نقد کتاب “برف‌های کیلیمانجارو” (The Snows of Kilimanjaro)

نویسنده: ارنست همینگوی

ارنست همینگوی (Ernest Hemingway)، نویسنده برجسته آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات، با نوشتن کتاب “برف‌های کیلیمانجارو” به عرصه ادبیات جهانی تأثیر شگرفی گذاشته است. سبک نوشتاری خاص او، که به “سبک یخ‌کوه” یا “Iceberg Theory” معروف است، به دلیل سادگی ظاهری و عمق پیچیده‌ای که در لایه‌های زیرین متن پنهان دارد، شناخته می‌شود. همینگوی با استفاده از زبان مختصر و مستقیم، به تحلیل عمیق ابعاد روان‌شناختی و فلسفی زندگی می‌پردازد و توانسته است آثار ماندگاری خلق کند که همچنان به بررسی ابعاد انسانی و اجتماعی ادامه می‌دهند.

داستان کلی رمان: کاوش در عمق روان‌شناسی و فلسفه زندگی

رمان “برف‌های کیلیمانجارو” به طور عمده بر روی شخصیت هری (Harry) تمرکز دارد، یک نویسنده مشهور که در حال مرگ در کمپ صحرایی در آفریقا به علت عفونت زخم‌هایش، به بررسی زندگی و گذشته خود می‌پردازد. داستان عمدتاً از طریق فلاش‌بک‌ها (flashbacks) و حالات درونی (inner monologues) روایت می‌شود، که به خواننده این امکان را می‌دهد که به عمق احساسات و تفکرات هری پی ببرد.

عناصر داستانی کتاب

۱. شخصیت‌پردازی عمیق

شخصیت هری به عنوان یک نویسنده در حال مرگ، به دلیل زخم‌هایی که در سفر به آفریقا به آن دچار شده، به تحلیل و بررسی زندگی خود می‌پردازد. او به مرور زندگی حرفه‌ای و شخصی خود پرداخته و به یادآوری‌های مختلفی از گذشته‌اش می‌پردازد. شخصیت‌های دیگر مانند هلن (Helen)، همسر هری، به خوبی توصیف شده‌اند و تعاملات پیچیده آنها با هری، به بررسی ابعاد مختلف شخصیت‌ها کمک می‌کند.

۲. تکنیک‌های روایت

  • فلاش‌بک‌ها: داستان به طور مداوم از طریق فلاش‌بک‌ها پیش می‌رود که به خواننده این امکان را می‌دهد تا به جزئیات زندگی هری و تجربیاتش دسترسی پیدا کند. این تکنیک به بررسی و تحلیل عمق روان‌شناختی و فلسفی داستان کمک می‌کند.
  • حالات درونی: روایت از طریق حالات درونی هری، به خواننده این امکان را می‌دهد که به احساسات و افکار عمیق او نفوذ کند و درک بهتری از وضعیت روانی و فلسفی او پیدا کند.

۳. موضوعات فلسفی و روان‌شناختی

  • مرگ و ندامت: یکی از موضوعات اصلی داستان، بررسی مرگ و ندامت است. هری به نقد خود و انتخاب‌هایش می‌پردازد و به این می‌اندیشد که چگونه فرصت‌های زندگی را از دست داده است. این ندامت‌ها به عمق عاطفی و فلسفی داستان افزوده است.
  • جستجوی معنا و هدف: هری در حالی که به مرگ نزدیک می‌شود، به دنبال یافتن معنای زندگی و هدف خود می‌گردد. این جستجو برای یافتن معنا و هدف در زندگی، به عنوان یکی از ابعاد فلسفی برجسته داستان، به تحلیل‌های عمیق‌تری در مورد وجود و ارزش زندگی می‌پردازد.

۴. تصویرسازی و توصیف محیط

همیگوی با استفاده از تصویرسازی قوی و توصیف‌های دقیق، محیط صحرایی آفریقا و احساسات درونی شخصیت‌ها را به خوبی به تصویر می‌کشد. این تصویرسازی‌ها به ایجاد جوی معین و ملموس کمک کرده و به خواننده این امکان را می‌دهد که به طور کامل در دنیای داستان غوطه‌ور شود.

اقتباس سینمایی: “برف‌های کیلیمانجارو” (1952)

فیلم “برف‌های کیلیمانجارو” در سال ۱۹۵۲ توسط هنری کینگ (Henry King) کارگردانی شد و تلاش کرده است تا داستان عمیق و فلسفی همینگوی را به صورت تصویری به نمایش بگذارد. با این حال، به دلیل محدودیت‌های زمان و فرمت سینما، فیلم قادر به انتقال تمام ابعاد فلسفی و روان‌شناختی رمان نبوده و تغییراتی در روایت ایجاد کرده است.

هنری کینگ، کارگردان برجسته آمریکایی که به خاطر آثارش در سینمای کلاسیک هالیوود شناخته می‌شود، کارگردانی فیلم “برف‌های کیلیمانجارو” را بر عهده داشته است. کینگ با توجه به تجربه‌های خود در کارگردانی فیلم‌های درام و ماجراجویی، سعی کرده است تا داستان پیچیده و فلسفی همینگوی را به شیوه‌ای سینمایی و قابل درک به تصویر بکشد. فیلم کینگ، به رغم محدودیت‌ها و تغییرات، تلاش کرده است تا روح اصلی داستان و شخصیت‌های آن را به نمایش بگذارد.

تفاوت فیلم با کتاب: کاهش عمق و تغییرات در روایت

کاهش عمق روان‌شناختی: فیلم به دلیل محدودیت‌های زمانی و نیاز به ایجاد یک داستان سینمایی، نتوانسته است به عمق روان‌شناختی و فلسفی رمان وفادار بماند. در حالی که رمان به طور کامل به تحلیل درونی شخصیت‌ها و تفکراتشان می‌پردازد، فیلم به دلیل محدودیت‌های فرمت سینما، بیشتر بر جنبه‌های دراماتیک و تصویری تمرکز کرده است.

تغییرات در داستان: فیلم به منظور بهبود ساختار روایی و دراماتیک، تغییراتی در داستان ایجاد کرده است. این تغییرات شامل حذف یا تغییر برخی از فلاش‌بک‌ها و جزئیات روان‌شناختی است که ممکن است باعث کاهش وفاداری به منبع اصلی شده باشد.

تفاوت در تصویرسازی محیط: در حالی که رمان به خوبی محیط صحرایی آفریقا را توصیف می‌کند، فیلم به دلیل محدودیت‌های تولید، قادر به به تصویر کشیدن این محیط به همان دقت و زیبایی که در کتاب آمده است، نبوده است. این تفاوت‌ها می‌تواند بر تجربه بصری تماشاگران تأثیر بگذارد.

هنرپیشه‌ها و نقش‌های آنها در فیلم “برف‌های کیلیمانجارو” (1952)

۱. گرگوری پک (Gregory Peck) – نقش هری (Harry)

گرگوری پک در نقش هری، نویسنده‌ای که در حال مرگ به تحلیل و بررسی زندگی خود می‌پردازد، بازی می‌کند. پک با بازی قدرتمند و تاثیرگذار خود، عمق روان‌شناختی و عاطفی شخصیت هری را به خوبی به نمایش می‌گذارد و احساسات پیچیده و درونی این شخصیت را به تصویر می‌کشد.

۲. سوزان هیوارد (Susan Hayward) – نقش هلن (Helen)

سوزان هیوارد در نقش هلن، همسر هری، به ایفای نقش پرداخته است. او با بازی حساس و عاطفی خود، نقش همسر حامی و فداکار هری را به تصویر می‌کشد و تعاملات پیچیده و عاطفی آنها را به خوبی نمایش می‌دهد.

۳. آوا گاردنر (Ava Gardner) – نقش کای (Kay)

آوا گاردنر در نقش کای، یکی از شخصیت‌های مهم و جالب فیلم، بازی می‌کند. شخصیت کای به پیچیدگی‌های روابط انسانی و داستان اضافه می‌کند و به تصویر کشیدن ابعاد جدیدی از داستان کمک می‌کند.

۴. لئو جی. کارول (Leo G. Carroll) – نقش دکتر (Doctor)

لئو جی. کارول در نقش دکتر، که به مراقبت‌های پزشکی از هری می‌پردازد، به ایفای نقش می‌پردازد. این شخصیت به تصویر کشیدن بعد پزشکی و درمانی وضعیت هری کمک کرده و نقش کلیدی در روند داستان دارد.

۵. تورین تچر (Torin Thatcher) – نقش ژنرال (General)

تورین تچر نقش ژنرال، یکی از شخصیت‌های فرعی که در محیط صحرایی آفریقا حضور دارد و تعاملاتی با هری دارد، را به تصویر می‌کشد. حضور او به ایجاد جو و فضای نظامی و دراماتیک فیلم کمک می‌کند.

۶. آوا نورینگ (Ava Norring) – نقش ماریا (Maria)

آوا نورینگ در نقش ماریا، یکی دیگر از شخصیت‌های فرعی که به تعاملات و داستان هری مرتبط است، بازی می‌کند. شخصیت او به توسعه داستان و روابط میان شخصیت‌ها کمک می‌کند.

۷. هلن استنلی (Helene Stanley) – نقش ناتالی (Natalie)

هلن استنلی در نقش ناتالی، که به عنوان یکی از شخصیت‌های فرعی در فیلم حضور دارد، به ایفای نقش می‌پردازد. حضور او به ایجاد و تقویت فضای اجتماعی و دراماتیک فیلم کمک می‌کند.

۸. مارسل دالیو (Marcel Dalio) – نقش ریکاردو (Ricardo)

مارسل دالیو در نقش ریکاردو، یکی از شخصیت‌های فرعی که به داستان هری مرتبط است، بازی می‌کند. شخصیت او به فضای بین‌المللی و فرهنگی فیلم افزوده و تعاملات جدیدی را به تصویر می‌کشد.

۹. وینسنت گومز (Vicente Gómez) – نقش خاویر (Xavier)

وینسنت گومز در نقش خاویر، که به عنوان یکی از شخصیت‌های فرعی در فیلم حضور دارد، به ایفای نقش می‌پردازد. او به تصویر کشیدن تعاملات و فضای فرهنگی فیلم کمک می‌کند.

۱۰. ریچارد آلن (Richard Allan) – نقش سزار (Cesar)

ریچارد آلن در نقش سزار، یکی دیگر از شخصیت‌های فرعی که در روند داستان و تعاملات هری حضور دارد، بازی می‌کند. شخصیت او به تقویت جو و فضای فیلم کمک کرده و به پیشبرد داستان کمک می‌کند.

 

چرا باید هم فیلم و هم کتاب را دید و خواند؟

تجربه چندگانه از داستان: مشاهده فیلم و مطالعه کتاب به شما این امکان را می‌دهد که تجربه‌ای چندگانه و جامع از داستان “برف‌های کیلیمانجارو” داشته باشید. کتاب عمق فلسفی و روان‌شناختی داستان را ارائه می‌دهد، در حالی که فیلم تصویری و دراماتیک داستان را به نمایش می‌گذارد. ترکیب این دو تجربه می‌تواند به شما درک بهتری از داستان و شخصیت‌ها بدهد.

درک تفاوت‌های هنری و روایت: مطالعه کتاب و تماشای فیلم به شما این امکان را می‌دهد که تفاوت‌های هنری و روایتی میان دو رسانه را درک کنید. این تفاوت‌ها شامل انتخاب‌های بصری، نحوه نمایش شخصیت‌ها و تغییرات داستانی است که می‌تواند به شما بینش عمیق‌تری از چگونگی انتقال یک داستان از مدیوم ادبی به سینمایی بدهد.

تحلیل مقایسه‌ای و تقدیر از هنر هر دو رسانه: بررسی و تحلیل مقایسه‌ای میان کتاب و فیلم می‌تواند به شما کمک کند تا درک بهتری از نحوه تغییر و تحول داستان در فرآیند اقتباس داشته باشید. همچنین، تقدیر از هنر هر دو رسانه به شما این امکان را می‌دهد که از زیبایی‌شناسی و قدرت‌های ویژه هر مدیوم بهره‌برداری کنید و تجربه‌ای غنی از داستان “برف‌های کیلیمانجارو” به دست آورید.

آشنایی با تأثیرات مختلف هنری: مطالعه کتاب و تماشای فیلم به شما این امکان را می‌دهد که تأثیرات مختلف هنری و نحوه به تصویر کشیدن داستان را در هر مدیوم بررسی کنید. این بررسی می‌تواند شامل تأثیرات دراماتیک، تصویری و فلسفی باشد و به شما کمک کند تا به طور کامل‌تر از زیبایی‌شناسی و هنر داستان بهره‌برداری کنید.

در نهایت، “برف‌های کیلیمانجارو” به عنوان یک اثر ادبی و سینمایی برجسته، به دلیل سبک نوشتاری منحصر به فرد همیگوی، عمق روان‌شناختی و فلسفی داستان و تجربه سینمایی متفاوت، ارزش مطالعه و تماشا را دارد. این اثر به شما فرصتی می‌دهد تا به بررسی عمیق‌تر زندگی، مرگ و معنای وجود بپردازید و از هر دو مدیوم ادبی و سینمایی بهره‌برداری کنید.


انتشارات نگاه ، مجموعه‌ای از داستانهای کوتاه ارنست همینگوی را به تازگی منتشر کرده است . مترجم این مجموعه ” احمد گلشیری” است . پیش از این هم در کار مشابهی احمد گلشیری دو مجموعه داستان کوتاه دیگر از چخوف و مارکز ترجمه و منتشر کرده بود. ظاهرا قرار است این کار ادامه یابد و در آینده کتابهای مربوط به فرانتس کافکا ، جیمز جویس ، ویلیام فاکنر ، ادگار آلن پو ، سامرست موآم ، بورخس و ریموند کارور هم منتشر شود ، که اقدام نیکویی خواهد بود.

پیدا کردن یک مجموعه کامل از داستانهای کوتاه هر یک از نویسندگان به صورت مجزا ، حداقل برای من دشوار بود. در کنار همه اینها ترجمه‌های احمد گلشیری هم ترجمه‌های پاکیزه‌ای هستند.

در مجموعه اخیر ، گلشیری یک بیوگرافی زیبا و نسبتا طولانی در 100 صفحه از زندگی همینگوی نوشته است که واقعا خواندنی است.

اگر به علت مشغله‌های روزانه ، فرصت خواندن رمانها و آثار بلند نویسندگان مشهور را ندارید ، می‌توانید با خواندن داستانهای کوتاه آنان ، ارتباط خود را با جهان رمان و داستان از دست ندهید.

فکر می‌کردم ، “برفهای کیلیمانجارو”ی همینگوی یک رمان بلند باشد ، ولی یک داستان نسبتا کوتاه است. فیلم برفهای کیلیمانجارو را یکی دو سال پیش دیدم ، با دوبله قدیمی خوب . فیلمی است قوی و قابل توجه ، با بازی گرگوری پک ، سوزان هیوارد و اوا گاردنر.

برفهای کیلیمانجارو

برفهای کیلیمانجارو

کلیمانجارو کوه پوشیده از برفی است که 6000 متر ارتفاع دارد و می‌گویند بلندترین کوه آفریقاست. قله شرقی آن کاسایی “نگاجه نگایی” یا خانه خدا نام دارد. نزدیک این قله لاشه خشک‌شده و یخزده پلنگی قرار دارد. کسی توضیح نداده که پلنگ در این ارتفاع دنبال چه چیزی بوده است.

مرد گفت : ” خوبیش اینه که درد نداره. آدم از همین موضوع میفهمه که شروع شده.”

“جدی می‌گی؟”

” آره. با وجود این از بوش معذرت می‌خوام ، حتما ناراحتت می‌کنه.”

” نه ، فکرشو نکن ، اصلا فکرشو نکن.”

مرد گفت : ” نگاه‌شون کن ، می‌خوام ببینم منظره‌شه یا بوش که این‌هارو می‌کشونه این جا؟”

تخت سفری که مرد رویش خوابیده بود در سایهه وسیع یک درخت میموزا قرار داشت و مرد همان طور که از توی ساییه نگاهش را به تابش شدید دشت دوخته بود ، سه پرنده بزرگ را می‌دید که با حالت شومی چمباتمه زده‌اند ، و ده دوازده تای دیگر هم در آسمان چزخ می‌زدند و همین که می‌گذشتند سایه‌های سریعی می‌انداختند.

مرد گفت :”روزی که کامیون خراب شد سر و کله این ها هم پیدا شد. امروز اولین باری‌یه که چندتاشون نشسته‌ن روی زمین. اول چرخ زدن‌شونو خوب تماشا کردم تا هر وقت خواستم بتونم تو یه داستان بیارم‌شون. الان دیگه این حرف خنده‌داره.”

زن گفت :” کاش دست برمی‌داشتی.”

2 دیدگاه

  1. سلام دوست عزیز خسته نباشید
    خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم
    من خیلی به جناب همینگوی ارادت دارم
    از اینکه در اینجا در نگاه زیبایتان از ایشان چیزی خواندم بسیار خوشحالم
    ایام به کامتان
    خداحافظ
    من باز هم سر میزنم

  2. پزشک ادب دوست ،
    سلام ، حسن سلیقه شما را تحسین می کنم در کارهایتان موفق باشید.

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]