پیشنهاد فیلم رفقای عزیز Dear Comrades از آندری کونچالفسکی
امروز عصر فیلم جدید گودزیلا در برابر کونگ را دانلود کرده بودم، اما حال و هوای دیدن این فیلم را نداشتم. خوششانس بودم که تصمیم گرفتم فیلمی که دیروز دانلودش کرده بودم، یعنی فیلم Dear Comrades را ببینم.
همان اول کار بگویم که اگر بعد از خواندن معرفی کوتاه من تصمیم گرفتید که فیلم را ببیند، یک دفعه آن را با فیلم هندی Dear Comrade اشتباه نگیرید. همان طور که میبینید فقط در یک S با هم فرق دارند.
فیلم Dear Comrades یا رفقای خوب که یک علامت تعجب هم آخر عنوانش دارد، در سال 2020 ساخته شده، اما تازه لینک دانلودش آماده است.
فیلم در ژانر تاریخی و درام است و توسط آندری کونچالفسکی ساخته شده است. این کارگردان 83 ساله سابقه طولانیای در فیلمسازی دارد و هم در دوران شوروی فیلم ساخته و هم بعدهای در هالیوود.
فیلمهای تانگو و کش، سیبریایی و نیز فیلم عشاق ماریایی او مشهور هستند و تصور میکنم که شخصا باید تعداد بیشتری از آثار او را ببینم.
اما فیلم رفقای عزیز او، روایت هنرمندانه و درام از قتل عام استی که در زمان شوروی در دوم ژوئن سال 1962 در شهر Novocherkassk رخ داد.
کوتاهزمانی قبل از این رویداد کارگران صنایع لوکوموتیوسازی این شهر اعتصاب کرده بودند. علت اعتصاب افزایش قیمت مواد غذایی و شایعه کاهش شدید دستمزدها بود.
تظاهرات در ابتدا مسالمتجویانه آنها اما به خاک و خون کشیده شد. روز حادثه کا گ ب مداخله کرد و 26 نفر از تظاهرکنندگان غیرمسلح را به تقل رساند. 200 نفر از تظاهرکنندگان دستگیر شدند و عموما به 15 سال زندان محکوم شدند، گرچه برخی از آنها بعدا آزاد شدند.
اما جالب است که کنترل شدید رسانهها و جو رعب و وحشتی که ایجاد شد، باعث شد هیچ ذکری از این قتل عام در رسانههای محلی و کشوری نشود. تا خود سال 1992 این موضوع مخفی نگه داشته بود و کسی از آن خبر نداشت.
26 نفر کشته این حادثه مخفیانه به خاک سپرده شدند، اما سرانجام در سال 1994 همه اجساد کشف شدند و با یک مراسم یادبود رسمی، دوباره به خاک سپرده شدند.
سال 1992، کوتاهزمانی بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، برخی به دنبال پیدا کردن مجرمان حادثه برآمدند که یکی از آنها نیکیتا خروشچف – رهبر وقت شوروی- بود. هم او که در بیستمین اجلاس حزب کمونیست، به شدت از سیاستهای استالین انتقاد کرده بود با بیتدبیری یکی از مسئولان حادثه به شمار میرود و این البته یکی از بازیهای تلخ روزگار است که هر مسئولی نسبت به جفاهای مسئول قبلی ابراز خشم و انزجار میکند و خود دور جدید فجایع را میآغازد.
اما به خود فیلم میرسیم. فیلم واقعا بسیار بیشتر از حد انتظار من بود. وقتی فیلم را شروع میکنید، شاید تا میانه فیلم، کمی حوصلهتان سر برود. اما اگر تا بیاورید و به آن پایانبندی عالی برسید، نظرتان عوض میشود.
فیلم سیاه و سفید فیلمبرداری شده. در مرکز روایت فیلم، زنی را عضو حزب کمونیست شهر را با نام لیودا میبینیم که بسیار مقید به آرمانها است و حتی در آن سالهای دهه 1960 هم بی هیچ تردیدی هر کاری که استالین کرده بود را لازم و ضروری و ناگزیر میدانست. در در و دیوار خانه او عکسهای استالین همچنان نصب هستند. هم او است که وقتی اوضاع اعتصاب و اعتراض در حال خارج شدن از کنترل است، پیشنهاد شدت عمل میدهد.
در فیلم تعداد زیادی مسئول بیتدبیر داریم که فقط نگران جوابی هستند که باید به مقام رده بالاتر خود بدهند. ترس و استیصال و بزدلی از چهره و کردارشان پیداست. همانهایی که بعد از حادثه با هیجان سخنرانی میکنند و کف میزنند.
فیلم، نمایشگر مرگ قسطی شهروندان شورویایی است، آنهایی که برای پختن یک شیرینی و دریافت سهمیه سیگار، لبنیات، نوشیدنی و گوشت و حتی چیزهایی مانند جوراب شلواری باید آشنا داشته باشند و دغدغهشان از صبح تامین همین مایحتاج اولیه زندگی باشد. لیودا همه اینها را میداند و میبیند، اماهیچ کدام از اینها تلنگری برای تجدید نظر در اعتقاداتش نیست.
اما بعد، فاجعه رخ میدهد. خونهای به خورد آسفالت رفته را مسئولان حتی نمیتوانند با شستشوی روتین پاک کنند و مجبور به آسفالت مجدد میشوند! اینجاست که در جریان رویدادی که نمیخواهم به خاطر لو رفتن خط داستان، لو بدهم، زن در شرایطی نو قرار میگیرد. شرایطی که با رسیدن فیلم به قسمت انتهاییاش به اوج سختی خود میرسد.
کارگردان -کونچالفسکی – شهر خاکستری و بیروح را خوب به تصویر کشیده. ساختمانهای فرتوت و پر از ترک، دیوارهایی که سوسک روی آنها راه میرود. او در به تصویر کشیدن این نمای خاکستری چرک تعمد داشته است. چرکی و خونی که حتی نمیشد با بزک ظاهری و دسته موسیقی و رقص فرمایشی بعد از حادثه، پاکش کرد!
تا نیم ساعت مانده به پایان فیلم میخواستم نمره شخصی 7 به فیلم بدهم. اما با دیدن پایانبندی دیگر نمیشد به نمرهای کمتر از 7.5 برای فیلم فکر کرد و شاید بیشتر!