرد دیدهای، همانطور که قانون شرافت و جنگاوری به چنین نبردی برای آلمان فرمان داده است.»
در سالهای دهههای 60، «اسکار کاکوشا» نقاش معروف اتریشی در دانشگاه هامبورگ، یک تصویر بزرگ سه قسمتی را به نمایش گذاشت که در آن سپاه ایرانی حملهکننده به یونان، با بلشویکهای روسی، به صورتی یکسان معرفی میشوند. او با این کار سالن دانشگاه را به صحنهٔ نبرد برای نجات اروپا از شر شرقیهای تبدیل کرد!
(به تصویر صفحه مراجعه شود) در آغاز قرن 21م.فیلمهایی ساخته شد تا از کراهت جنگهای پر از خونریزی بکاهد. آنچه مهم بود، بازسازی وفادارانهٔ تاریخ نبود، بلکه روایتی عامهپسند از مرگ قهرمانانهٔ اسپارتیها بود. اولین روایت سینمایی از نبرد ترموپیل در سال 1962م. با عنوان «شیران اسپارتی» روی پردهٔ سینماها رفت و اکنون نیز دوباره 003 اسپارتی به مصاف ملت ایران میروند تا عظمت و شکوه تمدن آنها را زیر سؤال ببرند. [سایت رادیو زمانه]
به نظر میرسد با پدیدار شدن پیشرفتهای علمی و فرهنگی ایران در عرصههای گوناگون، دشمنان دیرینهٔ این ملت درصدد برآمدهاند، علاوه بر توطئههای سیاسی و اقتصادی خود، از زاویهٔ فرهنگی نیز جنگ جدیدی را علیه تمدن و فرهنگ ملت بزرگ ایران آغاز کنند. هوشیاری ملی، اتحاد و بصیرت علمی، لازمهٔ ایستادگی در برابر این تهاجم است.