حودر

در وبلاگم تا به امروز قصد
نداشتم ، از خط و خطوطی که خودم برای خودم تعیین کرده بودم
، خارج شوم. از جمله این
خطوط خودساخته وارد شدن به مبحث واقعا شیرین غیبتهای وبلاگی بود
، ولی چه کنم که هر
بار وبلاگ حودر را می‌بینم ، یک جورهایی عرصه بر منطقم تنگ می‌شود. نوشته زیر را
مدتها پیش زمانی که حودر به ایران آمده بود ، نوشته بودم. ناگفته پیداست که معتقدم
هرکس در وبلاگ خود و در ذهن خود ، می‌تواند هر طور که خواست فکر کند و بنویسد و
نوشته زیر فقط یک شوخی است و بس . ممکن است من و بسیاری از نویسندگان وبلاگهای دیگر
با بعضی نظرات حودر مخالف باشیم و بعضی واکنشها و موضع‌گیریهای ایشان را نپسندیم
،ولی همین حودر خیلی چیزها هم به ما یاد داده که شاید از همه آنها مهمتر آموزش
مداوم این مطلب است که چگونه می‌توان تاثیر رسانه‌ای گذاشت ، درسی که هنوز نمره
قبولی را در آن نگرفته‌ایم.

 آن شیخ الشیوخ عالم سایبر،آن
قطب‌الاقطاب طریقت و وب،آن سازنده ویبلاج،آن بنانهنده یونیکد، آن دارنده اخلاق
حلیم،آن بادکست ساز با کیاست،آن صوفی بی‌نیاز، آن معمار آنجل‌آباد و بلوچستان،آن
چشم و چراغ {…} ،آن واضع مواضع پولیتسیته ،آن آمده از فانکوفر،آن جسته از دام
بلا،آن عزیزدردانه مایکروصافت ،آن داری رنگ نیکو و رنک عشر اندر تفحص جیجل ، شیخنا
و مولانا و تدنا حسین الدرخشان-رضی الله عنه.

نقل است که چون از مادر بزاد
دستانش پوزیسیون کلیک بگرفتندی و به یک سال بودی که بر پشت سیجا نشستی .

و چون خواستی رحل اقامت در
ایران بیفکندی با طایری از فانکوفر به اتازونی و از آن محل به جرمانی شدی و به
طهران آمدی.

و در طهران جمعی ویبلاجر،خود را
جر دادندی از شوق دیدار او و با صدای بلند آواز دادندی:

اومدی،اومدی،چه خوب کردی اومدی!
و او به تعقل انگشت اشاره بر نوک بینی گذاشتی و گفتی:صداش را درنیار،اوضاع خطریه.

نقل است که چون از دام نظمیه
موازی بجست ، به چاه نظمیه غیرموازی اوفتاد،وی را بگرفتند تا بگوی:"ویبلاج چیست و
آن را چه فایدت است؟" شیخنا گفت:" خدای داند که این سر بدانستیم اما از هیبت شما
اکنون فراموش کردم."

پس نسخه مکتوب عرایضش را بر او
عرضه کردندی تا به این سر، دیگربار واقف شدی.

و در این حال بودی که ندای غیبی
بر زندانبانان بانگ همی زد:این برادرزاده حاجیه ، بی خیالش بشین.

توضیحات:

ویبلاج=وبلاگ

فانکوفر=ونکوور

تفحص جیجل=جستجوی گوگل

سیجا=سگا

اتازونی=آمریکا

{….} = سانسور شد