غزل شمارهٔ ۱۹حافظ : ای نسیم سحر آرامگَهِ یار کجاست؟

ای نسیم سحر آرامگَهِ یار کجاست؟ منزلِ آن مَهِ عاشق‌کُشِ عیّار کجاست؟ شبِ تار است و رَه وادیِ اَیمَن در پیش آتش طور کجا؟ موعد دیدار کجاست؟ هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات بگویید که هشیار کجاست؟ آن کَس است اهلِ بشارت که اشارت داند نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست؟ […]

غزل شمارهٔ ۱۸حافظ : ساقیا آمدنِ عید، مبارک بادت

ساقیا آمدنِ عید، مبارک بادت وان مَواعید که کردی، مَرَواد از یادت در شگفتم که در این مدّتِ ایّامِ فراق برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت برسان بندگیِ دختر رَز، گو به درآی که دَم و همّت ما کرد ز بند آزادت شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست جای غم باد، مَر آن […]

غزل شمارهٔ ۱۷حافظ : سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت

سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوخت تنم از واسطهٔ دوری دلبر بگداخت جانم از آتشِ مهرِ رخِ جانانه بسوخت سوز دل بین که ز بس آتش اشکم، دل شمع دوش بر من ز سر مِهر، چو پروانه بسوخت آشنایی نه غریب است، که دلسوز من […]

غزل شمارهٔ ۱۶حافظ: خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت

خَمی که ابروی شوخِ تو در کمان انداخت به قصد جانِ منِ زارِ ناتوان انداخت نبود نقش دو عالم، که رنگ الفت بود زمانه طرح محبت، نه این زمان انداخت به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد فریبِ چشمِ تو صد فتنه در جهان انداخت شراب خورده و خِوی کرده می‌روی به چمن که […]

غزل شمارهٔ ۱۵حافظ: ای شاهد قدسی، کِه کَشَد بند نقابت؟

ای شاهد قدسی، کِه کَشَد بند نقابت؟ وی مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت؟ خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز کآغوش که شد، منزل آسایش و خوابت؟ درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد اندیشهٔ آمرزش و پروای ثوابت راه دل عشاق زد آن چشم خماری پیداست از این شیوه که مست است […]

غزل شمارهٔ ۱۴حافظ: گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب

گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبالِ دل، رَه گُم کُنَد مسکین غریب گفتمش مَگذر زمانی، گفت معذورم بدار خانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم؟ گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب ای که در زنجیرِ زلفت […]

غزل شمارهٔ ۱۳: می‌دمد صبح و کِلِّه بست سحاب

می‌دمد صبح و کِلِّه بست سحاب الصَبوح الصَبوح یا اصحاب می‌چکد ژاله بر رخِ لاله المُدام المُدام یا احباب می‌وزد از چمن نسیمِ بهشت هان، بنوشید دَم به دَم مِیِ ناب تخت زُمْرُد زده است گل به چمن راحِ چون لعلِ آتشین دریاب درِ میخانه بسته‌اند دگر اِفتَتِح یا مُفَتِّح الاَبواب لب و دَندانْت را […]

غزل شمارهٔ ۱۲: ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما

ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما آبروی خوبی از چاه زَنَخدان شما عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟ کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت بِه که نفروشند مستوری به مستان شما بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر زان که زد […]

غزل شمارهٔ ۱۱ حافظ: ساقی به نور باده برافروز جامِ ما

ساقی به نور باده برافروز جامِ ما مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم ای بی‌خبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما چندان بُوَد کرشمه و نازِ سَهی‌قدان کآید به جلوه […]

غزل شمارهٔ ۱۰حافظ: دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما ما مریدان روی سوی قبله چون آریم؟ چون روی سوی خانهٔ خَمّار دارد پیر ما در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم کـ‌این‌چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون […]

غزل شمارهٔ ۹ حافظ: رونق عهد شباب است دگر بُستان را

رونق عهد شباب است دگر بُستان را می‌رسد مژدهٔ گل بلبل خوش‌الحان را ای صبا گر به جوانان چمن باز رَسی خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را گر چنین جلوه کند مغبچهٔ باده‌فروش خاک‌روبِ درِ میخانه کنم مژگان را ای که بر مه کشی از عَنبرِ سارا چوگان مضطرب‌حال مگردان، من سرگردان […]

غزل شمارهٔ ۸ حافظ: ساقیا برخیز و دَردِه جام را

ساقیا برخیز و دَردِه جام را خاک بر سر کن غم ایام را ساغر می بر کفم نِه تا ز بَر بَرکِشم این دلق اَزرَق‌فام را گر چه بدنامی‌ست نزد عاقلان ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را باده دَردِه چند از این باد غرور خاک بر سر نفس نافرجام را دود آه سینهٔ نالان من […]

غزل شمارهٔ ۷ حافظ : صوفی بیا که آینه صافیست جام را

صوفی بیا که آینه صافیست جام را تا بنگری صفای می لعل‌فام را راز درون پرده ز رندان مست پرس کاین حال نیست زاهد عالی‌مقام را عَنقا شکار کَس نشود دام بازچین کآنجا همیشه باد به دست است، دام را در بزم دور، یک‌دو قدح درکش و برو یعنی طمع مدار وصال دوام را ای […]