یک روزنوشت ساده

مدتی است مثل سابق در خود بنیه و شوق نوشتن احساس نمیکنم، سعی میکنم اوقات فراغتم را به خودم اختصاص بدهم، کتاب بخوانم، بخوابم یا سریالهایی را دنبال کنم که فکر کنم چند ماه پیش اصلا دقیقهای را صرفشان نمیکردم، چه برسد به دانلود کردنشان.
نه! اینجا قصد ندارم، آه و ناله شخصی کنم. مسلم است که هر وبلاگنویسی گاهی به استراحت و سفر و تفریح نیاز دارد و حتی در این روزها که کمتر وقت برای وبلاگ میگذارم، متوسط پستهای منتشر شده در «یک پزشک» از متوسط بیشتر وبلاگها بیشتر است و اصولا وبلاگم، آش دهان سوزی نیست که بخواهد وقت شما را بگیرد.
قصد من در اینجا اندکی درد دل با شماست. اگر صفحه «درباره ما» یک پزشک را خوانده باشید، متوجه شدهاید که من در یک پزشک اصولا به دنبال ثابت کردن چیزی یا رسیدن به جایی نبودم، کار و شرایط روزانه من اصلا ربطی به دنیای آیتی ندارد و فعلا کمتر کسی و شاید بهتر باشد بنویسم هیچ کدام از اطرافیانم -به جز اعضای خانواده- علایقی مشترک با من ندارند.
همان طور که بارها نوشتهام و برایتان گفتهام، یک پزشک برای من در درجه اول مکانی برای تمدد اعصاب است، جایی برای گفتن چیزهایی که در حالت عادی، مخاطبی برای آنها پیدا نمیکردم. من خوششانس بودم، چرا که همین حرفهای عادی من از چیزهایی که مورد علاقهام بود، مورد توجه و لطف دستهای از خوانندگان وبلاگستان فارسی قرار گرفت و من متوجه شد که گویا این علایق شخصی من چیزهای عجیب و غریبی نیستند و دیگرانی هم هستند که عاشق کتاب و گجت و دنبال کردن رویدادهای روزانه و فیلم دیدن باشند!
به عبارتی من در ابتدا، نه رسالتی را دنبال میکردم و نه به دنبال هدفی بودم، بلکه دقیقا به دنبال یه خوشگذرانی آنلاین به سبک خودم بودم. اما این عیش خودخواهانه، به مرور زمان تغییر جهت پیدا کرد، نویسندهاش تا حدی مهارت بیشتری در نوشتن پیدا کرد و به زودی لطف خوانندهها متعهدش کرد که هدفدارتر بنویسد.
من واقعا نمیدانم در این مدت چقدر موفق بودم، دردنیای آنلاین و آفلاین دستهای همیشه از مطالب من به مذاقشان خوش میآید، دستهای هم البته من را مترجم و بازتابدهنده ناشی مطالب رسانههای فرنگی میدانند. اما هیچگاه نه آن لطف باعث شده تصور کنم، کار خاصی میکنم و نه آن رویکرد منفی باعث شده که از عیش آنلاین صرفنظر کنم!
با خودم که تعارف ندارم، من یک مصرفکننده تمامعیار دیتا هستم و در این کار افراطی هم هستم،زمانی در روزهای گرم تابستان مخزن کتابخانههای عمومی را به دنبال یک کتاب خوب، جستجو میکردم، زمانی در دوران دانشکده همیشه چند روزنامه و مجله زیر بغلم بود و بعد هم که اینترنت آمد، وبگرد مبتلای این پدیده شدم. این آخری بسی پرعشوهتر از بقیه بود، طوری که همیشه به اینترنت به مانند پنجرهای رو به دنیای خارج نگاه میکردم، پنجرهای که دقایقی آدم را بدون تبعیض، یک شهروند این جهانی میکند.
خوب یادم میآید در روزهای نخستی که در مورد فناوری مینوشتم، بیشتر پدیدههای فناوری اطلاعات برای ما هم تا حد زیادی قابل استفاده بودند، سرویسهای نوپای وب 2.0، سرویسهای گوگل، شبکههای اجتماعی. آن زمان طیف اندکی آیتینویس داشتیم و کسر کوچکی از مردم از این سرویسهای استفاده میکردند.
زمان گذشت، رشد فناوری در خارج سرسامآور شد، اما وضعیت ما نهتنها بهتر نشد که بدتر هم شد. دانش خواص و دانشگاهیان ما در مورد کاربریهای وب چندان بهتر نشد، کیفیت اینترنت ما سیر نزولی گرفت، دسترسی ما به گجتها محدودتر شدند و تهیه آنها از عهده قسمت قابل توجهی از جامعه برنمیآمد. اگر زمانی با یک رایانه پنتیوم تری، میشد، سرویسهای اینترنتی را با یک اتصال دیال آپ تجربه کرد، حالا باید یک کاربر هزینه فراوانی برای یک گجت پرداخت میکرد و یا ترفندها و دشواریهای فراوان از قسمت کوچکی از ویژگیها و امکانات گجتاش استفاده میکرد. به عبارت دیگر شکاف فناوری بین ما و شهروندان جهانی، وسیعتر شد و وسعتی به اندازه یک اقیانوس به خود گرفت.
در ابتدای پست نوشتم، که هدفم درد دل با شماست، در همین راستا باید بگویم که این روزها وبلاگنویسی در مورد فناوری، کاری بسیار انرژیخواه و زمانبر شده است.
مثالی میزنم، امروز صبح در گوشهای خواندم که وسیلهای شبیه توپ درست شده که وقتی به بالا پرتابش میکنی یک عکس پانورامای زیبا از شما میگیرد. خبر ساده، اما جالبی بود، خواستم بنویسمش، اما این پست ساده که آدم باید بتواند در حداکثر پنج دقیقه بنویسد، 45 دقیقه وقتم را گرفت. در واقع من برای فهم بهتر مطلب و تهیه عکسی مناسب،نیاز داشتم که یک ویدئوی دو سه دقیقهای را در یوتیوب ببینم، اما خوب این سایت در دسترس نیست و همه ترفندهای من برای دانلود ویدئو هم بینتیجه ماند. نیک میدانید که این روزها نمیشود، دسترسیهای سابق را ایجاد کرد.
اما یکی دیگر از چیزهایی که این روزها واقعا افسردهام کرده، تبدیل شدن همه گجتهایم به تودهای از فلز و پلاستیک هستند. مدتی بود که به آیپدم خو کرده بودم، خوابیده و لم داده هنگام صرف چای، یا صبح زود، وقتی سحرخیز میشدم، با آیپد میتوانستم کلی وبگردی کنم و خبر بخوانم. گوشی موبایلم و گلکسی تبام هم برای من مایه دلخوشی بودند، تقریبا هر روز اپلیکیشنی را در آنها تست میکردم و از کاربریهای که میشد به آنها داد، لذت میبردم. اما باز هم مدتی است که از این دلخوشی هم محروم شدهام، اگر زمانی میشد چنان که افتد و دانی با دور زدن سدها، اپلیکیشنها را نصب کرد، حالا دیگر انجام چنین کاری دشوار و بلکه غیرممکن شده است و چه چیزی غمانگیزتر از اینکه وقتی یکی از بهترین گجتهای دنیا را در دست داشته باشی، چنین صحنههای ببینی. (اسکرینشاتهای وبگردی دیشب)
گذشت سالها، سقف آرزوها و خواستههای آدم را کوتاه میکند، بهانههای دلخوشیهای آدم را هم حقیر.
استاد جالبی داشتیم که یک بار سر کلاس درس، ضمن خاطرهگویی گفت که با عبارت «کار ما نیست، شناسایی راز گل سرخ» موافق نیست و تشویقمان کرد که لجوج باشیم و به دنبال شناسایی راز گل سرخ و بیشتر از آن باشیم. سالها گذشته و اوج بلند انگیزههای ما، زمینی شده و نه به خورشید رسیدیم و نه به شناسایی راز گل سرخ.
من مسکین هیچ ندارم، به جز رؤیاهایم، زیر گامهایت گسترده رویاهای من است، آهسته بگذر که گام بر رؤیاهایم مینهی. (1)
بابت پراکندهگویی و گرفتن وقت خوانندهها این وبلاگ گه به خواندن روزنوشت عادت ندارند، پوزش میطلبم.
1- شعر از ویلیام باتلر ییتز (+)
– عکس اول پست از فیلم the sea inside
واقعا مطلب جالبی بود.
…
شما مجردی دکتر؟
حرفهایتان بودی تاهل نمی دهد!!!
ای بابا کی میگه عادت به روزنوشت نداریم…؟؟ جناب مجیدی بنده اطمینان دارم عده ی زیادی از دنبال کننده های وبلاگتون بسان بنده، روزنوشت های شما را به همراه اندکی اخبار فناوری، بر هر روند دیگری ترجیح می دهند. باور بفرمایید قلمتون در باب روزنوشت، بسی خوش تر از قمل فرسایی هاتون در باب فناوری هست! البته نه این که اونها بد یا متوسط باشند، بلکه اینها زیادی خوبند.
در باب موضوع پست هم، همیشه برای قومی این چنین بوده و هست. البته به شخصه سعی می کنم خودم در حد اعتدال و تقریبا وسط ماجرا ببینم؛ یعنی جلوتر از خیلیایی که باهاشون سر و کار دارم و همچنین عقب تر از خیلی های دیگه که باهاشون کمتر سر و کار دارم.
و لجاجت هم در این قسمت و با این شرایط، بهترین کاریه که میشه انجام داد. بالاخره روزی که امید و تمایلات سرکوب بشه، دیگه چیزی از آدم نمی مونه. مشکلات هم یه جوری حل میشه. …
اقا بنده با تمام وجودم عاشق شما هستم! شاید باور نکنی همیشه فکر میکنم انسان تیز بروازی جون شما در این قفس جه می کند؟! البته …این نیز بکذرد…بیش از این نمی نویسم تا مجبور نشوید این نوشته را منتشر نکنید. نیاز به توضیح نیست که بنا به نوشته شما و با توجه به مشکلاتی که ما در ایران بدان دجاریم من الفبای فارسی بروی ایفونم ندارم و اجبارا با حروف عربی نوشتم.
سلام علیرضا جان، نه تا حال دیدمت و نه تا به حال بیش از 10 بار به وبلاگت اومدم ولی تمامی نوشته هات رو مدتهاست که میخونم، بارها تحسینت کردم و بارها هم حسرت ای کاشها و ….
اینها که گفتی درد دل مشترک خیلی از ما ها هست و دوباره تکرار مکرر ای کاشهای تکرار شده ی کهنه.
ای کاش، نه، امیدوارم شرایط به وفق مراد شود.
این اولین و شاید آخرین کامنتم برای وبلاگت هست ولی خواستم بدونی که مثل من خیلیا هستن.
من این وبلاگ رو از طریق فید دنبال می کنم و معمولا کامنتی نمی نویسم. ولی حقیقت و اریجینال بودن این مطلب باعث شد که تصمیم بگیرم نظرم رو بگم.
واقعا حقیقت تأسفباری است:
«شکاف فناوری بین ما و شهروندان جهانی، وسیعتر شد و وسعتی به اندازه یک اقیانوس به خود گرفت.»
«اما یکی دیگر از چیزهایی که این روزها واقعا افسردهام کرده، تبدیل شدن همه گجتهایم به تودهای از فلز و پلاستیک هستند.»
پیشرفت سریع تکنولوژی باعث شده که خیلی از مردم دنیا به فراتر از آرزوها و آنچه که حتی فکرش را هم نمی کردند دست پیدا کنند و همه اینها فقط و فقط بخاطر گسترش اینترنت و وب بوده ولی در کشور من:
«گذشت سالها، سقف آرزوها و خواستههای آدم را کوتاه میکند، بهانههای دلخوشیهای آدم را هم حقیر.»
البته می دونم که منظور شما دقیقاً این نبوده، ولی من فکر می کنم اگر توی کشور ما دسترسی آزاد به اینترنت مناسب برای همه ممکن بود، بسیاری از این افسردگیها به کامیابی تبدیل می شد.
موفق باشی دکتر جان.
ما هم گرفتار شدیم…
وبلاگ فیل…ر شده، درگیر کار شدن، و سختی اینترنت!
وبلاگ در حالت تعطیل… انگار یه چیزی تو زندگیم کمه…
این “روزنوشت ساده” از خیلی مطالب وبلاگتون بیشتر بهم چسبید.
شما کارتون درسته دکتر.
انشاءالله که “بنیه و شوق”تون زودتر – بعد از استراحت یا هرچی – بیشتر بشه.
دکتر عزیز همه این حس رو کم و بیش داریم. نمی دونم چند وقته ولی داریم . کشش نمی دم خلاصه و مفید می گم که حاضریم چند هفته وبلاگت آپدیت نشه ولی خودت سر حال باشی. امیدوارم زودتر این مشکلات کمی بهتر بشه تا همه بتونیم کمی باز تر و راحت تر به علایقمون برسیم.
درد دل همه ی مارو گفتین و باید اذعان کنم که خیلی وقت پیش منتظر این دل نوشتتون بودم. کاملا درکتون میکنم چون با این احساس دارم زندگی میکنم. هر روز و هر روز …
دکتر جان سلام
من یک آدمی مثل خودت بودم عاشق فناوری ولی 4 سال پیش با پیش بینی روند رو به پایین دسترسی به اینترنت … و صرفا برای زندگی بهتر کردن با خانواده از کشور خارج شدیم و بسیار هم راضی هستیم. درد دلت مرا به فکر انداخت که به شما بگویم حیف از چون تویی که خودت را به آنجا پایبند کرده ای. فعلا که کاری از دست هیچ کس بر نمی آید بیا بیرون و زندگی خودت را بکن. چند سال بعد از این تصمیمت ممنون و متشکر خواهی شد. همین دیشب اینترنت بدون فیل …ر سفارش دادیم ماهی 60 هزار تومان ایران ولی با سرعت 10 مگابیت. حیف نیست؟
سلام جناب مجیدی.
در این چند سالی که وبلاگتان را بعنوان یکی از فعالترین و البته پربارترین وبلاگهای فارسی زبان دنبال میکنم، چند باری خاطرم هست که شما هم مثل سایر ایرانیها خسته شدهاید و از این ناملایمات به جایی رسیدهاید که با مخاطبتان درد دل کنید، از نظر من این بد نیست، باعث میشود تا بیشتر حس کنم نویسنده این وبلاگ هم یکی از جنس خود ما هست (قبلاً هم در این مورد نظرم را گفتهام که مواظب روح وبلاگتان باشید!) علیایحال فکر می کنم بعد از این نوشته شما باز هم مینویسید و ما هم باز میخوانیم، لذت میبریم و یاد میگیریم… چون ناگزیر از این هستیم که این راه را ادامه دهیم، هیچ چیز این دنیا برای همیشه روی یک پاشنه نمانده و نخواهد ماند… این نیز میگذرد…
همیشه برقرار باشید.
ای بابا! بی خیال شو خدا وکیلی! اینم درست میشه،میگذره! مگه کلندش چند نفرن که دارن این تیپی می نویسن، با تو که داری این گجت ها رو، ما که دلمون رو بهبوی کباب خوش کردیم چی باس بگیم؟ حالا اگه خسته شدی یه سر بیا شمال یه آب و هوایی عوض کن حالت خوب که شد دوباره بشین سر درس و مشق! منتظریم!ـ
سلام آقای مجیدی. وبلاگ شما برام همیشه مثل یه دریچه بوده به دنیای خارج. من همیشه شما رو به خاطر اینکه شما با وجود مشکلات اینترنت، به این همه سایت سر می زنید و انقدر وقت و انرژی می گذارید، تحسین می کنم. این مشکلاتی که گفتید قبلا هم بوده، ولی به صورت ساده تر. اون موقع که هر سایتی رو باز می کردیم فیلتر بود، کسی چه می دونست که اینهمه فیل.. رشکن قوی و V…N میاد که با کمکش می تونیم وارد دنیای مجازی بشیم. حالا هم یواش یواش انشالا این مشکلات سر راهمون حل می شه و -طبیعتا- مشکلات دیگه ای ظاهر می شه که اونها رو هم حل خواهیم کرد.
همین چند وقت پیش تو یکی از پستهاتون نوشته بودید که نگذاریم جبر جغرافیایی دورمون دیوار بکشه و ما رو از حرکت بازداره. این جمله خیلی من رو به فکر برد. هرچند ما نمی تونیم همه دیوارها رو بشکنیم، ولی این جمله کوچیک می تونه حداقلی از شور و اشتیاق بهتر شدن رو بهمون بده، که دیگه دیوارها رو نبینیم و با نیروی بیشتری پیش بریم.
من بعنوان یک برنامه نویس و متخصص آی تی حال و هوای شما را کاملا درک میکنم. امیدوارم روزی برسد که ما هم بتوانیم بدون محدودیت و با کمترین هزینه از تکنولوژی روز استفاده کنیم. متاسفانه بخاطر محدودیتهای موجود، طی سالهای اخیر کمترین پیشرفت را در صنعت آی تی شاهد بوده ایم.
جانا سخن از زبان ما میگویی .
مدتهاست پست های شما رو از طریق google reader میخونم ولی این پست بهونه ای شد که از تلاش شما تشکر کنم.
خدا قوت.
یه پیشنهاد هم داشتم :
در صورت امکان منابع اخبار رو ذکر بفرمایید
درد دل هم گاهی وقت ها خوبه و البته خیلی وقت ها به اندازه پست های غیر روزنوشت، مفید و قابل تأمل. متشکر آقای دکتر
دوست عزیزم…واقعا از خواندم مطلبت لذت بردم چون حرف دل خیلی از ما جوون ها الان همینه…فقط امیدوارم یه روز خیلی نزدیک در آینده بیاد که از مشکلات امروزمون خندمون بگیره….امیدوارم سختی ها و مشکلات هیچکس رو از رسیدن به علایق و خواسته هاش دور نکنه …. از شما میخوام به عنوان نماینده ما صبور باشی و دست از تلاشت بر نداری…به امید موفقیت:)
سلام من از خوانندگان قدیمی وبلاگت هستم از چند سال پیش تا حالا و تقریبا هر روز به اون سر می زنم و مطالبت رو می خونم متاسفانه تا به حال برات کامنت نزاشتم نمی دونم شاید چون حوصله نوشتن ندارم با این حال کارت درسته و همینجور ادامه بده
دکتر
شما آدم بزرگی هستی و من هم خیلی برات احترام قائلم. به قلمت حسودیم میشه. روز نوشته ها هم خیلی دلچسبه دست کمشون نگیر.
من از گودر مطالبتون رو دنبال می کنم و معمولا جزو خواننده های خاموش هستم. بعد از خوندن مطلبتون گفتم بیام اینجا که بصورت رسمی حمایتم رو اعلام کنم ! و اینکه همیشه از طرز فکر و نگاهتون به مطالب لذت می بردم و امیدوارم همیشه خوش باشین
:|
نوشته خیلی خوب و صادقانه ای بود استاد. ممنون. آخرش خیره به مونیتور مونده ام که حالا چی.
“..استاد…”
:)
علی رضا من نه گجت دارم نه چیزی شبیه اون .یه کامپیوتر دارم با یه مانیتور crt که نگاش میکنی چشمتو در میاره.؟یه جوونم با آرزوهای (دست نیافتنی)تکنولوژیکی.اندروید مارکتم را آرزوست( با گوشی دوستان البته)ولی تقریبا هر روز به سایتت سر میزنم و مطالب سایت رو میخونم هرچند بعدش تو چشام سوزش ایجاد میشه ولی ارزششو داره.وقتی این مطلب رو میخوندم اصلا انگار خودم نوشته بودم.حرفهای دلم بودودوست دارم فریادشون بزنم.ولی…واقعا گناه ما چیه.ای کاش………
امان از شیتلر
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
سلام
من هم مثل یکی دو نفر دیگه نوشته های شما را از طریق گودر دنبال می کنم اما با خواندن این مطلب به انشای قوی شما پی بردم که در نوشتن درخصوص فناوری کمتر یافت می شد یا آنقدر حرف دل ماست که لاجرم بد جوری بر دل نشست. چکار می توان کرد؟ به قول بریان تریسی به این سوال بیست پاسخ بدهید ودر پاسخهای انتهایی خلاقیت را بیابید
متاسفانه همه نوشته شما حقیقت داره و متاسفانه تر اینکه نه تنها این شکاف دیجیتال وجود داره، بلکه راه برای پر کردن اون هم بسته ست و هر راهی هم که ابداع میشه به سرعت بسته میشه
کم کم تعارف هم کنار رفته و چیزهایی که قبلا یک لطیفه حساب می شد الان شده خاطره
اگه به وب متصل بشم و به یک پزشک سری نزم انگار که اینترنت گردیم قبول نیست. یه چیزی کم دارم. خلاصه یه جورایی وابسته شدم…
خدا شاهد من است که بقدری سرم شلوغ است که دقیقاً یکی دو ساعت از خوابم میزنم و فیلم ها و سریال هایم رو از 5 الی 7 صبح میبینم ولی هیچ وقت هیچ وقت نشده که پستی از شما را از دست بدهم و یا حتی شبی بدون چک کردن فید ریدر سایت خوبتون سر کنم… دکترجان لزوماً رسالت یک نفر نباید نمیدونم هدایت انسان ها و یا هزار تا شعار اخلاقی دیگر باشد… رسالت سایت یک پزشک برای من “با من” بودن است… همیشه با سایتتون راحت بودم و نوشته هایش هرچند که بعضی هایش (پزشکی) برای غریب است… ولی نه از روی عادت بلکه از روی علاقه هیچ وقت کلمه ای از اون رو نخوانده نمیزارم… مشکلات زیاد است و برای تمام زحماتتان نه من، بلکه همه خوانندگان ارزش فراوانی قائل هستند… بهترین ها رو برایتان آرزو میکنم… قلمتان (کیبردتان!!!) دور از گزند باد
سلام. یعنی الان شما به عنوان یک کاربر حرفهای هیچ روشی ندارید که اینترنت را دور بزنید؟ پورت جدید ویپ .. ان، برنامههای پروک.. ی و… تاکید میکنم “هیچ” راهی نیست؟ اگه امکانش هست به من جواب بدید ممنون
جالب بود. این موردی رو که اشاره کردی خودم هم بهش مبتلام. اطرافیانم رو هم که می بینم اونام تقریبا همینطورند . موفق باشی.
دردهای این نوعی اگر متاهل بشوید کمتر اذیت می کنند:)
باید مبارزه کرد، شما یکی از افراد در قله وب فارسی هستید، بسیاری شما رو می شناسند و این یعنی یک موقعیت.
(…)
این یکی از وبلاگهای مورد علاقه منه آقای مجیدی. با مصالبی که عمدتا جذاب و آموزنده ست. خواستم بگم فقط خسته نباشید و ممنون
با سلام و خدا قوت. ممنون از اینکه تجربیاتت رو با بقیه همفکرات به اشتراک میذاری و زکات دانشت رو که تقسیم و آموزشش به بقیه اس, میدی. هواتو داریم. خسته هم نباشی
سلام همکلاسی قدیم
هرکز شما روناراحت نبینیم
سالیان سال با قدرت وبلاکتو ادامه بدی
سلام، حال شما؟ ممنونم که یادی از وبلاگ همکلاسی قدیمی کردین. یه گمانم از دوستان همدانشکدهای در این مدت مدید مدید وبلاگنویسی دومین نفری هستین که کامنت میگذارید.
دکتر جان
بعضی مواقع خوندن یک پست درد دل از یک نویسنده وبلاگ بسیار شیرین تر تاز خوندن دهها مطلب در مورد گجت هاست
لذت بردم و لازم بود تا در ورای مطالبت در مورد ای تی و اینکه از تو شبحی به مانند یک خوره تکنولوژی در ذهنم بوده تصویری از دردلهات هم در ذهن داشته باشم .
پس تو هم میتونی دلگیر باشی و دردل کنی.
اروزمند شادی تو
من خیلی وبلاگ شما رو دنبال میکنم
مدتی بود که متوجه شده بودم آن دل و دماغ سابق را در نوشته هایتان دارید
من خیلی مجذوب شخصیت شما و همین تر خواهرتان هستم و ازخواندن مطالب هردوی شما لذت مبرم
این پست منو خیلی ناراحت کرد
نهایت درماندگی و خستگی موج میزد
از خیلی مسایل که حتی نامبردانشون بائس مسدود شدن وبلاگتون میشه
نمیدونم چرا هنوز ایران مندید
من چندین سال سعی کردم تا با نو آوری در کار ای تی زندگیم رو بگذرونم
vali دیگه داشتم احساس خفگی میکردم
الان یاد اون روز ها افتدم
دکتر جان مهاجرت به معنای فرار نیست
خسته نباشین!
:)
با سلام
این پست نشون میده که اگرچه گفتید رسالتی ندارید اما هر چه که جلوتر می رید این دغدغه ذهنی رو بیشتر احساس می کنید که بیشتر بنویسید افرادو بیشتر بادنیای ذهنیه خود همراه کنید
افراده زیادی هستند که دوست دارند عقاید خودشونو بادیگران به اشتراک بزارند وچه جایی بهتر از وب اما به دلایلی نمی تونند و شما و خواهر محترمتون باید ادم موفقی باشید که تونستید با قلم شیرین این وبلاگ خوب و غنی از مطالب مفید اداره کنید جامعه مرده ما به افرادی مثل شما خیلی احتیاج داره در اخر هم امیدوارم تونسته باشم یاداوربشم که مثل گذشته باز هم منتظر پست های این وبلاگ هستیم
یعنی میشه بشه . . . :(
این درد دل همه ی ماست …
یه روز خوبم میاد ….
دکتر جان دانلود داری بگو انجام بدم. گرچه راه حل اصولی نیست ولی فعلا جواب میده.
چیز پی ان ها دوباره باز شده اند
حرف دل مارو ز،ی دکتر..
من با ردر گوگل مطلبتون رو خواندم و لذت بردم
دلم نیومد کامنت ندم
مطالبتون از بهترین های آیتی فارسیه
هر کدام از ما به نوعی از تنگ نظری و خفقان محیط اطراف در عذابیم.اما روزهای بهتر سرانجام پیدا میشن…
وقتی خواستم نظر بدم یاده بین اول این غزل افتادم
سینه مالامال درد است؛ ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد، خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو؟ ساقیا! جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم: «این احوال بین» خندید و گفت: «صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی»
سوختم در چاهِ صبر از بهر آن شمع چگل شاه ترکان فارغ است از حال ما، کو رستمی؟
در طریقِ عشقبازی امن و آسایش بلاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست رهروی باید، جهانْ سوزی، نه خامی بیغمی!
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم کز نسیمش “بوی جوی مولیان آید همی”
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق؟ کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
دکتر جان نمی دونم چی تو قلمت هست.
حتمی وجود این همه همدرد درد ادم رو اروم میکنه
خوش به حالت که این همه دنبال کننده داری
و خوش به حال دنبال کننده هات که تور دارن
دو سالی بود منتظر این پست بودم!