ورود
ورود
بازیابی پسورد
پسورد شما به ایمیل شما ارسال خواهد شد
غزل شمارهٔ ۶۹ حافظ : کس نیست که افتادهٔ آن زلفِ دوتا نیست
کس نیست که افتادهٔ آن زلفِ دوتا نیست در رهگذرِ کیست که دامی ز بلا نیست چون چشمِ تو دل میبرد از گوشه نشینان همراهِ تو بودن گُنَه از جانب ما نیست روی تو مگر آینهٔ لطفِ الهیست حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست نرگس طلبد شیوهٔ چشمِ تو، زهی […]
غزل شمارهٔ ۶۸ حافظ : ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست حالِ هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست مردم دیده ز لطفِ رخِ او در رخِ او عکس خود دید، گمان برد که مشکین خالیست میچکد شیر هنوز از لبِ همچون شکرش گر چه در شیوهگری هر مژهاش قَتّالیست ای که انگشتنمایی به کرم در […]
غزل شمارهٔ ۶۷ حافظ: یا رب این شمع دل افروز ز کاشانهٔ کیست؟
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانهٔ کیست؟ جانِ ما سوخت، بپرسید که جانانهٔ کیست؟ حالیا خانهبراندازِ دل و دین من است تا در آغوش که میخسبد و همخانهٔ کیست بادهٔ لعل لبش کز لبِ من دور مباد راحِ روح که و پیماندهِ پیمانهٔ کیست؟ دولتِ صحبتِ آن شمعِ سعادتپرتو باز پرسید خدا را […]
غزل شمارهٔ ۶۶ حافظ : بنال بلبل اگر با مَنَت سرِ یاریست
بنال بلبل اگر با مَنَت سرِ یاریست که ما دو عاشق زاریم و کارِ ما زاریست در آن زمین که نسیمی وزد ز طُرِّهٔ دوست چه جایِ دم زدنِ نافههای تاتاریست بیار باده که رنگین کنیم جامهٔ زرق که مستِ جامِ غروریم و نام هشیاریست خیالِ زلفِ تو پختن نه کارِ هر خامیست که زیرِ […]
غزل شمارهٔ ۶۵ حافظ : خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ ساقی کجاست، گو سببِ انتظار چیست؟ هر وقتِ خوش که دست دهد مغتنم شمار کس را وقوف نیست که انجامِ کار چیست پیوندِ عمر بسته به موییست هوش دار غمخوارِ خویش باش، غم روزگار چیست؟ معنیِ آبِ زندگی و روضهٔ ارم جز طَرفِ جویبار و […]
غزل شمارهٔ ۶۴ حافظ : اگر چه عرض هنر پیشِ یار بیادبیست
اگر چه عرض هنر پیشِ یار بیادبیست زبان خموش، ولیکن دهان پُر از عربیست پری نهفته رخ و دیو در کرشمهٔ حُسن بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست در این چمن گلِ بی خار کس نچید آری چراغِ مصطفوی با شرارِ بولَهَبیست سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد که کام […]
غزل شمارهٔ ۶۳ حافظ : رویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست
رویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست چون من در آن دیار هزاران غریب هست در عشق، خانقاه و خرابات فرق نیست هر جا که هست پرتوِ رویِ حبیب هست آن جا که کارِ صومعه را جلوه میدهند ناقوسِ […]
غزل شمارهٔ ۶۲ حافظ : مرحبا ای پیکِ مشتاقان بده پیغامِ دوست
مرحبا ای پیکِ مشتاقان بده پیغامِ دوست تا کُنم جان از سرِ رغبت فدای نامِ دوست واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس طوطی طبعم ز عشقِ شِکَّر و بادامِ دوست زلفِ او دام است و خالش دانهٔ آن دام و من بر امیدِ دانهای افتادهام در دامِ دوست سر ز مستی برنگیرد تا […]
غزل شمارهٔ ۶۱ حافظ : صبا اگر گذری اُفتَدَت به کشور دوست
صبا اگر گذری اُفتَدَت به کشور دوست بیار نَفحِهای از گیسوی مُعَنبَر دوست به جانِ او که به شکرانه جان برافشانم اگر به سویِ من آری پیامی از برِ دوست و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار برایِ دیده بیاور غباری از درِ دوست منِ گدا و تمنایِ وصلِ او هیهات مگر به […]
غزل شمارهٔ ۶۰ حافظ: آن پیکِ ناموَر که رسید از دیارِ دوست
آن پیکِ ناموَر که رسید از دیارِ دوست آورد حِرزِ جان ز خطِ مُشکبارِ دوست خوش میدهد نشانِ جلال و جمالِ یار خوش میکند حکایتِ عِزّ و وقارِ دوست دل دادمش به مژده و خِجلَت همیبرم زین نقدِ قلبِ خویش که کردم نثارِ دوست شکرِ خدا که از مددِ بختِ کارساز بر حسبِ آرزوست همه […]
غزل شمارهٔ ۵۹ حافظ : دارم امید عاطفتی از جناب دوست
دارم امید عاطفتی از جناب دوست کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست دانم که بُگذرد ز سرِ جرمِ من که او گر چه پریوش است ولیکن فرشته خوست چندان گریستیم که هر کس که برگذشت در اشکِ ما چو دید روان گفت کـاین چه جوست؟ هیچ است آن دهان و نبینم از او نشان […]
غزل شمارهٔ ۵۸ حافظ : سرِ ارادتِ ما و آستانِ حضرت دوست
سرِ ارادتِ ما و آستانِ حضرت دوست که هر چه بر سرِ ما میرود ارادتِ اوست نظیرِ دوست ندیدم اگر چه از مَه و مِهر نهادم آینهها در مقابلِ رخِ دوست صبا ز حالِ دلِ تنگِ ما چه شرح دهد؟ که چون شِکَنجِ ورقهایِ غنچه تو بر توست نه من سَبوکش این دیرِ رندسوزم و […]
غزل شمارهٔ ۵۷ حافظ: آن سیهچرده که شیرینیِ عالم با اوست
آن سیهچرده که شیرینیِ عالم با اوست چشمِ میگون لبِ خندان دلِ خرم با اوست گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی او سلیمانِ زمان است که خاتم با اوست رویِ خوب است و کمالِ هنر و دامنِ پاک لاجرم همتِ پاکان دو عالم با اوست خال مُشکین که بدان عارض گندمگون است سِرِّ آن دانه که […]