علل اجتماعی ظهور نهضت مزدک
نوشته صدیقه اکبری – دانشجوی دوره دکتری تاریخ دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات تهران
نهضت مزدک هم از دیرباز مورد توجه مورخان و پژوهشگران تاریخ ایران بوده است و از دیدگاه های مختلف مورد اعتنا قرار گرفته. برخی آن را جنبشی مردمی و برخاسته از دل نیازهای عمومی توده ها به شمار آورده اند و جمعی نیز بر آن سرند که این واقعه، حادثه ای گذرا بیش نبود و ناشی از بی اقبالی های ایرانیان و شاهان ساسانی در دوره تلخی از حیات ملی آنان بوده است. هر چه هست که بعد از این پیشامد اسف بار همیشه قلم در دست دشمنان مزدک بوده، حتی یک تن از وقایع نگاران سالها و قرن ها نیز در مورد این مصلح اجتماعی، سخن به انصاف نگفته است. بررسی علل وقوع جنبش، نحوه اوج گیری و فرود آن، موضوعی است که با ملاحظه جمیع جهات بی طرفی در یک تحقیق علمی، مورد اعتنا قرار گرفته است و شاید بتوان ادعا کرد که منابع گوناگونی نیز مورد استفاده بوده است.
مقدمه
بررسی جنبش مزدک در عصر ساسانیان با توجه به منابع موجود که اکثرا حدسیات و ادعاهای دست دوم و بی اساس و احتمالا خصمانه است کاری است که نتیجه آن قابل اعتماد نخواهد بود به خصوص اگر توجه کنیم که جنبش مزدکیان به طور جدی در تلاش بوده است تا ساخت جامعه ایران را دگرگون کند. منابع حتی در مورد محدود در رابطه با زمان حدوث وقایع اطلاعات دقیقی در اختیار ما نمی گذارند. این مسئله با توجه به کثرت فرقه ها و گروه های اجتماعی بی شماری که با هم در ارتباط بودند و بر هم تاثیر می گذاشتند، نیز تا حدودی تشخیص مسائل خاص را مشکلتر می کند. منطقه بین النهرین که جایگاه مکاتب و آیین های تلفیقی بوده است باعث شکل گیری عقاید گوناگونی است که به تاثیر از آن ها جنبش مزدک نیز در ایران عصر ساسانی ظهور پیدا کرده است. از طرف دیگر جامعه ساسانی به عنوان یک حکومت متمرکز که آیین زرتشت را رسمیت می بخشد و قوانین و سنت های اجتماعی خاص را برای حفظ نظم اجتماعی فراهم می آورد تا جائیکه قشربندی سرسخت و تقریبا غیر قابل تغییر به وجود می آورد و در نهایت طبقات گوناگون جامعه از وجوه مختلف مانند امتیازات، امکانات و حتی لباس از همدیگر تفکیک می شده، هرگونه جنبشی که این نظم طبقاتی را انکار می کرده، با دو طبقه ممتاز جامعه ساسانی در افتاده است یعنی اشرافیت و روحانیت زردشتی، از آنجائی که انتقال مفاهیم و اطلاعات تاریخی نیز در دست گروه هایی از زیر مجموعه دو طبقه مورد اشاره بود، یعنی دیوانیان، بنابراین طبیعی است که مسائل مربوط به آن را وارونه جلوه دهند و قضاوت ها را با مشکل مواجه نمایند به هر حال مطالبی که جمع آوری شده است با توجه به منابع دوره ساسانی و نظرات نویسندگان متاخر در این زمینه است و سعی بر این بوده که زمینه های اجتماعی اقتصادی و سیاسی ظهور جنبش مزدک مطرح گردد و تاثیر آن بر ساختار طبقاتی جامعه ساسانی مورد توجه قرار گیرد.
اصل و نسب و محل تولد مزدک
کلمه مزدک با فتح میم از مشتقات مزدا است که در زبان اوستایی به معنای یکی از صفات خداست. ضبط این کلمه در کتب پهلوی و امکان قرائت آن با فتح و کسره یا میم ممکن است.
نام پدر او را مورخان مختلف نوشته اند ابوریحان بیرونی «همداوان (ابوریحان، ۱۳۶۳، ۳۱۱) و ابوعلی مسکویه قامارد» و دینوری مازیار می دانند ولی ظاهرا این اختلاف ناشی از استنساخ نسخ مختلف است و الا اسم پدر مزدک چنانکه از ترجمه پهلوی اوستا برمی آید بامداد بوده است که در پهلوی «بامدات» نوشته شده است.
(ترجمه پهلوی وندیداد از نسک های بیست و یک گانه اوستا فرگرد چهارم) که این کلمه بعدها «بامداد» شده است. حمزه اصفهانی او را «بامدادان» ذکر نموده است. به هر حال در ترجمه پهلوی مزدک بامدادان نوشته شده و نباید با الف و نون جمعی اشتباه شود. چنانچه در نوشته های پهلوی مثال برای این الف و نون مثل خسرو قبادان یعنی خسرو پسر قباد و اردشیر بابکان یعنی ادشیر پسر بابک زیادست. (نقوی، ۱۳۵۲، ۳۲)
گردیزی گوید مزدک بن بامداد در زمان قباد بیرون آمد. (گردیزی، ۱۳۶۳، ۸۰۰) در هر صورت اکثر مورخین از وی به عنوان مزدک پسر بامداد یاد کرده اند اسم مزدک و پدرش هر دو ایرانی است. بنابراین مزدک ایرانی است خواجه نظام الملک می گوید:
مزدک مردی بود که از سرزمین عجم بیرون آمد در مورد محل تولد مزدک اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد. دینوری او را اهل استخر فارس و بیرونی از نساء دانسته است. طبق گفته معجم البلدان (نقوی، ۳۲) رودخانه ای هم به همین اسم اکنون در منطقه نرماشیر بم وجود دارد.
همچنین شهری در فارس بنام نساء بوده که هم اکنون شهر بیضاء می باشد.
عده ای مزدک را اهل نیشابور دانسته اند و بعضی از محلی دانسته اند که خرابه های آن هم اکنون معروف به تخت جمشید است. (پیرنیا، ۱۳۷۵، ۲۰۶)
تعدادی از مورخین نیز مزدک را با زرتشت (بوندس) که بعدا درباره او بحث خواهیم کرد یکی دانسته اند.
بنابراین محل تولد مزدک را همان محل تولد زرتشت (بوندس) می شمارند. چنانچه دکتر جواد بهمن می گوید که مزدک ظاهرا بر خلاف شهود اهل فسا یا استخر که در واقع مولد زرتشت است نبوده، بلکه وی بر حسب روایت طبری در محلی بنام «مزار» (مادرایا madh raye یا مندریه هم خوانده شده است) در ساحل دجله و در جای «کوت العماره» امروز است ولادت یافته و این سرزمین از قدیم محل سکونت فرقه های متعدد بوده است و هنوز از فرقه گنوسی آنجا هستند. (بهمنی، ۱۳۵۷، ۲۵۵)
بعضی بر این امر صحه گذاشته اند و نوشته اند «مزدک» در بابل در شهر «ماردیا» در کرانه دجله به دنیا آمد. (بائو زانی، ۱۳۵۹، ۹۲۰)
نویسندگان منطقه خراسان بر تولد مزدک در این ناحیه تکیه دارند. ابوعلی بلعمی می گوید مزدک از زمین خراسان بوده است. از شهر نساء (بلعمی، ۱۳۵۳، ۹۶۷) بنابراین ابو ریحان و حتی مورخان معاصر از جمله حسن پیرنیا مشیرالدوله همانطور که گفته شد با وی متفق القولند. در بعضی از نوشته ها هم از شوش و تبریز نام برده شده است پس می توان چنین نتیجه گرفت که محل تولد او از مناطق یاد شده خارج نیست و بین فارس و خراسان احتمال بیشتری نسبت به سایر مناطق وجود دارد. چون ناحیه فارس ممکن است با محل تولد زرتشت خورگان اشتباه فرض شده باشد. پس به احتمال قوی محل تولد او ناحیه خراسان و حوالی نیشابور بوده است.
اوضاع سیاسی ایران در آستانه ظهور مزدک
جنگ هیاطله
در این زمان قومی به نام هپتال Heptal که از چین آمده بودند به نواحی تخارستان و سیستان که به تازگی کیدان ها از آنجا رفته بودند هجوم آوردند این هپتالیان را هونهای سفید نیز نامیده اند.
(مشکور، ۴۲۳) مسعودی می گوید هیاطله همان سفرویانند که میان بخارا و سمرقند اقامت دارند.
(مسعودی، ۲۳۸)
نقوی می نویسد: ملک هیاطله به نام او «آخشنواز (خوشنواز)» در سرزمین بلخ و بخارا حکومت می راند و بر مردمان ستم می کرد و بر مذهب قوم لوط بود. بیشتر مردمان از پادشاهی او بگریختند و به نزدیک پیروز پادشاه ایران رفتند. پیروز پنج رسول فرستاد و او را از ستم منع نمود و در نهایت آهنگ او کرد. (نقوی، ۸۲)
پادشاه هیاطله قصد داشت که با پیروز پادشاه ایران صلح کند به شرط اینکه شاه ایران دختر خود را به او بدهد. پیروز پذیرفت ولی بجای دختر خود کنیزکی را برای او فرستاد. خوشنواز حیله را دریافت و از شاه ایران خواست که عده ای صاحب منصب ایران برای تعلیم قشون او و جنگی که در پیش دارد بفرستد پیروز فرستاد و پیغام داد که این اقدام جواب حیله ات. بنا به گفته پیرنیا مشیرالدوله قصه فرستادن کنیز به جای دختر پیروز ساختگی است و از این جهت این روایت جعل شده که بر ایرانیان مزاوجت خان هیاطله وحشی با دختر شاه ایران گران بوده است. (پیرنیا،
(304
به هر صورت جنگ میان طرفین درگرفت و پیروز شکست خورد و فرزندش قباد به عنوان گروگان نزد شاه هیاطله باقی ماند. گفته شده است که پیروز برای بازخرید و آزاد کردن فرزند ناگزیر میزان مالیات سرانه (باج) از اهالی را افزوده بعد که خود او نیز به چنگ هپتالیان افتاد به خاطر نجات جان خویش چهل مول (واحد پول) بپردازد. در سرزمین تحت فرمانروایی او توانستند با زحمت بسیار بیست مول پول گرد آورند.
خزانه دولت نیز به خاطر جنگهای پی در پی خالی شده بود. بنابر این در برابر ده کیسه باقیمانده فرزند خود قباد را به گروگان گذاشته بود. (پیگولوسکایا، ۱۳۶۹، ۵۲۱) به هر حال پیروز توانست این شکست و ننگ را تحمل کند مجددا پیکار را در پیش گرفت و در جنگ کشته شد.
بلاش (ولگاش) بعد از برادر بر تخت نشست. (۴۸۳، ۴۸۷)
او یک ماه به سوگواری نشست او همانند پدرش سخن از نیکی می گفت و از بزرگان درگاهش خواست که با او گستاخ نباشند و هر گاه او به خشم آمد آنها پوزش بخواهند.
هر آن گه که گویی که دانا شدم به هر دانشی بر توانا شدم چنان دان که نادان تری آن زمان مشو بر تن خویش بر بدگمان
وقتی خبر مرگ پیروز به «سوخرای سپهبد از شهر شیراز و مرزبان زابلستان و بست و غزنین و کابلستان رسید جامه بر تن درید و آنگاه سپاهی گرد آورد و نامه ای به بلاش نوشت که از مرگ پدر غمگین مباش و این پند پیشینیان بشنو:
که این مرگ هر کس بخواهد چشید شکیبایی و نام باید گزید کنون من به دستوری شهریار بسیجم بر این گونه بر کارزار من اینک به مرو آمدم کینه خواه نماند به هپتالیان کاخ و گاه
بنابراین سوخرا به مرو آمد و نامه به پادشاه هپتالیان نوشت و آماده نبرد گردید. پس از جنگ و کشتار زیاد خوشنواز پیشنهاد صلح و آزادی قباد را داد. (ناظری، ۱۳۶۹، ۵۲۱)
بدین ترتیب پادشاه هیاطله راضی شد که اسرا و غنائمی که از سپاه پیروز برده بود با فیروزدخت دختر فیروز مسترد دارد. به شرط اینکه مبلغی خراج بپردازد. بنابراین دربار ایران این پیشنهاد را پذیرفت و از این زمان به بعد به طور رسمی ایران قبول خراج نمود. بنابر این سوخرا توانست با قباد از جیحون پیروزمند بگذرد. و بیشتر امور کشور به وی سپرده شد و تا چهار سال توانست نظم و انظباطی به کشور دهد.
قباد از تو در کار داناتر است بدین پادشاهی تواناتر است
بلاش جای خود را به قباد داد. قباد به استخر آمد و به تخت نشست در این هنگام او شانزده ساله بود. و از شاهی بهره چندانی نداشت و سوخرای همه کارها را پیش می برد تا قباد ۲۳ ساله گشت پس سوخرای به دستور او به شیراز آمد و فرمان می راند ولی رازداران قباد از او بدگویی می کردند.
ز گنج تو آگنده شد گنج او بباید گسست از جهان رنج او
سپس قباد با کمک شاپور او را بر کنار کرد و به قتل رساند. (ناظری، ۵۲۱)
در چنین محیطی می توانست نهضت مزدک رسمی گردد. این پادشاه تقریبا از سال ۴۸۷ تا ۵۳۱. م دو دفعه به سلطنت رسید و یکی از پادشاهان بزرگ سلسله ساسانی بود که نسبت به پادشاهان زندگی دشوارتر و مشقت بارتری داشت. دوران جوانی را همانطور که گفته شد نزد هیاطله سپری نمود. در دوران پادشاهی یکبار به زندان افتاد و توانست جان سالم بدر ببرد از مهمترین وقایع که در زمان پادشاهی او رخ داد ظهور مزدک بود این مسئله از آن جهت با اهمیت است که او توانست نظر قباد را به آیین خود جلب کند ولی در نهایت قباد دست از حمایت مزدکیان برداشت و به قتل عام آنان رضایت داد.
در زمان قباد صلح هشتاد ساله ایران و روم شکسته شد و جنگ رخ داد. دولت روم طبق مواد صلحی که بین یزد گرد دوم و تئودروس منعقد کرده بود متعهد شده بود که برای نگهداری پادگانی در دربند قفقاز سالیانه مبلغی به دولت ایران بپردازد این مبلغ در تمام مدت صلح پرداخت نشده بود قباد برای اینکه خراج موعود را به خاقان هیاطله بپردازد از قیصر روم اقساط عقب مانده را خواستار گردید و حتی حاضر شد که مبلغی را به عنوان غله از روم بگیرد. ولی قیصر به خاطر اختلاف انداختن بین قباد و هیاطله نپذیرفت. سپس آناستاسیس Anastesis امپراطور روم شد. امپراطور تازه معتقد شد که چون ایران در موقع خود هزینه ها را مطالبه نکرده مرور زمان این حق را منتفی کرده است. بنایر این در سال ۵۰۲ جنگ بین دو کشور شعله ور گردید. (مشکور،
(419
گویند قباد در ابتدای سلطنت به طرف خزرها متوجه شد که در سواحل غربی دریای خزر به تاخت و تاز در ممالک همجوار ایران اشتغال داشتند. قباد بر آنها غلبه یافت.
ساویه ها در سال ۵۱۵ میلادی که با خزرها خویشاوند بودند به آن سوی قفقاز رسوخ کردند و قباد مجبور شد که یک رشته اقدامات دفاعی علیه ساویه ها انجام دهد. (دیاکونوف، ۱۳۴۶، ۴۸۸) توسعه احساسات ضد یهود در بین عامه جنگ برادرکشی و آشوب دوران او را پر از هرج و مرج ساخته بود. و این مسئله از زمان پیروزی قباد آغاز شده بود بدین ترتیب که یهودیان گرفتار شکنجه و کشتار شدند. و سبب آن انتشار این خبر بود که یهودیان دو تن از موبدان زرتشتی را زنده پوست کنده اند. این کشتار ظاهرا در شهر اصفهان که مسکن جماعت کثیری از یهودیان بود شدت بیشتری یافت و تا زمان قباد ادامه پیدا کرد. (زرین کوب، ۱۳۶۴، ۴۶۲)
حمزه اصفهانی قباد را “قباد پیروز بر آیین ” نامیده ولی می گوید که به سبب اینکه در ایام فتنه مزدک فرمان داده بود او را پادشاه نشمردند. (حمزه اصفهانی، ۱۳۵۵، ۲۵۳)
بی گمان قباد سیاستمداری کارآزموده و خردمند و تیزبین بود و چون در دوران پادشاهی پدرش ایران دچار تحولات زیادی گردید و قباد از دوران کودکی شاهد این تحولات عظیم بود و خود نیز دچار مصیبتهای زیادی در هنگام اسیر بودن شده بود بنابراین نسبت به مسائل و سیاست آن زمان وقوف و آگاهی داشت و به همین دلیل به سرعت خود را با محیط و حرکتهای اجتماعی سازگار کرد و در طول دوران پادشاهی توانست از راههای مختلف برای حل مشکلات موجود بهره گیری کند.
جنگاوری چیره دست و لایق به شمار می رفت چون دو بار بر اریکه شاهنشاهی تکیه زده بود به همین جهت دوران پادشاهی او طولانی گردید. وقتی که به قدرت رسید توانست ایران را کشوری نیرومند بسازد و جهان داری کند.
چون وضع کشور را نابسامان و دچار آشفتگی و اختلال دید و موبدان و مرزبانان نیز با او به مخالفت برخاسته بودند از فرصت استفاده کرد و به گروه مزدکیان که به حمایت از او بر خاسته بودند پیوست. (حکمت، ۱۳۸۰، ۱۷۲) و به کمک آنها توانست تا حدودی وضعیت نابسامان اقتصادی را سر و صورت بخشد. علاوه بر آن او با پیروی از آیین مزدکیان گمان کرد که خواهد توانست موبدان و اشراف را لگام زند ولی در روزگار جوانی نمی توانست همه پیامد های ناشی از ارتباط خود را با مزدکیان پیش بینی کند. سیاست او نسبت به اعمال و رفتار مزدکیان که بعدا از آن بحث خواهد شد اغماض روا می داشت و نسبت به شکایاتی که در این زمینه می شد ترتیب اثر نمی داد. قباد از سال ۴۸۸ تا سال ۴۹۸ میلادی از مزدکیان حمایت می کرد. (دهخدا، ۱۳۵۵، ۲۶۴) زمانی که جاماسب بر تخت نشست بزرگان جسارت نیافتند که قباد را به مرگ محکوم کنند از اینجا می توان دریافت که در میان بزرگان مقامی بزرگ و طرفداران زیادی داشت بنا به گفته بارتولد در زمان پادشاهی او اعتبار تاج و تخت به حساب ضعیف شدن اشرافیت بزرگ و حفظ اشرافیت کوچک (دهی) دهقانان بر اراضی و اداره امور محلی بود. گردآوری مالیات و مالکیت کاملتر مردم روستا انجام گرفت بنابراین سیاست قباد این بود که بیشتر به بزرگان و زمین داران میانه حال تکیه کند.
گفته شده است که هدف قباد از جنگ با رومیان ثروتمند شدن بود. غنائمی که از جنگ با رومیان بدست آمد باعث پر شدن خزانه گردید. بنابراین سپاهیان مهاجم پس از تصرف شهرها به غارت می پرداختند و بزرگان و سپاهیان نیز از این طریق ثروتمند می شدند حمله قباد به روم شرقی تا حدی اعتبار پیشین ایران در زمینه سیاست خارجی را احیاء کرد سیاست خارجی فعال او موجب کاستی مبارزه طبقاتی گردید. سپاه نیز که هسته اصلی آن را دهقانان و زمین داران متوسط تشکیل می دادند از این تلاشها سود برد و همین فعالیت جدید سیاسی قباد باعث تضعیف مزدکیان در نهایت کار گردید. (پیگولوسکایا، ۴۸۱)
قباد در هنگام ضرورت و قدرت یافتن بعضی از اشراف که تهدیدی برای او به شمار می آمدند به طرق مختلف زمینه قتل آنها را فراهم می کرد. چنانچه گفته شده است هنگامی که او با پشتیبانی هیاطله و زرمهر سوخرا مجددا به سلطنت دست یافت و زرمهر به او به عنوان دست نشانده خود می نگریست.
بنابراین قباد تصمیم گرفت سنگ را با سنگ خرد کند. به کمک شاپور از خاندان مهران «زرمهر» را بر کنار نمود و این ضرب المثل را گفت که باد سوخرا بشکست و باد مهران برخاست. (زرین کوب، ۴۶۲)
حمزه اصفهانی گوید قباد شهر هایی ساخت یکی در میان حلوان و شهر زور به نام ایران سارکواذ و دومی در جاجان (جرجان) و ابرشهر بنام شهر آباد کواد و دیگری در فارس به نام به آز آمد کواذ که همان ارجان است و دیگری شهری بنام ولاس گرد، بدین ترتیب اگر فرصت می یافت به آبادانی می پرداخت.
قباد اصلاحاتی که راجع به خراج در نظر گرفت و عاقبت جانشین او موفق به اجرای آن شد مبتنی بر عدل و احسان و شفقت بود اصلاحی که برای رفع قحط و غلا که برای اصلاح حال رعیت بود. گرچه نویسندگان رومی دشمن خود را مورد تهمت قرار دادند چنانکه پروکوپیوس گوید: “ایرانیان چون وارد شهر آمد شدند کشتاری بزرگ کردند و اهالی را به اسارت بیاوردند تا از میان آنان هرکس نجیب تر و اصیل تر است او را به غلامی خویش گیرند”. (کریستن، سن ۳۶۴) از رفتار قباد نمایان است که تا حدی اخلاق انسان دوستی مزدک در او موثر بوده است.
اوضاع اقتصادی و اجتماعی ایران در آستانه ظهور مزدک
در سالهای پادشاهی پیروز و بلاش و همچنین قباد فلاکت های طبیعی متعددی گریبانگیر مردم کشور شد کمبود محصول و قحطی های پی در پی گرسنگی توده های مردم را دچار فقر کرد در حدود سالهای ۴۹۹ و ۵۰۰ میلادی در زمان پادشاهی قباد هجوم ملخ فعالیت توده های مردم را به کلی محدود ساخت (پیکولوسکایا، ۴۳۲)
اخباری در دست است که پیروز پادشاه ساسانی کوشید تا تسهیلاتی در زندگی مردم قحطی زده پدید آورد. وی از میزان مالیات سرانه کاست و از خزانه خواست تا اتباع کشور را یاری کند. و از ثروتمندان خواست تا به یاری بی چیزان بشتابند این قحطی هفت سال طول کشید.
گفته شده است که او دستور داد طعام از توانگران بستانند و به درویشان دهند و خراج از مردمان برگرفت کاریزها، رودها و مزارع همه خشک شد هیچگونه گیاه نرست وحوش بیابان همه هلاک شدند و در دجله و جیحون اندر آب نماند. بدین ترتیب در زمان پادشاهی این پدر و پسر اوضاع اقتصادی ایران به شدت رو به وخامت گذاشت چنانکه فردوسی فرماید.
زخشکی خورش تنگ شد در جهان میان کهان و میان مهان زسوی هوا ابر شد ناپدید به ایران کسی برف و باران ندید
روستاییان به قول راوندی در بدترین شرایط به سر می بردند. (راوندی، ۱۳۵، ۶۴۷)
مردم کشور در آستانه تاجگذاری بلاش نیز در فقر بسر می بردند وضع موجود زمینه مساعدی برای جنبشی اجتماعی و گسترش آن فراهم آورد در این زمان هیچگونه کوششی برای بهبودی وضع کشور حاصل نشد. فریاد اعتراض و عدم رضایت سراسر کشور را فرا گرفته بود.
یادداشتهایی وجود دارد که بلاش آن گروه از مالکان و زمین داران را که روستائیان آنها به سبب فقر کشتزارهای خود را رها کرده بودند به مؤاخذه کشانید و مجازات آنان را آغاز کرد. زیرا این تلاشهای دولت در طریق ایجاد تسهیلات تا اندازه ای قابل پردازش و درست می نماید و دلیل آن هم نفرت اشراف نسبت به بلاش بود. شاه از حمایت سپاه برخوردار نبود. زیرا زر و سیمی برای نگاهداری سپاه در اختیار نداشت زنان نیز بدلیل عدم توجه او به قوانین مذهبی از او نفرت داشتند زیرا می خواست در شهرها برای نظافت و شست و شو گرمابه احداث کنند و به همین دلیل او را سرنگون کردند.
گفته شده است که رعایای زمینها نخستین بار در اواخر قرن پنجم در دوران پادشاهی پیروز اول و قباد به مناسبت گرسنگی بزرگ از روی زمینها گریختند. (مظاهری، ۱۳۷۳، ۱۵) در این زمان انتقال جمعی روستاییان به شهرهای بزرگ کشور ظهور نوبنیاد شهرها، احیای مراکز کهن و قوت یافتن شهرها را باید با جریانهای کلی تقسیم کار اجتماعی مربوط دانست شکلهای تازه مناسبات اجتماعی فئودالی جدید انحطاط و انهدام بخشهایی از جماعات روستایی خصوصیات اجرایی شکلهای بهره وری از مزارع و کشتزارهای کوچک و سرانجام ظهور مالکیت فئودالی بر زمین هم همه موجب بروز تمایل به تجدید بنا و دگرگونی های عمیق گردید (پیکولوسکایا، ۴۱۰) در این دوره بیست درصد از جمعیت را نجبا و بزرگان و روحانیون و شصت درصد از آن را طبقات پایین تشکیل می دادند قوانین نیز حافظ پاکی خون خاندانها و حفظ اموال نامشروع آنان بود اشراف خود را صاحب اختیار غلامان می دانستند (راوندی، ۶۴۷)
به قول گیرشمن: تعدّی و جهل که مردم در آن غوطه ور بودند آنها را به اعتصاب برمی انگیخت (گیرشمن، ۱۳۷۶، ۴۰۲) مالیاتهای گزاف، تعدد زنان امری عادی بود. محدودیتهای شدید جنسی تجاوزات خشن ناموسی به زنان دهقانان و فقرا جریان داشت. نظریاتی هست که چون در زمان ساسانیان اشراف و بزرگان و روحانیون دارای املاک زیاد بودند و از خاندانهای حکومتگر بودند مسلماً در حرمسراهایشان تعدد زوجات وجود داشته است و داشتن حرمسراهای بزرگ برای اشراف مجاز بوده است. ولی مقررات زناشویی مزدک نیز مشخص نیست شاید او احیای حرم و تعدد زوجات را توصیه کرد که این مخالف اخلاق نیست گفته شده است که زنان در دوره ساسانی شخصیت حقوقی نداشتند و در میان اقوام مجاور ایران یعنی هیاطله ازدواج گروهی وجود داشت (نقوی، ۸۹). بنابر گفته کریستن سن قدرت دینی زردشتی بالاتر از قدرت شاهنشاه بوده است موبدان بنام آیین دینی مردم را استثمار می کردند. مراکز مذهبی از گنج های غیرقابل وصفی انباشته شده بودند. روحانیون با خرید گناهان و خدمت به فئودالها اصالت دین را نتوانستند حفظ کنند (کریستن سن، ۳۴۷) بنابراین با توجه به این مطالب زمینه برای توسعه قیام مزدک فراهم گردید لازم به یادآوری است چون در این زمان آیین مزدیسنا دین رسمی ایرانیان بود و رهبری آن بر عهده مغان گذاشته شده بود بنابراین مقام روحانیت کیش مزبور منحصرا متعلق به آنان بود مغان خود را از ریشه آریایی می دانستند و توده مردم نیز آنها را از یک طبقه ویژه و متعلق به یک قبیله می دانستند که وظیفه و تکلیفشان عبادت خداوند و اجرای اعمال دین و هدایت به راه راست بود اینها معمولا با اشراف همبستگی داشتند و در هنگام ضعف و انحطاط دولت برای مخالفت با شاه همدست می شدند هیات روحانیون با بضاعت در کارهای کشور به آن جنبه تقدس و رنگ دینی می دادند در همه امور افراد زندگی افراد حق مداخله داشتند مردم نیز آنها را محترم می شمردند کارهای عامّه مردم با رهنمودها و موافق پیش بینی آنان صورت می گرفت حق قضاوت و ثبت ولادت و عروسی و تطهیر و قربانی بر عهده آنان بود بزرگترین افتخار ایشان تصاحب دارایی و املاک هنگفتی بود که از طریق جرائم دینی و عشریه و صدقات به دستشان می رسید.
منشا آیین مزدک
بعضی محققان آیین مزدک را از فردی بنام «بوندس» می دانند که معاصر با دیوکلسین امپراطور روم (۲۸۶ ۳۰۵ م) بود. گفته می شود که او فردی ایرانی بود که در روم زندگی می کرد به گفته یوهان مالالاس وقایع نگار قرن ششم میلادی بوندس در روم ظاهر شد و در آنجا فرقه خود را بنیاد نهاد افراد این فرقه به «دارسیفن ها» شهرت داشتند آنگاه عازم ایران شد فعالیت او در بین سالهای ۲۸۴ تا ۳۰۸ میلادی بود و پیرو مانی بوده است بوندس در لغت به معنای محترم و معزز است (پیکلوسکایا، ۴۰۸) دکتر زرین کوب معتقد است که وی در زمان نرسی پادشاه ساسانی در روم بود (زرین کوب، ۴۷۸) در متون تاریخی بعد از اسلام از شخصی موسوم به زردشت فرزند خرّگان نام برده شده است که فرقه ای موسوم به زردشتگان آورد و ذکر شده که اصول نادرست مانی را اصلاح کرد و آیین او مبتنی بر اشتراک مال و زن بود. برخی محققین بوندس و زردشت را یک نفر واحد می دانند که ابتدا در روم به تبلیغ پرداخت و پس از آن به تبلیغ در ایران ادامه داد و کشتاری که به طور شخصی در اوایل قرن چهارم میلادی از مانوی ها صورت گرفته را مربوط به قرن بوندس یا زردشت و پیروان او می شمارند و کلا اعتقاد بر آن است که بعدها مزدک در اواخر قرن پنجم میلادی به پیروان آیین این فرد مکتب خود را ارائه کرد. اکنون تردیدهایی در مورد فاصله تقریبا دو قرن بین بوندس یا زردشت و زمان مزدک وجود دارد و بیشتر نظر بر آن است که زمان زندگی بوندس یا زردشت در واقع باید در اواسط قرن پنجم میلادی بوده باشد، که او به پیروی از مانی فرقه ای را آورد و مزدک باید یکی از دعات این شخص بوده باشد که پس از وی آیین او را تبلیغ نموده است و اصول مربوط به خود را نیز در این مکتب گنجانده است و تدریجا نفوذ او به گونه ای شده است که نام بانی اصل فرقه را تحت الشعاع قرار داده است. وی به پیروی از مانی نظریاتی را ارائه کرد چنانکه ذکر کرد خدای خیر با خدای شر مبارزه نمود و بر او غلبه کرد. پس پیروزی از خدای خیر واجب است در واقع این دوگانه شناسی او سبب شده تا وی را پیرو مانی شمارند بعضی معتقدند که او اهل فسا بوده که در روم با کتب فلسفی یونانی از جمله جمهوریت افلاطون آشنایی یافت و تحت تاثیر مدینه فاضله افلاطون قرار گرفت. (پیگولوسکایا، ۴۰۶)
بنابراین زردشت شالوده آیین خود را مطرح کرد ولی مزدک مرد عمل بود و آیین خود را میان توده های مردم رواج داد بعضی نیز معتقدند که او به تعالیم مانی بی اعتنا بود و چنین آموخت که خدای مهربان با شر و بدی پیکار می کند و بر او چیره می شود و پیروزی شرف و افتخار محض است بعضی معتقدند که بوندس تنها سلف مزدک بوده است و در تعالیم مزدک اثری از مبدأ شر وجود ندارد با این همه نمی توان اعتماد کرد زیرا خدای نور بر سراسر جهان فرمانرواست و مظهر شرف محسوب می شود دیگر جایی برای مبارزه با خیر و شر باقی نمی ماند.
گفته شده است که زردشت با مانی در یک زمان و در سده سوم می زیستند و پیروان زردشت همراه با پیروان مانی تحت پیگرد قرار گرفته بود چه در ایران و چه در روم شرقی و پیگرد مانویان مقیاسی وسیع داشت به هر حال آیین او را «درست دینی» یعنی دین خدای خیر خواندند بنابراین دین مزدک را همان آیین درستدینی می دانند که بوندس انتشار داد. شاید به این طریق قیام مزدک را نتیجه تفکر بوندس می دانند که روح انقلابی آن در یک پارچه و هم آهنگ است پس می توان گفت که مزدک نخستین موسس و بنیان گذار آیین مزدکی نیست بلکه پیش از او شارعین و واضعینی داشته است چون قباد به هنگام جلوس خود را مواجه با شرایط خاص اجتماعی ایران دید که دستخوش بحران بود و خود را ملزم به انجام پاره ای اصلاحات دید برای ادامه حکومت خود می بایست در محدود نمودن قدرت و اختیارات اشراف کوشش کند. از این رو به آیین مزدکی روی خوش نشان داد زیرا اصول این آیین سبب قدرت گیری طبقات پایین و محدود کردن نجبا می شد. مزدک در آن زمان نزد قباد رسید که ایران دچار قحطی و خشکسالی شده بود مزدک برای پایان دادن به این قحطی قباد خواست که درهای انبارهای غله دولتی را به روی مردم باز کند و قباد این کار را انجام داد و نظر او را در حل مشکل مردم گرسنه پذیرفت البته هدف اصلی قباد از این امر آن بود که توده مردم جرات پیدا کنند تا درهای انبارهای غله اشراف و تجّار بزرگ را باز نمایند جامعه که مستعد طغیان اجتماعی بود به این عمل مبادرت کرد. قباد می خواست به پشتیبانی از آیین مزدک قوانینی وضع نماید که براساس آنها می بایست تعداد زنان در حرمسراهای نجبا کاهش پیدا کند. هم چنین در این زمان به سبب آنکه عده زیادی از نجبا در جنگ با هپتالی ها و همچنین جنگ در ارمنستان کشته شده بودند و زنان متعدد آنها بی سرپرست مانده بودند قباد با وضع قانونی زنان نجبای کشته شده را آزاد نمود و با وضع قانونی دیگر ثروتمندان را وادار کرد تا به تنگ دستان کمک هایی کنند این شرایط بحرانی طبعا سبب ناخرسندی نجبا و روحانیون زردشتی گردید چنانکه با اقدام به کودتا قباد را ساقط نمودند و به احتمال قوی برکناری او سبب همین گرایش به مزدکیان بوده است اما علل عمده
گرویدن قباد به مزدک را محققان چنین ذکرکرده اند:
۱- صغر سن قباد و بی تجربگی او در اداره کشور
۲- جوان بود سالش سه پنچ و یکی ز شاهی ورا بهره بود اندکی
۳- برخی معتقدند که علت گرویدن قباد به مزدک این بود که نسبت به اشراف که برادرش را قبلاً کور کرده بودند (نقوی، ۸۵) ناراضی بود.
۴- گویند از کودکی گرایش به مانی داشت.
۵- قباد می خواست شاهی را اعاده کند سیاستی تازه آغاز کند بنابراین با اصول مزدکی موافقت نمود.
۶- بعضی او را شهوت پرست و زن دوست معرفی کرده اند ولی او با سیاست عمل کرد و اصول مزدک را برای از بین بردن اشرافیت و شکستن روابط نادرست خانوادگی پذیرفت.
بعضی نسبت به این امر ایراد گرفته اند. بدین ترتیب که اگر قباد تصمیم به اصلاح داشت چرا در مقابل توطئه اشراف و روحانیون مقاومت نکرد. نتیجه اینکه او از خونریزی جلوگیری کرد و در فکر توسعه طلبی نبود با اینکه یقین داشت که جنبش مزدکی استواری ندارد.
بنابراین صلاح ندانست که به کمک مزدکیان بزرگان را از بین ببرد.
۷- قباد سعی داشت مزدکیان را در جهت منافع خود رهبری کند.
۸- قانع شدن قباد به گشودن انبارها به خاطر جلوگیری از تلف نشدن مردم از قحطی وگرسنگی بود.
۹- قباد به سخنان مزدک از آن جهت پاس می گذاشت که با مال توانگران خزانه تهی را پر کند و از طبقات زیردست دلجویی کند.
۱۰- بلعمی گوید که قباد را به زنان میل بودی و او را دست قوی کرد و هر زنی که خواستی بگرفتی و مذهب مزدک آشکار گشت. (بلعمی، ۹۰۷)
۱۱- ایمان قلبی
۱۲- بعضی گرویدن قباد به مزدک را ترس قباد از آنها می دانند و در هم شکستن اشراف را مهم می دانند. (بیات، ۱۳۶۵، ۱۶۹)
۱۳- متلاشی ساختن روابط و مناسبات قبیله ای بزرگان
۱۴- علت گرویدن قباد این بود که از تحت قیمومت سنگین زرمهر سوخرا رئیس اشراف خارج شود.
از نظر دیاکونوف گرویدن قباد به مزدک صرفا یک بازی سیاسی بوده است چنانکه گوید وقتی که سیاوش سفیر ایران به دربار ژوستین را به جرم انحراف از دین و مسئول قطع مذاکره روم متهم نمودند و به مرگ محکوم کردند، قباد حکم او را که یار دیرین اش بود و باعث نجات جان او از زندان شده بود، امضاء کرد. به همین دلیل ارتباط پادشاه با مزدکیان صرفا یک بازی سیاسی بود و بس. در واقع تعالیم مزدک از این جهت مهم بود که به یک نیاز عمومی پاسخ می داد به همین دلیل قباد متمایل به آن گردید. باری، مزدک چون قباد را به کیش خود خواند قباد از او معجزه خواست و مزدک گفت که آتش سخن می گوید: آنگاه به آتشکده رفتند مزدک هر چه در حضور قباد سوال نمود همه جواب شنود. بنابراین قباد به وی گروید. دین او قوی شد و عده ای به او گرویدند. (شیروانی، ۴۱۶) البته صحت این موضوع مورد شک و تردید است. بعضی قحطسالی را عاملی برای گرایش قباد ذکر کرده اند. (آبادانی، ۲-۴۸۳)
مهان جهان بر در کیقباد همی هرکسی آب و نان کرد یاد
علت دیگر این است که قباد می خواست مقررات زناشویی را تعدیل کند و به بهانه خشکسالی به اصلاحات عمیق در زمینه مالیات ارضی دست زند (هانری ماسه ورنه گروسه، ۲۶۲) خواجه نظام الملک علت گرویدن قباد به مزدک را چنین شرح می دهد: مزدک گفت: مرا فرستاده اند تا دین زردشت تازه گردانم که خلق زند و اوستا فراموش کرده اند و فرمانهای یزدان نه چنان می گزارند که زردشت آورده است (خواجه نظام الملک طوسی، ۱۳۶۹، ۲۳۶)
چگونگی ظهور مزدک
بطور مسّلم قیام مزدک در زمان قباد پادشاه ساسانی بوده است در تاریخ ساسانیان چنین آمده است: در زمان قباد مرد متفکری به نام مزدک پدید آمد و از دین مانی زرتشت و عقاید افلاطون در کتاب جمهوریت کیش تازه ای بوجود آورد که اساس آن را بر اصلاحات اجتماعی نهاده بود. (کریستن سن، ۳۷۱)
تاریخ ظهور مزدک دقیقاً مشخص نیست ولی بطور یقین در اوایل سلطنت قباد عقاید او رواج یافت. مزدک از نظر شخصیت مذهبی خود یکی از موبدان زردشتی بود. و بنا به گفته مورخان
قاضی القضات یا به تعبیر صحیح تر موبد موبدان بوده است. چنانکه خواجه نظام الملک می گوید:
“نخستین کسی که اندر جهان مذهب معطله آورد مردی بود که او را موبد موبدان می گفتند و نام او مزدک بامدادان به روزگار ملک قباد که پدر انوشیروان بود. خواست که کیش گبران به زیان آورد و راه نو در جهان گسترد و سبب آن بود که این مزدک نجوم نیک می دانست و از روش اختران چنان دلیل می کرد که مردی در این عهد بیرون آید و دینی آورد چنانکه دین گبران و دین یهودان و بت پرستان باطل گردد و به معجزات و زور کیش خود در گردن مردمان کند و تا قیامت دین او بماند. تمنای او چنان افتاد که مگر آن کس او باشد”. (خواجه نظام الملک،
۲۳۷) ابوریحان بیرونی نیز او را قاضی القضات می داند. (ابوریحان، ۳۱۱)
گفته شده است که مزدک مردی جسور متقی نوع دوست و زحمتکش بود و برای اصلاح آیین زرتشت که موبدان آن را در انحصار خود در آورده و آلوده اش کرده بودند قیام کرد. مزدک کیش تازه ای نیاورد. تعالیم او با جزیی اختلاف با تعالیم زرتشت شبیه بود. (مهرداد مهرین، ۱۳۴۳، 100
عده ای معتقدند که در نخستین ماههای پادشاهی قباد یعنی در سال ۴۸۷. م. مرد اندیشمندی بنام مزدک با تلفیق دین مانی و زرتشت آئین تازه ای عرضه داشت. (پیرنیا، ۴۳۸) در ریاض السیاحه آمده است که مزدک ده سال گذشته از سلطنت قباد و ۱۲۴ سال قبل از هجرت پیامبر ظهور کرد. (شیروانی، ۴۱۴)
بلعمی گوید: مزدک دعوی پیامبری کرد و ایشان را هیچ شریعتی نو ننهاد مگر همان شریعت مغی و آتش پرستیدن. (بلعمی، ۲ ۸۶۷)
فردوسی نغمه سرای نام آور ایرانی نیز از اظهار نظر در مورد شخصیت مزدک صرف نظر
نکرده است و گفته:
بیامد یکی مرد مزدک بنام سخن گوی و با دانش و رأی و کام به نزد شهنشاه دستور گشت نگهدار آن گنج و گنجور گشت
(جویباری، ۷۳۰) بنابراین می توان گفت که مزدک یک فرد بانبوغ و دارای استعداد بالقوه و از افراد رده بالای دیوان سالاری در دوره پادشاهی قباد بود و نفوذ فوق العاده در دستگاه دولتی داشت. این هوش سرشار و موقعیت مناسب و مهارت های عملی و با درک حقیقی زمان خودش قیامش را عملی کرد. سایکس گوید: درست همزمان با شکست خزرها توسط قباد مزدک در استنحر ظهور کرد.
اکثر مورخین معتقدند که مزدک یکی از موبدان زرتشتی مشهور بود و با استفاده از موقعیت دینی و سیاسی خود توانست یک نهضت مذهبی را هدایت کند. از نظر دکتر زرین کوب مزدک یک موبد زرتشتی بوده زیرا گرایش زیادی نسبت به تاویل و عدول از مفهوم ظاهر اوستا را داشته است. مزدک نمی توانست از لزوم گرایش به روزه و ریاضت و خودداری از افراط در جمع زن و خواسته را به عنوان وسیله ای برای غلبه نهایی بر شر که اصل تعلیم زرتشت بود تبلیغ کند این گونه تاویل هم جز از یک موبد زرتشتی نمی توانست قابل قبول به نظر برسد. هنگامی که خشکسالی و قحطی آمد مزدک نزد قباد آمد وگفت: اجازت باشد پرسشی کنم جواب دهی.
بدو گفت کانکس که مارش گزید همی از تنش جان بخواهد پرید یکی دیگری را بردیا زهر گزیده نیابد ز تریاک بهر سزای چنین مرد گویی که چیست که تریاک دارد درم سنگ نیست
قباد جواب داد که چنین شخصی که پادزهر به مار گزیده نمی دهد خونی است و او را باید کشت پس مزدک پرسش دیگری مطرح کرد
خورش باز گیرند از او تا بمرد به بیچارگی جان شیرین سپرد مکافات آن کس که نان داشت اوی مر این بسته را خوار بگذاشت اوی چه باشد بگوید مگر پادشاه که این مرد دانا بدو پارسا قباد مجازات چنین شخصی را نیز مرگ دانست بنابراین مزدک توانست شاه را قانع کند و رضایت او را جلب کند و فرامینی از او بگیرد و با آسودگی خاطر به قحطی زدگان گفت انبارهای گندم هر کجا هست چه شاهی و چه غیر شاهی همه را بگشایند. گویند وقتی قباد این خبر را شنید با مزدک بنای عتاب و خطاب گذاشت ولی مزدک جواب داد که طبق رای خود پادشاه عمل نمودم البته شاید این مسئله بدین علت مطرح شده باشد که شاه نسبت به این کار اکراه داشته و به اجبار پیشنهاد مزدک را پذیرفته است.
اگر دادگر باشی ای شهریار در انبار گندم نیاید بکار
شکم گرسنه چند مردم بمرد که انبار آسوده جانش ببرد
سپس مردم دور او جمع شدند و کارش بالا گرفت.
ازاین بستدی چیز و دادی بدان فرو مانده از کار او موبدان چو بشنید در دین او شد قباد به گیتی ز گفتار او بود شاد
از این جا معلوم می شود که مزدک خواهان برقراری مساوات اجتماعی در جامعه بود، و قباد نسبت به این مسئله گرایش داشت گفته شده است که تعدادی از توانگران هم این پیشنهاد را پذیرفتند.
بعد از اینکه قباد رسماً آئین مزدک را پذیرفت این شاعر حماسه سرا چه خوب گفته است:
توانگر همی سرو نیکی بکاشت سپردی بدرویش چیزی که داشت دویدند هر کس که بود گرسنه بتاراج گندم شدند از بنه
در این رابطه اموال شاه هم مصادره گردید.
چه انبار شهرو چه آن قباد ز یک دانه گندم نبودند شاد
وقتی که جاسوسان خبر از مصادره اموال قباد دادند:
چو دیدند رفتند کار آگهان به نزدیک بیدار شاه جهان که تاراج کردند انبار شاه به مزدک همی باز گردد گناه
گردیزی می گوید قومی از سقاط (مردم فرومایه) بدو پیوستند بدین ترتیب مزدک خواسته های اقتصادی توده های محروم را با صراحت بیشتری مطرح ساخت و دستگاه دولت را مظهر نابرابریهای اجتماعی دانست به همین دلیل ابتدا از اصلاحات در درون دولت و دربار آغاز کرد و افراد فرو دین نیز استقبال کردند. (گردیزی، ۸۰)
برو شد هر آنکس که درویش بود و گر نانش از کوشش خویش بود
ویژگیهای جنبش مزدک
از نظر مزدک انسان باید بکوشد تا بقایای شر را از روی زمین محو و نابود کند به نظر او پشتیبان و رواج دهنده این شر بیش از هر دستگاهی دولت است و مظاهر آن عدم مساوات اجتماعی و مال در بین مردم است بنابراین در درجه اول باید این عدم مساوات از بین برود از این جهت نه تنها نهضت مزدک یک تعلیم دینی بود بلکه جنبه سیاسی و اجتماعی نیز داشت و تعلیمی بود علیه دولت یکنواخت ساسانی و ملوک الطوایف آن عصر به علاوه بر این نهضت او بیشتر جنبه آزادی خواهی داشت به همین دلیل طبری مزدک را مروج مذهب زردشت در میان مردم ساده می داند. (گردیزی، ۸۰)
مزدک می خواست که عقاید مذهبی زردشت را برای اصلاح اوضاع جامعه به کار گیرد. از نظر
او مردم عامه در مقابل طبقه حاکم تنها با داشتن عقیده نمی توانستند مقابله کنند. بنابراین او می خواست عامه را در برابر طبقات حاکم تحریک کند. آنها را از فقر و بردگی نجات دهد به همین جهت برای رفع مشکلات جامعه طرح اقتصادی را همین طور ارائه نمود.
از نظر او ریشه نابرابریها در جامعه و تقسیم خواسته ها و نعمات مادی ظلم است و راه رسیدن به عدالت رفع نابرابری دینی یعنی استقرار مساوات در برخورداری از نعمات مادی است.
او توصیه می کرد در مهمان نوازی از هیچ چیز دریغ نباید کرد. از نظر او نفس را باید کشت تا روان آزاد گردد. و با بدی ها مبارزه کرد شاید منظور این بوده که موبدان و نجبا و اشراف از آز و شهوترانی و تعصب و خشونت دست بردارند تا در نظام اجتماعی تعادلی ایجاد گردد. مزدک می خواست نظم موجود در کشور را متحول سازد و اقتدار شاهی را اعاده کند و سیاستی تازه بنیان نهد. وی در صدد در هم شکستن چهارچوب تنگ مذهب مسلط زمان خود بود.
گردیزی درباره مزدک چنین گوید: خدای عزوجل خلق اندر زمین نهاده است و بخشش پدید کرده است از توانگران بباید ستد و به درویشان بباید داد. تا همه راست گردند و زن همچنین هر کسی که دارد روا باشد (به معنی مباح عام است).
چون در زمان ساسانیان اشراف زمینهای دهقانان را به زور غصب می کردند و یا روستائیان ناگزیر می شدند زمینهای خود را به آنان بفروشند به طور حتم مشاهده این جریانات این اندیشه را که غصب و تصرف قهری منشا نابرابری هاست در ذهن مزدک پدید می آورد.
پس نابرابری در تقسیم خواسته ها و نعمتهای مادی نتیجه ظلم است و راه نیل به عدالت رفع نابرابری در استقرار مساوات و برخورداری از نعمات مادی است بنابر این به قول دیاکونوف مزدک خواستار رفع عدم مساوات مالی و از بین بردن اشکال جدید خانواده بود که جانشین مناسبات و موازین قبیله ای سابق شده بود. (دیاکونوف ۴۴۴)
راوندی گوید: هدف مزدک آن بود که مساوات را بار دیگر در جامعه رو به زوال ساسانی برقرار کند. (راوندی، ۶۴۷)
بدین ترتیب این جنبش با دگرگونی در زیربنا مرتبط بود و انگیزه های ایدئولوژیکی داشت که بعضی از انگیزه ها در منابع محفوظ مانده است. از سوی دیگر مزدک قصد داشت نظر دولتمردان مخصوصا شاه را که در راس هرم قدرت بود جلب کند بدین ترتیب او دریافته بود که با تکیه بر قدرت حکومت و شاه بهتر می تواند اهدافش را پیاده کند و در این راه نیز موفق شد و به طرق گوناگون توانست موافقت قباد پادشاه ساسانی را بدست آورد.
مزدک برای بنیانگذاری یک جامعه صلح جویانه و بشردوستانه انسان را به تهذیب نفس و تزکیه اخلاقی دعوت نمود در ابتدا راه رسیدن به نیکی را پرهیزکاری می دانست.
در آخر دریافت که جز مبارزه قهرآمیز به تحقق اهداف انسانی نمی رسد. تنها مسئله ای که نظر او را جلب کرد نشان دادن ریشه های نابرابری ها و رسیدن به مساوات است به همین دلیل تصمیم به قیام و عملی نمودن اهداف خود گرفت و دستور مصادره اموال را صادر نمود در
رویدادنامه سریانی شهر کرج بیت سلوک چنین آمده است:
«فرمانروا تومزدگراد Tomezdy gerd به بت پرستان و مانویان فرمان داد که اموال منقول و غیرمنقول ساکنان سلوک را غارت کنند. (رئیس نیا، ۱۳۵۸، ۷)
در حدود سالهای ۵۰۰ ۴۹۹ میلادی به علت قحطی و گرسنگی و هجوم ملخ فعالیت توده های مردم محدود شد و رهبران این جنبش از فزونی گرفتن آن بهره گرفتند. (پیکولوسکایا،
1356، 432)
گفته شده است صورت اعتراض جماعت روستایی بود و جماعت مزدک را تهیدستان و جماعت کوچه و بازار و لایه های پایین جامعه تشکیل می دادند در اساس جنبش دهقانی بوده است. بعضی معتقدند که ایجاد جنبش مزدکی را باید در پیدایش خرافات بسیار در دین زرتشت جستجو کرد زیرا پیدایش خرافات مذهبی باعث تزلزل مبانی دینی می شوند و اشراف به بزرگان دینی توصیه می کرد تا با القای خرافات مردم را سرگرم کنند. (نعمت الله ناظری، ۱۳۶۸، ۵۲۷)
شرکت ایرانیان زرتشتی مذهب و اتکاء آنان بر آیین مزدک این نهضت نه تنها جمعیت فارسی زبان و به طور عمده کشاورزان را در بر گرفته بود بلکه جمعیت شهری را نیز شامل می شد.
مزدک برای اصلاح جامعه و رفع مشکلات آن از روی ایمان قلبی و اعتقاد راسخ دست به قیام
زد. چنانکه فردوسی می فرماید:
من این را کنم راست با دین پاک شود نیز پیدا بلند از مغاک هر آنکس که او جز بر این دین بود زیزدان وز منش نفرین بود
مزدک می خواست مردم را به جهان مادی جلب کند و بر اساس دین زرتشتی اوضاع اقتصادی و سیاسی را عوض کند. برای اولین بار او در اندیشه مساوات اقتصادی در مقیاس وسیع گام برداشت.
بدین ترتیب مزدک گفت مال بخشیدنی است میان مردمان که همه بندگان خدای تعالی و فرزندان آدمند و به هر چه حاجتمند گردند باید مال یکدیگر را خرج کنند تا هیچکس را بی برگی نباشد و متساوی المال باشند. (نقوی، ۴۲)
اصول فلسفی آیین مزدکی
در مورد نقاط اشتراک آیین مزدک با مانی اظهار نظرهای متفاوتی وجود دارد. اکثر مورخان نویسندگان و پژوهشگران اعم از نویسندگان رومی و مورخان بعد از اسلام در نوشته های خود اشاراتی مبنی بر شباهت تعلیمات آن دو به صورتهای متفاوت کرده اند عده ای نیز حتی مزدک را پیرو مانی بر شمرده اند. ولی در یک جمع بندی می توان گفت در بعضی موارد که به شرح آنها از دیدگاه محققان می پردازیم شباهتهایی وجود دارد. بدون شک تعالیم هر یک از آنها در بسیاری موارد در زمینه های اجتماعی و مذهبی ریشه در روزگار باستان دارد. ایران یک جامعه صنفی مذهبی بود و تعلیمات خود را در میان مردم اشاعه می داد نه در میان بزرگان، و شاهان حالت کمون داشتند و اموال و در آمد های خود را در بین هم تقسیم می کردند زندگی ها به صورت کمون بود که مانی و بعد مزدک مطرح ساختند از زورمندان می گرفتند و خرج ضعفا می کردند بدین ترتیب این نوع تفکر هنوز در اذهان وجود دارد.
شهرستانی گوید عقاید مزدکیان در خیلی چیزها شبیه بود با عقاید پیروان مانی در ثنویت.
ولی مزدک گوید که افعال نور از روی اراده و اختیار است در صورتیکه افعال و اعمال ظلمت بدون اراده و به اقتضاء قضا و قدر است و به ضد کینه ورزی و جنگجویی بود. و موجب کینه و جنگ را وجود زن و دارائی می دانستند زنها را آزاد و دارایی را مشترک نمود تا مثل باد، آتش، آب، عمومی باشد بنابراین مزدک همانند مانی معتقد به وجود دو مبدا نور و ظلمت و آمیخته بودن این دو اصل با یکدیگر بود. با این تفاوت که در آیین مانی آمیختگی نور و ظلمت طبق نقشه قبلی بوده است. در حالی که در فلسفه مزدک حرکات نور به صورت ارادی است و اما حرکات ظلمت به صورت اتفاقی و خود به خودی می باشد و در نتیجه درآمیختن نور و ظلمت به صورت اتفاقی بوده است. بدین ترتیب که در فلسفه مزدک اهمیت نور بسیار بیشتر از اهمیت نور در آیین مانی است.
مزدک همانند مانی معتقد است به غلبه نور بر ظلمت ولی به همان ترتیب غلبه نور بر ظلمت را به صورت کامل نمی دانست و معتقد بود که جهان مادی که ترکیبی از نور و ظلمت است در نهایت همچنان باقی می ماند و هدف نهایی تکامل، نجات دادن ذرات نور است.
تعالیم مانی علیه حکومت جور و بیداد بود و اصول اخلاق را رواج می داد. تعلیمات او به سرعت در میان ساکنان شهرها و بین بازرگانان رواج یافت. مقاومت آن علیه دولت و دین رسمی جنبه منفی داشت ولی در همین مذهب مانی بعدًا تغییر پیدا شد که نزاع و مبارزه علیه شر را در دنیا ترویج کرد و این مبارزه در درجه اول با دولت ملوک الطوایفی و روحانیون و خانواده و مالکان بود. در مقایسه با مذهب مانی اساساً در این تعلیم چیز تازه ای وجود ندارد ولی تاثیر اینکه پیروزی خیر و شر تا اندازه ای انجام شده، آدمی را بر این می داشت که برای غلبه بر بقایای شر باید فعالیت بیشتری از خود نشان دهد، بنابراین می توان فهمید که این تعلیم پرچمدار یک نهضت بزرگی در قرن پنجم در ایران باشد و نام این نهضت همان نهضت مزدک است. از نظر مزدک جنبه دینی و فلسفی و روحانی و اخلاقی این تعلیم ظاهرا مورد توجه نبوده است بلکه در نهضت او یک رشته درخواست و نظریات اجتماعی دیده می شود. پس به مناسبت همین عقیده ثنویت زرتشت و مانی است که مزدک اشاره می کند زمانی فرا رسیده که اصل نیکی بر اصل بدی پیروز شود. بدی فاقد شعور و اراده و باعث هرج و مرج کامل و بی نظمی مطلق است بنابراین انسان باید بکوشد تا بقایای شر را از روی زمین محو کند. (نقوی، ۱۱۶) براساس این تحلیل تعلیمات مزدک انقلابی تر به نظر می رسد. در مورد خیر و شر و نور و ظلمت مزدک با مانی شبیه است. پرهیزکاری و ترک علایق دنیوی برگزیدگان آنها مثل هم بود و برای خود محدودیتهایی قائل بودند تنها مزدکیان معتقد بودند که مردمان عادی نمی توانند از میل و رغبت و تعلقات مادی از قبیل زن و مال و ثروت رهایی یابند مگر اینکه بتوانند این امیال خود را به آزادی و بلامانع اقناع کنند. پس این قبیل افکار و عقاید و نظریات را مبنای اجتماعی قرار دادند و گفتند خداوند کلیه وسایل معیشت را در روی زمین در دسترس مردم قرار داده است تا افراد بشر آن را به تساوی در بین خود تقسیم کنند. به قسمی که کسی بیشتر از دیگر هم نوعان خود نداشته باشد نابرابری و عدم مساوات در دنیا به جبر و قهر به وجود آمده و هرکس می خواسته خود را از کیسه برادر خود اقناع کند اما در حقیقت هیچکس حق داشتن خواسته و زن بیشتر از سایر هم نوعان خود ندارد. پس باید از توانگران گرفت و به تهیدستان داد تا بدین وسیله مساوات دوباره در جهان برقرار شود. (راوندی، ۶۴۹)
مذهب مزدک شبیه به مانی بود. آیین مانی مردم آرام را برانگیخت و در شهر ها زیانهای بسیاری ببار آورد اما هنوز زمان تفسیر انقلابی در اندیشه های مانی فرا نرسیده بود که با پیدایش جنبش مزدک که بر پایه آموزشهای مانی بود این مسئله ادامه یافت (مهرین، ۴۳۵) مذهب زردشت زن را در عروج به بلندترین مقامها یاری می دهد چنانکه آذر نرسه پسر هورمزد زنش را شریک تخت و تاج پادشاهی کرد بنابراین ازدواج گروهی و جمعی را که از سوی مزدکیان تبلیغ می شد باید با سنت ازدواج گروهی، ماساگت ها که هرودوت نیز ازآن یاد می کرده است مربوط دانست اما تبلیغ عقاید مزدکیان در پیرامون زنان بر همان اصل برابری است. (مظاهری، ۱۴۲)
ریشه های تعالیم مزدک با آیین مانی مرتبط بود و در واقع به منزله تکامل جهات و جوانب افراطی آن بود بعضی اعتقاد دارند که مزدک برعکس مانی می خواست با تأویلاتی دوگانه پرستی را به توحید فلسفی تبدیل کند بدین ترتیب دین مزدک شاخه ای از دین مانوی بود.
(پیکولوسکایا، ۳۹۰) کریستن سن با توجه به منابع مختلف نتیجه می گیرد که بوندس و زردشت اسم یک شخص بود و زردشت آورنده این دین است و این شخص با پیامبر مزدیسنا همنام بوده است پس فرقه مورد بحث ما یکی از شعب مانوی بوده است گویا به همین دلیل اتباع مزدک را زندیق و مانوی خواندند. (حکمت، ۱۷۱)
در عین حال زرین کوب معتقد است تعالیم مانی در آیین مزدکی گرچه تاثیر گذاشته ولی نمی توان آن را نوعی مانوی گری تلقی کرد این که مزدک را متولد همان منطقه مانی دانسته اند
برای این است که پیوستگی آن را به مانویت ثابت کنند. مخالفانش کوشیده اند تا با انتساب او به مانویت خاطر او را در اذهان مزدیسنان منفور بدارند (کریستن سن، ۳۴۷) در عهد اسلامی نیز مزدکیه یک فرقه زردشتی محسوب می شد نه یک فرقه مانوی. بنابراین انتساب آنها به مانی از سوی موبدان به منظور منفور کردن آنها بوده است. (زرین کوب، ۴۷۸) اما بعضی می گویند که مزدک از برگزیدگان مانوی و از سران ایشان به شمار می رفت و مردی زاهد بود. (قدیانی، ۱۳۷۴،
(178
به نظر کلمان هوار تعالیم مزدک مأخوذ از تعالیم مانی بوده است با توجه به نظریات فوق همانطور که در ابتدا اشاره شد تعلیمات مزدک همچون مانی ریشه در تفکرات ایران باستان دارد و هر کدام از دیگری نیز تاثیر پذیرفته است. (هوار، ۱۳۶۳، ۱۷۶)
اصول اجتماعی آیین مزدک
به اعتقاد مزدک راه رستگاری انسان در پیمودن طریق زهد و ترک دنیا است. انسان برای رسیدن به تعالی باید از علائق خود نسبت به مادیات بکاهد. خوردن گوشت در میان مزدکیان حرام محسوب می شد که این خود دو علت داشت یکی آنکه تهیه گوشت سبب خونریزی می گردید، که این امر سبب دور نگاه داشتن ارواح از نجات و رستگاری بود و سبب دیگر در واقع همان برخورداری مادی از گوشت بود. طبقات عادی آیین مزدکی در طریق ترک امور مادی و زهد افراط می کردند، اما مزدک می دانست که توده های عادی قادر نیستند از علائق مادی خود به مانند ثروت و زن خودداری کنند مگر اینکه اینگونه مادیات در حد کفایت در دسترس آن ها قرار داشته باشد و آن ها بتوانند آزادانه از آن برخوردار شوند.
از این لحاظ مزدک ذکر کرد که وسائل زندگی در روی زمین در دسترس مردم قرار گرفته است تا مردم آنان را به طور مساوی بین خود تقسیم نمایند و هیچکس حق ندارد از مادیات بیش از دیگران برخوردار باشد. نابرابری اجتماعی به این دلیل به وجود آمده که هر کس از افراد بشر کوشیده است تا بیشتر از دیگران داشته باشد. اما هیچ کس حق داشتن چیزی بیش از دیگران را ندارد، بنابراین باید از ثروتمندان گرفت و در اختیار تهی دستان قرار دارد. ثروت و زن مانند آب و آتش و چراگاهها باید به طور مشترک در دسترس همه مردم قرار گیرد و این چیزی است که خداوند فرموده است و در نزد خدا پاداش عظیمی دارد. مزدک همچنین ذکر می کرد که کمک مردم به یکدیگر سبب خشنودی خداوند می گردد، به اعتقاد مزدک اصل کینه و ناسازگاری انسان ها نابرابری در بین آن هاست. بنابراین برای اینکه کینه و ناسازگاری از بین برود باید نابرابری ها از میان برداشته شود. مزدک همچنین مردم را از مخالفت و دشمنی منع می نمود و به اعتقاد او ریختن خون گناهی عظیم به شمار می رفت. فردوسی اصول مزدک را پنج چیز دانسته است: کین، خشم، رشک، حرص و نیاز.
از این پنج ما را زن و خواسته است که دین بهی در جهان خواسته است بدین دو بود رشک و آز و نیاز که با خشم و کین اندر آید به راز
(جویباری، ۷۳۵) اصول ارکان اعتقادات مزدک سه است: (آب، خاک، آتش) و یزدان بر کرسی نشسته است در عالم بالا و چهار قوه در مقابل او ایستاده اند که عبارتند از: (شعور، عقل، حافظه و شادی) این چهار قوه به دستیاری شش وزیر امور عالم را اداره می کنند. شش وزیر عبارتند از: (سالار، پیشکار، باروان، کاردان، دستور، کودک) در عین حال میان دوازده روح بدین شرح: (خواننده، دهنده، ستاننده، برنده، خورنده، دونده، خیزنده، کشنده، زننده، کننده، بیننده و شنونده) در حرکت هستند. انسانی که از نظر او چهار قوه و شش وزیر در اختیار دارد می تواند ارواح ۱۲ گانه را در خود جمع کند و به مرتبه ای رسد که مسئولیت برای او نیست. (بهمنی، ۲۴۸. شیروانی، ۴۱۴) باید یادآوری نمود که بعضی چیزهایی را که مورخان آورده اند شاید از فرق دیگر باشد که به مزدک نسبت داده اند. در واقع اگر هم مزدک اصول تازه ای آورده بود اثری از آن ها باقی نمانده است.
مهمترین محور عقاید مزدک آمیزش نور و ظلمت است. همانطور که قبلاً نیز اشاره شده است نور آگاه و ظلمت کور است و غلبه بر ظلمت ضروری است و این پیروزی تصادفی است.
پیدا شدن جهان مادی امری تصادفی است و تداخل نور و ظلمت سه مرحله دارد: ۱- مخلوط نیستند و هر کدام متقابلاً وجود دارند. ۲- آمیخته می شوند. ۳- جدا می شوند به یاری مردم.
ب) آموزش عدالت. نعمات مادی را خداوند یکسان در اختیار مردم گذاشته است نابرابری از آنجا برخاست که از طریق چه عواملی تحریک گردند.
ج) آموزش بی آزاری و ریاضت. این اصول را برای پیروان واقعی خود برگزیدند. (نقوی، ۸۵) مزدک توصیه می نمود که در مهمان نوازی از هیچ چیزی حتی از بذل جان هم نباید دریغ کرد. از نظر او نفس را باید کشت تا روان آزاد گردد و با بدی ها مبارزه کرد تا خیر پیروز گردد. شاید منظور این بوده که موبدان و نجبا و اشراف از آز و شهوترانی و تعصب و خشونت دست بردارند و در نظام اجتماعی تعادل ایجاد گردد.
گویند مزدک جامه پشم می پوشیده و به عبادت یزدان و پرستش سبحان می کوشید از مخالف مذهب احتراز می کرد و با مردم مهربان بود. (شیروانی، ۴۱۶)
به طور کلی می توان تعلیمات او را به دو قسمت نمود:
۱- بهبود وضع اجتماعی و اقتصادی و به دست آوردن حقوق از دست رفته طبقات پایین جامعه
۲- تعلیمات اخلاقی و هدایت مردم در راستای عقاید مربوط
مسئله مهمی که مزدک به آن توجه داشت نشان دادن ریشه های نابربری در جامعه و راه رسیدن به عدالت و مساوات بود.
طرح اشتراک در زن و مال
باید دانست که هرجا سخن از مزدک به میان آمده اشتراک در زن و مال با آن همراه بوده است و در این امر هیچ تردیدی نیست که در آئین مزدیسن مرد نمی تواند بیش از یک زن بگیرد مگر در موارد استثنائی ولی اعیان و اشراف و روحانیونی که به اصطلاح پیرو دین مزدیسنا بودند در جمع زنان و دختران و زندانی کردن آن ها در حرمسرای خویش از یکدیگر پیشی می گرفتند.
مسلماً در زمان قباد نیز برای فراهم کردن هزینه های حرمسراها با توجه به مشکلات کشور از طبقات پایین بهره کشی می کردند. در چنین اوضاعی مزدک قد برافراشت و زنان را از گرفتاری در حرمسراها نجات داد. ممکن است در این زمینه افراد سودجو از قانون اشتراک زن سوءاستفاده کرده باشند و از روی غرض به ناموس دیگران تجاوز نموده باشند، شاید اصلاح قوانین مربوط به ازدواج به دنبال تلفات ناشی از جنگها و قحطی ها یک ضرورت اجتماعی بوده است، یا اینکه دفاع از محدودیت های نکاح که زنان داخل حرمسراها از زندگی خانوادگی و برخورداری از لذات محروم بودند، صورت گرفته باشد و یا از ازدواج گروهی براساس آداب و سنن هیاطله، عناصر فاتح آن روز بر ایران ناشی شده باشد. به هر حال ممکن است یک قانون جدیدتری دارای یک نوع آزادی در زمینه ازدواج برقرار کرده و یا در بعضی مواقع در رفع قیود کوشیده باشد.
در سیاست نامه آمده است: «چنان آیین نهاد که اگر مردی بیست مرد را به خانه خویش مهمان بردی و نان و گوشت و شراب و نقل دادی به عاقبت همه یک یک با زن او گرد آمدندی و عیب نداشته و عادت چنان بود که هر که درشدی با زنی و گرد آمدی کلاه بر در خانه بنهادی». بدون شک چنین امری دور از تصور است باز در ریاض السیاحه می خوانیم که: «اگر شخصی زن دارد و دیگری ندارد شرط عدالت آن است که زن خود به عزب دهد نه زور و دفع ضرورت نماید، که زن برای دفع شهوات ضرور است اگر کسی زن خوش منظر دارد و شخصی زن بدپیکر شرط دینداری آن است که چندی آن زن جمیله را بدان کس بسپارد و زن بدپیکر را نزد خود نگه دارد». به طور کلی می توان دریافت که اندیشه اشتراک زن مبالغه آمیز بوده، ولی وسیله ای بوده برای شکستن کامل نظام نژادی و ترویج ازدواج با غیر همخون و بیگانگان و زناشویی طبقاتی با همه این تفاصیل در هیچ جامعه ای دیده یا شنیده نشده که مردان زنان خود را به اشتراک در اختیار دیگران قرار دهند. بدیهی است هر ملت و قومی برای رسیدن به هدف از بسیاری چیزها می گذرد ولی ناموس خود را حامی و پشتیبان است و اجازه نمی دهد که مورد تجاوز قرار گیرد.
به ویژه در کشور ایران که مردم را ناموس پرستی و احترام گذاشتن به زن و خانواده تشویق می کند و زنان و مردان را به پاکی و پاکدامنی فرا می خواند و از طرفی برای زن و مرد خطاکار مجازاتی بس دشوار تعیین می نماید. چنانکه در قسمت طلاق و رهایی آمده که اگر زن شوهرداری با مرد دیگری زنا کند مرد می تواند بدون چون و چرا او را طلاق دهد و بالعکس. از طرفی مزدک خودش موبدِ موبدان بود و مردم را به زهدگرایی و بیزاری از خونریزی و بی آزاری توصیه می کرد و خود را پیامبر معرفی می نمود. حال چگونه ممکن است که زن شوهرداری را برای مرد اجنبی دیگر حلال کند. به نظر می رسد اشتراک در مال به زن هم نسبت داده شده است و معمولاً رسم این است که طبقه حاکم برای بدبین کردن مردم نسبت به مخالفین خود در پی افتراهای نادرست در مورد آنان باشد. (رضایی، ۳۷۶)
تقسیم برابر دارایی در روزگاران کهن در درون مناسبات قبیله ای ریشه ای بسیار عمیق داشت، متون قانون نامه کهن ایران در پیرامون شرکت ها نموداری از وجود این اصل است شیوه های ابتدایی از توزیع و تقسیم در جماعت روستایی مصداق داشته است. چراگاه به همه اعضای جماعت روستایی تعلق داشته است از نظر مزدک خداوند زر و سیم از برای آن به افراد بخشیده تا که مردم منتفع گردند و به جهت آن آسوده شوند. آنکه زر و سیم دارد با آنکه ندارد به طور مساوی تقسیم نماید. اگر کسی مالدار باشد از محتاجان منع کند اهریمنی می باشد. لازم است از وی به منفعت گرفت و تقسیم به عدل نمود. (شیروانی، ۴۱۶)
در واقع اکثر مورخان بر این نکته تاکید دارند که اصل سخن مزدک در اشتراک مالکیت بوده است و این مسئله از فکر حکومت اشتراکی و شرکت همگان در حاکمیت ملی سرچشمه گرفته بود. در سیاست نامه آمده است که مزدک گفت مال بخشیدنی است میان خلایق که بندگان خدایند و فرزندان آدم از بهر چه حاجتمند گردند باید مال یکدیگر خرج کنند، تا هیچ کس را در هیچ معنی بی برگی نباشد و درماندگان متساوی المال باشند چون قباد را بر هم مذهبان راست کرد او را کشتند (خواجه نظام الملک، ۲۴۰)
مزدکیان اشتراک خواسته را از برخی خیالپردازیهای اجتماعی روزگار باستان گرفته بودند. در کل برابری اجتماعی و احیای کمونهای آزاد روستایی کهن ایران، آرمان آنها بوده است، بدین ترتیب براساس اصولی که مزدک وضع کرده بود هر کسی می بایستی سهم واحدی از مال خود را به مصرف عموم برساند، جمع اموال و امتیاز طبقه خاص را بر طبقه دیگر منکر گردد بنابراین او خواستار اجرای عدالت و مساوات در جامعه بوده است، ایرانیان از قدیم الایام تاکنون نیز خواستار چنین اصلی بوده اند. (رضایی، ۳۲۸)
سرچشمه افکار مزدک
گفته شده است که عقاید افلاطون راجع به طرفداری از حقوق زنان و تجدیدنظر در توالد و تناسل و تزکیه نفس مسلماً همراه با عقاید مذهبی و عوامل اجتماعی زمان ساسانیان شبیه بوده است افلاطون می گفت علت عدم مساوات حرص و آز است. مزدک می گوید بزرگترین معاصی بشر عدم تمکین از یکدیگر و کینه جویی و نزاع است و قدرت پلیدی در این گناهان ظاهر می شود این معاصی صلح را به خطر می اندازد و ریشه آن مالکیت و زن است.
از نظر افلاطون مردم جاه طلب و سودپرست رقابت جو و حسودند. از آنچه خود دارند زود سیر می شوند و در آتش حسرت آنچه ندارند می سوزند. آنان به ندرت چیزی را طلب می کنند که متعلق به دیگران نباشد. در نتیجه طایفه ای به زمین و مال دیگران حمله می کنند و جنگ درمی گیرد. مزدک در مورد اشتراک در مال و زن با عقیده او همراهی می کند. منظور مزدک جفت گیری کورکورانه نیست بلکه باید کلیه روابط تحت نظارت و مراقبت دقیق درآید تا اینکه کودکان مشروع به وجود آیند (قدیانی، ۱۸۵)
عقیده مزدک درباره نظام گیتی نیز با نظر «مُثل» افلاطون شباهت داشت بدین ترتیب که مزدک معتقد بود که عالم محسوس مانند عالم روحانی است و امور این عالم مشابه تصویر حقایق آن عالم است.
افلاطون معتقد به دو جهان مادی و روحانی بود و اصل گیتی را عالم مثال می دانست و می گفت که عالم مثال اصل امور است. هرچه در جهان سفلی موجود دانست تصویر همان عالم بالاست. او بر این باور بود که زندگی جهان مادی نیز تصویر همان عالم روحانی است و امور این عالم سایه حقایق آن جهان است. (قدیانی، ۱۸۷)
نتیجه
با توجه به اینکه طی این بررسی مشخص گردیده که در واقع جنبش اجتماعی مزدک در اعتراض به شرایط اجتماعی جامعه ساسانی بوجود آمد، که خود حاصل شکل گیری نهادهای اجتماعی مهمی از دوران هخامنشیان بود آن چه که از بررسی حاضر در خصوص جامعه شناسی تاریخی ایران به دست می آید دگرگونی های اجتماعی است که در هر جامعه ای تحت شرایط خاصی ظهور پیدا می کند بی شک جامعه ایران عصر ساسانی صرف نظر از تحولات درونی خود که ناشی از مناسبات اجتماعی و اقتصادی آن عصر بود از مسائل دیرینه سیاسی و جهان بینی منطقه بین النهرین نیز متاثر بوده است تا جائی که در ظهور اندیشه های فلسفی مزدک همانطور که اشاره شد علاوه بر اندیشه های مانی که خود متاثر از ادیان بین النهرین است دیدگاههای نو افلاطونیان نیز به چشم می خورد بنابراین هیچ جامعه ای از نظر دگرگونی اجتماعی و تحول در قشربندی اجتماعی و نهادهای حاکمیت و یا نهادهای اجتماعی نمی تواند متاثر از مسائل درونی و بیرونی نباشد ویژگی اساسی جنبش مزدک ظهور آن در زمانی است که اشرافیت ریشه دار ایران به دلیل ضعف قدرت شاهی که ناشی از مسائل درگیریهای ایران در شرق بود به حدی ضعیف شده بود که عملاً پادشاهان به دست اشراف عزل می شدند. در چنین جامعه ای که اشرافیت و روحانیت در نهاد قدرتمند جامعه ایرانی که در طول زمان، حافظ منافع همدیگر بود می توانستند به راحتی زندگی اجتماعی طبقات پایین جامعه را نیز زیر سلطه بگیرند و براساس قوانین و مقررات ایجاد شده منافع خود را حفظ کنند از آنجائی که جامعه ساسانی در اصل یک جامعه متکی به کشاورزی و طبقات خرده پای شهری مانند پیشه وران و صنعتگران بود که از نظر مالکیت حقی بر تولیدات خود ندارند و هرچه هست به هیات حاکمه متشکل از اشرافیت و روحانیت تعلق می گیرد لذا در اصل جنبش مزدک در جهت برقراری نوعی عدالت اجتماعی در جامعه ای که به شدت طبقاتی می نمود و حتی خروج و ورود از یک طبقه به طبقه دیگر نیز به جز در شرایط استثنایی امکان پذیر نبود شکل گرفت بدیهی است که رنج ها و فشارهای طولانی که بر گرده جامعه پایین دست ساسانی سنگینی می کرد زمینه را برای سوءاستفاده آنان فراهم نموده بود بنابراین دیده می شود با آنکه جنبش مزدک نوعی دنیاگریزی و بی توجهی به آن را تبلیغ می کند ولی در اصل تبدیل به یک انقلاب اجتماعی می گردد و اگر تبانی بین اشرافیت و روحانیت زرتشتی نبود و خلع قباد را در پی نداشت شاید تحولات اجتماعی ناشی از جنبش مزدک عمیق تر نیز می گردید ناگفته نماند که قباد نیز صرفا به عنوان یک ابزار به مزدک و پیروان وی نگاه می کند و خود اعتقادی به مبانی عقاید مزدک ندارد و فقط برای رهایی از سلطه اشرافیت است که روی خوش به مزدکیان نشان می دهد علل سقوط مزدکیان نیز صرف نظر از توطئه های درباری که اشرافیت جامعه ساسانی به کمک روحانیت زرتشتی تدارک دیده بود ناشی از تفسیر نادرست جامعه ستم کشیده ساسانی از وضعیت نابسامان اقتصادی بود که برایش ایجاد کرده بودند بدین معنی که به سرعت نهادهائی مانند خانواده و مالکیت مورد حمله آنان قرار گرفت در حالی که اساس و بنیان جامعه ایران آن بود و به قول کریستن سن اساس جامعه ساسانی را مالکیت و خون تشکیل می داد و پاکی خون و این که با خون طبقات دیگر در هم آمیخته نشود با یک حرکت یا جنبش قابل دگرگونی نبود به خصوص که منافع اقتصادی هر دو طبقه اشراف و روحانی در اثر اقدامات مزدکیان به خطر افتاده بود و برای حفظ این منافع یا در اصل خون و مالکیت لامحاله جنبش مزدکیان از بین رفتنی بود و شاید اصلاحات عمیق اجتماعی انوشیروان و مواظبت های شدید سنت های اجتماعی دیرینه جامعه ساسانی بود که برای وی لقب عادل را به همراه داشت و نشانه ای از این تلاش طبقات حاکم برای حفظ موجودیت خود محسوب می شود.
این نوشتهها را هم بخوانید