کتاب‌ها و شیوه‌های نوشتنی که اینترنت، به کلی از بینشان برد!

باز در غیاب اینترنت، این سو و آن سو می‌چرخم و سوژه‌های ذهنی بسیارند.

نوجوان که بودم، همیشه مواخذ مقالات را به خصوص در مجله دانشمند نگاه می‌کردم و مثلا با خودم می‌گفتم خوش به حال فلان نویسنده مجله نیوساینتیست دستش می‌رسد و با خودم تصور می‌کردم چه نیک‌بخت است که آن مترجمی که به منبع این داستان‌های علمی تخیلی دسترسی دارد و این طوری می‌تواند به جای انتظار یک ماهه برای خواندن یک داستان، مثلا هر زمان که خواست یکی از ده‌ها کتاب علمی تخیلی را بیرون بکشد و با توجه به تسلطش به زبان انگلیسی، آنها را با لذت بخواند.

خودم را جای نوجوان‌های هم سن و سالم در کشورهای دیگر می‌گذاشتم و تصور می‌کردم که هر وقت نمره درسی‌شان خوب شد یا از طریق کتابخانه بزرگ محله‌شان می‌توانند یک عالم کتاب بخوانند.

به رویا می‌رفتم و تصور می‌کردم که خودم روزی نویسنده بشوم و با دسترسی به این مجلات و منابع، بنویسمو اسمم به عنوان مترحم یا نویسنده این سو و آن سو دیده شود و البته لذت درونی این کار برای من بیشتر بود.

برنامه سینمای یک اکبر عالمی یا مجله فیلم را نگاه می‌کردم و می‌گفتم چه خوشبختند اینها که چنین نگاه دقیقی دارند و به منابع پنهان فیلم‌ها دسترسی دارند و می‌توانند کلی حرف برای گفتن داشته باشند. خبِ دوره‌ای بود که به خاطر اندکی منابع من اصلا به خوبی الان ستاره‌های کلاسیک یا هم‌عصر را نمی‌شناختم و هر وقت برنامه مسابقه هفته منوچهر نوذری یا یک جنگ تلویزیون شب جمعه پخش می‌شد و به بهانه توضیح جلوه‌های ویژه صحنه‌هایی از فیلم‌های «ای تی» یا «جنگ ستارگان» یا «برخورد نزدیک از نوع سوم» پخش می‌شد، در بخت و افسوس فرو می‌رفتم.

گذشت زمان البته همه اینها را حل کرد. ولی می‌دانید شیرینی هر چیزی را دوره‌اش باید چشید. درست وقتی نوجوانی باید غرق در رویاهایی شوی به وقتش باید درس بخوانی و به قوتش باید پول خوب دربیاوری و به هنگامش باید جهان را بچرخی یا خودروی کلاس بالا بخری وگرنه در سن بالا رسیدن به همه اینها، چه لذتی می‌تواند داشته باشد. درست مثل تفاوت بستنی خوردن در کودکی و در ۴۰ سالگی!

باری! بحث اصلی این پست چیز دیگری ولی به حرف‌هایی که تا حالا زدم هم ربط دارد. بعضی از شیوه‌های نوشتن و کتاب تالیف کردن هم زمان خاص خودش را داشتند.

مثلا به عکس شاخص این پست بنگرید. کتاب‌هایی مثل این که داستان کامل یا خلاصه فیلم‌ها را داشتند و مشروح نقد می‌کردند، دوره خودشان را داشتند. الان هر کسی می‌تواند (البته اگر اینترنتی باشد) خلاصه‌ای از فیلم را به فارسی یا انگلیسی یا بخواند و یا حتی به سرعت دانلودش کند.

دیگر کسی نمانده که نگاه خاص شما را به یک فیلم بخواند و روی آن تعمق کند و ساعت‌ها برای خودش ورژنی از فیلم را در تخیلش بسازد!

آن زمان هر کتابی گروه مخاطب خاص وفادار خاص خودش را داشت و جملات با دقت خوانده می‌شدند و چه بسا که جمله‌ای سرنوشت و دیدگاه ما را عوض می‌‌کرد.

اما الان ما غرق در اطلاعات هستیم (باز اگر اینترنتی باشد!) ولی از بس سریع اسکرول می‌کنیم که چیزی به جز پوسته چیزها را نمی‌فهمیم.

باید بگرییم که وب واقعا مرده است! دیگر من وفادار هم یادم رفته که وقتی برای کشف سایت‌ها و وبلاگ‌ها خوب به فارسی یا انگلیسی بگذارم. حتی صاحبان برخی سایت‌ها و وبلاگ‌ها خروجی فید را بسته‌اند و کار سرکشی منظم به محتوایشان را سخت کرده‌اند و تو باید در دریای مطالب کم‌ارزش شبکه‌های اجتماعی که بیشتر تکرار مکررات هستند، یک مطلب خوب را بیابی و شکار کنی.

این روزها که اینترنت نداریم رویای قدیمی دوره نوجوانی در من زنده شده، اینکه به طریقی همان زمان دسترسی خوب به نشریات و کتاب‌های می‌داشتم، با مرارت ترجمه‌شان می‌کردم و می‌شدم یکی از نویسندگان مثلا دانشمند. روزها منتظر رسیدن نامه‌ام به دفتر نشریه می‌ماندم و بعد پاسخی می‌گرفتم و غرق شادی می‌شدم.

اما الان شاید در ایام معمولی فاصله ایده و انتشار جهانی‌اش فقط چند دقیقه باشد، اما دیگر خبری از حلاوتی که در ذهنم بود، نیست. جامعه هم گرچه تعارف می‌کند، اما فریب تولید انبوه و تیترهای هیجانی را همیشه می‌خورد و در روزگار ما چه کسی می‌داند که چه تفاوتی بین یک ماشین SUV پرآپشن چینی و یک خودروی کلاسیک عصر طلایی وجود دارد یا چه تفاوتی بین ساعت فیک و یک ساعت اصل است.

پوسته‌ها مهم شده‌اند، اینکه با لحن خیابانی در مورد مسئله‌ای ویدئوی یوتیوب بسازی و ساعتی در مورد چیزی صحبت کنی که می‌توان در دو پاراگراف هم گفت و مرتب طلب لایک و فالو و زدن روی زنگوله یا ارسال کامنت خاصی در اینستاگرام کنی و انبوه مطلب تولید کنی!

خلاصه کنم. اما بسیار می‌دانیم، اما عمق دانستن ما بسیار کم شده و شوربختانه هر وقت شیر اینترنت باز می‌شود باز هم ترجیح می‌دهیم در این اقیانوس یک وجبی باشیم. چون اگر در برکه کوچه کنار خانه‌مان باشیم، کسی ما را نمی‌شناسد و شهرتی در کار نیست!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]