فریب بزرگ – رومن گاری
رومن گاری: روز چهارم آوریل 1940 بود. در محوطه پادگان با آرامش سیگار برگی دود میکردم که گماشتهای یک تلگرام بهام داد، «مادرتان به سختی بیمار.فورا بیایید.»همان جا خشکم زد. با سیگار ابلهانه بر لبانم، با کت چرمی، با کلاه کاسکت که تا روی چشمم پایین آمده،…