شش درجه جدایی چیست؟ Six degrees of Separation

در اواخر سال ۱۹۶۰ روانشناسی بنام استنلی میلگرم (Stanley Milgram) دست به تجربهای زد که هدف از آن یافتن پاسخ برای مسألهای با عنوان “جهان کوچک” بود. صورت مسأله در واقع از این قرار است که انسانها چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند؟ آیا ما هر یک در دنیای خود سیر میکنیم و بطور مستقل با فردی دیگر روابط برقرار میکنیم و در نتیجه ارتباط میان انسانها یک رابطه “یک به یک” است یا هر یک از ما در یک شبکه ارتباطی به دام افتادهایم و در محدوده آن شبکه روابط خود را با افراد دیگر شکل میدهیم؟ اگر چنین باشد آنوقت این شبکهها باید بنحوی با یکدیگر رابطه برقرار کنند والا ما با یک تعداد افراد که هر یک درون یک شبکه گیر کرده و راهی به بیرون ندارند مواجه خواهیم بود.
یافتن پاسخ به این سؤال از این نظر حائز اهمیت است که به ما کمک خواهد کرد که دریابیم یک فکر، یک ایده و یا یک پیام که نهایتاً میتواند به تحولات اجتماعی، سیاسی و یا اقتصادی منجر شود با چه مکانیزمی در جامعه شیوع مییابد. این چه رمزی است که یک طرح بناگاه در جامعه “مد” میشود و طرحها و افکار و ایدههای دیگر به جائی نمیرسند؟ چرا مثلاً یک کتاب بناگاه پرفروش میشود، یک وبسایت پرطرفدار میشود در حالیکه هیچکدام از محتوا و جاذبه چندانی برخوردار نیستند، درحالیکه نوشته هائی جذاب، کارهائی ابتکاری و خلاقیت هائی شگرف در نطفه خفه میشوند و مهجور و ناشناخته باقی میمانند؟ چه مکانیزمی به سیر و سفر یک اندیشه در جامعه کمک میکند؟
میلگرم برای رسیدن به مکانیزم روابط انسانی در یک جامعه دست به آزمایش زیر زد. او ۱۶۰ پاکت تهیه کرد و آنرا برای ۱۶۰ نفر که در ایالت نبراسکا زندگی میکردند فرستاد. او از آنان خواست که به هر طریق که صلاح میدانند پاکت را بدست یک کارگزار بازار بورس که در ایالت ماساچوست زندگی میکرد برسانند. فاصله دو شهر چیزی در حدود ۲۵۰۰ کیلیومتر بود. شما میتوانستید مثلاً نامه را برای پسرعموی خود که در کار بازار بورس بود اما در نیویورک زندگی میکرد بفرستید با این امید که ممکن است او طرف را بشناسد. و یا مثلاً اگر دوستی داشتید که در ماساچوست استاد دانشگاه بود پاکت را برای او میفرستادید با این امید که شاید او دوستی، خویشاوندی کسی را داشته باشد که با کارگزاری که مورد نظر میلگرم بود در ارتباط باشد.
نظر میلگرم این بود که پس از رسیدن پاکتها به فرد مزبور بررسی کند و ببیند که پاکتها چه مسیری را طی کردهاند تا به دست فرد مورد نظر برسند. توجه داشته باشید که ۱۶۰ نفر اول هیچ نشانی از فرد مورد نظر میلگرم نداشتند و افرادی که بعنوان واسطه نامه را دست بدست میکردند تلاششان این بود که با انتخاب سریعترین و بهترین مسیر نامه را به کارگزار بازار بورس برسانند.
نتیجه نهائی مطالعه میلگرم این بود که اکثر نامهها پس از طی ۵ یا ۶ مرحله به دست فرد مورد نظر او رسیده بود. این تجربه آغاز پیدایش مفهومی بود که امروز جنبه جهانی پیدا کرده و ما آنرا به نام “شش درجه جدائی” (Six degrees of Separation) میشناسیم. طبق این نظریه که بعدها به طرق دیگر و با گستردگی و دامنه بیشتر نیز انجام شد بین هر دو انسان بر روی کره زمین ۵ یا ۶ واسطه میتوانند آنانرا به یکدیگرمرتبط کنند.
این عبارت آنقدر در اطراف ما تکرار شده که ما را از عظمت نتایجی که از این مفهوم میتوان استنتاج کرد غافل کرده است.
بیشتر ما انسانها از دایره بزرگی از دوستان بهرهمند نیستیم. در آزمایشی که یک گروه روانشناس در همین زمینه در آمریکا انجام دادند ۸۸ درصد مردم، کسانی را به عنوان دوستان خود معرفی کردند که در همان مجتمعی که آنان میزیستند، زندگی میکردند. نیمی از افراد حتی کسانی را نام بردند که در همان طبقهای که آنها منزل داشتند، سکنا گزیده بودند. نتیجه این آزمایش شگرف اما ساده این بود که برای انتخاب یک دوست موقعیت جغرافیائی افراد بر اشتراکات عقیدتی و کاری در اکثر موارد غلبه دارد.
در دانشگاه یوتا دست به آزمایش مشابهیزده شد و نتیجه این شد که اکثر دانشجویان دوستانشان را از میان افرادی انتخاب میکنند که فعالیتهای مشابه آنان دارند و نه نقطه نظرات و یا طرز فکر مشابه. مثلاً هر دو نفر تنیس بازی میکنند و به تماشای مسابقه بیس بال و یا بسکتبال میروند یا اهل سینما هستند و غیره. بعبارت دیگر ما انسانها (اکثرمان) بدنبال یافتن دوست نمیرویم بلکه با افرادی که فضای مشترک فیزیکی را با ما اشغال میکنند نزدیک میشویم. حرفه و شغل از آن جمله پارامترهاست که صرف نظر از نحوه تفکر، ما انسانها را بیکدیگر نزدیک میکند.
میلگرم میگوید وقتی من از باهوشترین افرادی که در اطرافم بودند سؤال میکردم که چند مرحله لازم است تا نامه از نبراسکا به ماساچوست و به دست فرد مورد نظر من برسد خوشبینترین آنها میگفت ۱۰۰ مرحله. آنها وقتی میشنیدند تنها ۵ یا ۶ مرحله کافی است که این انسانها را که کمترین شناختی نسبت به یکدیگر ندارند بهم مرتبط کند با دهان باز و حیرت فراوان عکس العمل خود را نشان میدادند.
در سال ۲۰۰۱ دانکن واتز (Duncan Watts) استاد جامعهشناسی دانشگاه کلمبیا آزمایش میلگرم را در سطح گستردهتری ولی این بار از طریق اینترنت انجام داد. او از ۴۸۰۰۰ فرستنده ایمیل در ۱۵۷ کشور جهان خواست که یک متن مشخص را به ۱۹ هدف مشخص بفرستند. واتز نیز در کمال ناباوری مشاهده نمود که متوسط مراحلی که ایمیلهای مزبور طی کردند تا به هدف برسند ۶ مرحله بوده است.
اما ببینیم چطور این اتفاق میافتد. میلگرم به آنالیز کل جریان پرداخت. از مجموع پاکتها ۲۴ تای آنها به آدرس منزل کارگزار بازار بورس پست شده بود. از این تعداد ۱۶ تای آنها از مسیر یک فروشنده لباس به نام آقای جیکوبز (Mr. Jacobs) بدست او رسیده بود. بقیه پاکتها به محل کار کارگزار مورد نظر پست شده بود که اکثر آنها از طریق دو نفر که میلگرم از آنان با عنوان آقای براون و آقای جونز نام میبرد به مقصد رسیده بودند. یکبار دیگر قضیه را از نزدیک نگاه کنیم. دهها نفر بدون اینکه به یکدیگر ارتباطی داشته باشند از فاصله ۲۵۰۰ کیلومتری اکثرا از طریق تنها سه نفر به فرد مورد نظر میلگرم مرتبط میشوند. در پله اول افراد پاکت را به یک دوست دانشگاهی قدیمی، یکفامیل یا یک همکار در شهری دیگر پست کرده بودند که اکثرا در ایالتهای مختلف زندگی میکردند. اما نهایتاً اکثر پاکتها به کانال سه نفر محدود میشدند.
مفهوم “شش درجه جدائی” این نیست که الزاماً هر دو نفر حتماً با ۵ یا ۶ واسطه به یکدیگر مرتبط میشوند بلکه این تز جذاب اجتماعی حکایت از این میکند که افراد بطور متوسط با ۵ واسطه به یکدیگر مربوط میگردند ضمن اینکه گروهی کوچک از انسانها هستند که همچون لینکی تمام آدمها را که در شبکههای مختلف قرار دارند بهم وصل میکنند. این افراد “وصل کننده” (Connectors) نامیده میشوند.
“وصل کنندگان” استعداد عجیبی در برقراری رابطه با افراد دارند. تعداد افرادی را که میشناسند و تعداد افرادی که آنها را میشناسند از حد نرم اجتماع به مراتب فراتر است. هر کجا که میروید اسم آنها را میشنوید. در میهمانیهایی که اصلاً انتظار ندارید بناگاه درمی یابید که چند تن از میهمانان از شخص واحدی نام میبرند که از قضا شما نیز با او آشنائید. همه افراد آن جمع از طریق آن “وصل کننده” به یکدیگر مربوط میشوند. این افراد “وصل کننده” هستند که با نفوذ خارق العاده خود یک رستوران را به شهرت میرسانند، کتابی را پرفروش میکنند، مدل لباس و یا کیف دستی را در جامعه باب میکنند و حتی تحولات سیاسی و اجتماعی را رقم میزنند.
آنان وقتی فکری یا پیامی را منتشر میکنند تعداد شنوندگانش ممکن است ۱۰ یا ۲۰ برابر مخاطبین و آشنایان ما باشند. کافی است یک وبسایت را گروه اندکی از این وصلکنندگان تائید کنند. یکمرتبه خواهید دید که سایت مزبور بطور انفجاری محبوب میشود. این حالت در این افراد یک هدیه خدادادی است. نوعی استعداد است که گروه اندکی از آدمها از آن برخوردارند.
اینها با دوستان دوران مدرسه، دانشگاه و محل کار قدیمی خود هم چنان روابط خود را حفظ میکنند. آلبوم عکسهای آنها را اگر ببینید دهها برابر آلبوم عکس من و شما افراد مختلف را در آن خواهید یافت. دفترچه تلفن آنها دهها و یا شاید صدها برابر دفترچه تلفن آدمهای عادی در آن اسم و آدرس مشاهده میشود. وقتی با آنان صحبت میکنید و از فردی یاد میکنید فوراً نام او را جویا میشوند. اگر مثلاً بگوئید “شهیر شهیدثالث” بلافاصله میگوید چه نسبتی با فلان و بهمان شهیدثالث که در فلان و بهمان جا کار میکند، دارد. ضمن اینکه روابط عمومی فوقالعادهای دارند از حافظه بسیار قوی نیز در بخاطر سپردن اسامی برخوردارند.
در حالیکه اکثر ما مردم سعی میکنیم که در دایره دوستان خود باقی بمانیم و از آدمهای غریبه دوری کنیم “وصلکنندهها” بیمحابا به جمعهای جدید میروند و باب آشنائی با افراد جدید را باز میکنند. اینها هستند که “شش درجه جدائی” را تحقق میبخشند و اینها هستند که تحولات، حتی انقلابات را در جهان شکل میدهند.
مالکولم گلدول (Malcolm Gladwell) نویسنده کتاب درخشان “نقطه اوج گیری” (The Tipping Point) پیروزی انقلاب آمریکا علیه اشغالگران انگلیسی را نتیجه کار آهنگری بنام “پال ریور” (Paul Revere) میداند که در آن روز ۱۸آوریل ۱۷۷۵ از شهری به شهری و از دهی به ده دیگر رفت و مردم را از حمله قریب الوقوع نیروهای انگلیسی آگاه کرد. پال ریور تنها درحالیکه با اسب طی مسیر میکرد درب خانه متنفذین و ریش سفیدان شهرهای سر راه خود را میزد و به آنان خبر حمله را میداد. پال ریور وصلکنندهای بود که با اکثر متنفذین منطقه بوستون در ارتباط بود و با آنها رابطه دوستی داشت. روز بعد ارتش انگلستان از همه جا بیخبر بناگاه خود را با مقاومت گسترده و شدیدی روبرو دید که پایان استیلای امپراتوری انگلیس بر آمریکا را رقم زد.
این مقاله با استفاده از کتاب The Tipping Point نوشته شده است.
منبع: شهیر بلاگ