انسانها چند نوع هوش دارند؟ هفت نوع هوش را بشناسید
انواع هوش: نظریه هوشهای چندگانه
برای لحظهای تصور کنید در دوران ماقبل تاریخ زندگی میکنید. نیمه شب با صدای رعد آسای یک گله حیوانات غولآسا که به سمت اقامتگاه شما در حرکت هستند، بیدار شدهاید. اکنون بگذارید فرض کنیم که میتوانید هر کسی را از قرن بیستم به موقعیت باستانی خود بیاورید تا به شما در خروج از این تنگنا کمک کند. این فرد چه کسی خواهد بود؟
آلبرت انیشتین؟ نه بابا، او خیلی لاغر مردنی است. جیمز جویس چطور؟ متأسفم، او خیلی نزدیکبین است.
فرانکلین دلانو روزولت چطور؟ به شرطی که در صندلی چرخدار نباشد. درخشانترین مردهای قرن بیستم در این لحظه که به آنها نیاز دارید، کمترین فایده را خواهند داشت. در واقع بسیاری از آنان در چنین محیطی در خطر مرگ زودرس خواهند بود. از سوی دیگر اگر به شما پیشنهاد کنم فردی مانند مایکل جوردن یا آرنولد شوارتزینگر را به یاری بطلبید به نجات شما از این مخمصه کمک بیشتری خواهم کرد. حقیقت این است که در آن شرایط، هوش با واکنش سریع، جهتگیری زمانی دقیق، سرعت، قدرت و چابکی ارتباط بیشتری دارد تا با فرمول MC2= E.
در زندگی قرن بیستم، عادت کردهایم هوش بالا را با یک کتابخوان حرفهای، یک اندیشمند و یا کسی که تحصیلات دانشگاهی دارد ارتباط دهیم. اما هوش به معنای دقیق کلمه، توانایی پاسخ موفقیت آمیز به موقعیتهای جدید و ظرفیت فرد برای یادگیری از تجربیات گذشته تلقی میشود.
اگر اتومبیل شما در اتوبان خراب شود، باهوشترین فرد برای رفع اشکال آن چه کسی است؟ فردی با درجه دکترا از یک دانشگاه معروف یا یک مکانیک اتومبیل با تحصیلات سیکل؟
چنانچه در یک شهر بزرگ گم شوید، چه کسی میتواند بیشترین کمک را به شما برساند؟ یک پروفسور فراموشکار یا پسر بچهای با حس جهت یابی قوی؟ هوش بستگی به شرایط، وظایف و نیازهایی دارد که زندگی برای ما ایجاب میکند، نه به ضریب هوشی، درجه دانشگاهی یا شهرتی بلند آوازه.
تحقیق درباره ارزش تخمینی آزمونهای ضریب هوش این مطلب را ثابت میکند، حتی اگر آزمونهای هوش، موفقیت در مدرسه را با قاطعیت پیشگویی کنند ولی قادر نیستند چگونگی عملکرد دانشآموزان را پس از ورود به دنیای واقعی بیان کنند. مطالعهای در خصوص افرادی که به موفقیتهای حرفهای چشمگیری رسیده بودند، نشان داد که درست یک سوم آنان، بهره هوشی پایینی داشتند. این مطلب گویای پیامی واضح است: تستهای ضریب هوشی به ارزیابی چیزی میپردازند که به احتمال زیاد، استعداد مدرسهای نامیده میشود، درحالی که هوش حقیقی، گستره وسیعتری از مهارتها را در بر میگیرد.
در کتاب هفت نوع هوش ، شناخت و پرورش قابلیتهایی هوشی، نوشته توماس آرمسترانگ بسیاری از چهرههای هوش نمایان شده است. به جای صحبت درباره هوش، تحت عنوان ماده مغزی جادویی که با آزمون ضریب هوشی ارزیابی میشود یا کروموزمی که در بدو تولد به چند فرد خوشبخت داده شده است، به هوشهای چندگانهای اشاره خواهیم داشت که در هر قدم از زندگی یافت میشوند. نگاهی خواهیم کرد به هوش یک ورزشکار، هنرمند، موسیقیدان، مدیر اجرایی، عالم الهیات، مشاور، مسئول فروش، معلم مدرسه ابتدایی، جوشکار، مکانیک، معمار و غیره.
همچنین با گردشی در کره زمین به بررسی هوشهایی خواهیم پرداخت که در فرهنگهای متعدد مؤثر واقع شدهاند، از جمله تواناییهای ناوبری ساکنان جزیره پلی نزی؛ قابلیت داستانسرایی خوانندگان حماسی یوگسلاوی و فراست اجتماعی مدیران اجرایی ژاپنی.
در این کتاب در باره نظریهای متحولکننده که جامعه علمی و بخش وسیعی از مردم به طور فزایندهای به آن ارج مینهند، مطالبی خواهید آموخت. نظریه چند وجهی هوش که طی ۱۵ سال گذشته توسط روانشناسی بنام هاوارد گاردنر گسترش داده شده است، با نظریات قدیمی در مورد مفهوم هوش، در چالش است. گاردنر معتقد است فرهنگ ما به تفکر کلامی و منطقی توجه بیش از حدی داشته است . تواناییهایی که نوع برحسب آزمون هوش مورد ارزیابی قرار میگیرند و سایر روشهای علماندوزی نادیده گرفته میشوند. او موجودیت حداقل هفت هوش را عنوان میکند که ارزش دارند به طور جدی آنها را شیوههای مهم تفکر، تلقی کنیم.
هفت هوش
1-هوش زبانشناختی
این هوش بر کلمات مبتنی است و به خبرنگاران، داستانسرایان، شعرا و وکلا مربوط میشود. شیوهای از اندیشیدن که برای ماشاه لیر اثر شکسپیر، اودیسه اثر هومر و افسانههای هزار و یک شب عرب را به ارمغان آورد. افرادی که به ویژه در این بخش باهوش هستند، میتوانند با واژههای گفتاری مؤثر به بحث کردن، متقاعد ساختن، سرگرم کردن یا رهنمود دادن بپردازند. آنها اغلب عاشق تفریح کردن با اصوات زبانی به صورت ایهام، بازی با کلمات و به کارگیری کلماتی هستند که تلفظ آنها مشکل است. همچنین، گاهی اوقات براساس توانایی ذخیره کردن اطلاعات در حافظه، تا حدودی کارشناس به شمار میروند. یا به عبارت دیگر، سرآمد دانش و سواد هستند. با ولع میخوانند، قلم شیوایی دارند و میتوانند از اواسط متن چاپ شده، معنی آن را به طرق دیگر دریابند.
2-هوش منطقی – ریاضی یا هوش اعداد و منطق
این هوش مربوط به دانشمندان، حسابداران و برنامه نویسان کامپیوتر است. نیوتن این هوش را به هنگام اختراع دیفرانسیل و انتگرال متجلی ساخت. همین طور انیشتین، در ارائه نظریه نسبیت خود، از این هوش بهره گرفت. ویژگیهای فردی که به مسائل منطقی – ریاضی تمایل دارد، شامل توانایی استدلال، استنتاج، اندیشیدن درباره مفاهیم علت و معلول، خلق فرضیه، جست و جوی نظامهای ادراکی یا الگوهای شمارگانی و بهرهمندی از نگاهی عمومأ معقول به زندگی است.
3-هوش فضایی
نوع سوم هوش است و شامل تفکر در قالب تصاویر و تجسمها و توانایی درک، تغییرشکل و خلق دوباره جنبههای متفاوت دنیای بصری۔ فضایی است. چنین هوشی، عرصهی فعالیت معمارها، عکاسان، هنرمندان، خلبانان و مهندسان مکانیک است. کسی که اهرام مصر را طراحی کرد به میزان قابل توجهی از این هوش
بهرهمند بوده است. همچنین، افرادی چون توماس ادیسون، پابلو پیکاسو و آنسل آدامز نیز از همین هوش بهره گرفتهاند. افرادی که دارای هوش فضایی زیاد هستند، حساسیت دقیقی در مشاهده جزئیات دارند و میتوانند عقاید خود را به صورت گرافیکی به وضوح ببینند، نقاشی و یا طراحی کنند و خود را به آسانی با فضای سه بعدی تطبیق دهند.
4-هوش موسیقایی
ویژگیهای مهم این هوش، قابلیت درک، ارزیابی و ساختن ریتمها وملودی هاست. این هوش فردی هم مثل باخ (۱۴)، بتهوون (۱۵) یا برامز(۱۶) و همچنین نوازنده ارکستر اندونزیایی اهل بالی یا یک خواننده حماسی یوگسلاویایی است. با این حال، هوش موسیقایی در مغز هرکسی که شنوایی خوبی داشته باشد و بتواند آوازی موزون بخواند، برای شنیدن موسیقی وقت صرف کند و با اندکی توجه برگزیدههای متفاوت موسیقایی را بشنود، وجود دارد.
5-هوش جسمی- حرکتی
هوش ضمیر فیزیکی هم نام دارد؛ و عبارت است از استعداد کنترل حرکات بدن و نیز در دست گرفتن ماهرانه اشیا، ورزشکاران، هنرمندان، مکانیکها و جراحان به میزان قابل توجهی از این نوع هوش بهرهمند هستند. بنابراین چارلی چاپلین نیز کسی بود که برای اجرای برنامههای مبتکرانه همیشگی خود از جمله ولگرد” “کوچولو از این هوش استفاده میکرد. افرادی که هوش جسمی- حرکتی دارند، میتوانند در
کارهایی مثل خیاطی، قالیبافی یا مدلسازی تبحر پیدا کنند، همچنین ممکن است از تفریحات فیزیکی همچون پیاده روی، رقص، دویدن، اردو زدن، شنا یا قایقرانی لذت ببرند. آنها افرادی عملگرا هستند که حس لامسهای خوبی دارند و باید به طور مداوم بدن خود را حرکت دهند و در برابر مسایل واکنشهای اساسی نشان دهند.
6-هوش میان فردی
این هوش، توانایی درک سایر مردم و کار با آنهاست، به ویژه مستلزم داشتن قابلیت درک دیگران و مسئول بودن در برابر حالات روحی، خلق و خوی، نیات و تمایلات آنان است. یک مدیر اجتماعی طی سفری دریایی باید از این نوع هوش برخوردار باشد. مدیر یک مؤسسه بزرگ نیز همینطور. لذا کسی که از هوش بین فردی برخوردار است، ممکن است فردی بسیار دلسوز و دارای حس مسئولیت اجتماعی مانند مهاتما گاندی و یا شخصی متقلب و مکار مثل ماکیاولی باشد. در هر حال همگی افرادی هستند که میتوانند به ذهن افراد دیگر راه یابند و دنیا را از چشم انداز فکری آنها بنگرند. چنین افرادی میتوانند یکی از کارکنان شبکهای، مشاور و معلمانی شگفتانگیز باشند.
7-هوش درون فردی یا هوش ضمیر درونی
فردی که چنین هوشی دارد، میتواند به راحتی احساسات خود را درک کند و آنها را از میان انواع بسیار متفاوت حالات عاطفی درونی تشخیص دهد و این خودشناسی را برای غنا بخشیدن و هدایت زندگی خویش به کار گیرد. مشاوران، دانشمندان و افراد صاحب مشاغل آزاد، از این هوش برخوردارند. آنها ممکن است افرادی بسیاردرون نگر بوده و از ژرف اندیشی، مشاهده با سایر اشکال کاوش عمیق روح، بهره گیرند. از سویی دیگر، ممکن است بینهایت مستقل، بسیار هدفمند و فوق العاده خویشتن دار باشند. ولی به هرحال آنها، به خودی خود در یک طبقه قرار میگیرند و ترجیح میدهند به تنهایی کار کنند تا با دیگران. فراموش نکنید گرچه ممکن است خود را فقط با یک یا دو مورد از توصیفهای فوق کاملا هماهنگ بدانید، اما در واقع، از تمام هفت هوش بهرهمند هستید. از این گذشته، تقریبا هر فرد عادی قادر است هریک از این هفت نوع هوش را تا حد قابل قبولی رشد دهد. این هفت نوع هوش، در زندگی هریک از ما به گونهای منحصر به فرد، تجلی مییابند. به ندرت قابلیتهای افراد در زمینه این شش یا هفت نوع هوش، به عالیترین سطح میرسد. در اوایل قرن بیستم، متفکر آلمانی به نام رادلف استینر، احتمالا نمونهای از این افراد بوده است. او یک فیلسوف، نویسنده و دانشمند بود. همچنین روشی برای رقصیدن، فرضیهای در مورد رنگ، و روشی برای باغداری ابداع کرد و در عین حال، یک مجسمه ساز، نظریه پرداز اجتماعی و همینطور یک معمار بود.
از طرفی تعداد افرادی که یکی از هوشهای خود را تا مرحلهای عالی پیشرفت دادهاند و در عین حال سایر هوشهای آنان دچار واپس ماندگی شده است، بسیار اندک هستند. اینها دانشمندان اجتماعی مانند ریموند در فیلم مرد باران هستند. برنده جایزه اسکار که میتوانست به سرعت برق اعداد را محاسبه کند ولی قادر به مواظبت از خویش نبود، یا افرادی که میتوانند مجسمههای بینظیری بسازند ولی از خواندن عاجز هستند یا کسانی که شنوایی بسیار خوبی دارند، ولی برای بستن بند کفش خود نیاز به کمک دارند.
اغلب ما در جایگاهی بین انسان خودشکوفا و دانشمند میمانیم. ما از چندین هوش برخورداریم که برخی عینیت مییابند، برخی به نظر میرسد در حد متوسط قرار دارند و بقیه، آنهایی هستند که در طول زندگی برایمان مشکلات قابل توجهی به همراه داشتهاند. اما موضوع مهمی که باید بدانیم، این است که هر کسی برای درخشیدن در هر کدام از انواع هوش، فرصتهایی دارد. یک کشاورز، والد، نقاش، مکانیک و تاجربه اندازه یک روانشناس، جراح مغز و پروفسور حقوق دارای حق هوشمند شدن است. نظریه هوش چندگانه، طیف وسیع تواناییهای بشر را به صورت سیستم هفتگانه یکپارچهای در نظر میگیرد که هر انسانی با به کارگیری آنها میتواند در زندگی خود یک برنده باشد.
هر هوش دوران تکوینی خود را دارد. هوش خصلت مطلقی نیست که در بدو تولد ایجاد شده باشد و براساس عقیده برخی از طرفداران محافظه کار اسطوره ضریب هوشی که هنوز هم به آن پایبند هستند، در طول زندگی ثابت باقی بماند. طبق فرضیه هوش چندگانه، هر هوشی که در مرحلهای از دوران کودکی تجلی یابد، در طول زندگی، دوران شکوفایی بالقوهای دارد و در طول زندگی فرد، طبق روال خاصی، یا به تدریج رشد میکند یا به سرعت کاهش مییابد. از میان این هفت هوش، نبوغ موسیقایی زودتر از همه خود را نشان میدهد. به عنوان مثال: موتزارتدر سن سه سالگی اصوات ساده را با هم ترکیب میکرد و در نه سالگی سمفونی مینوشت. استعداد موسیقایی تا سنین بالا نسبتا پرقدرت باقی میماند. این مطلب در زندگی شخصیتهای خلاقی همچون پابلو کاسالز، ایگور استراوینسکی و جرج فردریش هندل نیز مشهود بود.
علاوه بر این تفکر منطقی – ریاضی الگوی تکوینی متفاوتی دارد. این هوش، اندکی دیرتر از دوران کودکی ظهور میکند، در دوران نوجوانی یا اوایل دوران بزرگسالی به اوج خود میرسد و بعدها در طول زندگی کاهش مییابد. نگاهی به تاریخچه تفکر ریاضی، گویای این مطلب است که اکتشافات عمدهای که توسط افراد چهل سال به بالا انجام شده است، بسیار ناچیز بوده. در واقع بسیاری از اکتشافات مهم را نوجوانانی همچون بلز پاسکال و اواریست گالوا به انجام رساندند. حتی آلبرت انیشتین نیز نخستین تفکرات خود را درمورد فرضیه نسبیت از شانزده سالگی آغاز کرد. به همین شکل، هریک از هوشها در طول دوران زندگی انسان، الگوهای افزایشی و کاهشی خاص خود را دارند.
چنانچه بخشهای خاصی از مغز دچار صدمه یا جراحت شوند، هریک از این هوشها آسیب میبینند. در فرضیه هوشهای چندگانه پیش بینی میشود که هوشها ممکن است دراثر آسیب مغزی به طور جدی سرکوب شوند. گاردنر بیان میدارد، ماندگاری هر هوش مستلزم مبنای زیست شناختی محکم هر هوش در ساختار مغزی است. یک روانشناس فیزیولوژیکی در اداره امور سربازان قدیمی بوستون روی قربانیان آسیب مغزی کار میکرد که در یکی از هفت هوش خود عیوب گزینشی داشتند. به عنوان مثال: یکی از این افراد از آسیب وارد بر برآمدگی قدامی نیمکره چپ مغز رنج میبرد و قادر نبود به آسانی صحبت کند یا بنویسد، ولی میتوانست آواز بخواند و به راحتی برقصد در این مورد، این هوش زبانشناختی او بود که به طور گزینشی معیوب شده بود. از طرفی، افرادی که در سمت راست برآمدگی گیجگاهی خود دارای ضایعات مغزی بودند، ممکن بود کارهای مربوط به موسیقی را با مشکل انجام دهند ولی میتوانستند به راحتی صحبت کنند، بخوانند و بنویسند. بیمارانی که برآمدگی پسین نیمکره راست آنها آسیب دیده بود ممکن بود توانایی تشخیص چهرهها، تجسم یا توجه بصری که تا حد زیادی از جزئیات آن کاسته شده بود را دارا باشند.
هفت نوع هوش
شناخت و پرورش قابلیتهایی هوشی
نویسنده : توماس آرمسترانگ
مترجم : ناهید سپهرپور
انتشارات آوین
۲۱۵ صفحه