درباره
«یک پزشک»، دو نویسنده اصلی دارد:
من، یعنی «علیرضا مجیدی» و خواهرم «فرانک مجیدی».
دوران کودکی پر از کتابی را سپری کردم، اوقاتم را با طیف ناهمگونی از کتابها سپری میکردم، آسیموف، داستایوفسکی، تولستوی، بالزاک، مجله دانشمند و دانستنیها. هنوز هم ورق زدن این کتابها برای من خاطرهانگیزند. یادم میآید که تکتک فصلهای کتابها را تصویرسازی ذهنی میکردم. به امکانات بچههای امروزی که دسترسی به ماهواره، کامپیوتر، اینترنت و گیم دارند، حسادت نمیکنم، آن تصویرسازیها هر چه بود و هر اندازه که خشک و خالی بود، در عوض قوه تخیل من و همنسلانم را بالا میبرد.
عصرهای گرم تابستان که در کوچهها پرنده پر نمیزد به کتابخانه عمومی میرفتم و از بین انبوه کتابها، کتابهای مورد علاقهام را پیدا میکردم. هنوز هم آن کتاب جالب در مورد فضانوردی را با آن عکسهای رنگی فراموش نمیکنم. از همان زمان عاشق بوی نای دلپذیر کتابهای قدیمی در حال پوسیدن شدم، کیف میکردم که از میان تعداد زیادی کتاب در حال فراموشی، یک کتاب باارزش پیدا کنم!
در دبیرستان عاشق فیزیک و ریاضیات شدم، اما خوب، از قضای روزگار همان سال اول، پزشکی قبول شدم. از دوستانم اگر بپرسید، شاید به شما آثار علاقه مفرطم را به خواندن و تهیه روزنامه و مجلات را برای شما تعریف کنند. از همان زمان حس میکردم که حرفهایی برای گفتن دارم، اما فضایی برای ابرازشان موجود نبود.
سال اول انترنی بود که برای اولین بار با پدیده اینترنت آشنا شدم و شیفتهاش شدم. ویندوز 98 و دسکتاپهایی که رویشان اینترنت اکسپلورر و نت اسکیپ نصب بود، به یاد میآورم و اتصالات بسیار کند آن زمان را. از همان زمان دیگر مراب در کافینتها رحل اقامت میافکندم و زندگی میکردم.
در مجله مشکیرنگ کامپیوتر، روزی خواندم که میشود علاوه بر خواننده بودن و مصرفکننده محتوا بودن، تولیدکننده محتوا بود، یادم میآید که روزی در یاهو ژئوسیتیز GeoCities حسابی باز کردم و چندخطی نوشتم. روزی هم در روزنامهای، ستونی راهنمایی خواندم که در آن نویسنده نوشته بود که با وبلاگ چیست و با بلاگر میشود معجزه کرد و به رایگان فارسی نوشت.
متأسفانه تا آمدم به خودم بجنبم و وارد جرگه وبلاگنویسی شوم، زمان خدمت نظام وظیفه فرارسید. دو سالی دسترسی به اینترنت نداشتم، دسترسیام و محدود به حضور یکی دو ساعته هفتگی در کافینتی در اراک بود. همیشه همراه پنج شش فلپی به این کافینت میرفتم و مطالب سایتها و وبلاگها را سیو میکردم و بعد وقتی به محل خدمتم میرسیدم، یکی یکی مطالب را میخواندم.
خواندن وبلاگها برایم دنیایی از شگفتی را به همراه میآورد. آن زمان وبلاگ نوشتن و خواندن حرفهای روتین روزمره و نظرات شخصی که خیلی وقتها متفاوت با نوشتههای خشک و رسمی روزنامهها بود، خیلی مفرح بود. اما در همان زمان مطالعه مطالب وبلاگها، از اینکه خودم نمیتوانم بنویسم افسرده بودم.
در دوران سربازیام که در منطقه نسبتا دورافتادهای سپری شد، بزرگترین دغدغهام این بود به روز بودن بود! میل و اشتیاقی که گاهی حالت وسواسگونه به خود میگرفت و منجر به تهیه و خرید کپهای روزنامه و مجله و کتاب و دهها فیلم میشد!
بعد از دوران خدمت، مدتی طول کشید که خودم را با تحولات وب هماهنگ کنم و یک سالی را فقط به خواندن سپری کردم تا اینکه در 16 اردیبهشت سال 84، نخستین پستم را در وبلاگم که البته آن موقع در بلاگر بود، نوشتم. قالب وبلاگ را با فرانت پیج و با تغییر و تحول یک قالب پیشفرض درست کرده بودم!
ابتدا فقط میخواستم پزشکی بنویسم، اما پی بردم نوشتن تخصصی از پزشکی چندان مطابق ذائقه خوانندگان نیست، تا اینکه با ترس و لرز چند پست آیتی نوشتم. آن زمان یکی دو وبلاگنویس از جمله نویسنده وبلاگ «یک کلیک برای همیشه»، مشوقم بودند.
مثل همه وبلاگنویسها، در روزهای اول «هیت» برایم خیلی مهم بود، اما هیت به سادگی بالا نمیرفت و مطرح شدن و معرفی شدن به خوانندهها و وبلاگنویسهای مطرح باید به تدریج رخ میداد. آن زمان خبری از سایتهای لینکدهی اجتماعی که به یاری آنها، گاهی یک وبلاگنویس می تواند خودش را یکشبه معرفی کند، نبود.
با گذشت چند ماه، تصمیم گرفتم اصطلاحا دات کام شوم. سیستم وبلاگنویسی ام تی را با دشواری نصب کردم و باز هم با فرانت پیج تغییراتی در قالب پیشفرض دادم و «یک پزشک» را در آدرس فعلی شروع کردم.
رفتهرفته، تجربه بیشتری در نوشتن پیدا کردم، سرعت ترجمه و نوشتنم بالا رفت، خواننده ثابت پیدا کردم. یاد گرفتم که احترام به مخاطب و صحبت در مورد چیزهای بکر و بدهبستان سالم در وبلاگستان، می تواند باعث ترقی هر وبلاگی شود.
تدریجا دوستان خوبی در وبلاگستان پیدا کردم، لطف دو سه مجله هم شامل حالم شد و نخستین بار با تشویق دکتر جوزی، نوشتن در یک مجله کاغذی را هم تجربه کردم.
در سال 85، در حالی که تصورش را هم نمیکردم با لطف هفتسنگیها، به عنوان وبلاگ برگزیده سال انتخاب شدم. با این انتخاب، بیشتر شناسانده شدم و البته مسئولیت و احساس تعهدم به خوانندههای فزونی گرفت.
در حال حاضر به صورت پراکنده در یکی دو مجله و روزنامه مینویسم، اما شوقم برای نوشتن در وبلاگ، به دلایل مختلف، بسیار بیشتر از نشریات کاغذی است.
————————-
از سینما و موسیقی خوشم میآید. معمولا حتی اگر فرصت نداشته باشم، آخرین عناوین سینمایی را تهیه میکنم و مطالب سینمایی مجلات را دنبال میکنم. سیلقه موسیقیاییام خاص است، عاشق موسیقی سنتی هستم و البته موسیقی فرنگی دهه هفتاد و هشتاد و اوایل 90 را هم غالبا گوش میدهم.
خودم را ورزشکار نمیدانم، ولی عادت به دویدن دارم، سه یا چهار بار در هفته، با موزیک پلیری که در آن قطعاتی نامتجانسی از شاد و سنتی تا حماسی و غمگین ریخته شدهاند. دویدن آرامم میکند و سرخوشی بعد از ورزش را با هیچ چیز عوض نمیکنم.
———————–
کار پزشکیام در حال حاضر در یکی از بخشهای شلوغ اورژانس است. کار به اندازهای خستهکننده است که از آغاز تا پایان شیفتها، مجالی برای نشستن و لحظهای درنگ نیست. سعی میکنم پزشک خوبی باشم ولی نمیدانم تا چه حد موفق هستم.
معمولا دوست ندارم، دوستان آفلاینم، هنگام دیدن من را با یادآوری دنیای آنلاینم، خطاب قرار دهند. دوست دارم بین این دو عالم، خطکشی کنم. نمیدانم چرا! شاید به خاطر اینکه غالبا اطرافیانم تصور درستی از دنیای آنلاین ندارند.
——————–
شاید بیشتر از هر روزن و پنجرهای به این مانیتورم در روز نگاه میکنم. برای من این قاب شیشهای 22 اینچی، پنجره زیبایی رو به آزادی است.
معمولا تا نوشتنم نگیرد، نمینویسم. وقتی واقعا حس نوشتن داشته باشم، در مدت کوتاهی پستهای بلند مینویسم. خودم هم نمیدانم هدفم از این نوشتنهای بیچشمداشت چیست. آفلاینیها، راستش اینگونه فعالیتها را درک نمیکنند. ولی از آن زمان که تایم امثال ما وبگردهای مبتلا و سرگشته، را ارج و قربی زیاده از حد نهاد و به عنوان شخصیت سال برگزید، دیگر ذهنم را با این مسئله و چرتکه زدن مشغول نمیکنم.
—————–
این هم سطوری که خواهرم، فرانک در مود خودش نوشته، خواهر و همکار وبلاگی عزیزی که از زمانی که نوشتن در این وبلاگ را شروع کرد، نفس تازهای در کالبد خشک و رسمی وبلاگ دمید:
من، فرانک مجیدی، از ایام دبیرستان به سینما و نوشتن علاقمند شدم. با اینحال، چند سال بعد و در اواسط دورهی دانشگاهم بود که در تاریخ 16 آبان سال1387، همکاریام را با وبلاگ برادرم آغاز کردم. زمینههایی که علاقمند به نوشتن در آن هستم، حوزههای سینما، تاریخ، معرفی کتاب و گهگاه اجتماعی را در بر میگیرد. بر خلاف تصور برخی از دوستان، تلفظ نامم Frank نیست، آقا و پزشک هم نیستم!
آدرس ایمیل من: faranakmajidi در جی میل.
توییترنشین با نام: Faranak65
سلام،
راستش تا حالا تینجا نیومده بودم، برای همین به صفحه ی “درباره” سر زدم که ببینم با چجور بلاگی سر وکار دارم!!!…خوشبختانه برخلاف اکثر بلاگهای فارسی توضیحات مفصلی داشت که متوجه شدم با یک بلاگ پرخواننده طرفم!!!…ایراد گرفتن از بلاگهای معروف و مشهور معمولا با روی خوش مواجه نمیشه ولی خب چون اینجا متفاوت به نظر میرسه، به امتحانش میارزه!!!؛)…لطفا وقت داشتید یکبار سر فرصت این صفحه ی درباره رو ویرایش کنید، برای مثال این بخش “از دوستانم اگر بپرسید، شاید به شما آثار علاقه مفرطم را به خواندن و تهیه روزنامه و مجلات را برای شما تعریف کنند. ” و دو سه جای دیگه که امیدوارم خودتون پیدا کنید!!!:)…
شاد باشید…
من فقط یک نفر هستم .
ولی باز یک نفر هستم!
نمی توانم همه کاری انجام بدهم ،
اما می توانم
کاری انجام بدهم!
و از انجام کاری که می توانم انجام دهم ، نخواهم گذشت!!!
::هلن کلر ::
پاینده باشید…
سلام ،
خیلی وقت بود که یک مطلب در اینترنت رو اینقدر آروم و با حوصله نخونده بودم ، بعد از پایان مطالعه این پست احساس خوبی به من دست داد .
دکتر بهتره یک پست هم راجع همین موضوع بنویسی ، اینکه دسترسی راحت به محتوا و حجم وسیع مطالب واقعا استفاده از اون رو دشوار کرده البته برای بعضی ها مثل خودم که به جای اینکه من سیستمم رو کنترل کنم خیلی وقت ها اون من رو کنترل می کنه ، بارها شده که قصد داشتم چند ساعتی رو برنامه نویسی کار کنم ، شروع می کردم به مطالعه یک کتاب ، تو کتاب به یک لینک برخورد می کردم که مرتبط با دانلود یک نرم افزار در رابطه با همون موضوع بود ، سری به اون سایت زدم و برنامه رو دانلود کردم ، در همان اثنای دانلود دیدم آکستنشن گوگل کروم می گه یک ایمیل جدید داری ، سری زدم به ایمیل هام و مدتی مشغول اونها شدم که اونها خودشون شامل مقالات ، مجلات اینترنتی ، فروم های پرسش و پاسخ ، لینک های مختلف و … میشد ، همین موقع یادم اومد که باید فید هام رو چک کنم ، مدتی هم صرف این شد ، فیس بوکم یادم اومد ، لینکد این ، موسیقی ، نرم افزار موبایل ، آپدیت آنتی ویروس و پاسخ به پرسش های فروم های اینترنتی و و و همین طور الی آخر ، بک بار به خودم اومدم که دیدم از چند ساعت وقت برنامه نویسیم پر پر شد ، این حرص آپدیت بودن و کمال گرایی بد چیزیه ، خیلی به من آسیب رسونده ، جالب اینه که همه این کارها هم به صورت سر سری و پشت سر هم انجام میشه ، مثلا وقتی دارم فید هام رو چک می کنم تحمل ندارم که فیدها رو به دقت بخونم و خیلی سریع رد بشم تا برسم به چک کردن اکانت فیس بوکم و … ، این که می گم سیستم من رو کنترل میکنه اینه قضیه! ، حالا احتمالا باید متوجه منظورم شده باشید که چرا بعد از مطالعه دقیق این پست احساس خوبی به من دست داد.
دکتر در این باره هم بنویسید ، تو این دوره زمونه ای که همه چی نزدیک هم رسیده ، وضعیت آب و هوا ، نرم افزار ، کتاب ، موسیقی ، فیلم همه چی به به راحتی مهیاست واقعا مدیریت استفاده از این تکنولوژی ها و هدف گذاری مون رو باید تغییر بدیم.
با سپاس/.
سلام.
من تازه با سایت شما آشنا شدم و از دیدن سایتی با این محتوای خوب خیلی خوش حال شدم.
ضمنا ما با هم تفاهم هایی هم داریم:
1pezeshk.com
1danesh.ir
جناب احمد شریف پور خودشون رو معرفی نکردن البته شایدم من پیدا نکرد ولی در هر صورت باید تو همین صفحه یا اولین نوشته ایشان که راجع به باتری ودر تاریخ 25 آذر ۱۳۹۱ نوشته شده …
هنوز هم دیر نیست
من که منتظرم:-)
ای برادر تو همه اندیشه ای ما بقی خود استخوان و ریشه ای
با خوندن متن بالا یاد خیلی چیزا افتادم، خیلی از تجربه های شما رو من هم داشتم و البته تجربیات بسیار شیرینی بودند. یاد نوشته های امیراحسانی(جوتی)، آقای مظلومی(parsmedia و emazloomi)، امیرعظمتی عزیز، حسین (hoder)، احسان ناظم بکایی، زهرا اچ بی(که هنوز هم روزمره می نویسه :) و … به خیر. خیلی چیزها از این دوستان یاد گرفتیم.
خوشحالم که شما کماکان به نوشتن ادامه می دید و دانسته های خودتون رو با دیگران به اشتراک میذارید. موفق و پایدار باشید. حق یارتان
webe zeebaii has va kameab baasiin
سلام من خیلی وقته از مطالبتون لذت می برم.
می بخشید یه درخواست کوچیک داشتم میتونم یک عکس از قالب قبلیتون داشته باشم.؟!؟!؟
سلام
اولین بار از طریق لینک های صفحه دکتر شیری با سایت شما آشنا شدم.
اما بیشتر از زمانیکه در گوگل پلاس صفحه یک پزشک را دنبال می کنم، مطالب سایت را منظم تر می خوانم.
چیزی که همیشه برایم جالب بود سرعت عمل شما در نوشتن و ترجمه مطالب طولانی است در حالیکه از کیفیت بسیار خوبی هم برخوردار است.
خیلی مایلم شیوه شما را الگوی خودم قرار بدم.
ممکن است بفرمایید دانش منسجمی را که از نرم افزارهای گوناگون دارید چطور بدست آوردید؟ از طریق دوره های آموزشی یا تیوتوریال هایی که در اینترنت یافت می شود؟
جناب مجیدی
بعنوان یکی از مراجعین سایت خدمتتان عرض می کنم؛
آنقدر برایم محترم بودید که چه در اینجا و چه در گوگل پلاس با ارائه نظر و فیدبک تصور کنم می توانم در ارتقای کیفیت کار موثر باشم. کاش این احترام را متقابلا قائل بودید و پاسخ می دادید.
سلام.
من از زمانی با سایتتون آشنا شدم که دنبال راهنمایی درباره کتابخوانها (reader) می گشتم. مدتی بعد هم مشترک سایت شدم.
خلاصه این که تشکر بابت سایت خوبتون.
موفق باشید و سربلند :)
ممنون
سلام .اولین بار هست که مطالبتون رو خوندم .دنبال چند نقد از فیلم بنجامین میگشتم.اکودکیتون بسیار شبیه به من بوده .من هم اونقدر عاشق کتاب بودم که در هشت سالگی 200جلد کتاب داشتم و مغازه خالی همسایه رو تبدیل به کتابخانه عمومی کوچک برای بچه ها کردم کرسی قدیمی مادر بزرگ میز وسط کتابخونه بود و چند تا قفسه و صندلی …. و قتی بچه ای میومدو دنبال کتابی میگشت بال در میاوردم هرچند که کتاب های من میرفتن و دیگه به دستم نمیرسیدن….هر ماه برای اومدن پوپک و کیهان بچه ها هزار بار تا دکه میرفتم و میومدم…..همون وقتا با همون ذوق کودکانه به قول شما مجله کاغذی کوچیکی درست کردم که هنوز دارمش با دست خط هشت سالگی…. الان بیست سال از اون وقتا گذشته اما انگار زندگی فقط اون روز ها بود و بس .
آفرین خانوم لیلی
چقد قشنگ
کاش میشد پاداشی داد
موفق باشی
سلام
من از مطلبی که در مورد المپیک پکن 2008داشتین با سایت خوبتون آشنا شدم و از اون زمان بیشتر مطالبتون رو دنبال کردم.چند روز پیش هم اشتراک سایت رو گرفتم.خواستم از زحماتی که در جهت بالا بردن اطلاعات عمومی و ایده دهی به مخاطباتون انجام میدین ازتون تشکر کنم.
منتظر مطالب مفیدتون هستم…
و دوست دارم که چون تیم ملیمون رفت جام جهانی مطلب مفصلی در مورد جام جهانی و برزیل داشته باشین.با تشکر موفق باشین
سلام
چند وقتی میشه مطالب سایت رو دنبال میکنم
موفق و پیروز باشید
با سلام چند تا پست اشتراکی را ازمطالب سایت شما در گوگل پلاس دیدم و برام به عنوان یک برنامه نویس جالب بود مطالبی در خصوص تخصص خودم رو در بلاگ یک پزشک بخونم . و به درباره ما سر زدم و علت رو متوجه شدم.با تشکر از زحمات شما
موفق و پیروز باشید .
ممنون
سلام خوشحالم از اینکه سر از اینجا دراوردم
سلام برادر
چقد زیبا
چقد متین
چقد زلال
چقد مفید
و چقد دست ما خالی برای سپاسی….
بنده هم همکار شما هستم،لذت بردم از داشتن همکاری چنین،
برقرار باشی
.
اینجا واقعن عالیه :)
چرا اولین پستتون فیلتره ؟ :(
سلام دکتر .
امیدوارم منم دات کامی بشم .
عالی هستی .
سلام خسته نباشید. واقعا مطالب جالبی دارید. راستی خبرنامه هم دارید. چطوری میتونم مطالب شمارو داشته باشم باید عضو بشم؟ممنونم.من خودم مامایی خوندم ولی مطالبتون متنوع و جالبه. خیلی ممنون.
درود. قبل از فیلتر شدن google reader با شما آشنا شده بودم و خواننده مطالبتان. بعد از آن قطع ارتباط دوباره نگاهی به کارتان می اندازم و دوباره لذت می برم. اینبار اما ۴-۵ سالی گذشته و من از رزیدنتی به استادی دانشگاهی رسیدم که اتفاقا مسوول IT آن شده ام. رویایی در سرم میگذرد که در سایت جدید در حال طراحی دانشگاهی که برای رشدش نقشه ها کشیده ام شما تمایلی به همکاری داشته باشید. چنانچه برایتان جذاب است منتظرتان هستم.
دکتر بعد پنج سال خواندن بلاگ شما بازم میگم عالی هستید ممنون .
سلام
ترسی از دکتر همیشه در وجود من بوده است
شاید به خاطر اولین روزی باشد که همه را در مدرسه ابتدایی برای واکسن آبله به صف می کردند و گریه افراد جلو صف را می دیدم
وشاید هم به خاطر رفتار خشونت آمیز دکتر های دندانپزشک باشد موقعی که با انبر به جان دندان پوسیده ام می افتادند.
و شاید هم ترساندن ما در دوران کودکی با این کلمه که می گفتند: اگر شیطونی کنی مگم آقا دکتر آمپولت بزند
در هر صورت نگرش ما به دکتر این بود که:دکتر به واسطه شغلش شخصی میشود ترسناک . بی احساس و خشن و خشک و مغرور!! اما خواندن متن نوشتاری شما در بخش اول سایت تان باعث شد دیدگاه من نسبت به دکتر جماعت عوض شود .
شاد باشید.
زیبا
با وبلاگتان حال می کنم ، این محیط جون می ده برای شب های پاییزی، احساس خوبی به من میده، راستی درباره هانری ترویا نظرتون چیه ، شقایق وبرفشو خوندین یا بیوگرافیاشو ………
مودیانو، برنده نوبل 2014، نظرتون دربارش چیه
سلام عصر جمعه شما بخیر …. از مطالب شما خیلی استفاده مبکنم مخصوصا مطلب کتابهای ممنوعه …و یه سوال اینکه کتابهای ممنوعه رو میشه از این طریق روزانه مطالعه کرد مخصوصا آنهائی که تو ایران هم ممنوعیت دارند؟
سلام
فونت قشنگی دارید، اسمش “یه پزشک سریف” هست درسته؟ اختصاصی مال خودتونه یا می شه از جایی دانلودش کرد؟
سلام اقای دکتر مجیدی . باید بگم که واقعا سرگذشت جالبی دارین ! آفرین به پشتکار و همت شما که اینقدر علاقه مندانه به کار خودتون ادامه می دین . واقعا انسان هایی مثل شما کم پیدا میشن . منم یکی از همکاران آینده ! ی شما هستم که حدود دو سالیه کار وبلاگ نویسی رو انجام میدم و اتفاقا دوس دارم بیشتر از مطالب غیر پزشکی استفاده کنم ! اما کم کم به این نتیجه می رسم که به قول شما با ظهور رسانه های سریع الوصل ! مثل وایبر و اینستا و … دیگه دوره ی وبلاگ نویسی به پایان رسیده .
خلاصه اینکه این عید زیبا رو به شما تبریک میگم و آرزوی موفقیت های روزافزون براتون دارم …
شایان بهشتی روی (مدیر وبلاگ دانشجویان پزشکی ورودی 89 تبریز www.tbzmed89.blogfa.com)
سلام علیکم
خوشحالم افرادی مثل شما در فضای وب فارسی در حال تولید محتوا اصلی هستند … فقط یک سوال برایم ایجاد شده است: شما در قسمتی از متن خود نوشتید که “خودم هم نمیدانم هدفم از این نوشتنهای بیچشمداشت چیست” منظورتان از بی چشمداشت برای کمی گنگ بود … ممنون می شم توضیح بدین :)
اینطوری که میشه دو پزشک
خیلى خوب نوشتین ،دوست داشتم
عکس
حس کردم جای مطالبی در مورد دنیای عکاسی خالیه.
خسته نباشید.
سلام
من بیشتر از هر قشر دیگه ای با پزشک ها محشور بودم. اما پزشکا رو انقدر آشنا ندیده بودم.کتاب خور، سینما دوست، شیفته ی موسیقی های نامتجانس و گلچین کردنشون.حس خوبی از خوندن مطالبتون بهم دست داد.حسی که سالهاست پس از کنار گذاشتن دنیای مجازی بهم دست نداده بود و شاید این از تعریف قواعد برای خودتون سرچشمه میگیره.اینکه درست راه رو رفتین، اینکه دیوار کشی دارید بین دو دنیای مجازی و واقعی و اینکه میخاید پزشک خوبی باشید.برای گرفتن این سیگنال مثبت از شما سپاسگزارم
من خیلی وقته که سایت شما رو میشناسم یادمه اولین پست هایی که خوندم و مشتری تقریبا ثابت بلاگ شما شدم یکی در مورد اختراع اولین دوربین دیجیتال بود یکی داستان اون مانکن CPR , یکی هم “زندگی باورنکردنی و پر نشیب و فراز استیو جابز” که این مقاله رو سیو کرده بودم و هنوز هم دارمش با قالب قدیمی اونوقتها :
http://goo.gl/3rVEcw حالا بعد از این همه مدت بالاخره یه بار تنبلی رو گذاشتم کنار تا در سایت ثبت نام کنم و مطالب جالبی رو که می بینم همینجا به عنوان علاقه مندی مارک کنم تا به pocket و این حرفها نیازی نباشه اما بخش ثبت نام غیرفعاله و یه صفحه خالی برام باز میشه راستی اگه امکانش باشه تا مطالب برگزیده بین سایت و اپلیکیشن سینک بشه خیلی خوبه.
سلام
کمی این پست معرفی طولانی است! چندین غلط تایپی و نگارشی هم دارد که امیدوارم به زودی اصلاح کنید.
سلام وخدا قوت! اولین باره به این وبلاگ سر می زنم. خیلی عالی بود. کروموزوم تراپی سندروم داون را برای اولین بار مطالعه کردم. همیشه سعادتمند وسلامت باشید!
بدلیل چیدمان گنگ سایت کنجکاو شدم ببینم چه کسی یا شرکتی سایتو پشتیبانی میکنه که با نوشته خوب شما مواجه شدم که خیلی خوب نوشته شده البته من نویسنده نیستم و تخصصی در این زمینه ندارم ولی از خوندن این متن با وجود طولانی بودن لذت بردم
این جمله
معمولا دوست ندارم، دوستان آفلاینم، هنگام دیدن من را با یادآوری دنیای آنلاینم، خطاب قرار دهند. دوست دارم بین این دو عالم، خطکشی کنم. نمیدانم چرا! شاید به خاطر اینکه غالبا اطرافیانم تصور درستی از دنیای آنلاین ندارند.
یا این
شاید بیشتر از هر روزن و پنجرهای به این مانیتورم در روز نگاه میکنم. برای من این قاب شیشهای ۲۲ اینچی، پنجره زیبایی رو به آزادی است.
سلام من هر ماه چند بار به سایت شما سر می زنم و از سال های دهه هشتاد یک پزشک را می شناسم خسته نباشید
دکترجان سلام…یه خواهشی دارم ازتون یه لطفی کنید و یه پست اختصاصی منتشر کنید و داخل اون امثال من رو که خیلی دوست داشتن وبلاگ نویسی و تولید محتوا رو انجام بدن و بنا به دلایلی سرخورده شدن رو راهنمایی کنید…مطمئنا تجارب شما خیلی گرانبها هستن …ممنون میشم این کارو انجام بدی
سلام و خدا قوت به شما دکتر فعال و خواهر گرامیتون . برای اولین بار نیست که به این سایت میام ولی هیچ وقت این صحفه را مطالعه نکرده بودم و نمیدونستم با چه جور نویسنده ای سر و کار داریم . مطالب سایت خیلی عالی و به روز هستن … امیدوارم خدا شما و خواهرتون را مورد لطف خود قرار داده تا با همکاری همدیگه این سایت خوب را هر روز بهتر از دیروز کنید ..
با تشکر
اگر میشود در مورد موضوع های مختلفی حرف بزنید………………………….
عالی جای تقدیر داره تلاشتون
مسلما نتیجش رو هم ماها دیدیم و خودتون گرفتید
تشکر
سلام. عالی بود. واقعا از خوندم این مطالب لذت بردم.
بسیار سایت خوبی دارید.از نظرمحتوا کاملا سایت خوبیه و موفق
براتون آرزوی سربلندی و پیروزی می کنم
واییییییییی ، چه مطلب جالبی بود.
نویسنده خیلی احساسی نوشته بود.
اینکه این احساسات رو در متن انتقال داده است در خصوص روزهای اول، خیلی خاطره انگیز است.
سلام تشکر از وبلاگ خوبتون خسته نباشید . پاینده باشید .موفقیت در وبلاگتون روزافزون باد.
سلام
چند وقتی میشه مطالب سایت رو دنبال میکنم
موفق و پیروز باشید
با سلام و ادب
چرا نسل ما ( دهه 50) علایق مشترک دارد؟ با اینکه هیچ کدامشان را به آسانی در دسترس نداشتیم.
عطش سینما ( مثل سینما پارادیزو ) ، عشق کتاب و مجله ( ایزاک آسیموف و دانستنیها و الکساندر دوما و …) ، علاقمند عکاسی و غرق در دنیای دیجیتال
پایدار و سلامت باشید.
خسته نباشید و درود برشما، همین امروز با جستجوی مطلبی پزشکی به سایت شما برخوردم و کلی مطلب رو یکجا خوندم. خوشحالم که دنیا امثال شما رو هنوز داره. سلامت و موفق باشید.
با احترام رسولی آزاد
راستش باید بگم با دیدن سایت شما همیشه از مطالب خوب و ارزنده تون قوت قلب میگیرم
براتون آرزوی موفقیت دارم
سلام
من خیلی خوش شانس هستم که با شما و سایتتون آشنا شدم.
یکی از نوشته هاتون توی کانال مدرسه نویسندگی شاهین کلانتری اومده بود، خوندم و لذت بردم.
من پرستار هستم و مدتی هست که در کلاسهای آنلاین شاهین کلانتری شرکت کردم و روی به نوشتن آوردم.
دو ماه میشه که وبسایت خودمو ساختم و مینویسم.
راستش خیلی درگیر انتخاب موضوع برای نوشتن هستم و
مدام با خودم کلنجار میرم در مورد موضوعات مربوط به شغلم بنویسم یا نه؛ اصلا کسی به این موضوعات علاقه داره یا نه. اما خودم میدونم که علاقهی من به مطالعه و نویسندگی و ادبیات و تولید محتوا خیلی خیلی بیشتر ازموضوعات سلامتی و بهداشت وپرستاریه. با خوندن این صفحهی شما تقریبا گرههای ذهنیم برطرف شدو خیلی دلگرم شدم و انگیزه گرفتم برای نوشتن و تولید محتوا در زمینههایی که علاقه دارم.
احساس میکنم مسیری که میخوام در اون قدم بزارم بی شباهت به مسیر شما نیست و چیزایی که نوشتید حرف دل منم هست.
امیدوارم فالوور خوبی باشم.
پیروز و سربلند باشید عالی