آیا باز می‌توانم بنویسم؟

به صورت پراکنده این سال‌ها از من پرسیده‌اند که هیچ وقت شده که نخواسته باشی بنویسی. باید بگویم ده‌ها بار پیش آمده و هر بار به دلیلی.

دلایلی بی‌شمار بوده‌اند:

  • کار جانبی زیاد
  • آن زمانی که آرمانی‌تر و بدون توجه به جامعه مصرف می‌نوشتم و از درک نشدن پست‌هایم در رنج بودم.
  • وقتی می‌بینم که برخی سایت‌ها، نوشته‌ها را تنها با اعداد و ارقام که برخی از آنها موهوم هستند طبقه‌بندی می‌کنند و یا بر اساس بده بستان‌های اقتصادی. مثلا سایت ایکس الان من را از لیگ برتر! بیرون انداخته. در صورتی که اگر هنوز اینترنتی باشد و دل خوشی و فراغتی، خودشان به سراغم خواهند آمد.
  • وقتی در روزهای انبوهی از سوژه و حرف وجود دارد، اما صلاح نباشد و نتوان در موردشان نوشت. چرا که کوچک‌ترین نتیجه‌اش دشنام خوردن است و بزرگ‌ترین عاقبتش را که نمی‌دانم.
  • وقتی تولید انبوه مطالب بر تولید مطلب خوب غلبه کرد. البته که من دوست دارم روزی یک پست دقیق بنویسم. اما واقعا در شرایط امروز و انفجار اطلاعات کافی نیست و راستش این روزها 10 پست در روز هم حداقل تلاشی است که یک سایت برای سر پا ماندن باید بکند.
  • وقتی نوشتن زیادی تکنیکی و خط کشی شد. سئو را رعایت کن. کلمه کلیدی حتما در عنوان باشد! کلمه کلیدی به توزیع همگن در سراسر مطلب به خصوص پاراگراف اول و دوم باشد. البته از آن ور می‌گویند که گوگل هوشمند شده و مفید بودن مطلب برایش مهم است. اما عملا بسیاری موارد نه تکنیک‌های قدیمی نخ‌نما به درد می‌خورند و نه مفید بودن مطلب و من آدمی نیستم که مدت طولانی بتوان تکنیکال بنویسم.
  • وقتی مطلب را در بیست دقیقه می‌نویسی و برای پیدا کردن یک عکس که با قوانین نوشته و نانوشته بخواند باید 20 دقیقه وقت صرف کنی!
  • وقتی می‌بینی می‌شود با کارهای یدی و اندکی مهارتی بسیار بیشتر از نظر اقتصادی بهره‌مند شد. آخرش که چه؟ بالاخره همه کار می‌کنیم که خود و خانواده‌مان در رفاه نسبی باشند یا دست‌کم مشکلی عمده نداشته باشند؟
  • وقتی حس کنم مخاطب فقط همان عنوان و دو سه جمله اول را حداکثر می‌خواند و فرقی نمی‌کند تو در ادامه چه می‌نویسی.
  • روزهایی که آنقدر خسته‌ام که دوست دارم ساعت‌ها تنها به دیوار اتاق روبرویم بنگرم و به گذشته بنگرم یا نزد خود تخیل کنم. حتی یک ورزشکار در دوره اوجش هر روز تمرین نمی‌کند. چطور انتظار دارید مغز هر روز تمرین کند و شاداب باشد و با چه مشوقی.
  • و مسلم است روزهایی که اینترنتی نیست. واقعا همه ان ساعاتی که برای بالا آمدن صفحات با اینترنت دیال آپ وقت گذاشتیم و همه آن ساعاتی که صرف پیدا کردن چیز پی ان! مناسب و قطع و وصلش برمی‌گردند. چه جملات و پست‌هایی زاده نشدند.

خلاصه در همین دقیقه ناامیدی و نگرانی که که «به حوادث امروز هم ربط دارد»، نمی‌دانم دیگر اندک شرری در ته جان و روحم مانده یا خیر.

تا به حال که دقایق ناامیدی اندک بوده‌اند و حداکثر بعد از چند ساعت شروع کرده‌ام. این بار را نمی‌دانم.

1 دیدگاه

  1. «یک‌پزشک» صرفا یک سایت نیست، پناهگاه امنیه که در فراز و نشیب‌های این سال‌ها همیشه مایه دلگرمی بعضی‌ها، از جمله من بوده.

    از نظر من «یک‌پزشک» با ریشه‌های وب فارسی پیوند خورده.

    نه صرفا بخاطر قدمتش، بلکه بخاطر محتوای اصیل و گزینشی که تجسم کوچکی از ذهن بزرگ نویسنده‌اش که شما باشید هست.

    امیدوارم صدای کلیک و کلید کیبوردتون پایدار باشه :)

    یک آلبوم موسیقی برای شما:
    https://songsara.net/79041

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]