کتاب راهنمایی برای مقاومت اخلاقی (نافرمانی) – نوشته فردریک گرو
کتاب راهنمایی برای مقاومت اخلاقی (نافرمانی)
مجموعه استخوانهای روح
نویسنده: فردریک گرو
مترجم: شایان اصانلو
ناشر: نشر نیماژ
فصل اول: از تسلیم تا شورش
میتوانیم از بالاترین حد سبکپردازی اخلاقی شروع کنیم که آن را «تسلیم» مینامم. تسلیم، خودآشکارگی نخستین است؛ الگووارهی آغازین.
چرا اطاعت میکنید؟ به این خاطر که مجبورید تسلیم شوید؛ چراکه غیرممکن است جز این عمل کنید. در این رابطهی آهنین وضوحی خدشهناپذیر وجود دارد. آنکه بهتر و بیشتر از بقیه اطاعت میکند، برده است.
از تسلیم، اطاعت با سرکوب محض را درک میکنم. از کسی اطاعت میکنید که تفنگ یا تازیانه دارد یا قدرت تصمیمگیری دربارهی شغلتان یا حتی مرگ و زندگیتان را در دست دارد. ارباب، سرکارگر، کاپو[۳۴]، مافوق سلسلهمراتب، «رئیس». تسلیمشدن عبارت از محبوسشدن بهوسیلهی رابطهی قدرتی است که منکوب میکند، مجبور به اطاعت میکند و به معنای دقیق کلمه از خود بیگانه میکند. تسلیمشدن به این شکل یعنی من به دیگری وابستهام، یک دیگری که فرمان میدهد، تصمیم میگیرد، دستور میدهد و کمرها و ارادهها را در هم میشکند. و بهواقع آنچه را که این دیگری، بیرون و بالاتر از من خواسته است، منفعلانه انجام میدهم. نه ارادهی خودم، نه حرکت درونی، نه خودانگیختگی و نه هیچ حرکتی از جانب من نمیتواند مبنای عمل و نقطهی شروع من باشد.
تسلیمشده.
این شاید قویترین و خالصترین معنای اطاعت باشد: رابطهای (تحتِهدایت، تسلط، فرمان، حکمرانی و غیره) که مرا به عمل بر مبنای ارادهی دیگری مجبور میکند؛ چنانکه حتی وقتی عمل میکنم منفعل میمانم. فرمول متناقض انقیاد: انفعال و فعالیت همزمان در یک فرد. به کسانی بنگرید که در این زنجیرها تقلا میکنند: کارگر تلاش میکند سرعتی غیرممکن را با دستگاهش حفظ کند؛ کارمند حقیر در دفترش اوامر را با همتی دیوانهوار اجرا میکند؛ مستخدم خود را با «واکنشپذیر»بودن از پای در میآورد. همه مشغول فشارآوردن به خود هستند. اما این تلاطم صرفاً رویِ دیگرِ انفعال کامل است.
چرا تسلیمشده اطاعت میکند؟ وقتی کمتر قدرتمند و کمتر نیرومند است، نمیتواند جز این کاری کند. شما چرا اطاعت میکنید؟ چون نمیتوانید نافرمانی کنید. دلیل اطاعت تسلیمشدگان در حماقتِ خشونتِ کور و روابط زور نهفته است.
اینجا فُرمی را میبینیم که اندیشهی سیاسی دستکم از زمان ارسطو دربارهی آن تحقیق کرده است: برده. ارسطو در آغاز کتاب سیاست میگوید برده مایملک دیگری است؛ کالای «زنده» (سازِ زنده)[۳۵]، اجراکننده.[۱] این ازپیش بدان معنا است که او به خود تعلق ندارد. بدنش، حرکاتش و زندگیاش مایملک ارباب است. او وسیله است، ابزاری در دستان دیگران، کالایی که مبادله و جابهجا میشود، و مالکش هرطور صلاح بداند او را تصاحب میکند، از او لذت میبرد و قادر است به میل خود از او استفاده یا سوءاستفاده کند.
کسی که به خود تعلق ندارد، «اجراکننده»ی بیابتکار است؛ برده است. برده چیزی را آغاز نمیکند، او منشأ چیزی نیست:[۲] حرکات دستانش و وضع بدنش صرفاً بازتاباند، رونویس، واکنش و پیامد سخن اساسی و الزامآوری که بر او نمودار میشود. برده چیزی خلق نمیکند؛ او دستورات دیگران را اجرا و دنبال میکند.
متن ارسطو تنها یک امکان است و من از بردگی بهمثابهی وضیت متعین تاریخی صحبت نمیکنم- موردی که تاریخ نشان میدهد میتواند متغیر و متنوع باشد.[۳] اینجا صرفاً الگوی تنزل به ناتوانی و تجسم بردگی بهمثابهی وابستگی را بنا مینهم: «بردگی نشانهی آن است که فرد تابع یک علت خارجی است؛ در مقابل، آزادی نهتنها تابعنبودن نسبت به آن، بلکه شامل رهابودن است.»[۴] در این مفهوم وسیع، این موارد را به حساب میآورم: بردههای دوران باستان که با آمفورا[۳۶] معاوضه میشدند، رعایای قرون وسطی که از کار بیپایان بر زمین دیگران حقوق ناچیزی میگرفتند، کارگران کارخانههای عظیم قرن نوزدهم که برای دستمزد اندک مشقت میکشیدند و بدهکاران امروزی که به قیمت خستگی ابدی و اضطراب بیاندازه حق زیستن خریداری میکنند، تا سقفی بالای سرشان باشد، به بچههایشان غذا بدهند و آنها را بزرگ کنند- بهعبارت دیگر، «ادغام شوند»- درحالیکه نخبگان نانجیب میتوانند طی چند روز، آنچه را که آنها هرگز نمیتوانند در طول زندگی پسانداز کنند، به دست آورند.[۵]
چرا تسلیمشده اطاعت میکند؟ زیرا نمیتواند غیر از این انجام دهد، زیرا نافرمانی برایش ناممکن است: مجازات، بیدرنگ و تحمل آن ناممکن است. تحقیرشده، اخراجشده، درمانده، حذفشده، مردود. چهبسا برایش هزینهی زیادی داشته باشد. مخاطرهای بیشازاندازه. اطاعت میکنند زیرا هزینهی نافرمانی، تحملناپذیر است. اساساً تنها دلیل اطاعت، عدمامکان نافرمانی است. تسلیم به رابطهی خودسرانه و نامتوازن نیروها متکی است؛ به ناعدالتی رابطهی سلسلهمراتبی. برده در سکوت دستورات اربابش را اجرا میکند، رعیت زمینهای اربابش را شخم میزند تا سرانجام به زمین بیفتد، کارگر سرعت تحملناپذیر کار را میپذیرد، کارمند به عیبجویی پرنخوت مافوقش دندانقروچه میکند. چگونه میتوانند غیر از این کاری انجام دهند؟
درعینحال، روی دیگر آیندهی تسلیم وعدهی شورش و عصیان است. تسلیمشدگان منتظر لحظهی خود میمانند. آنها ضعف اربابشان را رصد میکنند، شکنندگیها و خطوط شکاف را ملاحظه میکنند و آمادهی خیزش و وارونهکردن شرایط میشوند. اینجا مفهوم «تسلیم» را محدود میکنم. اگر میگویم این تراز نیروها تاریخی، تصادفی، ناپایدار و وارونپذیر است- صرفاً موقعیتی بالفعل است- پس تسلیم و اطاعت از روی بیمیلی، نقیضش را در خود دارد؛ انتقام. از لحظهای که تسلیمشدگان موفق میشوند متحد شوند و علیه اربابانشان توطئه کنند، بهمحض اینکه قدرت جمعیشان را احساس و احداث میکنند، پس از آن، چهبسا جنگ دوباره آغاز شود. واژهی Rebellion (شورش) از ریشهی یونانی re-bellum به معنیِ «دوباره جنگ» است: جنگ ادامه مییابد، آنکه قبلاً شکست خورده بود، به پا میخیزد.
علاوهبراین، تسلیمشدگان با مرور انقلابهای متعددی که به جایی نرسیدند، قیامهایی که فرو مردند، نزاعهایی که التیام یافتند و پیکارهای بیهوده، به خود میگویند بیقدرتی آنها حد ندارد، و باور به اینکه وضعشان میتواند وارونه شود، به قیمت جان و آسایش آنها است و بنابراین انتخاب دیگری جز ترجیح حلاوت تسلیمشدن به محرومیتهای دردناک و اندوه آرزوهای درهمشکسته نمیماند؛ بهعبارت دیگر، پذیرش تسلیم بهمثابهی وضعیت دائمی.
یا شاید تسلیمشدگان به خود میگویند- چراکه آموختهاند اینگونه بگویند، تکرار کنند، بشنوند و به هم مرتبط سازند (در مدرسه و در خانواده)- که هرچه باشد بیعدالتیهای اجتماعی طبیعی است، چیرگی رئیس به علت استعداد ذاتیاش (هوش، درستکاری) است؛ بهعلاوه- درمورد خاص اطاعت سیاسی- تسلیمشدن در برابر قوانین عمومی عادلانه است، حتی اگر با ما همخوان نباشد، زیرا نافرمانی معادل هرجومرج و طلب خودخواهانهی نفع شخصی است.[۶] یا گفتاری تمرینشده، بدون بروز رفتاری مبتنیبر شکست و حاکی از اجبار، برای جلوگیری از تسلیمنشدن است: «از خواب برخیزید، ای شورشیان نابهنگام: توهم دگرگونی را دور بریزید و رؤیاهایتان را بروبید؛ سلسهمراتبی که شما به چالش میکشید، برای نظم اجتماعی ساخته شده؛ که شما را به چالش میکشد با اینکه از بدو تولد از آنها سود بردهاید و امروز میگویید نه، زیرا چنینوچنان را بهمثابهی قانون نمیخواهید. ولی شما آزادانه و از ابتدا پذیرفتهاید از کلیت قوانین تبعیت کنید! این جامعه به شما حقوق سیاسی میدهد، بنابراین به پا خیزید و هرچه میخواهید مخالفت خود را بیان کنید، به نمایندگان دیگر رأی دهید، اما مهمترازهمه، به قوانین بازی سیاسی احترام بگذارید، زیرا برای پیمان عمومی، صلح همگانی و خیر همگان بنا شده است.»
در این گفتار شکل دیگری از اطاعت را میشنویم: توافق برای پیمان جمهوریت.[۷] در مواجهه با این مفهوم- و حتی با اطاعت محترمانه (بهرسمیتشناختن اقتدار)- تسلیم با زمختی و قطعیت خود همیشه در جهت ابهامزدایی سیاسی عمل کرده است. آنچه ابهامزدایان سیاسی (از تراسیماخوس[۳۷] افلاطون و از طریق ماکیاولی تا مارکس) محکوم کردهاند، تلاش سیستماتیک برای پنهانکردن این رابطه از تسلیم است.[۸]
بعضی افراد از ما میخواهند باور کنیم که اطاعت سیاسی شامل تعلق داوطلبانه و آزادانه یا بهرسمیتشناختن ستایشآمیز و بیصدا است. گفتمان مختصر ابهامزدایی سیاسی دروغ میگوید: «لطفاً فقط تمامش کنید، شما اندیشمندان پیوستگی سیاسی[۳۸]، ماندن در خلوتگاه کتابخانههای راحت و آرامتان را متوقف کنید، زیرا اطاعت سیاسی ما عقلانی و مشروع است، حکمرانان ما برای خوبی ما به ما حکمرانی میکنند و وقتی ما در برابر قوانینی که تنها منفعت یک نخبه را سامان میدهد شورش کنیم، ازنظر فلسفی برای نافرمانیکردن در اشتباه هستیم. این برهانها موجب تاریکی و ابهاماند، درحالیکه واقعیت آن ناعدالتی است که با خشونت تحمیل شده و ما تنها به این خاطر از آن تبعیت میکنیم که بهای نافرمانی آشکارا غیرقابلتحمل است: ریختن خون، تحقیر اتوماتیک و شکست مقدر». بله، تسلیم به این معنا بُعدی از ابهامزدایی سیاسی است، پشت برساختهای دودآلود، موضوع نمایش و بذری از واقعیت ناعدالتی و خشونت است. نافرمانی به معنی ازسرگرفتن جنگ است، این جنگ خاموش که هرگز تمام نشده، بلکه پوشیده در روکش صلح داخلی ادامه مییابد.[۹]
ابهام رعبانگیز از اینجاست که این برداشت از تسلیم که بهمثابهی بُعدی از ابهامزدایی سیاسی نقش ایفا میکند- موضوع فرمانبرداری شهروندان یا اطاعت اقرارشده را باطل میکند- همچنین بُعدی از ابهامآفرینی اخلاقی را وضع میکند.[۱۰]
میتوانیم به فرمولهای ارسطو برگردیم: برده یک «کالای کسبشده»، یک «ابزار» (ارغنون) و یک «اجراکننده [موسیقی]» است (بخش b1253 تا a1254 [سیاست]). به این معنا که بدن او ارادهی دیگری را محقق میکند، اما روحش به هیچ طریقی در معنای آنچه انجام میدهد مشارکت نمیکند. تنها دلیل اطاعت برده این است که دستوری شامل گسست و انقطاع دریافت میکند: من کاری را انجام میدهم که دیگری به من بگوید. و اینجا امکانی مربوط به نوعی بهرهکشی اخلاقی و مبتنیبر جداسازی روح و جسم گشوده میشود. تسلیمی که از تفکیک روح و جسم بهرهکشی میکند دستکم دو شکل دارد. …
این نوشتهها را هم بخوانید