کتاب دور دنیا در هشتاد روز – نوشته ژول ورن – بریده‌ای کوتاه برای تجدید خاطره

آقای فیلیز فاگ در سال ۱۸۷۲م شخصی به نام فیلیز فاگ، یکی از اعضاء انجمن اصلاحات لندن در خیابان ساویل روا شماره ۷ زندگی می‌کرد. او که یک نجیب‌زاده خوش قیافه‌ی انگلیسی بود هرگز درباره‌ی خودش با کسی صحبت نمی‌کرد، کسی او را به خوبی نمی‌شناخت. او کاملا با دنیای تجارت بیگانه بود به طوری […]

کتاب جزیره اسرارآمیز- نوشته ژول ورن – بریده‌ای کوتاه برای تجدید خاطره

ساعت چهار بعد از ظهر روز بیست و سوم مارس سال ۱۸۶۵ توفان عظیمی در اقیانوس آرام شروع شد. بر روی این اقیانوس بالنی پرواز می‌کرد که در آن چهار مرد، یک پسر بچه کوچک و یک سگ دیده می‌شدند. بالن مثل بادبادکی این طرف و آن طرف کشیده می‌شد. یکی فریاد زد: – کیسه‌های […]

کتاب پنج هفته در بالن، نوشته ژول ورن – بریده‌ای کوتاه برای تجدید خاطره

روز ۱۴ ژانویه سال ۱۸۶۲، در محل انجمن سلطنتی جغرافیایی لنسن، رئیس انجمن، سر فرانسیس، در میان جار و جنجال همکاران خود سعی می‌کرد صدایش را به گوش همه برساند. او می‌خواست بگوید که انگلستان همیشه در صف مقدم ملت‌ها، سرزمین‌های ناشناخته را کشف کرده است و در آن زمان هم دکتر ساموئل می‌خواست دست […]

انحصار حتی در چین هم جریمه می‌شود: علی بابا 2.8 میلیارد دلار به خاطر تخطی از قوانین ضدانحصار جریمه شد

از سوی مقامات نظارت کننده بر قوانین چین، شرکت علی بابا به پرداخت 18.23 میلیارد یوان، معادل 2.8 میلیارد دلار، جریمه به خاطر سرپیچی از قوانین ضدانحصار جریمه شده است. گفته می‌شود که این غول فناوری از برتری خود در بازار سوء استفاده کرده است. گویا این شرکت طرف‌های اقتصادی را مجبور می‌کرد که بین […]

داستان روباه موش مرده

روزی روزگاری خرگوش بدجنسی بود که با کار‌های بدش همه را ناراحت می‌کرد و هر کار می‌کردند که او را بگیرند و تنبیهش کنند نتیجه‌ای نداشت. یکروز گرگ و روباه نقش‌های طرح کردند و گرگ بروباه گفت: این خرگوش بدجنس را می‌گیریم و امشب او را می‌خوریم. تو برو خاندات و روی تختخواب دراز بکش […]

داستان مردی برای پادشاهی

روزی روزگاری پادشاهی بود که قدرت و ثروت زیادی داشت؛ ولی زن و فرزندی نداشت. یکروز پیر مرد کوتوله فال بینی که چشمانش آبی رنگی بود، بقصر او آمد. پادشاه با و گفت: «از آینده من صحبت کن. » پیرمرد گفت: « جانشین تو از خانواده خودت نیست و شخصی که بعد از تو به […]

داستان ملکه سرزمین برف‌ها

سال‌ها پیش در ده کوچکی در شمال نروژ پسر و دختر کوچولوئی بنام گیلدا و پیتر که از دو‌ فامیل بودند، در یک خانه زندگی می‌کردند. پیتر در یکی از شب‌های سرد زمستان، و گیلدا درست یکسال بعد از او متولد شده بود و وقتی که کشیش خواسته بود آن‌ها را نام‌گزاری کند از بس […]

داستان کفش بلورین (سیندرلا)

در زمان قدیم، همان وقتی که در دنیا جن و پری فراوان بود، دختری العاده زیبا و دوست داشتنی باسم سیندرلا زندگی می‌کرد. او دو خواهر ناتنی داشت که هر دو زشت بودند و با وخیلی حسودی می‌کردند. آن‌ها هیچوقت اجازه نمی‌دادند که سیندرلا بفهمد چقدر زیباست. باو لباس‌های پاره می‌پوشاندند و مجبورش می‌کردند تمام […]

داستان مار و لاک پشت

روزی بود و روزگاری بود. یک لاک پشت و یک مار در کنار رود خان‌های زندگی می‌کردند. این‌ها با هم دوست نبودند و هرکدامشان می‌خواست فرمانروای آن رودخانه باشد. مار خیلی سعی می‌کرد لاک پشت را نیش بزند، اما لاکپشت سرش را عقب می‌کشید و پا‌هایش را توی کاسه پشتش می‌بردومار تنها می‌توانست نیشش را […]

داستان سفید برفی و هفت کوتوله

روزی بود و روزگاری بود. زیر د ر گنبد کبود ملکه‌ای بود که زندگی خوش و راحتی داشت. این ملکه رنگ سفید را خیلی دوست داشت و به همین جهت برای فرزندی که بزودی به دنیا می‌آورد پارچه سفیدی تهیه کرده بود. روزی از روز‌های زمستان که برف می‌بارید ملکه برای دوختن لباس کنار پنجره […]

داستان گربه چکمه پوش

روزی بود و روزگاری بود. مردی بود که سه پسر داشت و تنها داراییش یک خانه ویک الاغ ویکگر به بود. وقتی که این مرد از دنیا رفت خانه را پسر بزرگتر برداشت و الاغ را پسر وسطی؛ گربه هم برای پسر کوچک ماند. اسم پسر کوچک تام بود. تام گفت: « با این گربه […]

داستان اردک سحر آمیز

روزی بود و روزگاری بود. هیزم شکن فقیری بود که سه پسر داشت. وقتی که پسر‌هایش بزرگ شدند به آن‌ها گفت: «دیگر نمی‌توانم خرجتان را بدهم. خودتان باید کار کنید و خرج زندگیتان را در بیاورید، چون دیگر بچه نیستید و برای خودتان مرد شده‌اید. » آن وقت تبری به پسر بزرگش داد و گفت: […]

کتاب خورشید عریان – نوشته ایزاک آسیموف – تجدید خاطره و بریده‌‌ای از این کتاب

کتاب خورشید عریان نوشته ایزاک آسیموف ترجمه هروس شبانی انتشارات شقایق سؤالی مطرح می‌شود الیاس بیلی، با وحشتی که سرتا پایش را فرا گرفته بود با سرسختی مبارزه می‌کرد. اکنون دو هفته بود که این وضع ادامه داشت. حتی از این هم بیشتر. این دلهره که هر لحظه بیشتر می‌شد، درست از زمانی آغاز شده […]