کتاب نرون دروغین، نوشته لیون فویشتوانگر
ترجمهای از:
Nero falsche Der
Feuchtwanger Lion
2004، Verlag Taschenbuch Aufbau
در آن روز ششم ماه مارس که سناتور وارو(۱) به سوی کوشک حکومتی ولایت سوریه، این استان ثروتمند و حاصلخیز امپراتوری روم، به راه افتاد، عابران تخت روان حامل او را تا مدتها با نگاه بدرقه کردند. دو روز پیش کی یون، (۲) فرماندار جدید سوریه، رسما بر تخت حکومتی نشسته و نشانهای فرمانروایی، یعنی تبرزین و عصای مرصع، را به دست گرفته بود و آنچه در این میان توجه همگان را جلب کرد غیبت سناتور وارو قدرتمندترین شخصیت ولایت سوریه در این مراسم بود.
بنابراین اکنون که سناتور، هرچند دیرهنگام، به دیدار فرماندار جدید میرفت، همه مردم شهر انطاکیه در این فکر بودند که نخستین برخورد این دو چگونه خواهد بود و چه پیامدهایی خواهد داشت.
روز بهاری درخشان و نسبتا خنکی بود، از کوهستان باد ملایمی میوزید. تخت روان به خیابان پهن و باشکوه اصلی شهر پیچید و سناتور وارو، که لبخند محوی به لب داشت، با چشمان تیزبین و ورزیدهاش فورا متوجه شد کارمندان متملق دولتی و بازرگانان زیرک شهر در همین مدت کوتاه در برابر ساختمانهای دولتی و فروشگاهها و تجارتخانههای بزرگ دهها تندیس نیم تنه از فرماندار جدید مستقر کردهاند. وارو از فراز تخت روان در حال حرکت تندیسها را تند از نظر گذراند. نیم تنهها مردی را مجسم کرده بودند که سر کوچک و چهره استخوانیاش بر شانهای عضلانی با ماهیچههای منقبض و متمایل به چپ نشسته بود. چند سال از آخرین دیدارش با این مرد با خود او، نه با مجسمهاش میگذشت؟ دوازده سال -نه، سیزده سال. در آن روزها در برخورد با این چهره احساسی جز تحقیر، تحقیری البته خیرخواهانه و دلسوزانه، نداشت.
در آن روزها ستاره اقبال پارخود او سناتور وارو – بود. در آن روزها وارو دردانه امپراتور نرون بود، در حالی که آن دیگری، یعنی کی یون، که نتوانسته بود دوستی و نظر موافق امپراتور را جلب کند، علی رغم تبار عالی و عناوین پرطمطراقش، صاحب قدرت و نفوذی نبود و از ترس آن که مبادا آتش خشم نرون دمدمی مزاج دامنگیرش شود، خواب راحت نداشت.
ولی اکنون نرون، این امپراتور نابغه، به قتل رسیده و در پالاتینوس(۳) امپراتور تیتوس جای او را گرفته بود. مأموران و سرداران کوته فکر و کوته بین بر امپراتوری روم حکم میراندند؛ و کی یون حقیر و بیمقدار در چنین شرایطی به سرعت از نردبان ترقی بالا رفت و به جایی رسید که نسب و تبار او از همان روز تولد برایش مقدر کرده بود. و این کی یون، اکنون در مقام فرماندار منصوب امپراتور بر این استان، بر سوریه قدرتمند و ثروتمند حکم میراند، در حالی که وارو به عنوان شخصیتی غیردولتی و فاقد قدرت حکومتی در این سرزمین روزگار میگذراند. بله، شخصیتی غیردولتی و بدون قدرت حکومتی، چون مدتها بود که نامش را از فهرست سناتورهای مجلس سنای روم حذف کرده بودند و اگر مردم پیرامونش هنوز هم با دیدن او فریاد میزدند: «زنده باد سناتور واروی عالی جناب و عالی مقام! » فقط از روی ادب و به خاطر حفظ نزاکت بود و بس.
با این حال وارو اکنون نیز که تندیسهای نیم تنه فرماندار جدید را از نظر میگذراند برای صاحب آنها همان تحقیر آمیخته با خیرخواهی و دلسوزی ای را احساس میکرد که حتی در سالهای دور قدیم هم همیشه ناظر بر رابطه او با کی بون خردسال و همسن و سال او بود. لوسیوس کی یون فرزند یکی از خانوادههای بسیار قدیمی ثروتمند و نجیبزاده رم و مردی نسبتا باهوش بود. اما ماجرایی احمقانه و قدیمی به شهرت و آبروی این خاندان آسیب رسانده و نام آن را آلوده کرده بود: یکی دیگر از اعضای خاندان کی یون، یعنی نیای همین لوسیوس، هفتاد و یک سال پیش در جنگ با سرداری به نام آرمین قبل از دیگران تسلیم شده و سلاحش را بر زمین گذاشته بود و لوسیوس از همان اوان نوجوانی همیشه بر این باور بود که وظیفه پاک کردن این لکه ننگ از دامان خانواده وظیفه اوست.
لوسیوس که حتی درده یا دوازده سالگی هم، على رغم رنگ پریده و اندام لاغرش، همیشه میکوشید با وقار شاهانه و گردن راست در انظار ظاهر شود، همیشه و با کوچکترین بهانه هرچند ناشیانه و عصبی و حتی مضحک در برابر دیگران مثل خروس جنگی گردن میافراشت و قد علم میکرد. اما این «گردنکشی» تصنعی و خودخواسته اتفاقا دوستان همسن و سالش را بیشتر تحریک میکرد تا با شماتت و شیطنتی دوچندان او را مسخره کنند. در مدرسه برایش چه نامی ساخته بودند؟ سناتور وارو ابرو در هم کشید و به فکر فرورفت، اما نتوانست نام و لقب شیطنتآمیزی را که شاگردان به لوسیوس داده بودند به خاطر بیاورد.
روبه رو شدن با کی یون پس از آن همه سال و تحت شرایطی تا این اندازه متفاوت قطعا کار آسانی نبود. روابط وارو با حکومت محلی سوریه بسیار بغرنج بود. در کوشک انطاکیه همه مقامات محلی از مدتها قبل وارو، این سناتور سابق سنای روم، را خطرناکترین دشمن حکومت دست نشانده روم در سوریه میدانستند. پس وای به حال پس از این و دوره حکمرانی کی بون که قطعا رفتار تحقیرآمیز و همراه با دلسوزی وارو در دوران نوجوانیاش را فراموش نکرده بود.
باز هم از همه سو فریاد برخاست: «درود بر سناتور واروی عالی جناب و عالی مقام! » وارو پردههای تخت روان را کامل پس زد و راست نشست تا صورت گوشتالو و آفتاب خورده، پیشانی بزرگ و پهن، بینی عقابی و لبهای کلفتش بهتر و بیشتر در معرض دید مردم قرار گیرد؛ و با رضایت از ادای احترام تودهها لذت برد. احساس کرد از نماینده جدید امپراتوری روم در سوریه یک سر و گردن بالاتر است. مورد احترام و پذیرش مردم قرار گرفتن در انطاکیه به مراتب دشوارتر از عزیز شدن در جامعه حکومتی شهر رم بود. در رم آن روز، در رم مبتلا به فرهنگ فلاویانی، (۴) در رم زیر سلطه تیتوس، تنها نسب و خاندان و پول به حساب میآمد و بس. و همین برای رسیدن به شهرت و مقام کافی بود، اما در انطاکیه، در میان این جماعت هفتاد و دو ملت که عمدتا آمیزهای از یونانیان و آرامیان و عبرانیان بود، هر کس که میخواست به عزت و احترام برسد و در این مقام باقی بماند باید دائم و مستمر تواناییها و شخصیت والای خود را در بوته آزمایش به اثبات میرساند و اعتماد صدها هزار انسان بسیار حساس و به همه کس مشکوک را هر روز از نو جلب میکرد.
این بخش از مشرق زمین جای خطرناکی بود و وارو دقیقا به همین دلیل دوستش داشت. وارو به آنچه میخواست رسیده و جای پایش را در سوریه محکم کرده بود. او اکنون میتوانست در برابر نماینده امپراتور روم با نیرویی رویارویی کند که واقعیتی بسیار عینی داشت، هرچند که بر قرارداد و رشوه و امتیاز استوار نبود.
به کوشک فرماندار رسیدند. در ایران پیشین تالار حکومتی پرچمها و نمادهای حکومتی ارباب جدید سوریه و طاقچههای محل استقرار نقش برجستههای مومی اجداد فرمانروا جلب نظر میکرد، اما روی یکی از تصاویر را، یعنی نقش برجسته همان جدی که شهرت و نام نیک خاندان را ملوث کرده بود، با پارچه پوشانده بودند. فرماندار کی یون از قرار معلوم جرئت نداشت از وارو به خاطر عدم شرکتش در مراسم آغاز حکومت والی جدید انتقام بگیرد. کی پون شخصا به تالار مملو از جمعیت آمد، در حضور همگان وارو را در آغوش کشید و بوسید. و طی این رویداد، فرمانروای ریزاندام و لاغر به نحوی مضحک به گردن سناتور درشتاندام و فربه آویزان شد و با صدای زیر و بلندش در حضور همه شادیاش را از دیدار دوباره با دوست دوران نوجوانیاش – که به گفته کی یون بسیار سرحال و جوان مانده بود اعلام کرد. و آن گاه وارو را با حرکاتی صمیمانه و دوستانه به اتاق خصوصی خود برد.
و در آن جا بود که این دو شخصیت برجسته روبه روی هم نشستند. فرماندار کی بون ریزنقش، لاغر و بسیار شق و رق روی مبل مخده مانند شرقی نشست و در حالی که فقط نیمی از نشیمنگاهش مخده را اشغال کرده بود ناخنهای دست چپ را بر کف دست راستش مالید و مؤدبانه و با کنجکاوی به چهره وارو خیره شد. در دل با خود گفت، این واروی خوب و عزیز ما از قرار معلوم در میان مردم انطاکیه، این شهر حقیر و دورافتاده، کسی به حساب میآید و قرب و منزلتی دارد. ولی واقعیت چیست و وارو واقعا کیست؟ یک مغضوب مطرود، کسی که رومیها نامش را از یادها خطزدهاند. در رم هیچ کس او را به خاطر ندارد. اگر نامش برده شود، رمیها به فکر فرو میروند و میگویند: وارو؟ آها، وارو، این همان کسی نیست که امپراتور وسپاسیانوس به خاطر برخی رسواییها نامش را از فهرست سناتورهای رم حذف کرد؟ از قرار معلوم اکنون در سوریه پول و ثروت
زیادی به دست آورده. بله، ثروت زیادی به همزده و اگر پروندهها را خوب بررسی کنیم، میبینیم این جناب در میان فرمانروایان و صاحبان قدرت در آن سوی مرزها هم صاحب نفوذ زیادی است. ولی مگر این نفوذ ارزشی دارد؟ یک رمی صاحب نام که روزی در مجلس سنا نشسته بود تا چه حد باید ذلیل شده و در چه حضیضی سقوط کرده باشد که به پرسه زدن در دربارهای محقر و مسخره این شیوخ بومی دل خوش کند؟ این جادوگران و رؤسای قبایل نیمه وحشی با آن عناوین مسخره و بیمقدار«شاه» و«شاهزاده»شان مگر کیستند که به حساب آیند؟ ولی ما در آن جا هم به حساب وارو خواهیم رسید. فرمانروای قبلی خیلی بیعرضه بود، وگرنه این داروی ماجراجو اینک جرئت نمیکرد چنین گستاخ و بیپروا در برابرم بنشیند.
راست میگفت؛ وارو روبه روی او به شیوه مشرق زمینیان چهارزانو روی مخدهاش نشسته بود و آرام و بیخیال، با خوشرویی و حتی میتوان گفت با صمیمیت، به او لبخند میزد. دقیقا میدانست در ذهن و مغز کی پون چه میگذرد. میدانست لوسیوس برایش ارزشی قائل نیست، اما در عین حال در ته دل از او میترسد. و همین شناخت او را به نحوی شرورانه و شیطنتآمیز ارضا و شاد میکرد. آری، روبه روی فرماندار ولایت سوریه نشسته بود و در مقامی بود که میتوانست برخلاف منویات صاحبان امروزی قدرت در رم سیاست تفاهم با شرق و سرزمینهای مشرق زمین، سیاستی را که نرون آغازگر آن بود، همچنان به پیش ببرد و ادامه دهد. در م ریشهاش را خشکانده بودند. وسپاسیان شایعه احمقانه و مضحکی را بهانه قرار داده و نام او را از فهرست سناتورهای سنای رم حذف کرده بود. اما به رغم این توطئهها هیچ کاری از پیش نبرده و به هیچ جا نرسیده بودند. وارو، به جای نشستن در م، از املاک گستردهاش در سوریه همان سیاست قدیمی تفاهم با شرق را ادامه داد و صاحبان جدید قدرت امپراتوری با آن روش خشن نظامی و سرکوبگرانهشان نتوانستند مانع پیشرفت و موفقیت او شوند. شاهان کوچک محلی، فرمانداران و کاهنان اعظم سرزمینهای فاصل میان مرزهای دو امپراتوری روم و پارت او را نماینده واقعی رم میدانستند، نه فرماندار مستقر در انطاکیه را. و عشق و احترام و اعتماد ریشه دارشان به امپراتور نرون – که اینک از میان رفته بود اکنون نصیب وارو میشد. حکومت وارو در این منطقه حائل، حکومتی نامرئی، اما مستحکم و پایدار بود. حکومت دست نشانده رم در ولایت سوریه البته که مایل بود وارو را از سر راه بردارد، اما برای پرهیز از درگیریها و جنگهای مرزی مستمر با همسایگان به وجود او، علیرغم مزاحمتها و زیاده خواهیاش، نیاز مبرم داشت.