فرخی یزدی – زندگینامه شرح فعالیتهای ادبی و سیاسی
مریم گنجی
ساغر تقدیر مارا مست آزادی نمو
زین سبب از نشئه آن ماده مدهوشیم ما
در دورههای پر التهاب، شعر و ادبیات بازنمایی روشنی از موقعیتمندی فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی زمانه به دست میدهد به گونهای که مخاطب از رهگذر آن با پیچیدگیها، دغدغهها و مسائل جامعه مواجه میشود. انقلاب مشروطه تحولات فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی پیچیده و در هم تنیدهای را برای جامعه سنتی ایرانی به همراه داشت. جامعه ایرانی که با تنوع قومی و گستره جغرافیایی از حد قابل توجهی از یکدستی برخوردار بود در مواجهه با دنیای غرب دچار تحول و چندپارگی شد. بنیادهای فکری، سیاسی و فرهنگی سنتی مورد چالش مفاهیم و آموزههای جدید قرار گرفتند و افق معرفتی جدیدی پیش روی جامعه ایران باز شد. افقی که چالشهایش برای جامعه ایران هنوز مسئله است.
در مواجهه با آموزهها و افق جدید تمدنی حوزههای معرفتی و فرهنگی دچار تحول و دگردیسی بسیار شدند. ادبیات و به ویژه شعر از حوزههایی بود که تغییرات چشمگیری در قالب و محتوا تجربه کرد. از نظر ادبی عصر مشروطه عصرگره خوردگی شعر با مسائل سیاسی و اجتماعی است، عصری که در آن اندیشههای نوین در ستیز با تفکرات کهن به دنبال قالب مناسب هستند که در شعر – یکی از قالبهای مناسب۔ آن را مییابند. در این دوره در عاطفه، زبان و قالب شعری تحول جدی رخ میدهد. با نیما و نواوریهایی که با سرودن شعر در قالب نو دارد، قالب شعری متفاوتی که ظرفیت مناسب را برای بیان اندیشههای نوین و برقراری رابطه تنگاتنگ میان شعر و موقعیتمندی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دارد، ایجاد میشود.
از آنجا که شاعران عصر مشروطه وظیفه بیداری و آگاهی بخشی مردم بر عهده خود میدیدند در محتوای اشعار فارسی نیز همت گماشتند و محتوای غزل را از مضامین عاشقانه به سرودهای وطنی و مضامین اجتماعی و سیاسی تغییر دادند. در میان شاعران عصر مشروطه که از قالبهای جدید شعری برای بیان دغدغههای تازهتر خود بهره میگرفتند، فرخی یزدی شاعر برجستهای است که در میان اهالی ادب و فرهنگ در اذعان به توانمندی او در سرایش شعر اجتماعی و سیاسی اشتراک نظری قابل توجه وجود دارد. بسیاری از جمله شفیعی کدکنی بر این باورند که فرخی یزدی در غزل سیاسی سرآمد شاعران معاصر خویش بود و با تحولی که در محتوای غزل فارسی و مضامین عاشقانه آن به مفاهیم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرد، طلایه دار حرکتی نوین در شعر فارسی شد و توانست اندیشههای خود را با زبان شعر عاشقانه فارسی استادانه ترکیب کند. فرخی در غزلها به دنبال انتقال مفاهیم سیاسی و اجتماعی به سادهترین زبان است و زبان شسته و رفته و به دور از تعقید و دشواری را برای این کار برمی گزیند. زبان او از ویژگیهای سادگی، روشنی و نزدیکی به زبان مردم کوچه و بازار برخوردار است و همین امر موفقیت او را در انگیزانندگی و آگاهی بخشی مردم موجب میشود.
روح سرکش شاعر آزادی
محمد فرخی یزدی که از همان اوان جوانی به سبب جسارتی که در برابر حکام جور داشت، ملقب به لسان المله شد، دهقان زادهای یزدی بود با سری پرشور در سودای آزادی از جوانی شاعری آغاز کرد و از همان ابتدای راه، ذلت مجیزگویی را گردن ننهاده و سرسپرده آزادی و آزادگی شد. همین سرکشی و استغنا بود که زمینه را برای اخراج او از مدرسه میسیونری انگلیسی فراهم ساخت وقتی در نقد روشهای استعماری انگلیس در تعلیم کودکان ایرانی سرود:
دین ز دست مردم برد فکرهای شیطانی جمله طفل خود بردند در سرای نصرانی ای دریغ از این مذهب داد از این مسلمانی…
از خانوادهای کم درآمد بود و پس از اخراج از مدرسه ناگزیر از کارگری برای امرار معاش در کارگاه پارچه بافی و نانوایی شد. این خاستگاه بعدها در اشعار او به خوبی خودنمایی میکند و معرفت او از آموزههای آزادی بخش مشروطیت را رنگ و بویی سوسیالیستی میدهد. آشنایی تنگاتنگی که با فقر، ظلم عمال حکومت، سیاستهای استعماری دولتهای بیگانه چون انگلیس و مشکلات اجتماعی داشت، او را به مشروطه خواهان نزدیک کرد و با سر پرشوری که داشت فرصت را غنیمت شمرده و به همکاری فعال با آنها پرداخت.
فرخی در دوره پرآشوب و بلوایی زیست و بالید. امضای فرمان مشروطیت، مرگ مظفرالدین شاه، به توب بسته شدن مجلس توسط محمدعلی شاه، امضای قرارداد ۱۹۰۷ و تقسیم ایران به حوزه نفوذ روس و انگلیس، قیام مشروطه خواهان و فتح تهران، خلع محمدعلی میرزا، کودتای سوم اسفند، سقوط سلطنت قاجاریه و به قدرت رسیدن شاه جباری چون رضاشاه انبوهی از فرازهای گستره زیست فرخی در زمانهای پرآشوب است. در چنین زمانهای شاعری آزادی خواه بودن از مرارت و سختی به دور نیست همان طور که برای فرخی نبود. زبان تند و بیپروای جوان یزدی او را در مقابله با ضیغم الدوله حاکم وقت یزد قرار میدهد و به پاس شعری انتقادی که به جای مداحی خطاب به حاکم میخواند مزدوران حاکم دهانش را میدوزند، تجربهای تلخ که اعتراض مشروطه خواهان یزد و لقب لسان المله را برای یزدی به همراه دارد. همین فراز از زندگانی فرخی برای درک دغدغهمندی و جانبازی او در راه اندیشه و تمنای آزادی کفایت میکند. هرچند برخی دهان دوختن فرخی را کنایه از دهان بستن دانستهاند و نه همچون رخدادی عینی و واقعی، تردیدی در مجاهدت و پایمردی او نمیتوان داشت که در سالهای بعد نیز هر چند بارها به زندان درافکنده میشود قدم از راه آرمانهایش برنمیدارد و سر بریوغ استبداد خم نمیکند.
پس از این تجربه ناگوار راه به تهران مییابد و با حزب دموکرات همکاری کرده و در راه آرمانهای خویش قلم میزند. در بلواهای سیاسی و اجتماعی حضوری پررنگ دارد و با مقالات تند و انتقادی که مینویسد دشمنان بسیار برای خود میسازد از جمله انگلیسیها، عمال حکومت و نیز قفقازیها | که در نوبتی قصد جانش میکنند هرچند جان به در میبرد. با امضای قرارداد ۱۹۱۹ توسط وثوق الدوله پیکان حملات و نقادیهای او متوجه این قرارداد و وثوق الدوله میشود که احتمالا پس از قوام منفورترین چهره در نزد فرخی و قلم اوست.
طوفان علیه استبداد
فرخی یزدی پس از کودتای سیدضیاء و رضاخان میرپنج از همان ابتدا مبارزه با آنها را | آغاز میکند و در بگیروببندهای پس از کودتا | به همراه بسیاری از سیاستمداران و روزنامه نگاران آزادی خواه سر ازبند در میآورد. با سقوط دولت سید ضیاء ازبند رهایی یافته و در سال ۱۳۰۰ امتیاز روزنامه «طوفان» را میگیرد، نامی که به اذعان خود او در شماره نخست این نشریه از واقعیت محیط سیاسی ایران برگرفته و زمانی که ایران روی آرامش و آسودگی را ببیند به تغییر این نام مبادرت خواهد ورزید. روزنامهای که خواب را بر سردارسپه و قوام السلطنه و هر آن کس که سودای اعتلا و بزرگی ایران و آزادی ندارد حرام میکند و در طول هشت سال انتشارش بیش از پانزده بار توقیف میشود که نشان از اهمیت روزنامه و گزندگی انتقادات صاحب آن دارد.
در واکنش به اعلامیه حکومت نظامی سردارسپه و تهدید روزنامهها به توقیف و تعطیل سرمقاله تندی در طوفان منتشر میکند و مأموران حکومت نظامی مأمور دستگیری او میشوند.
اقدامی که با تحصن او در سفارت شوروی بینتیجه میماند. با گسترش انتقادات به رضاخان در روزنامههای دیگر دامنه تحصن گسترش مییابد و در کنار آن تلاش سردارسپه برای شکستن تحصن و ارعاب و قدرتگیری همچنان ادامه دارد. با | فراز و فرودهای بسیار در جریان تحصن و در نهایت با تضمین قوام، رئیس دولت جدید، فرخی و یارانش ترک تحصن میکنند. با ادامه انتقادات به سردارسپه، فرخی به مدت سه ماه به کرمان تبعید میشود و درنهایت با وساطت تیمورتاش به تهران باز میگردد و این بار محتاطانهتر عمل میکند. با به سلطنت رسیدن رضاشاه عرصه بر روزنامه نگاران بیش از پیش تنگ میشود و فرخی نیز در این میانه دلخوش به حمایت تیمورتاش است و سعی میکند جانب احتیاط را فرونگذارد. در مجلس هفتم نامزد نمایندگی مجلس از یزد شده و به مجلس راه مییابد. در مجلسی که با هماهنگی کامل با رژیم پلیسی رضاشاه تشکیل شده است فرخی و محمدرضا طلوع، نماینده رشت، تنها نمایندگان مخالف هستند که فرصت چندانی برای مخالفت و مبارزه با اختناق نمییابند.
در مجلس فراکسیون امنیت را شکل داده و تلاش میکند در مقابل قلدریهای رضاشاه بایستد. با آشکار شدن فعالیتهای مخفیانه او علیه رضاشاه روز قبل از پایان کار مجلس هفتم و تمام شدن مصونیت دیپلماتیک به شوروی میگریزد. با آنکه تمایلات سوسیالیستی در او قوی است ، در شوروی نیز نمیتواند با دیکتاتوری حاکم از در دوستی در آید و ناگزیر از مسکو به برلین میرود. در برلین در مجله پیکار علیه حکومت استبدادی ایران مقاله منتشر میکند. در نهایت با تأمینهایی که تیمورتاش به فرخی میدهد و اقداماتی که از سوی دولت ایران صورت میگیرد، فرخی که در مورد حمایت تیمورتاش مسبوق به سابقهای است، به تضمین تأمینهای او به ایران باز میگردد. با افول قدرت تیمورتاش، فرخی که در تنگدستی و سختی گذران میکند همچنان تحت مراقبت دائم شهربانی قرار میگیرد. با قتل تیمورتاش و تنگ شدن عرصه و تنگدستی، ناگزیر به قرض گرفتن از دوستان میشود. شهربانی که در تلاش است از او زندانی سیاسی نسازد، با شکایت یکی از بدهکاران او را به محاکمه میکشاند و زندانی میکند. در زندان پس از یک بحران روحی به قصد خودکشیتریاک میخورد که ناموفق است.
با ناموفق ماندن خودکشی فرخی، عرصه را بر او تنگ میکنند و جرم سیاسی برایش تعریف میکنند. در دادگاه سکوت اختیار کرده و تنها میگوید «قضاوت نهایی با ملت است. در عین نومیدی شعری میسراید که در آن عروسی ولیعهد را با عروسی قاسم پیش از عاشورا مقایسه میکند و این چنین دیکتاتور را بر سر خشم میآورد و حکم مرگش امضا میشود. در نهایت در سال ۱۳۱۸ پزشک احمدی در بیمارستان شهربانی با تزریق آمپول هوا او را از مرارت زندگی در زمانه ناآزادی رهایی میبخشد. گور او که برخی گمان بر این دارند در مسگرآباد تهران است، هرگز شناخته نشد.
لاله میروید ز خاک فرخی با داغ سرخ خورده از بس خون دل در انقلاب زندگی با انقلاب مشروطه، تحولی عمیق در افق معرفتی و حسی ایرانیان به واسطه مفاهیم جدیدی چون وطن دوستی، آزادی، ظلم ستیزی، مبارزه با استبداد و… رخ میدهد که بر سازنده نوعی رمانتیسم اجتماعی است که به جای تمرکز بر خواستها و آرمانهای فردی بر آمال اجتماعی و میهنی متمرکز میشود. با این تحول دغدغهها و مسائل جدیدی درون مایههای شعر و ادبیات مدرن را شکل میدهد. مفاهیم جدیدی همچون وطن، آزادی، عدالت جویی و مبارزه با استبداد به افق معرفتی روشنفکران و نویسندگان وشاعران راه یافته و محتوا و مضامین تولیدات فکری و ادبی و به صورت خاص در اینجا شعر شاعران را شکل میدهد.
اشعار فرخی را میتوان به عنوان شعر اعتراض شناخت که متضمن سرپیچی و عصیان در برابر بیداد و ناروا است؛ اعتراض به نبود آزادی، انتقاد از بیکفایتی حاکمان، دعوت به قیام، مبارزه با خودکامگی با توجه به شرایط زمانه درون مایههای شعر فرخی است. فرخی در اشعار و البته مقالات خویش به دنبال پاسخ مناسب به ضرورتها و مقتضیات سیاسی و اجتماعی زمانه خویش است و از درون مایهها و مفاهیم نوین مشروطیت برای دستیابی به این مهم س ود میجوید. مفاهیمی چون آزادی، وطن دوستی، مبارزه با استعمار و استبدادستیزی، | مفاهیم نوینی هستند که شاکله شعر اعتراضی مشروطه را در پاسخ به نیازهای زمانه جامعه و هم نوا با رمانتیسم شکل میدهند و در شعر و مقالات فرخی این مفاهیم از بسامد بالایی برخوردار هستند.
همین امر اقبال عمومی به شعر فرخی را به خوبی نشان داده و توجیه میکند. شاعر و روزنامهنگاری که دغدغه بهروزی و بهزیستی مردم روزگار خویش را دارد، قدر شناخته میشود و تلاشهایش برای آگاهی بخشی و دعوت به مبارزه پاسخی در حد توان مخاطبان مییابد. در زمانهای که شعرمشروطه ستایشگر آزادی است، فرخی را شاعر آزادی لقب دادهاند از آن رو که آزادی برای فرخی دغدغهای جدی بود. البته فرخی از آزادی معنای طبقاتی، برقراری عدالت اجتماعی و مبارزه با استبداد را مراد میکند. فرخی با توجه به خاستگاه طبقاتی خود و تمایلات سوسیالیستی که دارد بیشتر قائل به آزادی سیاسی است تا آزادی اجتماعی؛ آزادی در مفهوم حاکمیت قانون، استبدادستیزی، استقرار حکومت مشروطه و آزادی قلم و اندیشه.
در محیط طوفانزای ماهرانه در جنگ است ناخدای استبداد با خدای آزادی
در زمانی که بسیاری از روشنفکران از ایده یک حکومت مقتدر مرکزی و قهرمان ملی چون رضاشاه حمایت میکردند، فرخی منتقد این ایده و از مخالفان جدی سردارسپه بود. او در نقد سلب آزادیهای اجتماعی و انسانی به بهانه ایجاد امنیت سطحی، تعبیر امنیت قبرستانی را به کار میبرد. سویه دیگری آزادی برای فرخی مبارزه با استعمار و نفوذ بیگانگان است. او که در کارنامه خود از نوجوانی مبارزه با نفوذ انگلستان را دارد، تا پایان عمر از این مخاطره مهم غفلت نورزیده و در نقادی این وضعیت قلمهازده و شعرها سروده است. مخالفت او با وثوق الدوله و قرارداد ۱۹۱۹ و مخالفتهای پیگیرش با قوام السلطنه را از همین زاویه میتوان درک کرد. و البته این مشکل را یک سره از جانب دولت مردان نمیداند بلکه جهل، خرافه پرستی و ناآگاهی ملت را نیز زمینه ساز این نفوذ و بهره کشی میداند. او که خود از میانه مردم عامی و عادی برخاسته است و به سعی خویش در جامه فرهیختگان و روشنفکران در آمده مدافع نهضت اجتماعی برای رفع بیسوادی، بیکاری و کسالت است و با آنکه در نقدهای خود کمتر به نقد سنتهای دینی میپردازد، فساد اخلاق پیش رونده در بطن جامعه را به خوبی شناسایی کرده و نسبت به آن هشدار میدهد.
فرخی آرمان خواهی آزادی طلب بود که ناراضی از شرایط موجود با شعار استبدادستیزی و مبارزه با جهل و خرافه دعوت به تغییر اساسی در جامعه میکرد و از آنجا که سخن از درد مردم زمانہاش میگفت و خود رنج کشیده همان درد بود، سخنش برجان مخاطبان مینشست.
منبع: روزنامه سازندگی