مهمان: داستان کوتاهی از آلبر کامو با ترجمه اسماعیل فصیح

هر سال مردان و زنان بزرگی، از میان ما می‌روند، گاهی در هنگان درگذشت، آنها خبری در رسانه‌ها منتشر می‌شود و ستونی در روزنامه‌ای چاپ می‌شود، گاهی هم، نه! و پیش می‌آید که در غوغای خبرهای سیاسی و غیر سیاسی روز، خبر رفتن این عزیران گم می‌شود. اینجاست که تازه اگر کسی چیزکی در مورد او بنویسد و اگر آشنایان و دوستانش به صرافت برپایی مراسمی برای او برآیند، گاه از سوی دیگران لقب «مرده‌پرست» می‌گیرند.

نمی‌دانم آیا زمانی فرا می‌رسد که تا زمانی که بزرگان عرصه‌های مختلف ادب و هنر و علم و سیاست ما زنده هستند، کسی مثلا در همین محیط اینترنت به این فکر بیفتد که سایتی برای جاودانه کردن صدا و تصویر و آثار منتخبشان برپا کند یا نه؟

اتفاقا این کار اصلا پرهزینه نیست، با حمایتی اندک می‌شود، در عرض چند ساعت مصاحبه‌ای ویدئویی ترتیب داد و در اینترنت گذاشت یا عکس‌های آلبوم زندگی یک هنرمند را اسکن و دیجیتال کرد و کارنامه هنری و علمی‌اش را مرتب کرد.

برای مقایسه می‌توانید نام یکی از نویسندگان مشهور غیر ایرانی را گوگل کنید تا ببینید چقدر متن و تصویر و بریده آثار و نقد در موردشان می‌تواند خواند و دید.

در شرایط حاضر من چنین رؤیایی را عملی نمی‌بینم.

اسماعیل فصیح که چندی پیش از بین ما رفت، یکی از ده‌ها شخصیت بزرگی که ما قبل از اینکه فرصت آشنایی با او پیدا کنیم، برای همیشه غائب شده است.

شخصا تنها کتاب «استادان داستان» را از او خوانده‌ام که منتخب و ترجمه‌ای از داستان‌های کوتاه مشهورترین نویسندگان ادبی جهان است. استادان داستان مجموعه بسیار جالبی است که توصیه می‌کنم اگر می‌خواهید کسی را با دنیای داستان های کوتاه و سبک ادبی نویسندگان بزرگ آشنا کنید، حتما این کتاب را به او هدیه بدهید. با نوشته‌های خود فصیح اصلا آشنا نیستم و نمی‌دانم چه حال و هوایی دارند و اصلا در حال حاضر در بازار هستند یا نه.

با هم یکی از داستان‌های کوتاه کتاب استادان داستان را می‌خوانیم، داستان کوتاهی از آلبر کامو با عنوان مهمان. این داستان، یکی از زیباترین داستان‌های کوتاهی است که خوانده‌ام و فکر می‌کنم در کارنامه کامو هم اثر برجسته‌ای به شمار برود.

این داستان را می‌توانید از اینجا با فرمت PDF دانلود کنید و بخوانید. (330 کیلوبایت)

11 دیدگاه

  1. راستش من شاید 90 درصد کتابهاش رو خونده ام و البته با گفته شما موافقم …شخصیتیست که قبل از آنکه شناخته شود رخت بربست. شاید حال و هوای دهه شصت را تنها با قلم اوست که میتوان بوکشید و حس کرد…آن سردرگمی ها…هوای نمناک جنوب…دلمشغولی ها و تفاوتها … روزهای جنگ و بعد جنگ و همه اون احساسی که عوام با گوشت و خونشون تجربه کردند…روحش شاد و یادش جاودان. خیلی متاسف شدم وقتی خبر درگذشتش رو خوندم…

  2. اسماعیل فصیح علاوه بر ترجمه ،چندین جلد کتاب هم نوشته که اولین آنها (اگر اشتباه نکنم )مربوط به سال 48 میشود.شخصیت اغلب آنها شخصی خیالی بنام جلال آریان است.شخصا پیشنهاد میکنم دو کتاب “داستان جاوید ” و ” زمستان 62 ” را حتما بخوانید.

  3. سلام
    من می خوام از ورد پرس استفاده کنم اما مثل وبلاگ نیست من هم نیاز به وبلاگ ندارم
    برنامه را دانلود کردم اما نمیدونم میزبان رایگان از کجا پیدا کنم که با ورد پرس هماهنگ باشه و بتونم روی اون نصب کنم میشه راهنمایی کنید؟
    وقتی میخوام با ورد پرس .او را جی کار کنم باید میزبان رایگان از کجا پیدا کنم که با ورد پرس هماهنگ باشه؟
    و روش نصب چجوری هست؟

    میشه جواب رو در قسمت نظران وبلاگم بنویسید؟

  4. شما نوشته اید:
    “با نوشته‌های خود فصیح اصلا آشنا نیستم و نمی‌دانم چه حال و هوایی دارند و اصلا در حال حاضر در بازار هستند یا نه.”
    این عجیب ترین چیزی است تا الان در این وبلاگ خوانده ام! (دلیل، در این وبلاگ به صورت میانگین از رایج ترین کتاب های رمان و نویسندگانشان نام برده شده است)

  5. از اینکه به سایتتون برخوردم ذوق زده شدم. از قضا در مورد کامو داشتم سرچ می کردم. من عاشق رمان و داستان وکامو هستم واز اینکه هر سه رو در سایت شما پیدا کردم خوشحالم. از اینکه به داستانهای کوتاه لینک دادین ممنونم. از این به بعد من پای ثابت سایتتون هستم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]