فیلم سوپر 8- Super 8 – داستان کلی، نقد و تحلیل
فیلمنامهنویس و کارگردان: جی. جی. آبرامز
بازیگران: جوئل کانتری (جو لمب)، کایل چندلر (جکسون لمب)، ال فانینگ (آلیس دینارد)، رایلیگریفیث (چارلز)، رایان لی (کری)، گابریل بوسو )مارتین).
سوپر ۸ فیلم نوستالژیکی است که حس آشنای تماشای فیلمهای اولیهی استیون اسپیلبرگ را در ما ایجاد میکند. فیلم پر از امضاهای بصری اسپیلبرگ است. کارگردان فیلم جی. جی. آبرامز با سوپر ۸ به استیون اسپیلبرگ ادای ستایش و احترام میکند؛ مردی که خیلیها او را خالق ژانر «بلاک باستر تابستانی» لقب دادهاند.
اسپیلبرگ یکی از تهیهکنندگان سوپر ۸ است جی. جی. آبرامز حدودا بیست سالی کوچکتر از اسپیلبرگ است. زمانی که آروارههای اسپیلبرگ در سال ۱۹۷۵ به روی پردهی سینماها رفت و آغازگر عصر کاملا متفاوتی در جهان سینما شد، آبرامز پسربچهی ۹ سالهای بود که به سینما عشق میورزید و سینماگرانی مثل اسپیلبرگ و فرانسیس فورد کاپولا و جورج لوکاس الگو و الهام بخش او بودند؛ سینماگرانی که نخستین تجربیات سینمایی خود را با دوربینهای ارزان قیمت «سوپر ۸» تجربه کرده بودند، عنوان فیلم سوپر 8 اشارهای است به همین وسیلهی فیلمبرداری؛ وسیلهای که در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی زمانی که هنوز دوربینهای ویدئویی عرضه نشده بودند- تنها امکان برای فیلمسازی آماتوری و ارزان قیمت بود.
سوپر 8 فیلم بسیار خوب و زیبایی است که این روزها کمتر میتوان نمونهاش را پیدا کرد. فیلم یک داستان اریژینال دارد. جلوههای ویژه فیلم بسیار پیشرفته و ماهرانه است اما بیجهت از آنها استفاده نشده است. برخلاف بسیاری از فیلمهای علمی تخیلی، این یکی اهمیت بیشتری به کاراکترهای انسانیاش داده و خوشبختانه هیولا و اکشن را مقدم بر آدمها قرار نداده است. آبرامز برخلاف اکثریت اکشن سازان هم عصرش این قانون ساده را خوب میداند که: صحنههای اکشن و موقعیتهای خطیر تنها زمانی معنا پیدا میکنند که آدمهای به دام افتاده در این موقعیتهای مرگبار و خطیر برای تماشاگر اهمیت داشته باشند.
سوپر 8 حکایتگر ماجراهای شش نوجوان آمریکایی است که در شهر کوچکی واقع در ایالت اوهایو زندگی میکنند. حوادث فیلم در تابستان ۱۹۷۹ سپری میشود. این بچهها تصمیم گرفتهاند که یک فیلم آماتوری زامبیای بسازند و سپس فیلمشان را در یک جشنواره سینمایی محلی به نمایش درآورند. بچهها سعی دارند که فیلمشان را مخفیانه و به دور از چشم والدینشان بسازند و دلیلاش هم مخالفت والدین آنها با این کار نیست بلکه آنها تصور میکنند این جور کار کردن باحالتر و هیجان انگیزتر است.
در ادامهی ماجرا، بچهها یواشکی در نیمههای شب از خانههای خود بیرون میآیند و برای فیلمبرداری صحنههای فیلمشان به یکی از ایستگاههای قطار شهر که خالی و خلوت است میروند. این شش نوجوان عبارتند از: جو لمب (جوئل کانتری) که مسئولیتگریم و جلوههای ویژه فیلم را بر عهده دارد؛ آلیس دینارد (ال فانینگ) بازیگر زن اصلی فیلم؛ چارلز (رایلیگریفیث) کارگردان فیلم؛ کری (رایان لی) فیلمبردار فیلم؛ پرستون (زاک میلز) نورپرداز فیلم؛ و مارتین (گابریل بوسو) بازیگر مرد فیلم.
اوضاع به نحو مطلوبی پیش میرود، مخصوصا برای جو که از همراه بودن با آلیس حس خوبی دارد. اما ناگهان حادثهای رخ میدهد. قطاری از راه میرسد و در برابر چشمان بچهها به طرز عجیبی از ریل خارج میشود و کاملا متلاشی میشود. آیا این یک حادثه بوده یا یک عمل خرابکارانه؟ چرا ارتش بلافاصله وارد عمل میشود؟ و آن مخلوق عجیبی که از پشت آهن پارههای قطار دیده میشود چیست؟ بچهها سعی دارند خودشان بدون کمک از بزرگسالها جوابهای این پرسشها را بیابند…
یک درس مهمی که آبرامز از استاد خودش اسپیلبرگ یاد گرفته این است که: موقعی که زمان نشان دادن هیولا فرا میرسد هر چقدر آن را کمتر نشان بدهی بهتر است. اسپیلبرگ از همین شیوه در فیلم آروارهها استفاده کرد و نتیجهی خوبی هم گرفت. البته ۳۵ سال پیش درست کردن یک کوسه مهیب آدمخوار که کاملا طبیعی به نظر برسد کار دشواری برای سازندگان آروارهها بود و اسپیلبرگ برای اینکه کوسه مصنوعی فیلماش توی چشم نزند تصمیم گرفت که آن را خیلی کم نشان بدهد. آن تصمیم عمدتا از سر ناچاری بود اما تصمیم آبرامز برای کمتر نشان دادن هیولای فیلماش از سر اختیار و به منظور تأثیرگذاری هر چه بیشتر بر تماشاگران است. روابطی که بین این شش نوجوان وجود دارد قلب و روح فیلم را تشکیل میدهد: رقابت بین چارلز و جو برای جلب توجه الیس و سر برآوردن جو در قالب قهرمانی که هیچکس انتظارش را نداشت و…
زندگی خانوادگی بچهها هم به داخل ماجراهای فیلم راه پیدا میکند و به این ترتیب غنای بیشتری به وجه انسانی فیلم میبخشد؛ هر چند که بزرگسالها در اینجا نقش ثانوی را در کنار شش نوجوان اصلی قصه ایفا میکنند. شش بازیگری که نقش نوجوانهای فیلم را بازی کردهاند در کار خود با موفقیت کامل عمل کردهاند.
سوپر ۸ یک فیلم عالی است، فیلمی حسرت خوارانه نه برای یک دورهی تاریخی سپری شده که برای یک سبک فیلمسازی زیبا و دلپذیر که هدف اصلیاش داستانگویی بود و نه اکشن آفرینیهای عصبیکننده و پرسروصدا.