داستان فیلم کازابلانکا – Casablanca 1942

در کازابلانکا، رقیب هم یک انسان است و هم یک آرمان برتر، دو «گذشته» باز میگردند تا ریک، قهرمان داستان، را عذاب بدهند: رابطهٔ عشقی با السا، و زندگی به عنوان جنگجوی راه آزادی. متاهل بودن السا کافی نیست. این واقعیت که شوهر او قهرمانی افسانهای و در خدمت نهضت مقاومت در برابر سایهٔ نازی است باعث برانگیختن کشمکش و غنا بخشیدن به مثلث عشق میشود. آمدن السا احساسات ریک را برمیانگیزد و آمدن لازلو خون جنگجوی ریک و نیاز درونی او را به بازخرید گناهان به جوش میآورد. تجدید حیات خوی قهرمان گرای ریک این آگاهی را به او ارزانی میدارد که رقیب سابق و استاد فعلی، یعنی لازلو، اگر السارا کنار خود نداشته باشد نمیتواند به مبارزه ادامه بدهد. به خلاف بسیاری از مثلثهای عشقی، که در آنها رقبا برای تصاحب دل یک زن پنجه در پنجهٔ هم میاندازند، ریک عشق خود را فدا میکند تا راه قهرمانانهٔ رقیبش را در پیش گیرد.
- جنگ جهانی دوم. کازابلانکا مامن پناهجویانی است که از سایهٔ سرکوبگر نازی در اروپا میگریزند. آنهایی که خوششانسترند ممکن است از هر وسیله ممکن برای به دست آوردن ویزای خروج، که زندگی آزاد در نیویورک را به ارمغان میآورد، استفاده کنند. بقیه باید زندگی در دنیای عادی ناپایدار کازابلانکا را با انتظار سر کنند… انتظار و باز هم انتظار.
یک تلگرام خبر از قتل دو پیک آلمانی و به سرقت رفتن دو برگهٔ عبور میدهد. این دعوت باعث به هم ریختن دنیای عادی میشود. پلیس محلی به فرماندهی سروان لوئی رنو «مظنونین همیشگی را جمع میکند». تحقیقات به نتیجه میرسد و رنو تصمیم دارد به افتخار ورود رئیس آلمانی گشتاپو، سرگرد اشتراسر (سایه)، قاتل را در کافهٔ ریک دستگیر کند.
کافهٔ ریک، که توسط ریچارد بلین خسته از جنگ اداره میشود، یکی از پاتوقهای محبوب در کازابلانکاست، یک آستانهٔ فیزیکی و محل تجمع ملوّنها و نگهبانان آستانه، که همگی وعدهٔ آزادی میدهند. در پشت ظاهر خشن و بدبین ریک، قلبی شکسته پنهان است، مسئله درونی او، این ضد قهرمان سرخورده و میهن پرست سابق، موضع بیطرف خود را سرسختانه حفظ میکند. ریک خودش را برای هیچ کسی به درد سر نمیاندازد. با این همه، درخواست اوگارت، قاتل و دلال بازار سیاه (نگهبان آستانه)، را برای نگهداری از ویزاهای مسروقه قبول میکند، یک دعوت به ماجرا.
بعداً سروان رنو خبر دستگیری قریب الوقوع اوگارت و ورود رهبر نهضت مقاومت چکلسلواکی، ویکتور لازلو، را به ریک میدهد. این استاد قانون به ریک هشدار میدهد که خودش را درگیر مسائل این دو نفر نکند (یک امتناع).
در این فاصله، ویکتور لازلو با همسر زیبای خود، السا لوند، وارد کافه میشود. لازلو در حال فرار از دست نازیها به کافهٔ ریک پناه آورده تا به برگههای خروج دست پیدا کند، مسئله بیرونی او.
یک رشته دعوتهای متوالی روی میدهد که دو سفر عمدهٔ فیلم را تحت تاثیر قرار میدهد:
1) یکی از ماموران نهضت مقاومت به لازلو خبر میدهد که اوگارت دستگیر و ویزاها ناپدید شده است (سفر آرمان برتر).
2) السا متوجه میشود که صاحب میخانه، یعنی ریک، معشوق سابق او در پاریس است (سفر عاطفی).
السا از سام نوازندهٔ پیانو دربارهٔ ریک میپرسد و به او اصرار میکند قطعهٔ «زمان میگذرد» را بنوازد این منادی با بی میلی نقش مهمترین و به یاد ماندنیترین دعوت به ماجرا را در این رمانس بازی میکند. ترانهٔ عاشقانه باعث زنده شدن منبعی از احساسات و خاطرات در السا میشود و ریک عصبانی را به کنار پیانو میکشاند. عشاق سابق در سکوتی سرشار از حیرت با هم ملاقات میکنند. رنو سکوت را میشکند و با کمال تعجب شاهد است که ریک برای خوردن مشروب به السا و لازلو ملحق میشود. ریک، که اصولاً آدمی خویشتن دار است، از مبارزهٔ لازلوی قهرمان/ استاد در راه آزادی ستایش میکند و همزمان رابطهٔ لازلو و السا را در سکوت زیر نظر دارد. ریک از نشان دادن اینکه تحت تاثیر ورود السا قرار گرفته امتناع میکند، ولی تاثیر این دعوت را در ادامهٔ آن شب میبینیم.
ریک با بزرگترین ترس خود رو به رو میشود؛ گذشتهٔ او سرانجام به سراغش آمده و او در تاریکی کافه مشغول نوشیدن است. سام میکوشد او را وادار به امتناع از پذیرفتن این آستانه کند، اما ریک در قلب زخمی خود میداند که السا برای دیدنش خواهد آمد. او سعی میکند بفهمد چرا السا به کافهٔ او آمده و، مهمتر از همه اینکه، چرا در پاریس او را رها کرد، مسئله درونی ریک.
در فلاش بک، ریک آزمون بزرگ/ تجدید حیات رابطهٔ عاشقانه خود را با السا در پاریس در ذهن مرور میکند. هر دو عشق زندگی خود را یافته بودند. اما نیروهای بیرونی جنگ همه چیز را خراب کردند. ریک و السا قصد داشتند از دست آلمانیها فرار کنند، اما السا سر قرار خود در ایستگاه قطار حاضر نشد. پاداش ریک از این بحران عاطفی، تجدید حیات اوست در هیئت یک صلح طلب بدبین.
همان طور که ریک پیشبینی میکرد، السا به کافه میآید. اما خاطرات دردناک و مشروب باعث میشود ریک احساس کند این معشوق ملوّن به او خیانت کرده، السا در مورد پاریس توضیح میدهد. اما ریک طعنه زن و گزنده میشود و از پذیرش این اکسیر، که میتوانست مرهمی بر زخم دل او باشد، امتناع میکند.
آمدن السا و ویزاهای سرقتی اوگارت، ریک را وادار به عبور از آستانهٔ دردناک میکند، اما او آشکارا به هیچ سفری متعهد نشده اس. او دنیای ویژه را میآزماید تا در مورد سفری که میخواهد در پیش بگیرد تصمیم گیری کند. او نقاب ملوّن را به چهره میزند تا نیّات خود را پنهان کند، اما این نقاب از او در برابر نیروهای دنیای ویژه محافظت نمیکند، نیروهایی که بتدریج او را از یک ضد قهرمان زخمی به یک قهرمان ناب و تطهیر شده تجدید حیات میبخشد.
ریک میخانه دار رقیب، فراری، را میبیند و پی به ارزش ویزاها میبرد. بعداً ریک از السا معذرت خواهی میکند، اما السا از حرف زدن با ملوّنی که شب قبل چنان نفرتی را از خود نشان داد امتناع میکند. ریک او را به آپارتمان خود دعوت میکند و هشدار میدهد که بالاخره یک روز به لازلو دروغ خواهد گفت، همان طور که به ریک دروغ گفت. اما السا از پذیرش دعوت ریک امتناع میکند، و سرانجام اعتراف میکند که لازلو شوهر اوست و وقتی در پاریس بودند هم شوهر او بوده. او با این خبر، ریک را مات و متحیر بر جای میگذارد (یک اکسیر).
لازلو و السا به امید دست یافتن به ویزاها به دیدن فراری میروند. فراری پیشنهاد میکند که نزد ریک بروند چون حدس میزند ویزاهای سرقتی اوگارت پیش او باشد.
اشتراسر نیز در مورد ویزاها به ریک مشکوک است، اما رنو در جستجوی دقیق خود از کافهٔ ریک چیزی پیدا نمیکند. ریک تحت فشار سایه و شناخت تازهای که از عشق ممنوع خود با السا به دست آورده، تجدید حیات خود را آغاز میکند.
ریک به یک زوج جوان کمک میکند تا از رنو ویزا بخرند و با این کار پیشنهاد سروان رنو به عروس جوان را برای برقراری رابطه در ازای آزادی ناکام میگذارد. آمادگی عروس برای ایثار جنسی به خاطر عشق، ریک را تکان میدهد؛ تمّناهای زن برای جلب موافقت رنو، آنیمای ریک، سویهٔ زنانهٔ او، را بیدار میکند. حالا ریک شروع به درک سفر السا و ایثار شرافتمندانهٔ او در پاریس میکند. ریک با پشت سر گذاشتن این آزمون، به شوهر این زن اجازه میدهد تا در بازی رولت برنده شود، که برای رنو شوکه کننده است. ریک در حال تحول است و نشانههایی از تصمیمی را که در نقطهٔ اوج فیلم میگیرد نشان میدهد.
لازلو اقدام به راهیابی جسورانه به ژرفترین غار میکند و به ریک پیشنهاد میکند که ویزاها را به او بفروشد. وقتی ریک از فروش آنها امتناع میکند، این قهرمان / استاد از سابقهٔ ریک به عنوان مبارز راه آزادی استفاده میکند تا موافقتش را جلب کند، ریک از تغییر دادن نظر خود امتناع میکند.
گرچه کلمات استاد موثر واقع نمیشوند، اما اعمال او موجبات تعجب این ضد قهرمان را، که ابراز عقاید سیاسی را در کافهاش ممنوع کرده، فراهم میکند. وقتی سربازان آلمانی سرود «نگهبان راین» را میخوانند، ریک به لازلو اجازه میدهد تا کل کافه را ترغیب به خواندن هیجان انگیز سرود ملی فرانسه کند، که صدای آلمانیها را تحت الشعاع قرار میدهد. لازلوی قهرمان باعث تحقیر اشتراسر سایه شده است، که دستور تعطیلی کافه را میدهد. اعمال لازلو در عین حال باعث میشود السا به کار میهن پرستانهٔ شوهرش، آرمان برتر، افتخار کند.
آن شب شاهد ادامه یافتن مرحلهٔ راهیابی سفر هستیم. لازلو آماده میشود تا در جلسهٔ محرمانهٔ نهضت مقاومت شرکت کند و به السا میگوید که ریک ویزاها را به آنها نخواهد داد. لازلو، که ماجرای عشقی پاریس را احساس کرده، خطاهای گذشتهٔ السا را میبخشد. السا آماده میشود تا رشتهٔ امور را شخصاً به دست بگیرد و به خاطر اعمال گذشتهٔ خود طلب بخشش کند. اما شوهرش حرف او را قطع و بر اعتماد خود به او تاکید میکند. اکنون السا نقاب قهرمان را به چهره میزند. او برای ویزاهای خروج به ریک التماس میکند و به احساس وظیفه شناسی او در قبال آرمان برتر متوسل میشود. بدون کمک ریک، لازلو در کازابلانکا خواهد مرد. ریک تحت تاثیر قرار نمیگیرد و السا او را با اسلحه تهدید میکند، آزمون بزرگ سفر، ریگ مرگ را ترجیح میدهد، اما السا نمیتواند ماشه را بکشد و گریه کنان به عشق خود به ریک اعتراف میکند، تجدید حیات، بحران عاطفی السا باعث از کار افتادنِ مکانیسمهایی دفاعی میشود که او را از اذعان به عشق حقیقی زندگیاش باز میدارند. اعتراف او آستانهٔ عشق آنها را میگشاید، اکسیر. سرانجام ریک میتواند به دلیل السا برای رها کردن او در پاریس پی ببرد، اکسیر ریک.
السا خودش را فدای ریک کرده و از اینکه او را دوباره رها کند امتناع میورزد. سرانجام در لحظهٔ دردناک پاداش، السا میفهمد که اکنون قلبش او را هدایت میکند و قدرت مردانهٔ تعقل، یا آنیموس خود، را از دست داده. لذا این مسئولیت و نقاب قهرمان را به ریک میدهد. ریک کنترل را به دست میگیرد و عاقبت خود را موظف میکند که سفرش را به سرانجام برساند. اما بی اطلاعی از سفر او، ما را تا آخر در تعلیق نگه میدارد.
سروصدایی در کافه بلند میشود که گفتگوی آنها را قطع میکند. سر پیشخدمت ریک، کارل، با لازلو، که طی حملهٔ پلیس به جلسهٔ نهضت مقاومت زخمی شده، وارد میشود، ریک سر لازلو را گرم میکند تا متحد او کارل، السا را یواشکی خارج کند. لازلو، که رقیب عشقی ریک به حساب میآید، از ریک درخواست میکند با استفاده از برگههای عبور، السا را با خود ببرد. ریک تحت تاثیر ایثار شرافتمندانهٔ لازلو قرار میگیرد. اما قبل از اینکه پیشنهاد او را بپذیرد افسران فرانسوی به داخل کافه میریزند و لازلو را دستگیر میکنند. راه بازگشت آغاز میشود. ریک سعی میکند سروان رنو را متقاعد به آزاد کردن لازلو کند. ریک اعتراف میکند که برگههای عبور (اکسیر) نزد اوست و با رنو قرار میگذارد که در ازای آزادی خودش و السا، لازلو را دم تیغ بدهد.
ریک با السا و لازلو، که فکر میکند ریک به آنها برای فرار کمک کرده، ملاقات میکند. اما به محض اینکه برگههای عبور را به دست لازلو میدهد، سروان رنو وارد میشود و لازلو را دستگیر میکند. ریک شاهد است که السا به کنار شوهرش میرود، یک تجدید حیات، ریک، که حالا از تمایل قلبی السا بخوبی اطلاع دارد، میداند چه باید بکند. او با تهدید اسلحه از رنو میخواهد که السا و لازلو را در امنیت کامل به فرودگاه منتقل کند (ریک تجدید حیات را به استاد خود هدیه میکند). در حالی که هواپیما به عنوان نمادی برای اکسیر آزادی در پس زمینه دیده میشود، ریک دست به ایثار شرافتمندانه میزند و عشق خود را با شوهرش راهی میکند. ریک به السا اطمینان میدهد که به خاطر این سفر «پاریس را برای همیشه خواهند داشت»، اکسیر عشق. اما هر دو باید با دعوتهای برتر خود رو به رو شوند. ریک باید کار دیگری را انجام دهد که السا در آن جایی ندارد. و السا نیز باید در کنار شوهرش و آرمان او در برابر نازیهای جنایتکار بماند.
سرگرد اشتراسر سعی میکند هواپیما را متوقف کند، که ریک را وادار به کشتن سایه میکند. سروان رنو نگاهی به جسد اشتراسر میاندازد و ریک را، که زندگیاش اکنون به تصمیم رنو بستگی دارد، بدقت زیر نظر میگیرد. رنو با گفتن «مظنونین همیشگی را جمع کنید»، آزادی را به ریک هدیه میکند (سکانس تجدید حیات کامل میشود).
ریک به نجات و رهایی رسیده است. ایثار او تجدید حیاتش را در هیئت قهرمانی با یک دعوت برتر، یعنی اکسیر میهن پرستی، کامل میکند. ریک به پیروی از استادش لازلو، به نهضت مقاومت فرانسه ملحق میشود. ریک در حالی دور میشود که از این آستانه با یک اکسیر مضاعف عبور میکند، یعنی اتحاد جدیدش با رنو.