بیوگرافی جیمز استوارت | جادوی آرامش و قدرت در بازیگری

در میان چهره‌های درخشان سینمای کلاسیک آمریکا، جیمز استوارت James Stewart یکی از همان نام‌هایی‌ست که نه‌تنها با صدای گرم و آرامش‌بخش خود، بلکه با نگاه صادقانه و شخصیت همدلانه‌اش در ذهن میلیون‌ها تماشاگر حک شده است. جیمز استوارت فقط یک بازیگر نبود، او نماینده‌ای از نسلی بود که میان دو جنگ جهانی بزرگ شد، جنگ را با گوشت و پوست تجربه کرد، و بعد با قلبی آکنده از تجربه به پرده نقره‌ای بازگشت. او از آن بازیگرانی بود که تماشاگر حس می‌کرد راست‌راستکی حرف می‌زند، نه اینکه دیالوگی را طوطی‌وار بازگو کند.

شاید برای خیلی‌ها جیمز استوارت مترادف با فیلم‌های فرانک کاپرا یا آلفرد هیچکاک باشد؛ اما واقعیت این است که پشت آن ظاهر آرام و فروتن، روحی بود که جنگ جهانی دوم را در قالب خلبانی نظامی تجربه کرده و حتی در بالاترین درجه نظامی هم خدمت کرده بود. در جایی خوانده‌ام که دوستی تعریف می‌کرد وقتی پدربزرگش اولین بار فیلم «زندگی شگفت‌انگیز است» را دید، تا چند شب کابوس می‌دید، نه از ترس، بلکه از شدت تأثر. این یعنی تأثیر بازیگری که با تمام وجود، نقش را زندگی می‌کرد، نه فقط اجرا.

جیمز استوارت را نمی‌شود فقط به چند نقش معروف محدود کرد. او به‌نوعی سبک خاصی در بازیگری خلق کرد؛ سبکی که بعدها بسیاری از بازیگران نسل جدید، از تام هنکس گرفته تا دنزل واشینگتن، الهام‌هایی از آن گرفته‌اند. تا به حال فکر کرده‌اید چرا بعضی بازیگران هرگز کهنه نمی‌شوند؟ نه فقط به خاطر چهره یا فیلم‌هایشان، بلکه به دلیل نوع خاصی از صداقت انسانی که در رفتارشان موج می‌زند. استوارت از آن دسته بود؛ بازیگری که حتی وقتی دیالوگی نمی‌گفت، نگاهش حرف می‌زد.

۱- تولد در یک خانواده سنتی آمریکایی

جیمز استوارت در سال ۱۹۰۸ در ایالت پنسیلوانیا (Pennsylvania) به دنیا آمد و در خانواده‌ای متوسط و مذهبی بزرگ شد. پدرش صاحب یک فروشگاه سخت‌افزار بود و مادرش زنی خانه‌دار و مهربان بود. خانواده او از همان ابتدا تأکید زیادی بر ارزش‌های اخلاقی، مسئولیت‌پذیری و سخت‌کوشی داشتند. استوارت در دوران کودکی علاقه زیادی به پرواز و هواپیما داشت و همین علاقه بعدها زندگی‌اش را تغییر داد. او ابتدا قصد داشت معمار شود و به همین دلیل وارد دانشگاه پرینستون (Princeton University) شد. در دانشگاه، استعداد بازیگری‌اش در نمایش‌های دانشجویی شکوفا شد. دوستانش همیشه از آرامش و صدای گرمش تعریف می‌کردند. همین ویژگی‌ها باعث شد بعدها در هالیوود نیز به عنوان چهره‌ای قابل اعتماد شناخته شود. حضور خانوادگی‌اش در محیطی با باورهای سنتی، تأثیر زیادی بر شخصیت حرفه‌ای او داشت. آنچه بعدها به عنوان بازیگری صادقانه و بی‌تکلف شناخته شد، ریشه در همان تربیت خانوادگی داشت.

۲- ورود به هالیوود در دهه سی میلادی

استوارت اولین بار در سال ۱۹۳۵ وارد دنیای سینما شد و خیلی زود با ایفای نقش‌های ساده، اما تأثیرگذار، توجه کارگردانان بزرگ را جلب کرد. یکی از نخستین کارهای مهم او فیلم «شبی در اپرا» با گروه برادران مارکس (Marx Brothers) بود. اما آنچه مسیر حرفه‌ای‌اش را تغییر داد، همکاری‌اش با فرانک کاپرا (Frank Capra) در فیلم «آقای اسمیت به واشنگتن می‌رود» بود. این فیلم توانست چهره‌ای تازه از استوارت به نمایش بگذارد: مردی صادق، اما سرسخت، خجالتی اما مقاوم. بعدها او در فیلم‌های آلفرد هیچکاک (Alfred Hitchcock) مانند «پنجره عقبی» و «سرگیجه» بازی کرد و نشان داد که می‌تواند نقش‌های پیچیده و روان‌شناسانه را نیز به‌خوبی ایفا کند. در دهه ۴۰ میلادی، استوارت به یکی از نمادهای اصلی سینمای آمریکا بدل شد. شخصیت‌های او اغلب نماینده آمریکای پاک و باوجدان بودند. حتی وقتی در فیلمی تیره یا پرتنش بازی می‌کرد، باز هم حس همدلی در تماشاگر ایجاد می‌کرد. این ویژگی‌، قدرت بازیگری او را برجسته می‌کرد.

۳- جنگ جهانی دوم و خدمت نظامی در نیروی هوایی

در اوج شهرت، استوارت تصمیم گرفت به‌جای ادامه دادن به بازیگری، به کشورش خدمت کند. او در سال ۱۹۴۱ به نیروی هوایی ارتش آمریکا (US Army Air Forces) پیوست. برخلاف بسیاری از بازیگران آن دوره که نقش‌های تبلیغاتی داشتند، استوارت در عملیات‌های واقعی جنگی شرکت کرد. او خلبانی بمب‌افکن‌های سنگین را بر عهده داشت و بیش از ۲۰ مأموریت خطرناک بر فراز آلمان انجام داد. بعدها به درجه سرهنگی رسید و پس از جنگ نیز تا درجه ژنرال دو ستاره ارتقا یافت. تجربه جنگ تأثیر عمیقی بر روان او گذاشت و پس از بازگشت، بازی‌اش نیز پیچیده‌تر و درون‌گراتر شد. فیلم‌هایی مانند «زندگی شگفت‌انگیز است» به‌خوبی بازتاب‌دهنده این تحول درونی بودند. او هرگز از جنگ به‌عنوان افتخار استفاده تبلیغاتی نکرد و همواره با فروتنی درباره آن سخن می‌گفت. همین صداقت و تعهد، او را در چشم مردم به یک قهرمان واقعی تبدیل کرد.

۴- همکاری‌های درخشان با کارگردانان بزرگ

استوارت در طول زندگی حرفه‌ای‌اش با کارگردانان بزرگی همکاری کرد که هرکدام بخشی از افسانه او را ساختند. همکاری او با فرانک کاپرا، آلفرد هیچکاک، جان فورد (John Ford) و آنتونی مان (Anthony Mann) از مهم‌ترین فصل‌های دوران حرفه‌ای‌اش است. کاپرا در او «قهرمان معصوم آمریکایی» را می‌دید؛ هیچکاک، اضطراب و تنش روانی را از دل نگاه‌هایش بیرون می‌کشید. در فیلم‌های جان فورد، چهره‌ای مردانه، اما آسیب‌پذیر از او ساخته می‌شد. در همکاری با آنتونی مان، استوارت در نقش‌هایی تاریک‌تر و خاکستری‌تر ظاهر شد که نشان‌دهنده بلوغ بازیگری‌اش بود. منتقدان اغلب از انعطاف‌پذیری او در بازی در ژانرهای مختلف از وسترن تا ملودرام، تحسین می‌کردند. ویژگی منحصربه‌فرد استوارت این بود که هیچ‌گاه اسیر تیپ نشد. هر فیلمی که بازی می‌کرد، یک چهره تازه از او را نشان می‌داد. این موضوع باعث شد که نسل‌های مختلف تماشاگر بتوانند با او ارتباط برقرار کنند.

۵- سال‌های پایانی، میراث و جاودانگی هنری

جیمز استوارت در دهه‌های پایانی عمرش کمتر بازی کرد، اما همواره به‌عنوان نمادی از صداقت و وقار در سینما باقی ماند. او در سال ۱۹۹۷ در سن ۸۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت. پس از مرگ او، بسیاری از منتقدان و پژوهشگران سینمای کلاسیک، استوارت را یکی از مؤثرترین بازیگران قرن بیستم دانستند. فیلم‌هایی مانند «سرگیجه» و «زندگی شگفت‌انگیز است» در فهرست برترین فیلم‌های تاریخ سینما قرار گرفتند. از جیمز استوارت مستندی ساخته نشده، اما در بسیاری از آثار تحلیلی و مستندهای تاریخ سینما، به او پرداخته شده است. میراث او نه‌تنها در قالب فیلم‌ها، بلکه در الگوی رفتاری‌اش نیز باقی مانده است. بازیگرانی چون تام هنکس (Tom Hanks) بارها از او به‌عنوان الگوی شخصی‌شان نام برده‌اند. استوارت نشان داد که صداقت و فروتنی، نه تنها بر پرده، بلکه در زندگی هم ماندگارند. همین ویژگی‌ها باعث شد او تبدیل به افسانه‌ای زنده شود که حتی پس از مرگ نیز فراموش نمی‌شود.

۶- جایزه اسکار برای بازی در فیلم «داستان فیلادلفیا»

جیمز استوارت در سال ۱۹۴۰ برای بازی در فیلم «داستان فیلادلفیا» (The Philadelphia Story) به کارگردانی جورج کیوکر (George Cukor) موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد. این فیلم کمدی-رمانتیک با حضور کاترین هپبورن (Katharine Hepburn) و کری گرانت (Cary Grant) از موفق‌ترین فیلم‌های آن سال بود. استوارت نقش خبرنگاری را بازی می‌کرد که بین وظیفه شغلی و احساسات انسانی‌اش گیر افتاده بود. بازی او در این فیلم، ترکیبی از طنز، جذابیت و عمق عاطفی بود که توجه داوران آکادمی را جلب کرد. خود استوارت بعدها گفت که احساس می‌کرد جایزه را بیشتر به خاطر فیلم قبلی‌اش یعنی «آقای اسمیت به واشینگتن می‌رود» (Mr. Smith Goes to Washington) گرفته، چون آن نقش تأثیر عمیق‌تری داشت. با این حال، این اسکار، تنها جایزه رقابتی آکادمی بود که در طول دوران حرفه‌ای‌اش گرفت. بعدها در سال ۱۹۸۵ نیز یک اسکار افتخاری برای دستاوردهای مادام‌العمر به او اهدا شد. نکته جالب اینکه استوارت برخلاف بسیاری از ستارگان آن دوره، هیچ‌گاه خود را اسیر جوایز و افتخارات نکرد. برای او، محبوبیت نزد تماشاگران مهم‌تر از تندیس‌های طلایی بود.

۷- سبک خاص در بازیگری و صدای منحصربه‌فرد

جیمز استوارت یکی از معدود بازیگرانی بود که صدای او بلافاصله قابل‌تشخیص بود. صدایی آرام، کشیده و همراه با نوعی مکث‌های اندیشمندانه که نوعی صداقت ذاتی را به تماشاگر منتقل می‌کرد. این لحن خاص باعث شد بسیاری از کارگردانان به‌جای فریاد زدن، بر درونی‌سازی احساسات در بازی او تمرکز کنند. استوارت به‌جای نمایش اغراق‌آمیز احساسات، بیشتر از چشم‌ها و لحنش برای انتقال مفاهیم استفاده می‌کرد. او از نخستین بازیگرانی بود که به‌جای اجرای نمایشی صحنه‌وار، رویکردی واقع‌گرایانه (realistic) به نقش‌ها داشت. این ویژگی بعدها بر جریان بازیگری دهه‌های بعدی تأثیر گذاشت. بسیاری از استادان بازیگری سبک او را به‌عنوان الگوی «درونی‌سازی شخصیت» به دانشجویان آموزش می‌دهند. همین سبک باعث شد تماشاگر حس کند که استوارت «خودش» است، نه اینکه نقش بازی می‌کند. این نوع بازیگری بی‌ادعا اما بسیار مؤثر، راز ماندگاری او در حافظه سینمایی جهان شد.

۸- روابط دوستانه با بازیگران و کارگردانان بزرگ

استوارت برخلاف شهرت زیادش، شخصیتی بسیار فروتن و خوش‌برخورد داشت. همین ویژگی باعث شد بسیاری از بازیگران و کارگردانان هالیوود، دوستی نزدیکی با او داشته باشند. او رابطه عمیقی با هنری فوندا (Henry Fonda) داشت، تا حدی که سال‌ها با هم هم‌خانه بودند. استوارت و فوندا گاهی دیدگاه‌های سیاسی متضادی داشتند، اما هیچ‌گاه دوستی‌شان را قربانی اختلاف نظر نکردند. همین اخلاق حرفه‌ای و رفتار انسانی باعث شده بود که در پشت‌صحنه هم به‌عنوان فردی قابل اعتماد شناخته شود. بسیاری از بازیگران جوان‌تر از او به عنوان «الگوی اخلاقی» یاد می‌کردند. کارگردانانی مثل کاپرا و هیچکاک نیز بارها اشاره کرده‌اند که کار با استوارت، فراتر از همکاری حرفه‌ای، تجربه‌ای انسانی بوده است. حتی بازیگرانی که با او فقط یک فیلم کار کردند، از صبوری و احترامش به گروه تولید یاد می‌کردند. به گفته منتقدان، این وجه انسانی استوارت بخشی از افسانه اوست که کمتر از بازیگری‌اش به آن پرداخته شده است.

۹- حضور پررنگ در ژانر وسترن و شکل دادن به قهرمان‌های خاکستری

اگرچه بیشتر مردم استوارت را با درام‌های شهری می‌شناسند، اما او در ژانر وسترن نیز یکی از چهره‌های مهم و تأثیرگذار بود. همکاری‌اش با کارگردان آنتونی مان در فیلم‌هایی مثل «بر فراز کوه‌های راکی» (The Naked Spur) و «مردی از لارامی» (The Man from Laramie) چهره‌ای تازه از او ارائه کرد. در این فیلم‌ها، او نه قهرمانی مطلق بود و نه ضدقهرمان، بلکه انسانی با ضعف‌ها، ترس‌ها و تردیدهای درونی. این نقش‌ها، در تقابل کامل با تصویر همیشگی او به‌عنوان «مرد درستکار» قرار می‌گرفتند. منتقدان از این تحول استقبال کردند و استوارت را پیشگام بازی در نقش‌های خاکستری (morally ambiguous characters) در سینمای کلاسیک دانستند. او نشان داد که حتی یک چهره آرام و صادق می‌تواند خشمگین، شکست‌خورده یا انتقام‌جو هم باشد. این تحول باعث شد مخاطبان نیز او را جدی‌تر بگیرند و نه‌فقط دوست‌داشتنی، بلکه پیچیده و چندوجهی بدانند. همین بازی در مرز روشن و تاریک، او را به یکی از بازیگران چندلایه دهه پنجاه و شصت تبدیل کرد.

۱۰- بازتاب شخصیت استوارت در فرهنگ عامه آمریکا

جیمز استوارت به مرور زمان فراتر از یک بازیگر تبدیل به نمادی فرهنگی در جامعه آمریکا شد. چهره‌اش در پوسترها، کتاب‌ها و حتی کارتون‌های دهه‌های بعدی ظاهر می‌شد. بسیاری از فیلم‌سازان معاصر، از او به‌عنوان «وجدان سینمای آمریکا» یاد کرده‌اند. در دوران پس از جنگ و حتی دوران رکود اقتصادی، مردم به او به‌عنوان چهره‌ای آشنا و قابل‌اعتماد نگاه می‌کردند. در بسیاری از برنامه‌های تلویزیونی و نمایش‌های کمدی، از صدای خاص او برای تقلید طنز استفاده می‌شد. در تبلیغات و حتی کارزارهای سیاسی، استوارت نماد صداقت و حس وطن‌دوستی تلقی می‌شد. او بی‌آنکه شعار بدهد، به‌طور طبیعی با ارزش‌های آمریکایی مثل خانواده، کار، و میهن‌دوستی پیوند خورده بود. این جایگاه نمادین باعث شد که پس از مرگش نیز در نظرسنجی‌های مختلف، همواره در میان محبوب‌ترین چهره‌های تاریخ سینما باقی بماند. تأثیر او فقط در سینما نبود، بلکه به‌نوعی بخشی از خاطره جمعی ملت آمریکا شد.


فهرستی از ۱۵ فیلم شاخص جیمز استوارت

Mr. Smith Goes to Washington – 1939
جف اسمیت، مردی ساده‌دل و درستکار، به‌طور اتفاقی به سنای آمریکا راه می‌یابد. در ابتدا مورد تمسخر و فریب قرار می‌گیرد، اما رفته‌رفته به سمبلی از وجدان و صداقت تبدیل می‌شود. این فیلم یکی از نمادهای درخشان سینمای سیاسی آمریکاست. فضای فیلم تلفیقی از طنز، درام و افشاگری‌های اجتماعی‌ست. جیمز استوارت در این نقش تصویری به‌یادماندنی از شرافت انسانی خلق می‌کند.

The Philadelphia Story – 1940
فیلمی کمدی-رمانتیک که داستان زنی از طبقه مرفه را روایت می‌کند که در آستانه ازدواج، با بازگشت شوهر سابقش دچار تردید می‌شود. جیمز استوارت نقش خبرنگاری کنجکاو و تا حدی بی‌پروا را بازی می‌کند. تعامل مثلثی بین او، کری گرانت و کاترین هپبورن، فضای فیلم را جذاب و دلنشین کرده. طنز لطیف و بازی‌های درخشان این فیلم را به یکی از آثار کلاسیک ژانر تبدیل کرده. این نقش برای استوارت جایزه اسکار به ارمغان آورد.

It’s a Wonderful Life – 1946
جورج بیلی مردی فداکار است که در آستانه فروپاشی روحی، با مداخله فرشته‌ای نجات می‌یابد. این فیلم نگاهی انسان‌دوستانه به معنای زندگی، تأثیر فرد بر جامعه و ارزش‌های خانوادگی دارد. فضای فیلم در ابتدا تاریک و غم‌زده‌ست، اما به‌تدریج تبدیل به حماسه‌ای امیدبخش می‌شود. بازی استوارت در نقش مردی فرسوده اما دوست‌داشتنی، قلب مخاطبان را تسخیر می‌کند. این اثر حالا از نمادهای همیشگی کریسمس در آمریکاست.

Rope – 1948
فیلمی به کارگردانی آلفرد هیچکاک که به‌صورت تقریباً یک برداشت بلند ساخته شده. داستان درباره دو جوان نخبه‌گراست که برای اثبات برتری خود، دست به قتل می‌زنند. جیمز استوارت نقش استاد فلسفه‌ای را بازی می‌کند که به‌مرور به حقیقت ماجرا پی می‌برد. فضای فیلم پرتنش، بسته و خفه‌کننده است. این اثر یکی از نخستین تجربه‌های تکنیکی بلندپروازانه در سینمای آن زمان بود.

Rear Window – 1954
عکاس مجروحی که در آپارتمانش بستری‌ست، از طریق پنجره به زندگی همسایه‌ها نگاه می‌کند. کم‌کم به این باور می‌رسد که قتلی رخ داده است. استوارت نقش این مرد کنجکاو و محدودشده را بازی می‌کند که از بی‌حرکتی، به کارآگاهی غیررسمی می‌رسد. فیلم به‌شدت روان‌شناختی، پر از جزئیات بصری و تعلیق است. یکی از شاهکارهای هیچکاک با بازی استوارت در اوج بلوغ هنری‌اش.

Vertigo – 1958
داستان پلیسی بازنشسته‌ای که دچار ترس از ارتفاع و وسواس ذهنی نسبت به زنی اسرارآمیز می‌شود. فضای فیلم پر از حس بی‌ثباتی، هویت‌های گمشده و تعقیب‌های روحی‌ست. استوارت در نقش مردی آسیب‌پذیر، نقش‌آفرینی کم‌نظیری ارائه می‌دهد. فیلم یکی از پر رمز و رازترین آثار تاریخ سینماست. بعدها از آن به‌عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما در نظرسنجی‌ها یاد شد.

The Man Who Shot Liberty Valance – 1962
وکیلی سالخورده به شهر کوچکش بازمی‌گردد تا در مراسم تدفین یک گاوچران شرکت کند، اما داستان واقعی پشت آن رابطه آشکار می‌شود. فیلمی وسترن با درون‌مایه‌های اخلاقی، قانون و حقیقت. استوارت در کنار جان وین، یکی از پرتنش‌ترین دوگانه‌های سینما را خلق می‌کند. روایت فیلم لایه‌لایه و برگرفته از خاطره و واقعیت است. تصویری از مردانی که میان شرافت و ضرورت انتخاب می‌کنند.

Harvey – 1950
استوارت نقش مردی آرام و مهربان را بازی می‌کند که دوست خیالی‌اش خرگوشی عظیم‌الجثه به نام هاروی‌ست. اطرافیانش او را دیوانه می‌دانند، اما کم‌کم دچار تردید می‌شوند. فیلمی با حال و هوای فانتزی، طنز و لحنی فلسفی. نقش‌آفرینی استوارت ترکیبی از بازی کودکانه و حکمت انسانی‌ست. این فیلم نمادی از پذیرش تفاوت‌ها و مهربانی در جامعه است.

Winchester ’73 – 1950
یکی از نخستین همکاری‌های استوارت با آنتونی مان در ژانر وسترن. داستان درباره یک تفنگ است که دست‌به‌دست می‌چرخد و تقدیر انسان‌ها را رقم می‌زند. استوارت نقش مردی انتقام‌جو را بازی می‌کند که به‌دنبال برادرش می‌گردد. فیلم ساختار اپیزودیک و بیانی شاعرانه دارد. در عین حال، بسیار خشن و پرتنش است.

The Glenn Miller Story – 1954
داستان واقعی زندگی گلن میلر، رهبر مشهور گروه موسیقی جاز. استوارت نقش میلر را با حسی صمیمی و انسانی بازی می‌کند. فیلم از مسیر شهرت، ازدواج، خلاقیت و در نهایت مرگ تراژیک میلر می‌گذرد. موسیقی فیلم از نقاط قوت آن است. استوارت توانست ترکیبی از جدیت و لطافت را به نمایش بگذارد.

The Spirit of St. Louis – 1957
بازسازی داستان تاریخی پرواز چارلز لیندبرگ بر فراز اقیانوس اطلس. استوارت با بازی در نقش لیندبرگ، روح ماجراجویی، انزوا و مصمم بودن را به تصویر می‌کشد. بیشتر فیلم در فضای بسته کابین هواپیما می‌گذرد. استوارت توانست تنش، خستگی و امید را فقط از طریق چهره و صدا منتقل کند. فیلمی آرام، اما الهام‌بخش است.

Anatomy of a Murder – 1959
فیلمی دادگاهی که داستان پیچیده یک قتل، تجاوز و دفاعیه حقوقی را روایت می‌کند. استوارت نقش وکیلی باتجربه را بازی می‌کند که سعی دارد با زیرکی، عدالت را به اجرا درآورد. فیلم پر از پرسش‌های اخلاقی و قانونی‌ست. دیالوگ‌ها هوشمندانه و جدال‌ها نفس‌گیر هستند. از بهترین آثار ژانر دادگاه در تاریخ سینما به شمار می‌آید.

Bell, Book and Candle – 1958
کمدی رمانتیکی فانتزی درباره جادوگری که عاشق همسایه‌اش می‌شود. استوارت نقش مردی عادی را دارد که ناگهان وارد دنیای جادو و افسون می‌شود. فیلم فضایی سبک، شاد و دلنشین دارد. کیم نواک در این فیلم هم‌بازی اوست. ترکیب بازیگرها و فضاسازی خیال‌انگیز فیلم را خاص کرده است.

The Naked Spur – 1953
یکی از بهترین وسترن‌های روان‌شناسانه آنتونی مان با محوریت انتقام، وسوسه و اخلاق. استوارت در نقش مردی خسته و شکسته ظاهر می‌شود که در دل طبیعت به‌دنبال اجرای عدالت است. فیلم بیشتر در فضای باز کوهستانی فیلم‌برداری شده. روابط انسانی پیچیده و پرتنش هستند. این فیلم نشان‌دهنده تغییر چهره استوارت از قهرمان ایده‌آل به ضدقهرمان خاکستری است.

The Shop Around the Corner – 1940
داستان دو کارمند مغازه‌ای کوچک در بوداپست که بدون اطلاع از هویت واقعی یکدیگر، از طریق نامه‌نگاری عاشق می‌شوند. فیلمی ساده، شیرین و دلگرم‌کننده با کارگردانی ارنست لوبیچ (Ernst Lubitsch). استوارت در نقش مردی معمولی و متواضع، تمام قدرت همدلی را به نمایش می‌گذارد. فضای فیلم زمستانی، آرام و به‌شدت انسانی‌ست. بعدها الهام‌بخش فیلم‌های مدرن مانند «You’ve Got Mail» شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]