زندگینامه نیکولا تسلا

نیکولا تسلا درست در نیمه شب بین ۹ و ۱۰ جولای ۱۸۵۶ در دهکده اسمیلیان کرواسی به دنیا آمد. به صورت سنتی بیشتر مردان این منطقه یا کشیش کلیسا میشدند یا افسر ارتش اتریش – مجارستان. اما تسلای جوان برنامههای دیگری داشت.
زندگی او با سه چیز تعریف شده بود: بیماری، یک تراژدی خانوادگی و ژنهای منحصربه فردی که از مادرش به ارث برده بود.
تسلا همیشه بر این باور بود که حافظه تصویری و تخیل قوی خود را از مادرش، دوکا ماندیک به ارث برده. او اشعار طولانی را بدون مکث و تردید از حفظ میخواند و پارچههایی با طرحهای باورنکردنی و فوق العاده ظریف میبافت که ابزار آن را هم خود ساخته بود.
وقتی نیکولا پنج سال داشت، برادر ۱۲ سالهاش دانیل در یک تصادف رمزآلود کشته شد. این فاجعه نیکولا را به شدت تحت تاثیر قرار داد و او تلاش کرد والدینش را با تنها راهی که بلد بود تسلی دهد: با بهترین دانشآموز شدن. در هشت سالگی او پیوسته در حال مطالعه بود و علاقهاش به مهندسی و فیزیک آشکار شد.
اما در نوجوانی با ابتلا به وبا تحصیلاتش نیمه کاره ماند. در بستر بیماری از پدرش کشیش میلوتین تسلا خواهش کرد که اجازه دهد به جای پیوستن به کلیسا وارد رشته مهندسی شود. پدرش نهایتا موافقت کرد و نیکولا به مدد این امید توانست از بیماری نجات پیدا کند.
حوالی همین زمان بود که تخیلات و ترسهای عجیب تسلای جوان شروع شدند. او در تمام زندگی خود هر وقت هیجانزده میشد تلالو روشنی از نور و تصاویری وهمناک میدید. به نظر میرسید این عوارض جانبی تخیل قوی و شفاف او بود که میتوانست اختراعاتش را آن قدر واضح در ذهن ترسیم کند که نیازی به قلم و کاغذ نداشت.
او همچنین با نفرت عجیبی از جرم، گوشواره زنانه و مروارید دست به گریبان بود. و شاید عجیب وغریبترین اختلال روانی او وسواسش در محاسبه حجم مکعبی غذاها و نوشیدنیها قبل از خوردن آنها بود.
ایدههای جاه طلبانه تسلا در مورد الکتریسیته او را به آمریکا کشاند. تسلا گرچه باعث آزار برخی از استادان میشد، دانشجوی بسیار خوبی بود. در ۱۸۷۵ در دانشگاه پلی تکنیک اتریش با یکی از استادان دچار اختلاف شد.
تسلا در این کلاس به صراحت از موتورهای جریان مستقیم مورد استفاده در جهان انتقاد کرد. او میدانست که میتوان موتور بهتری تولید کرد که ولتاژهای بالاتری تولید کند و آنها را تا مسافتهای بیشتری بفرستد. تسلای جاه طلب با وجود تردیدهای استادش به فکر راه حل افتاد اما سالها بعد به راه حل رسید.
اواخر سال ۱۸۷۹ تسلا کاملا بیپول بود و مجبور شد دانشگاه را ترک کند. پدرش به تازگی فوت کرده بود و او باید برای گذران زندگی کار پیدا میکرد.
او در ۱۸۸۱ زمانی که در یک دفتر تلگراف مشغول کار بود دچار ناراحتیهایی شد که در نهایت مشخص شد فروپاشی عصبی بوده است. تسلا آن را نتیجه حسهای به شدت قوی خود میدانست.
مثلا او ادعا میکرد میتواند صدای تیک تیک ساعت را از سه اتاق آن طرفتر بشنود یا لرزش قطاری که از فاصله ۲۰ مایلی میگذرد باعث دردی غیرقابل تحمل در او میشود.
در دوران نقاهت روزی فکری به ذهنش رسید که زندگیاش را تغییر داد. همچنان که در پارک قدم میزد ایدهی یک موتور جدید بهبودیافته به ذهنش رسید. موتور القایی! موتوری که برخلاف موتور جریان مستقیم تک مداره از دو یا چند جریان متناوب برای ایجاد یک میدان مغناطیسی چرخان و تولید برق استفاده میکرد. او به سرعت دریافت که این موتور میتواند دنیای صنعت را متحول کند: یک سیستم چندفازه که قابلیت تولید و توزیع نیروی بسیار بیشتری دارد. فقط باید روش عملی کردن آن را پیدا میکرد.
جستجوی کار بهتر او را به پاریس و شرکت کانتیننتال ادیسون کشاند. اینجا بود که تخصص الکتریکی تسلا برای اولین بار شناسایی شد و او را به کار تعمیر نیروگاههای آلمان و فرانسه گماردند.
مدیر او آن قدر تحت تاثیر استعداد تسلا قرار گرفت که توصیه نامهای برای توماس ادیسون نوشت. این همان چیزی بود که تسلا نیاز داشت. نامه به دست راهی آمریکا شد.
رابطه تسلا با ادیسون از همان ابتدا مشکل داشت.
وقتی تسلا در ۱۸۸۴ به آمریکا رسید، یک راست راهی خیابانهای نیویورک شد و سر از شرکت ادیسون الکتریک درآورد.
شرکت توماس ادیسون مسئول برق رسانی به بخش بزرگی از شهر نیویورک بود. اما ژنراتورهای ناپایدار جریان مستقیم (DC) با ایده آل فاصله زیادی داشتند و تسلا این را میدانست. تسلا وارد دفتر ادیسون شد، خود را معرفی کرد و توصیه نامه را نشان داد. او همان جا سعی کرد ادیسون را متقاعد کند که از موتور جریان متناوب (AC) به جای موتورهای موجود DC استفاده کند.
ادیسون حرفهای او را مزخرفات خواند و تاکید کرد که مدتها از سیستم جریان مستقیم در آمریکا استفاده کرده و آن را ادامه خواهد داد.
همان روز ادیسون تسلا را به تعمیر سیستم روشنایی کشتی بخار اس اس اورگان گماشت و تسلا قبل از صبح فردا کل کار را تمام کرد. ادیسون تحت تاثیر قرار گرفت اما رابطه حرفهای آنها دیری نپایید.
ادیسون پیشنهادی به تسلا داد: اگر او میتوانست طراحی ژنراتورها را بهبود دهد، هزار۵۰ دلار دریافت میکرد.
این برای تسلا پیشنهاد خوبی بود. او توانست ۲۴ ژنراتور را بازطراحی و اصلاح کند، تا جایی که حتی کنترلهای خودکار هم روی آنها نصب کرد. اما وقتی زمان دریافت پول رسید، ادیسون بهانه تراشی کرد و به او گفت «تو شوخ طبعی آمریکاییها را درک نمیکنی.» او به جای ۵۰ هزار دلار موعود پیشنهاد افزایش حقوق هفتگی از ۱۸ به ۲۸ دلار به تسلا داد. تسلا ناامید و فریب خورده استعفا داد و از این کشور جدید دلسرد شد.
جورج وستینگهاوس ایدههای تسلا را به واقعیت نزدیک کرد. تسلا با وجود تجربه منفیاش از ادیسون، به تلاش ادامه داد. طولی نکشید کهایدههای هوشمندانهاش توجه افراد درست را به خود جلب کرد.
همه چیز از سال ۱۸۸۷ و آ.ک. براون مدیر شرکت وسترن یونیون تلگراف شروع شد که معتقد بود جریان متناوب، آینده دنیای الکتریسیته خواهد بود. او و تسلا با هم شرکت تسلا الکتریک را تاسیس کردند تا موتور AC مدنظر تسلا را طراحی کنند.
تا سال ۱۸۸۱، تسلا اختراع خود را به ثبت رسانده و تا ۱۸۹۱ مجموعا ۴۰ امتیازنامه برای آن دریافت کرده بود. سیستم چندفازی او در حال شکوفایی بود.
این موفقیت توجه جورج وستینگهاوس، تاجر قدرتمندی که در فکر رقابت با ادیسون بود جلب کرد. وستینگهاوس نبوغ موجود در فناوری جدید تسلا را دریافته بود. موتورهای AC تسلا با استفاده از القای الکترومغناطیسی نیاز به قطعات سنگ زنی را مرتفع کرده بودند؛ قطعاتی که در موتورهای DC دچار جرقه و فرسایش می شدند.
تسلا و وستینگهاوس به زودی کسب و کار خود را آغاز کرده و جنگ جریان ها(بین AC و DC) آغاز شد. در قرارداد اولیه تسلا- وستینگهاوس، تسلا برای مجوز استفاده از اختراع ۶۰ هزار دلار دریافت کرد و قرار شد به ازای هر اسب بخار نیرویی که از موتورهایش تولید میشود هم 2.5 دلار دریافت کند معاملهای که تسلا را میلیاردر میکرد.
متاسفانه مشاوران وستینگهاوس معتقد بودند این معامله غیرواقع بینانه است و تسلا برای حفظ شراکت از آن دست کشید.
فرصت بزرگ تسلا برای به نمایش درآوردن سیستم توزیع AC در ۱۸۹۳ دست داد. وستینگهاوس برای برنده شدن در مناقصه برق رسانی به نمایشگاه جهانی ۱۸۹۳ در شیکاگو، کمتر از شرکت جنرال الکتریک ادیسون قیمت داد. این نمایش بزرگی از اثربخشی و قابلیت اطمینان توزیع برق AC بود.
همچنین ثابت شد که برخلاف ادعاهای ادیسون، نیروی AC غیرقابل کنترل و خطرناک نیست. بیست و پنج میلیون نفر از نمایشگاه بازدید کردند و تسلا هم برنامه خود را اجرا کرد. او با کنترل ولتاژ برق با فرکانس بالا، روشن کردن لامپها به صورت بیسیم و فرستادن جریانها به داخل بدن خود به صورت کاملا امن حضار را شگفتزده کرد.
طی دهه ۱۸۹۰ تسلا این اجراهای شگفتانگیز را در سراسر دنیا انجام داد.
آبشار نیاگارا پیروزی بزرگ تسلا در جنگ جریانها بود. با موفقیت به دست آمده از نمایشگاه جهانی ۱۸۹۳ آینده روشنی پیش روی نیکولا تسلا بود. او از کودکی رویای بهرهبرداری از نیروی آبشار نیاگارا را در سر داشت. یکی از اولین پروژههای او در مدرسه ساخت یک مدل توربین آبی بود.
وقتی جورج وستینگهاوس اعلام کرد که قرارداد ساخت اولین ژنراتور برق را در آبشار نیاگارا بسته، رویای او به حقیقت پیوست. تسلا نظارت بر پروژه را به عهده گرفت و در ۱۸۹۶ اولین نیروگاه تاسیس و عملیاتی شد. ۱۵ هزار اسب بخار برق تا مسافت ۲۶ مایلی و به شهر مجاور، بوفالو رسید.
پروژه آن قدر موفق بود که حتی شرکت جنرال الکتریک ادیسون هم نتوانست تاثیر آن را انکار کند. در نهایت مجبور به استفاده از حق ثبت اختراع تسلا در یک نیروگاه دیگر شدند.
تسلا و سیستم چند فازی انقلابی او شهره شهر شده بودند. نیویورک تایمز پروژه توربین آبی آبشار نیاگارا را«افتخار» دانست و موسسه آمریکایی مهندسان الکتریک به او مدال افتخار داد. حتی ملتهای دیگر هم به او توجه نشان دادند. شاهزاده مونته نگرو و لرد کلوین انگلیس او را تحسین نمودند.
در واقع، اهمیت دستاورد تسلا غیرقابل انکار است چون میتوانست مبنایی برای سیستمهای برق کل جهان باشد. سیستمهای برق AC چند فازی او به شهرهای دیگر و کمی بعد به کشورهای دیگر هم راه یافتند.
فاجعهای در آزمایشگاه تسلا مانعی غیرمنتظره بر سر راهش شد.
تسلا به دستاوردهایش در زمینه موتورهای القایی AC قانع نبود و میخواست موفقیتهای بیشتری کسب کند. او پیوسته به دنبال ایدهها و الهامهای جدید بود. بعد از اتمام کار در آبشار نیاگارا به سرعت به آزمایشگاهش در خیابان ساوث فیفث (وست برودوی کنونی) در نیویورک برگشت.
این آزمایشگاه در اوایل دهه ۱۸۹۰ سرچشمه نوآوری بود.
تسلا حتی در دوران جنگ جریانها با ادیسون هم خود را در آزمایشگاه مشغول نگه میداشت. خیلی از آزمایشهای او در این دوره در جهت تحقق رویایش مبنی بر توزیع بیسیم الکتریسیته در سراسر جهان بود. تسلا معتقد بود که از خود زمین یا هواکره (طبقه فوقانی جو زمین میتوان به عنوان هادی برق استفاده کرد.
این ایدهها راهنمای پیشرفتهای قابل توجه تسلا در زمینه فناوری کنترل ریموت و رادیو بود. در ۱۸۹۳ در انجمن نشنال الکتریک لایت در سنت لوییس، او اولین معرفی عمومی ارتباط رادیویی را به نمایش گذاشت. او با استفاده از یک فرستنده جرقه پنج کیلوواتی پیامی بیسیم به یک گیرنده در فاصله ۳۰ فوتی فرستاد.
تسلا به سرگرم کردن حضار در آزمایشگاه با اجرای نمایشهای خیرهکننده علاقه داشت. مارک تواین یکی از دوستان محبوب تسلا بود که وقتی در نیویورک بود اغلب به دیدن آزمایشگاه او میرفت. در واقع، عکسی که تسلا از مارک تواین در همین آزمایشگاه گرفت بعدها به عنوان اولین عکس اشعه ایکس در ایالات متحده معروف شد.
اما همه این تحقیقات و اکتشافات در صبح روز ۱۳ مارس ۱۸۹۵ بر باد رفت: آزمایشگاه تسلا یک شبه تا بیخ زمین سوخته بود. او فکر میکرد آزمایشهایی که طی آنها اکسیژن مایع تولید میشد، باعث این فاجعه شدند.
تسلا هرگز خود را برای چنین شرایطی آماده نکرده بود و ساختمان و تجهیزاتش بیمه نبودند. ایدههای تسلا آن قدر بزرگ بودند که به سختی میتوانست برایشان سرمایه گذار پیدا کند. از دست دادن آزمایشگاه هم ضربه روانی شدیدی برای تسلا بود و هم آسیب مالی بزرگی به او زد. او هیچ بیمهای برای ساختمان با تجهیزاتش نداشت و شراکتش با وستینگهاوس هم دورهاش تقریبا تمام شده بود. او به سرمایه گذارانی نیاز داشت که نوآوری بزرگ بعدیاش را تحقق بخشند.
او بعد از سوگواری برای ضررهای وارده، تصمیم گرفت با کمک گرفتن از ارتباطاتی که در پروژه نیاگارا برقرار کرده بود، آزمایشگاه جدیدی بسازد. او آزمایشهای کنترل ریموت را دوباره از سر گرفت چون معتقد بود این فناوری سودآور است.
او برای ثبت اختراعش اقدام کرد و اولین قایق کنترل از راه دور جهان را در اولین نمایشگاه الکتریکال در مدیسون اسکوئر گاردن در ۱۸۹۸ به نمایش گذاشت. او کاربردهای زیادی برای این فناوری در نظر داشت اما مهمتر از همه به کارکرد نظامی آن معتقد بود- رباتهای قابل کنترل از راه دور که در جنگها شرکت کرده و از مرزها دفاع میکنند.
البته اعتقاد قلبی تسلا این بود که این فناوری که به جنگ پایان خواهد داد. اما با وجود درگیری کشور در جنگ با اسپانیا، هیچ کس علاقهای به این فناوری نشان نداد.
روزنامهها در مورد این فناوری جدید شک و تردید داشتند. میخواستند بدانند انتقال نیرو چقدر در برابر دخالتها یا استراق سمع مقاوم و امن است. آنها کاملا بیاطلاع بودند که تسلا از قبل امنیت خطوط ارتباطی را تامین کرده است. چنین ایدههایی بسیار جلوتر از زمان خود بودند.
مثلا او هم زمان با معرفی دستگاههای کنترل از راه دور، مشغول کار روی نظریههایی در مورد استفاده از انرژی خورشیدی بود. او همچنین روی آنچه آن را تلگودینامیکس مینامید هم کار میکرد، حوزهای که به استفاده از اصول ویبراسیون برای ارسال پیام بیسیم از طریق زمین یا برای کشف فلزیا نفت از زیر زمین میپرداخت.
با وجود درخواستهای زیاد برای تامین مالی، هیچ کس حتی سرمایه گذاران صمیمی مثل وستینگهاوس هم حاضر به کمک به تسلا نشدند تا بتواند در دوران زندگی خود این فناوریها را تبدیل به واقعیات روزمره کند.
تسلا هرگز نتوانست انتقال بیسیم انرژی را محقق کند. تسلا با وجود ذهن بینهایت خلاق و کنجکاوش، شیفته یک ایده واحد بود: برق رسانی به دنیا با الکتریسیته بیسیم
آزمایشهای او در این زمینه کم کم داشتند برای یک شهر شلوغ خطرناک میشدند اما خوشبختانه در ۱۸۹۹ یکی از همکارانش محلی متروکه در کلرادو اسپرینگز پیدا کرد. تسلا بلافاصله دست به کار آزمایشهایی در مقیاس بزرگ شد.
تسلا به محض ورود به کلرادو یک فرستنده بزرگ ساخت تودهای سیم پیچ شده که میتوانست برق با ولتاژ بالا تولید کند. فعال کردن آن اشعههای عظیم نورانی به آسمان کلرادو اسپرینگزمی فرستاد تا امکان ارسال برق بیسیم از طریق جو را آزمایش کند.
او امکان ارسال برق از طریق سطح زمین را هم آزمایش کرد. او با آزمایش فرکانسهای بالا و پایین مقادیر عظیمی ولتاژ را به نواحی اطراف ارسال میکرد. او شوکهای الکتریکی به زمین وارد میکرد که اسبها را میترساند و لامپها را در فاصله ۲۶ مایلی روشن میکرد. این آزمایشها در ۳ جولای ۱۸۹۹ منجر به خاموشی کل شهر کلرادو اسپرینگز شد چون فرستند تسلا باعث اضافه بار ژنراتور شهر شده بود.
این آزمایشها برای تسلا موفقیت بودند و نتایجش او را متقاعد کرد که میتواند دنیا را تغییر دهد. وقتی در ژانویه ۱۹۰۰ به نیویورک بازگشت، پیشنهاد ساخت یک نیروگاه بلند به نام واردن کلیف داد. او معتقد بود میتواند خطوط چندگانه ارتباط بیسیم و نیروی برق ایجاد کند که به تمام دنیا ارسال شوند.
اما باز هم تامین مالی پروژه به مشکل خورد. وستینگهاوس قبول نکرد و تسلا فقط توانست ۱۵۰ هزار دلار از جی. پیرپونت مورگان دریافت کند. این مبلغ برای ساخت سازه و استخدام کارکنان کافی بود اما برای عملیاتی کردن آن نه.
تسلا ۱۷ سال بعدی را صرف تلاش مداوم برای عملیاتی کردن و اردن کلیف کرد اما موفق نشد. رویای الکتریسیته بیسیم همچنان رویا باقی ماند.
دیگران از قبل فناوریهای او ثروتمند میشدند اما شکست واردن کلیف آغاز دورانی تاریک برای تسلا بود.
همان طور که برنامههای جاه طلبانه برای واردن کلیف نشان میدهند، زندگی تسلا اغلب پر از کشمکش و مسئله بوده است. اما هیچ مسئلهای به اندازه اینکه چه کسی مخترع ارتباط رادیویی است، ادامه پیدا نکرد.
واقعیت این است که تسلا حق اختراع رادیو را در ۱۸۹۷ برای خود ثبت کرد. اما وقتی گوگللمو مارکونی در دسامبر ۱۹۰۱ اولین ارتباط رادیویی را به آن سوی اقیانوس اطلس فرستاد، زنجیرهای از دعاوی قانونی آغاز شدند که دههها ادامه بافتند.
بعد از ارسال این سیگنال، تسلا واکنش نشان داد: «مارکونی همکار خوبی است. بگذارید ادامه دهید. او در حال استفاده از ۱۷ تا از حق اختراعهای من است.»
آنچه در نهایت باعث آزار تسلا شد، این بود که در طول دعواهای حقوقی ۴۰ ساله مارکونی منافع مالی زیادی به چنگ آورد درحالی که تسلا برای کسب اهداف تلاش میکرد.
هشت ماه بعد از مرگ تسلا در ۱۹۴۳، دادگاه عالی آمریکا بالاخره اعلام کرد که حق اختراع رادیوی تسلا باید به رسمیت شناخته و تایید شود.
متاسفانه دیگر دیر بود، چون تسلا در ۱۹۱۶ از پرداخت مالیاتهایش ناتوان بود و اجازه یافته بود سالها در والدورف آستوریا زندگی کند.
در اقدامی غیرمنتظره تسلا مجبور شد واردن کلیف را به وکیل مدافع نیویورک تحویل دهد تا از اقدامات بعدی علیه او جلوگیری شود و در ۱۹۱۷ پروژه رویاهای او تخریب شد. اما او حتی در طول این سختیها هم دست از ایده پردازی برنداشت: او در مقالهای در مجله الکتریکال اکسپریمنتر در همان سال، فناوری رادار مدرن را مفصل و دقیق توضیح داد. توصیف او از جریانی از شارژهای الکتریک که از اشیاء متصاعد شده تا موقعیت مکانی آنها مشخص شود، الهام بخش دکتر امیل گیراردو شد که همراه تیمش در ۱۹۳۴ ایستگاههای رادیویی را در فرانسه راه اندازی کردند.
آخرین سالهای زندگی تسلا تلخ و دردناک بودند. هیجان نوظهور جامعه مدرن در دهه ۱۹۲۰ تسلا را آزار میداد. در این دوره او بیشتر با کبوترهای نیویورک وقت میگذراند تا مردمش.
او عاشق کبوتر سفیدی شده بود که همه جا همراه او میرفت و میگفت «تا زمانی که او را دارم، زندگیام هدف دارد.»
طبق تعریف تسلا روزی کبوتر از پنجره باز وارد اتاق شد، روی میز ایستاد و نوری «قوی و کورکننده» از چشمهایش بیرون زد و مرد. بعد از این واقعه، تسلا اعلام کرد که زندگیاش دیگر به پایان رسیده با این حال تسلا تا ۷۰ سالگی همچنان سرشار از ایدههای پیشرو بود. او در مصاحبهای با مجله کولیرز در ۱۹۲۶ آینده
را پیش بینی کرد: «روزنامهها به صورت بیسیم در خانه چاپ خواهند شد و مردم دستگاههایی جیبی با خود حمل خواهند کرد که در مقایسه با تلفنهای فعلی ما بسیار سادهتر خواهند بود»
اما او همیشه از علم مدرن فاصله میگرفت. در جشن تولید ۷۵ سالگیاش در ۱۹۳۱، مورداحترام و افتخار برندگان نوبل و همین طور آلبرت انیشتین قرار گرفت. وقتی در مهمانی با او مصاحبه کردند، توضیح داد که در حال کار روی دو چیز است: نقض نظریه نسبیت انیشتین و ایجاد منبع جدیدی از انرژی که ربطی به «به اصطلاح انرژی اتمی» ندارد.
وقتی تسلا در ۷ ژانویه ۱۹۴۳ در سن ۸۶ سالگی در اتاق هتل از دنیا رفت، سوالات بیپاسخ زیادی به جا گذاشت.
با وجود این که او از سال ۱۸۹۱ شهروند آمریکا شده بود، مقالات و دست نوشتهها و تمام آنچه داشت، توسط دفتر حفاظت از اموال بیگانه مصادره شد. شایعه شد که دلیل آن صحبتهای او قبل از مرگش در مورد کار بر روی فناوری پرتو ذرات مسلح بوده که میتوانسته به جنگ پایان دهد.
هیچ کاغذ یا مدرکی در مورد جزئیات چنین پرتوی پیدا نشد؛ مانند بیشتر ابداعات تسلا، این یکی هم کاملا در تخیل او ثبت شده بود.