کتاب « زن عقدی »، نوشته ابیوسه نیکول
آیایی کمی وول خورد و بعد پا شد نشست. نگاهی به ساعت شماطهدار ارزانقیمتِ روی صندلی کنار تخت انداخت. ششوربع بود و بیرون تازه آفتاب زده بود؛ شهرک افریقایی مزبور کمکم داشت بیدار میشد که زندگی از سر گیرد. نگهبانهای شب با جیغوویغ عصبانی خروسها از خواب بیدار…