غزل شمارهٔ ۱۰۷ حافظ : حُسن تو همیشه در فزون باد

حُسن تو همیشه در فزون باد رویت همه ساله لاله‌گون باد اندر سرِ ما خیالِ عشقت هر روز که باد در فزون باد هر سرو که در چمن درآید در خدمتِ قامتت نگون باد چشمی که نه فتنهٔ تو باشد چون گوهرِ اشک غرقِ خون باد چشمِ تو ز بهرِ دلربایی در کردنِ سحر ذوفنون […]

غزل شمارهٔ ۱۰۶ حافظ : تَنَت به نازِ طبیبان نیازمند مباد – وجود نازکت آزردهٔ گزند مباد

تَنَت به نازِ طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزردهٔ گزند مباد سلامتِ همه آفاق در سلامتِ توست به هیچ عارضه شخصِ تو دردمند مباد جمالِ صورت و معنی ز امنِ صحتِ توست که ظاهرت دُژَم و باطنت نَژَند مباد در این چمن چو درآید خزان به یغمایی رهش به سروِ سهی قامتِ بلند مباد در […]

غزل شمارهٔ ۱۰۵حافظ: صوفی ار باده به اندازه خورَد نوشش باد

صوفی ار باده به اندازه خورَد نوشش باد ور نه اندیشهٔ این کار فراموشش باد آن که یک جرعه مِی از دست توانَد دادن دست با شاهدِ مقصود در آغوشش باد پیرِ ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت آفرین بر نظرِ پاکِ خطاپوشش باد شاهِ تُرکان سخنِ مدعیان می‌شِنَوَد شرمی از مَظلَمِهٔ خونِ سیاووشش […]

غزل شمارهٔ ۱۰۴ حافظ : جمالت آفتابِ هر نظر باد

جمالت آفتابِ هر نظر باد ز خوبی رویِ خوبت خوبتر باد هُمای زلفِ شاهین شهپرت را دلِ شاهانِ عالم زیرِ پَر باد کسی کو بستهٔ زلفت نباشد چو زلفت درهم و زیر و زبر باد دلی کو عاشقِ رویت نباشد همیشه غرقه در خونِ جگر باد بَُتا چون غَمزه‌ات ناوَک فِشاند دلِ مجروحِ من پیشش […]

غزل شمارهٔ ۱۰۳ حافظ : روز وصلِ دوستداران یاد باد

روز وصلِ دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران، یاد باد کامم از تلخیِ غم چون زهر گشت بانگِ نوشِ شادخواران یاد باد گر چه یاران فارِغَند از یادِ من از من ایشان را هزاران یاد باد مبتلا گشتم در این بند و بلا کوشش آن حق گزاران یاد باد گر چه صد رود است […]

غزل شمارهٔ ۱۰۲ حافظ : دوش آگهی ز یارِ سفر کرده داد باد

دوش آگهی ز یارِ سفر کرده داد باد من نیز دل به باد دهم، هر چه باد باد کارم بدان رسید که همرازِ خود کنم هر شام برق لامِع و هر بامداد باد در چینِ طرهٔ تو دل بی حِفاظِ من هرگز نگفت مسکنِ مألوف یاد باد امروز قدرِ پندِ عزیزان شناختم یا رب روانِ […]

غزل شمارهٔ ۱۰۱ حافظ: شراب و عیش نهان چیست؟ کارِ بی‌بنیاد

شراب و عیش نهان چیست؟ کارِ بی‌بنیاد زدیم بر صفِ رندان و هر چه بادا باد گره ز دل بگشا وز سپهر یاد مکن که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد ز انقلابِ زمانه عجب مدار که چرخ از این فسانه هزاران هزار دارد یاد قدح به شرطِ ادب گیر زان که ترکیبش ز کاسهٔ […]

غزل شمارهٔ ۱۰۰ حافظ : دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد گفتا شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ گفتا قبول کن سخن و هر چه باد، باد سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست از بهر این معامله غمگین مباش و شاد بادت به دست […]

غزل شمارهٔ ۹۹ حافظ : دلِ من در هوایِ روی فَرُّخ

دلِ من در هوایِ روی فَرُّخ بُوَد آشفته همچون مویِ فَرُّخ بجز هندویِ زلفش هیچ کس نیست که برخوردار شد از روی فَرُّخ سیاهی نیکبخت است آن که دایم بُوَد همراز و هم زانوی فَرُّخ شَوَد چون بید لرزان سروِ آزاد اگر بیند قدِ دلجویِ فَرُّخ بده ساقی شرابِ ارغوانی به یادِ نرگسِ جادوی فَرُّخ […]

غزل شمارهٔ ۹۸ حافظ : اگر به مذهبِ تو خونِ عاشق است مُباح

اگر به مذهبِ تو خونِ عاشق است مُباح صلاحِ ما همه آن است کان تو راست صلاح سَوادِ زلفِ سیاهِ تو جاعِلُ الظُّلُمات بَیاضِ رویِ چو ماهِ تو، فالِقُ الاَصباح ز چینِ زلفِ کمندت کسی نیافت خلاص از آن کمانچهٔ ابرو و تیرِ چشم، نَجاح ز دیده‌ام شده یک چشمه در کنار روان که آشنا […]

غزل شمارهٔ ۹۷ حافظ : تویی که بر سرِ خوبانِ کشوری چون تاج

تویی که بر سرِ خوبانِ کشوری چون تاج سِزَد اگر همهٔ دلبران دَهَندَت باج دو چشمِ شوخِ تو برهم زده خَطا و حَبَش به چینِ زلفِ تو ماچین و هند داده خراج بیاضِ رویِ تو روشن چو عارِضِ رُخِ روز سوادِ زلفِ سیاهِ تو هست ظلمت داج دهانِ شهدِ تو داده رواج آب خِضِر لبِ […]

غزل شمارهٔ ۹۶ حافظ : دردِ ما را نیست درمان الغیاث

دردِ ما را نیست درمان الغیاث هجرِ ما را نیست پایان الغیاث دین و دل بردند و قصدِ جان کنند الغیاث از جورِ خوبان، الغیاث در بهایِ بوسه‌ای جانی طلب می‌کنند این دلسِتانان الغیاث خونِ ما خوردند این کافردلان ای مسلمانان چه درمان؟ الغیاث همچو حافظ روز و شب بی خویشتن گشته‌ام سوزان و گریان […]

غزل شمارهٔ ۹۵ حافظ : مدامم مست می‌دارد نسیمِ جَعدِ گیسویت

مدامم مست می‌دارد نسیمِ جَعدِ گیسویت خرابم می‌کند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم که جان را نسخه‌ای باشد ز لوحِ خالِ هندویت تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی […]