مست و خراب

چه گویمت که در میخانه دوش مست
و خراب

سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست

که ای بلندنظر شاهباز سدره‌نشین

نشیمن تو نه به این کنج
محنت‌آباد است

2 دیدگاه

  1. سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی
    خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

    نمیدونم چرا ولی این به ذهنم اومد با خوندنش.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]