دیدن فیلم جنگ ستارگان در سال 1977 – چرا با اینکه پوسته فیلم جنگ ستارگان کهنه و بچگانه شده، هنوز محبوب است؟
نسل کنونی ممکن است از دلبستگی ما مثلا به کتابهای مصور قدیمی، نوارهای قصه و سریالهای نهچندان جذاب قدیمی، تعجب کنند. اما هر پدیدهای را باید در ظرف زمان و مکانش تفسیر کرد.
شاید اگر فیلم جنگ ستارگان با همین پوسته و داستان تازه امسال میخواست نمایش داده شود، یکی از فیلمهای علمی تخیلی قابل فراموش شدن میشد که هر سال پخش میشد. اما جنگ ستارگان در زمانی مناسب و با داستان و جلوههایی دلپسند برای زمان خودش رونمایی شد و توانست تبدیل به یک پدیده شود.
آدمها با کمک قصهها بهتر یاد میگیرند. اگر میخواهید تمام جوانب حالتهای انسانی را منتقل کنید پس یک داستان حماسی بسازید که تعداد زیادی شخصیت داشته باشد و آن شخصیتها تمامی احساسات را حس کنند. آن قصه را تمام و کمال منتقل کنید. اگر قصه شما به حد کافی خوب باشد همیشه به قوت خودش باقی میماند و از نسلی به نسل دیگر نقل خواهد شد.
بهترین افسانهها آنهایی هستند که فراتر از فرهنگ و زبانند. این قصههای موفق و کمیاب اغلب شامل عناصر یکسانی هستند: سرگذشت یک اسطوره، نبرد میان خیر و شر، تضاد ترس واندوه، روایتهای وفاداری نسب به خانواده، عشق و وابستگی، قدرت و جاه طلبی و جدال انسان با ناکامیها و بیعدالتیها.
جنگ ستارگان به درجهای از جاودانگی رسیده که کمتر داستانی حماسی میتواند مدعی رسیدن به چنین جایگاهی باشد. آدمهایی از فرهنگها و نسلهای مختلف به درک مشترکی از شخصیتها و موضوع این سری فیلمها رسیدهاند.
تنها با یک شناخت سطحی از این که دارث ویدر، شاهدخت لیا یا لوک اسکای واکر بودن چه معنایی دارد، میتوان بحثهای عمیقی راه انداخت.
چنان که گفتم شناخت جنگ ستارگان را باید با شناخت زمانهای که نخستین قسمت آن پخش شد، شروع کرد.
در طول دهه 1970 بحرانی برای تاریخ ایران شاید حواس عوام و خواص ما از هم از سینمای روز دنیا منحرف شده بود، اما در آن یک دهه گیشهها پر بودند از فیلمهای با داستان حاوی فاجعههای تاریخی، درامهای احساسی پر از اشک وآه، کمدیهای دیوانه وار، اکشنهای پر سروصدا. یک قصه حماسی فضایی جریان فیلمسازی را تغییر داد. جنگ ستارگان امیدی تازه بود.
شگفتزده شدن در برابر ناممکنها گاهی باعث میشود ما احتمالات را دوباره تعریف کنیم. روزی روزگاری قدرت برافروختن آتش یکی از رویاهای نیاکان غارنشین ما بود. آنان در این راه تنها نبودند. رویاپردازان غارها، دشتها، جنگلها و سرزمینهای یخی دیگر، بدون این که خود بدانند این امید را با هم دیگر قسمت کردند.
وقتی لوک اسکای واکر- پس از این که دوستش دنیای دورافتادهشان را ترک کرده بود . به صحرا زل زد تا غروب دوگانه دنیایش را ببیند، احساس انزوا میکرد و آرزوی چیزهای بیشتری داشت. آدمهای دیگر در دنیای او و سایر دنیاها هم آرزوی تغییر دارند. در غیر این صورت هیچ مبارزهای در راه آزادی شکل نمیگرفت.
زمانی که یونگ سوی تاریک مغز را توصیف میکرد به بخشی ارجاع میداد که در سایه و مخفی است. ممکن است به هیچ وجه پلید نباشد. حتا زمانی که امپراتور پالپاتین تلاش میکند تاریکی وجود لوک را به سطح بیاورد، لوک بر این باور است که دارث ویدر در درون خود خوبی پنهانی دارد، روشنایی مخفی که زیر سایههای تاریک این لرد پنهان شده است.
رزم نامه جنگ ستارگان ضیافتی است از داستانهایی درباره شورشیهایی که با ظلم و بیداد مبارزه میکنند، قهرمانهایی که در مقابل تبهکاران به جنگ بر میخیزند و هم چنین تقابل سوی خوب انسانها در برابر سوی بد و تاریکشان. هنگامی که جدای در تعریف نیرو میگوید که این نیرو از دو سوی روشن و تاریک تشکیل شده و طیف خاکستری ندارد، آیا دارد مسئله خیر و شر را برای همه سادهسازی میکند؟
تعریف نیکی و پلیدی تا حدودی در قلمروی فلسفه یا الاهیات قرار دارد و در حیطه علم تجربی نمیگنجد. با این حال روان شناسها همواره در تلاش برای مطالعه آن بودهاند. با وجود این که از به کاربردن واژه «پلیدی» دوری میکنند، اما بسیاری از روان شناسها نه تنها منشاء خوبی و بدی در رفتارهای انسان، بلکه ویژگیهایی شخصیتی را که به همراه گرایش به نیکی و پلیدی بروز میکنند نیز مورد مطالعه قرار میدهند. هنگامی که شرایط طوری است که تاریکترین و پلیدترین جنبههای انسان را میخواهد رو بیاورد، برخی افراد هم چنان تلاش میکنند تا درست کار باشند. با این حال، افرادی نیز وجود دارند که از ستمکاری و ویرانگری در هر موقعیتی لذت میبرند. چرا این گونه است؟
«پلیدی این است که کار بهتر را بدانیم، اما عمدا کار بدتر را بکنیم.»
منبع: کتاب روانشناسی جنگ ستارگان، سوی تاریک ذهن- نویسنده: ترویس لانگلی – مترجم: بابک نجفی – نشر سیفتال