بانوی حامی – نهایت یک رابطهٔ از راه دور
وقتی «ناژزداوُن میِک» بیوهٔ متمول روس، برای اولین بار موسیقی «پیوتر چایکوفسکی» را شنید به شدت هیجانزده شد. او مجذوب چایکوفسکی و موسیقیش شده بود. پس مبالغی را به عنوان مواجب ماهیانه برای او فرستاد تا چایکوفسکی مجبور نباشد معلمی کند و بتواند تمام وقتش را برای تصنیف قطعات جدید بگذارد.
طی چهارده سال، آنها صدها نامهٔ عاشقانه برای یکدیگر نوشتند و در آنها از احساساتشان گفتند میِک نوشت: «تو برای من خود زندگی هستی.» چایکوفسکی وابستهٔ حمایت مالی و معنوی او شده بود. حمایتی که او را قادر به خلق این همه اثر درخشان کرد. اما آن چه بیش از همه چیز رابطهٔ آنان را منحصر به فرد میکرد، تصمیمی بود که در شروع آن گرفته بودند.
آنها قسم خوردند که هیچگاه ملاقات نکنند. میِک نوشت: «هر چقدر بیشتر مسحور میشوم، بیشتر از دیدار تو میترسم. من نمیتوانم با تو حرف بزنم.»
او چایکوفسکی را برای چند هفته به ویلای خارج شهرش دعوت کرد، اما موقعی که خودش در آن جا حضور نداشت. آنها برنامهٔ سفرهایشان را به هم اطلاع میدادند تا مبادا به طور اتفاقی یکدیگر را ملاقات کنند. میک ملتمسانه عکسی از او خواست تا بتواند صورتش را سیر تماشا کند، اما حتی وقتی پسر میک با برادرزادهٔ چایکوفسکی ازدواج کرد هم آن دو هیچگاه رودررو نشدند.
بعد از چهارده سال میِک، احتمالاً تحت فشار خانوادهاش، رابطه را تمام کرد. او نوشت: «فراموشم نکن، و هرازگاهی به یادم باش.» چهار سال بعد چایکوفسکی در لحظهٔ مرگ نام ان بیوه را، که هیچگاه ندیده بود، صدا میکرد.