چرا این سریال آلمانی را به سریالهای جدید نیکول کیدمن و آدرین برودی ترجیح دادم؟!

بیشتر ما همچنان به سندرم پر بودن هارد از فیلم و سریال ندیده و همزمان سردرگمی شبانه برای پیدا کردن چیزی برای تماشا، مبتلا هستیم!
سندرم عجیبی است و درمانی هم ندارد. به همین خاطر آنهایی که حرفهایتر فیلم میبینند، همچنان تلاش میکنند فیلم و سریال تازه پیدا کنند: نمرات imdb را نظاره میکنند، داستان و کارگردان و بازیگران را میپایند تا ببینند، چیز خوبی میتوانند پیدا کنند یا نه.
اجازه بدهید که در این پست کاملا نظر شخصی خودم را بنویسم و بیخیال چیزهایی که بشوم که منتقدهایی که اصلا معلوم نیست سریالهای تازه را دیده باشند یا نه، نوشتهاند!
اول بگذارید به جای توضیح در مورد یک سریال آلمانی از این شروع کنم که کدام سریالهای تازه «به نظر من» ارزش دیدن ندارند!
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
در کمال تعجب یکی از سریالهایی که به نظرم ارزش دانلود و وقت گذاشتن ندارد، سریال Nine Perfect Strangers با بازی نیکول کیدمن است. اسم نیکول کیدمن که میآید ما یاد فیلمهای درخشان او میافتیم، اما باید اعتراف کنم که او سالهاست از خودش فاصله گرفته و انتخابهای خوبی برای پروژههایش ندارد.
در سریال Nine Perfect Strangers ما میبینیم که آدمهای غریبه و با زمینه مشکلات مختلف، با توصیههایی برای آرامش روحی به یک مرکز مجهز درمانی برای تمدد اعصاب معرفی میشوند. مرکزی که خیلی محدود مددجو انتخاب میکند و اصلا تبلیغات آنلاین ندارد و مشتریانش اصلا اجازه ندارند که در مورد مراجعهشان چیزی در شبکههای اجتماعی بنویسند.
نقش صاحب این مرکز درمانی را نیکول کیدمن بازی میکند. غریبهها به تدریج با هم آشنا میشوند و در همان آغاز کار با بعضی از شیوههای مرکز موافق نیستند، مثل بازرسی بدون اجازه چمدانهایشان.
سریال روایتی بسیار کند و کشدار دارد و راحت میشود حوادث سه اپیزود آن را در یک اپیزود جا داد. شخصیتهایش به دل نمیچسبند و آدم حس میکند که به نوعی آنها دارند به مخاطب تحمیل میشوند. نیکول کیدمن هم بازی بسیار سرد و معمولی در این سریال دارد. این سریال را هولو ساخته.
سریال بعدی را شبکه اپیکس درست کرده و Chapelwaite نام دارد و هنرپیشه بسیار مشهورش جناب آدرین برودی است. فیلمنامه این سریال را استفان کینگ نوشته.
من خودم شخصا حس دوگانهای نسبت به آثار کینگ دارم. یک سری از آثار او واقعا درخشان و بیهمانند هستند، اما آدم فکر میکند که یک سری از آثارش را به صورت صنعتی و فقط به خاطر اینکه چیزی در ژانر وحشت نوشته باشد، خلق میکند. البته در اینها هم استادکاری خاص او مشاهده میشود، اما برای سرگرم کردن هر کسی کافی نیستند.
داستان سریال Chapelwaite از روایت شب وحشتناک یک کودک شروع میشود. پدر یک خانواده شبهنگام مجنون شده و در حال حفر گودالی است. پدر به مادر حمله میکند و میکوشد که خفهاش کند و بعد با بیلی به سر پسر میکوبد. ام مادر نیمهجان پدر دیوانه را با گلولهای از پا درمیآورد.
سالها بعد همین پسر که مرد بالغی شده و ازدواج کرده و کاپیتان یک کشتی کوچک است و سه فرزند هم دارد، نامهای دریافت میکند که از خانوادهاش که سالهاست از آنها بیخبر مانده، ارثی به او رسیده: همان خانه به علاوه یک کارگاه چوببری.
همسرش در بین راه فوت میکند و باقی را شاید بتوانید حدس بزنید: خانه مرموز و برخورد عجیب ساکنان شهر با او و همان داستان همیشگی خانه پسر از پستو و محیطهای تاریک و صداهای مرموز که رفته رفته اوج میگیرند …
برای دوستداران ژانر وحشت به سبک کینگ، البته شاید این سریال خوب باشد.
اما سریالی که شاید برای برخی از شما جالب و مفرح باشد و در این روزهای غمگین کمی شادتان کند، سریالی با نام عجیب چگونه آنلاین مواد بفروشیم، How to Sell Drugs Online (Fast) است!
این سریال آلمانی را فیلیپ کابوئر و ماتیاس هرمان ساختهاند. فعلا سه فصل از سریال پخش شده، سیزن اول آن در سال 2019 پخش شده، اما اخیرا به دنبال پخش سیزن سوم و زیرنویس شدن، مخاطب ایرانی هم با آن بیشتر آشنا شده.
داستان این سریال در شهر تخیلی دورافتاده و کوچک Rinseln در آلمان رخ میدهد. داستان از انجا شروع میشود که دوستدختر یک پسر دست و پا چلفتی دبیرستانی، رابطهاش را با او قطع میکند. یار جدید این دختر، همکلاسی خوشتیپ همان دبیرستان است که یک توزیعکننده خردهپای قرصهای اکستازی هم است.
به دنبال این مسئله، موریتز بسیار سرخورده میشود. او دوست بسیار صمیمیای به نام لنی دارد که به سبب بیماری مزمن سرطان، محدود به ویلچیر است.
هر دوی این پسرها، شبهگیک هستند. اما لنی به مراتب آدم فنیتری است و برنامهنویسی و هوا کردن سایتاش حرف ندارد و در ضمن به چاپ سهبعدی هم خیلی علاقهمند است.
موریتز پیش خودش فکر میکند که اگر او پسر پر شر و شوری بود و این همه معصوم نبود، شاید یارش را از دست نمیداد. در وضعیتی بسیار ضایع، یک نایلون قرص محرک میگیرد. اما بعد درمیماند که چطور باید پول قرصها را پس بدهد. اینجاست که مورتیز و لنی، به این فکر میافتند که قرصها را از طریق دارک وب بفروشند…
سریال را میشود در ژانر کمدی سیاه طبقهبندی کرد. البته بخش کمدی آن بسیار میچربد.
در ضمن سریال سه جزء جالب دیگر هم دارد:
1- به صورت ظریف و با پرهیز از شعار دادن، میخواهد گرایش جوانان به مواد را بررسی کند. اینکه که چرا آنها نمیخواهند از قواعد روتین تبعیت کنند و دوست دارند که خودشان مسیر خود را بیابند، آزمون و خطا کنند، سرشان به سنگ بخورد، لزوم احترام به قانون را زیر سوال ببرند و … سریال میخواهد از زاویه دید آنها به مسئله نگاه کند.
2- یک حالت شبهگیکی هم دارد و جابجا در سریال ایلان ماسک، استیو جابز را میبینیم. منتها جوانان نادان این سریال الگوی موفقیت و راز خلاقیت و جلب مشتری اپل، آمازون و تسلا را میخواهند در کارهای خط قرمز خودشان پیاده کنند.
3- داستان آن الگوی مورد علاقه خیلیها را دارد: چطور آدمهایی ساده و دست و پا چلفتی، وارد حوزه خلاف میشوند و در سیری شبیه هایزنبرگ بریکینگ بد، میخواهند اوج بگیرند.
و نکته واپسین:
سریال الهام گرفته از یک داستان واقعی است: داستان زندگی و خلافهای یک نوجوان آلمانی به نام ماکسیملیان اشمیت که در سال 2013 از اتاق خواباش یک امپراتوری موارد مخدر راه انداخت. اتفاقا نتفلیکس در مورد او یک مستند جالب به نام The Teenage Drug Lord پخش کرده.

کارگردان آلمانی -اوا مولر- چند سال داستان او را بررسی کرد و وقتی میخواستند سریال را درست کنند خانه و اتاق خواب او با همان مبلمان دقیقا بازسازی کردند. این کارگردان هدف ساخت این سریال را در این جمله خلاصه کرده:
واقعا چطور یک مرد جوان که هیچ سابقه جرم و جنایتی ندارد، تبدیل به یک جنایتکار پای کامپیوتر میشود؟
تخمین زده میشود که شخصیت اصلی داستان در دوران فعالیتش در مجموع 900 کیلوگرم مواد از انواع مختلف فروخته باشد!
سریال، مسلما بودجه و شیکی سریالهای رده A آمریکایی را ندارد، اما هوشمندانه ساخته شده ، روایت سرراستی دارد و دقایق مفرحی را میتواند برایتان بسازد و پشت سر این سرگرمی، ما را وادار به تامل در مورد ریشههای جرم و جنایتهای مدرن به اصطلاح تر و تمیز میکند.
پیشنهاد میکنم سریال Mythic Quest Raven’s Banquet از شبکه اپل که دو فصل هست و زیرنویس فارسی خوبی هم شده حتما ملاحظه و بررسی کنید..قطعا جزو سریالهای مورد علاقه اتون خواهد شد
(فضای سریال بسیار شبیه به سریال محبوب سیلیکون ولی هست)
ممنون، سریال آپلود رو هم پیشنهاد میکنم ببینید، فعلا فقط یک فصل ازش اومده. داستان این سریال در سال ۲۰۳۳ جریان داره. در این سال یکی از غولهای فناوری به روشی دست پیدا کرده که با استفاده ازش تمامی خاطرات و ذهنیات یک فرد را اسکن و در سرورهایش «آپلود» میکنه تا بعدِ مرگ هم اون شخص همچنان به زندگی خودش ادامه بده.
در کار هرروزه پک کردن ساییتتون ، پیشنهاد فیلم هاتون رو تو ذهنم یا گوشیم یادداشت می کنم. این سریال رو هم همون موقع تو ذهنم مونده بود و این هفته که تو قرنتطینه خانگی بودم نشستم و دیدمش . فوق العاده لذت بردم . سریال شیرین و زیرکی است که دیدنش رو جذاب میکنه. الان مشکلم پیداکردن جایگزینی است که دلم بخواهد ببینمش. یک هارد پر فیلم و سریال هست اما پس از سالها فیلم دیدن ، مشکلم این است که گاهی یک ساعت تو این فیلمها بالا و پایین می رم و هیچکدوم رو نمی تونم انتخاب کنم . آخرین فیلمی که به لیست محببوترین هایم اضافه شد ، روکو و برادرانش ویسکوئنتی بود که یک سال و نیم پیش برای اولین بار دیدمش !
شما این مشکل رو چطور حل کرده اید ؟
ممنون. این مشکل رو باید در قالب یک پست کامل توضیح بدم. البته قبلا پستی نوشته بودم که خود مشکل را توضیح داده بود.
اما راهکار جامع رو باید بنویسم.