مرگ مریلین مونرو – یک خودکشی یا یک قتل؟

چند روز پیش مصادف بود با پنجاهمین سال درگذشت مریلین مونرو. نویسنده مهمان «یک پزشک» به همین مناسبت حرف و حدیثهایی را که در مورد مرگ این بازیگر سرشناس وجود داشته و دارد را مورد بررسی قرار داده است.
نویسنده مهمان: مهدی ملکزاده:
مریلین مونرو، بازیگر،مدل و خوانندهای اِمریکایی بود که در روز اول ماه ژوئن سال ۱۹۲۶ در بخش خیریه بیمارستان منطقهای لسآنجلس(Los Angeles Country Hospital) به دنیا آمد. مرلین که در کودکی روزگار خوشی را سپری نکرده بود، در دههی ۵۰ میلادی و اوایل دههی ۶۰ در چندین فیلم تجاری بزرگ نقشهای متفاوتی را ایفا کرد.
برگه گواهی تولد مرلین مونرو
مرلین اکثر سالهای کودکی را در پرورشگاه گذراند، اما سپس همهچیز طوری پیش رفت که در سال ۱۹۴۶، اولین قرارداد سینمایاش را با با شرکت فیلمسازی فاکس قرن بیستم ببنند. در همان سال بود که نورما جین مورترسون(Norma Jeane Morterson) نام خود را به مرلین مونرو تغییر داد و از آن پس به این نام شناخته شد. مرلین که تازه به دنیای سینما وارد شده بود، ابتدا نقشهای کوچکی را برای شرکت فیلمسازی بازی کرد که امروزه چندان شناختهشده نیستند. اما بعد ۴ سال، در سال ۱۹۵۰، در دو فیلم بسیار بزرگ و با ارزش تاریخ سینما، بازی کرد که توجه بسیاری را به سمت او جلب کرد. یکی از فیلمها،ساخته ارزشمند جان هیوستن، جنگل آسفالت (The Asphalt Jungle)، از ماندنیترین فیلم نوآرهای تاریخ سینمای دنیاست. فیلم دیگر، همه چیز درباره ایو(All About Eve)،ساخته جوزف ال منکهویچ (Joseph L. Mankiewicz) بود.
اولین نقش اولی که مرلین بازی کرد، دو سال بعد در سال ۱۹۵۲ بود که در فیلم زحمت در زدن به خودت نده (Don’t Bother to Knock)،ساخته کارگردان انگلیسی، روی وارد بیکر(Roy Ward Baker) بود. بازی در این آثار، مرلین را به سمت بازی در فیلم نیاگارا(Niagara)، ملودرام نوآری ساخته هِنری هاتاوی(Henry Hathaway) سوق داد و در این فیلم بود که برای اولین مرتبه به طور مشخص، از جاذبه اغواگرانهی مرلین در ایفای نقشش استفاده شد و پس از آن بود که پرسوناژی معروف به «بِلُند خنگ» شکل داده شد و از آن به بعد در بسیاری از فیلمهای دیگر مونرو از جمله آقایان بِلُندها را ترجیح میدهند، چگونه میتوان با یک میلیونر ازدواج کرد و خارش هفت ساله، ادامه یافت.
مونرو در جنگل آسفالت
سالهای آخر عمر مونرو، در کسالت و ناخوشی گذشت، به طوری که هجمه مشکلات شخصی او که اغلب ناشی از روابط خاص عاشقانه با سیاستمداران بزرگ (مانند جان اف کندی -رییس جمهور وقت آمریکا- و برادرش رابرت اف کندی -دادستان کل کشور در آن زمان-) و دیگر افراد مشهور و مهم بود، او را به مرحلهای رسانده بود که کارگردانان و فیلمسازان، اعتماد چندانی برای کار کردن با او نداشتند؛ چرا که بینظمی و آشفتگی مرلین، کار را برای آنها بسیار سخت میکرد.
هنگامی که مرلین را در پنجم اوت سال ۱۹۶۲، روی تختخوابش در محله برنتوود لسآنجلس پیدا کردند، تمام اِمریکا که آن زمان در اوج جنگ سرد با شوروی و چین کمونیست و جنگ ویتنام بود در ماتم فرو رفت.
پس از انتشار خبر مرگ مرلین در دنیا، چین و شوروی کمونیست، موضوع مرگ مرلین را بهانهای کردند برای تاختن به نظام سرمایهداری امریکا، آنها می گفتند که خودکشی مرلین مونرو نتیجه نظام اقتصادی و اجتماعی ناعادلانه سرمایهداری در آمریکاست. جامعهشناسان مارکسیست شرقی میگفتند که خودکشی او ناشی از فساد و آلودگی جامعه غربی است.جامعهای که بویی از ارزشهای انسانی نبرده. میگفتند خودکشی چنین فردی ناشی از عدم احساس مسئولیت، و در نتیجهی بیگانگی از خود است، گفتههایی که با توجه به شکیات موجود در حادثه مرگ مونرو، نمیتوان آن را ادعای منطقی و صحیحی خواند، اگرچه همچنین نمیتوان آن را دور از واقعیت دانست.
تاثیر و کاریزمای اجتماعی و فرهنگی مرلین به حدی بود که در حین جنگ، به کمپهای نظامی میرفت و سربازها را با خواندن آهنگهای معروف و محبوبش، شاد میکرد تا قوت قلب و نیروی دوبارهای باشد برای ادامه جنگ.
مأموران پلیس و کاراگاهان آمریکایی، اعلام کردند که مرگ مونرو، در اثر مصرف بیش از حد چند نوع دارو بوده که پس از ترکیب با مشروبات الکلی و در اثر مخلوط شدن چند نوع ماده دارویی با یکدیگر، رخ داده است. این خبر، چیزی نبود که به این راحتیها قابل باور باشد. مردم و طرفداران مرلین، تا همین امروز هم چندان به این حرف باور ندارند. این ماجرا مخصوصا زمانی که از رابطه عاشقانهی مرلین با جان اف کندی، رییس جمهور وقت امریکا و برادرش، رابرت اف کندی،دادستان کل اِمریکا، خبر داشته باشیم، جالبتر و مشکوکتر میشود.
اینطور که به نظر میرسد، مرلین با رابرت کندی روابط عاشقانه جدی داشته و البته در مکالمات ضبط شدهای که از روزهای آخر او باقی مانده، شنیده شده است که مونرو به روانشناسش گفته: «انگار که بابی اصلا متوجه نمیشه که هیچ جایی تو زندگی من نداره و ادامه این وضع به هیچ وجه برای من جالب نبوده و نیست. رابطه ما بیشتر از این باعث رنج و عذاب من میشه.»
روانشناس مرلین –رالف گرینسون(Ralph Greenson)- همان شخصی است که جسد مرلین را روی تختخوابش پیدا کرد. این شخص که بنا به شرایط و موقعیتاش،رابطه منحصر به فردی با مونرو داشت، چند سال پیش ادعا کرد که مونرو نه خودکشی کرده و نه بر اثر مصرف بیش از حد دارو فوت شده است. رالف گرینسون گفته است که بنا به صحبتهایی که مرلین با او کرده بوده و از این بابت که به شدت برای آینده زندگیاش برنامهریزی داشته، نمیتوان باور کرد که خودکشی او را وسوسه کرده باشد. این شخص،همین طور گفته است که داروهایی که برای مرلین تجویز کرده بوده، به هیچ عنوان به درد خودکشی کردن نمیخورد و داروهای بیخطری به حساب میآمدهاند. از طرف دیگر، یکی از زندگینامهنویسان مونرو، چندی بعد از مرگ رالف گرینسون کتابی منتشر کرده که در آن ادعا شده است، خود رالف در مرگ مونرو دخالت داشته است.
اما آنچه به سرعت به ذهن آدم خطور میکند، این است که خانوادهی کندیها بلایی به سر این هنرمند بزرگ آورده باشند. محتمل است که مونرو با رابطهای که با این دو سیاستمدار بزرگ آمریکا داشته، از بسیاری از نقشهها و اسرار دولتی خبر داشته است. آن طور که گفته شده، مرلین دفترچهای داشته که حاوی مخفیترین و محرمانهترین اسرار دولتی امریکا بوده است. این اسرار،آنطور که تصور میشود، اسراری در مورد نقشههای آینده دولت و کندیها برای براندازی فیدل کاسترو در کوبا و همچنین نقشههایی در مورد جنگ سرد و برخورد با چین و شوروی کمونیست بوده است. ماجرا وقتی جالبتر میشود که بدانیم یکی از مأموران سابق افبیآی که آن زمانها مرلین را به دلیل روابطش با کندیها تحت نظر داشته است، مدارکی را فاش کرده که در آن گفته شده مرلین چند روز پس از چند دیدار نامنظم با کندیها که تا دیروقت به طول انجامیده، سفری به مکزیک داشته که در آن با نواده یکی از برجستهترین خانوادههای امریکایی، که از چپیهای دوآتشه بوده ملاقات کرده است.
ماجرا از این قرار بود که در ۲۶ ژوئیه ۱۹۶۲، یکی از مأموران برجسته افبیآی، توسط یکی از خبرچیناناش، پیغامی دریافت میکند که در آن نوشته شده مرلین مونرو، دیشب به اتفاق جان اف کندی، مهمان یکی از میلیاردرهای مشهور به نام «پیتر لاوفورد» بودهاند. در این پیغام گفته شده بود که مرلین مونرو با جان کندی پس از صرف شام، تا دیروقت به گپ و گفت و صرف مشروبات الکلی مشغول بودهاند. مستخدمه خانهی پیتر لاوفورد که از ماموران افبیآی و شاهد گفتگوی این دو بوده است، به اطلاع رسانده که صحبتها در حول مسائل روز و جنگ بوده است. او گفته که مرلین مونرو به صراحت از کمونیستهای چین و شوروی دفاع کرده و آنها را مباشران آزادی نامیده است. این اطلاعات البته بعدها توسط این مأمور برجسته افبیآی فاش شد. اینطور که معلوم شده، اطلاعات فاش شده بخشی از اطلاعاتیست که از لابهلای چهل و چند پرونده فوقسری مربوط به مرلین مونرو و چند کمونیست سرشناس دیگر بیرون آمده است. این پروندهها در این مدت توسط این مامور برجستهی افبیآی، به صورت محرمانه نگهداری میشده است.
ماجرا به همینجا ختم نمیشود. مرلین مونرو پس از این دیدار و احتمالا دیدارهای دیگری با جان و رابرت کندی، چند ماه بعد به مکزیکو -پایتخت مکزیک- سفر میکند. در فوریه ۱۹۶۲مرلین مونرو که در یکی از مجللترین هتلهای مکزیکو اقامت داشت، با نواده یکی از برجستهترین خانوادههای امریکایی ملاقاتی دو نفره داشته است. این فرد «فردریک واندربیلت»، نواده «کورتلیوس واندربیلت» از سرمایهداران مشهور و صاحب قسمت اعظم سهام راهآهنهای مکزیک بوده است. فردریک واندربیت که انگار از گذشته، اشتیاق فراوانی به آشنایی با مونرو داشته، از او در فضایی شاعرانه پذیرایی میکند!
آنطور که در ظاهر گفته شده بود، ملاقات این دو نفر و سفر مرلین به مکزیکو به منظور کمک گرفتن از این جوان، در رابطه با تزئین نمودن ویلای مرلین در کالیفرنیا، به سبک هنرهای تزئینی مکزیک بوده است؛ زیرا فردریک واندربیت به خوبی با این هنرهای تزئینی آشنایی داشت و به خاطر اقامت طولانیاش در مکزیک، شناخت خوبی روی تابلوهای نقاشی و کوبلنهای هنری آن منطقه داشت.
آنچه در ظاهر به نظر میرسد، کاملا طبیعی و معمول است. اما مأموران افبیآی که مدتی بود متوجه شده بودند مرلین هفتهای یکی دو بار با جان کندی و همینطور گهگداری با رابرت کندی در لسآنجلس ملاقات میکند و رابطه او با آن دو بیش از یک رابطهی ساده است، مرلین را به خوبی تحت نظر داشتند و ذرهذره اعمالش را بررسی میکردند. آنطور که ماموران افبیآی متوجه شده بودند، اطلاعات محرمانهای نیز به گوش مرلین میرسید و از آنجا که مرلین در گفتار و رفتارش، هیچگاه نشانی از دوراندیشی و جاافتادگی دیده نمیشد، مأموران افبیآی به شدت واهمه داشتند که اطلاعات مرلین باعث خسارتهای جبرانناپذیری شود. از طرفی فردریک واندربیت که از کمونیستهای دوآتشه بود، از هیچ کاری برای رسیدن به اهدافش رویگردان نبود و دسترسی او به اطلاعات مرلین، معلوم نبود چه عوارضی در پی میداشت.
تمام این مسائل با محبوبیت و نفوذ مرلین در دنیا و همینطور وضعیت به خصوص امریکا در آن زمان ترکیب میشد و باعث شده بود، مأموران افبیآی به چشم یک بمب ساعتی به مرلین نگاه کنند. بمبی که هر لحظه ممکن است دودمان سیاستهای مملکتی را بر باد بدهد و امریکا را در مخمصههای بزرگی بیاندازد که البته هیچگاه اینطور نشد. تمام اطلاعات و پروندههای مربوط به مرلین و آن چند کمونیست سرشناس، چند روز بعد از مرگ مونرو، کاملا مهر و موم شده و در افبیآی نگهداری شد.
چند سال بعد، در سال ۱۹۸۵، یک وکیل دادگستری که به شدت پیگیر ماجرای مرگ مرلین بود،مجددا شروع به یک سری تحقیقات کرد و با توجه به قانون آزادی اطلاعات و اخبار افبیآی که آن زمان تصویب شده بود،اطلاعات محرمانه و ارزشمندی به دستش رسید. تحقیقات این وکیل،باعث شد که مجددا در مجامع سیاسی و حقوقی و محافل اجتماعی مسأله مرگ مرلین بر سر زبان بیفتد؛ تا آنجا که یکی از پزشکان قانونی که در زمان مرگ مرلین، گواهی مرگش را امضا کرده بود،علنا اظهار داشت که او و دیگر پزشکان، آن زمان بر اساس مصالح ملی مجبور به امضا کردن و تصدیق گواهی مرگ مرلین شدند. این موضوع باعث شد تا وکیل دادگستری در طی سالها با فشاری که به مراجع قضایی و افبیآی آورد،به پروندههای اصلی بایگانی شده در مورد مرلین دست پیدا کند. یکی از چیزهایی که در بین این اطلاعات یافت شد این بود که یکی از دوستان مرلین که از بازیگران مشهور هالیوودی هم هست گفته بود که مرلین روزی به او گفته بوده اگر یک روز خواسته باشد صددرصد خودش را بکشد و خودش را بفرستد آن دنیا، پیراهنی از ابریشم سفید میپوشد و تمام پردهها و وسایل رختخوابش را از حریر سفید درست میکند و پس از آرایش کامل و خیلی آراسته و منظم با خوردن قرصهای مرگآور به مانند هلال ماه در میان حریر و ابریشم سفید که چون ابر او را در میان خواهند گرفت، و برای همیشه میخوابد.
آنچه مشخص است، این رؤیای زیبا که مرلین برای خودش تصویر کرده بود، با آنچه در روز مرگش دیده شد، تفاوت بسیاری دارد. در روز پنجم آگوست سال ۱۹۶۲، مرلین را که پیدا بود چند ساعت پیش مرده، برهنه و با موهای پریشان و بدون هیچ آرایشی در وسط اتاقی که انگار زیر و رو شده بود و در میان قوطیها و شیشههای مختلف قرصهای مسکن، در حالی که به پشت افتاده بود، روی تختخوابش پیدا کردند.
پس از کالبدشکافی، پزشکان تأیید کردند که سم پرقدرتی در معده مرلین پیدا شده که باعث مرگ او بوده است. آنها به قاطعیت گفتند که او خودکشی کرده است.ا ین گفته عینا توسط نماینده دادستانی تأیید شد و در اختیار رسانهها قرار گرفت.
بعدها دکتری به نام استیون کراش،از کارشناسان طب قضایی، نیز گفت که در فرایند تحقیقات و کالبدشکافی مرلین و همچنین در تهیه گزارشهای مربوطه، چندان اصول و جوانب حرفهای رعایت نشده است!
مستخدمه مورد اعتماد و همیشگی مرلین، به صراحت گفت که رابرت کندی در ۴ آگوست، یک روز قبل از مرگ مرلین، به خانه او آمده و آنجا بوده است. این مستخدمه که به ظاهر با دستگاه اطلاعاتی «ادگار هوور» مشهور نیز رابطه داشته است (فیلم جی ادگار را با شرکت دی کاپریو به یاد بیاورید)، اضافه کرد که در چند روز پایانی، مرلین با اشخاصی تلفنی صحبتهایی میکرد که مشخص بود مسائل سری و مهمی در جریان است. مستخدمه گفت که مرلین در این چند روز پایانی،به شدت آشفته و پریشان بود و اصلا مثل روزهای معمولی نبود و روزی هم رابرت کندی به خانهی مرلین آمده و به او با عصبانیت میگفته که رابطهشان تمام شده است و او دیگر هیچ وقت نباید به کاخ سفید برود یا به آنجا تلفن کند. آنطور که مستخدمه گفته، مرلین پس از رفتن رابرت کندی گریه میکرده و میگفته از اینکه اطلاعاتی را که نباید، میداند به شدت میترسد. اطلاعاتی در مورد نقشههایی که رابرت کندی به عنوان دادستان کل بر علیه دستگاه مافیا و همچنین جان کندی در مورد سرنگون سازی فیدل کاسترو داشت. مرلین گفت که میداند دنیا در چه خطر بزرگیست!
مرلین، دفترچهای داشت که تمامی این اطلاعات محرمانه را در آن یادداشت کرده بود و آنطور که مشخص شده است، این دفترچه را در سفرش به مکزیکو و ملاقاتش با فردریک واندربیت و چندین نفر از کمونیستهای تبعیدی امریکا و دیگر اعضای حزب کمونیست همراه خود داشته است. آنچه مسأله را مهمتر میکند این است که در تمام مدت حضور مرلین، مأموران سفارت شوروی در مکزیکو، با میزبانان مرلین در رفتوآمد بودهاند.
وقتی به همه این مسائل در کنار هم نگاه میکنم، به نظر میرسد که شبهه واقع شدن قتل، چیز دور از واقعیتی نیست.حال اینکه چه کسی و از طرف چه کسانی اینکار را انجام داده و چطور انجام داده، معماییست که پاسخش احتمالا هیچگاه مشخص نشود. رابرت کندی.جان کندی.دستگاه قضایی ادگار هوور، افبیآی، کمونیستهای شوروی یا چندین و چند احتمال دیگر که هیچکدام با قطعیت، پاسخ این مسأله نیستند.
مرلین، سالهاست که از دنیا رفته، ولی یادش، نامش و هویتش همچنان در خاطر دنیا مانده است. دختری که از فقر و درماندگی مطلق، به یکی از شناختهشدهترین و ماندگارترین چهرههای سینمایی دنیا تبدیل شد.

یک عروسک بود که مثل بقیه عروسکها تاریخ مصرفی دارد و پس از مدتی باید به گوشه ای پرتاب شود.
کجا همچین نگرشی رو به شما یاد دادن؟ مایه تاسفه…
نگرش شما درباره این مطلب اصلا منطقی نیست
برات متاسفم
همه مون تاریخ مصرفی داریم
البته صحبت ایشون کاملا درسته ولی با لحن بدی بیان شده…
به قول احسان علیخانی هرکسی یک تاریخ مصرفی دارد…
ولی در مورد این خانوم بنظر من هنوز یکی از محبوب ترین هاست…
نمیدونم چرا. شاید بخاطر چهره ی خاصشون و تبلیغات…
مطلب خیلی جالبی بود
ممنون
چطور تو همه این گمانه زنیها کسی احتمال مرگ تصادفیش رو مثل اتفاقی که برای مایکل جکسون و ویتنی هیوستن افتاد مطرح نکرده؟ خوردن چند قرص آرامش بخش و الکل و ترکیب کشنده آنها بدون اینکه قصد خودکشی درکار بوده باشه.
من هیچکدوم از فیلمهاش رو ندیدم. شما که دیدید به نظرتون واقعا از لحاظ توانایی های هنری در سطح بالایی بود یا اینکه صرفا به خاطر زیبایی ظاهریش به معروفیت رسیده بود (مثل خیلی از بازیگران زن فعلی هالیوود)؟
بنظر من تبلیغات حرف اول رو میزنه د محبوبیت
مگه مایکل جکسون یا لیدی گاگا چی دارن که انقدر معروفن م محبوب؟؟قیافه هم که ندارن..
من با این سنم هنوز از قیافه ی مایکل میترسم…
پرونده خیلی جالبی بود جناب ملک زاده. ممنون
در مورد مریلین مونرو حرف برای گفتن زیاده. شخصا جنس بازیش رو خیلی دوست دارم و به نظرم در عین عشوه گری، معصومیت خاصی داشت. جنس صداش هم به نظرم بی نهایت شیرین بود.
فکر می کنم باید قبول کنیم که بخشی از زندگی سلبریتی ها تن دادنشون به خواسته های قدرتمندانه. (این موضوع رو با چاشنی طنز در فیلم The Dictator هم می بینیم!) به نظرم جزیی از واقعیته. و مریلین بدشانس بود که به نوعی آغازگر نوع جدیدی از سلبریتی ها شد. تابوشکنی کرد، جذابیتش خیلی ها رو مسحور کرد و همین طور برای خیلی ها منفور شد.
به نظرم در عین معصومیت بی پروا بود و همین باعث می شد جذاب تر باشه. حداقل دنیایی که توی فیلم ها از خودش نشون میداد اینجوری بود (من درصد زیادی از کارهاش رو دیدم و مطالعه زیادی هم در مورد شخصیتش داشتم، چون به نظرم آدم جالبی بوده). داخل شدن در سیاست گامی بود که مونرو به اجبار برداشت. راه دیگه ای براش وجود نداشت. اما همین هم باعث شد تا به این عاقبت بیفته.
به نظرم بشدت نیاز به محبت و توجه داشت و همین باعث شد تا دست به هر کاری بزنه تا خودش رو معروف کنه. البته تا جایی که من میدونم بشدت احساساتی و همینطور که در متن عنوان کردید انسان دوست هم بوده.
نکته ای که وجود داره اینه که خیلی ها دوست دارن این احساساتی بودن مریلین رو به عنوان یه نقطه ضعف معرفی کنن و حتی بگن که همیشه انتظار میرفته که این خودکشی اتفاق بیفته. مثلا در فیلم My Week with Marilyn به نظرم در بحث احساساتی بودن مونرو خیلی اغراق میشه (مثلا اونجایی که یک پلان رو چندین بار برداشت می کنن) و این به نظرم از واقعیت دور هست. به نظرم مونرو فقط بازیچه دست سیاستمداران شد.
باورش برام سخته که این آدم اینقدر سیاست براش مهم باشه که بخواد بخاطرش زندگیش رو به خطر بندازه. اون هیچ مصونیتی نداشت و اصلا برخلاف میل خودش به سمت سیاست رفت.
اون قربانی زیبایی، سادگی، بی پروایی و نیازش به محبت شد. روحش شاد
حقیقتا نمیشه حرف شما رو نادرست دونست.اما این رو هم در نظر بگیرید که مرلین میتونه پشت چهرهای که برای عموم تثبیت کرده بود،چهرهی متفاوتی هم داشته باشه.مرلین مونروی کمونیست دو آتیشه که اسرار مملکتش رو در راه برآورد کردن نیازهای دمخورهاش فاش میکنه.
خوب و بد معنی نکنید.مثال میزنم.
فکر کنم عشق من به مرلین توی متن مشخص هست به اندازهی کافی
🙂
—
در نهایت خوشحالم کسانی متن رو خوندن که مرلین رو میشناختن و جایگاهی براش قائل بودن.
با مهر و احترام
شاید هم پاکن بسیار پر هیاهو و جذابی بوده برای خطاهایی که اطرافیانش انجام داده بودند!
بازیگر فوق العاده ای بود.
با توجه به روابطی که داشته احتمال قتلش خیلی بیشتر از خودکشیه!
بله موافقم
و این موضوع رو هم فرموش نکنیم “جدا از مسائلی ک در مقاله عنوان شد”همیشه سیاستمداران از افراد محمبوب جامعه خوف دارند (ماجرای تختی و مرگ مشکوکش رو در زمان حکومت پهلوی را بیاد بیاوریم )
یه چیزی که قبولش برام سخته اینه که ۲ نفر از خانواده ای که سیاست تو خونشون هست به راحتی اسرار مملکتشون که از اتفاقا یکی از ۲ قطب قدرت اون زمان بوده رو به راحتی در اختیار معشوقشون قراردادن،این یکم با عقل جور در نمی آد
متن جالبی بود ممنون.
اما بنظرم بهتر هست از کلمه مستخدم بجای مستخدمه استفاده شود.
به همان دلایلی که همگی میدونیم.
چرا قربان؟بنده نمیدونم…
جدا میپرسم که بدونم…
ببین برادر اینکه ت تانیس به برخی واژ ها میدن در زبان عربی مستعمل است مثل تلمیذ و تلمیذه و ….
ولی کاربرد این موضوع در زبان فارسی همیشه صحیح نیست….
عالی بـــــــــــــــــود ! یه شخصیت دوست داشتنی و جاودانه برای همیشه
احتیاج این را میبینم که متذکر شوم و از تمام دوستان خواهش کنم در تلفظ اسم Marilyn درست عمل کنند و تلفظ درست آن را نیز به دیگران گوشزد کنند.
تلفظ درست اینگونه است: مَ-ری-لین (Ma-Ri-Lyn)
بسیار مشاهده کردهام که در تلفظ اسم دو شخص Marilyn Monroe و Marilyn Manson اشتباها از لغت “مرلین” (Merlin) استفاده میشود.
شادی روح مردگان منجمله شادروان مرلینه صلوات محمدی ختم کنید
کاش یکمی خودت می نوشتی اون موقع بیشتر ارزش خوندن داشت …
سلام دکتر عزیز
مرسیییییییییی خیلی مطالب جالبی بودن
مطمئنا قتلی در کار بوده …مریلین زیبا
عاشق زیبایی و طنازی اش هستم. زیبای همه دورانها و یتیم وتنها. دلیل مرگش هرچه بود گلی تر وتازه بود که قبل از پژمردن به دست روزگار چیده شد.قبل از اینکه مردان نامرد پرپرش کنند وزیر پا لهش کنند.
دلیله ماندگاریه مریلین مردن تو اوج زیبایی بود..
شاید اگه پیر میشد و میمرد ماندگار نمیشد..
بابت مطالب خوبتون ممنون..
سلام
ممنون بابت متن خوبتون…
مریلین مونرو یکی از محبوب ترین بازیگرهای منه
جنس بازیش رو دوس دارم،صدای دلنشینی داره و میشه گفت یک اعجوبه بازیگری بود
که متاسفانه زود مرد!!!
در مورد مرگش صحبت های زیادی مطرح شده از تئوری توطئه گرفته ( قتلش بوسیله کندی ها) تا خودکشی
اینکه کدومش صحت داره هیچ کس نمیدونه
ولی خب نمیشه انکار کرد که مریلین مشکلات روحی نداشت بارها خودش در مصاحبه هاش همینون عنوان کرده بود که خیلی تنهاست و هیچ کسی رو نداره که ازش حمایت کنه حتی خانوادش
کلا انسان ها موجودات پیچیده ای هستن ماها واقعا نمی دونیم در ساعات آخر مرگ مرلین چه گذشته و به چی فکر می کرده وشاید به این نتیجه رسیده که الآن بهترین زمانیه که به زندگیش پایان بده!!!
از طرفی اگه آخرین مصاحبش رو با شبکه hbo گوش کرده باشید غمی تو صحبتهاش هست ولی نمیشه نتیجه گرفت که خودکشی کرد تا جایی که خود مجری میگه چند روز بعد که خبر مرگ مرلین رو شنیدم دو باره با مصاحبه رجوع کردم و اونو بارها گوش کردم تا ببینم شاید نکته ای رو جا انداخته باشم ولی به هیچ نشانه ای دال بر تمایل مرلین به خودکشی ندیدم….
خب، مرلین این دختر بلوند دوس داشتنی سالهاست مرده
مرلین به همه چیز دیر رسید ولی به مرگ زود!!!
خیلی متاثر شدم.زندگی جبری بیش نیست.دوران کودکی تلخ جوانی پر از اشوب.باید درد کشیده باشد تا حال دردمند رو فهمید.روحش شاد.به نظر من این سیاست هست که بیرحم.وگرنه اگر میخواست خود کشی کنه خیلی زود تر از اینها اینکارو میکرد چرا که در نوجوانی تحمل غم سختر از هر موقع است.خیلی ممنون اقای ملک زاده
آخرین حضور برجسته مریلین مونرو در انظار عمومی به ۱۹ مه ۱۹۶۲ باز میگردد که او در مراسم جشن تولد جان اف. کندی در سالن مدیسون اسکوئر گاردن بر صحنه ظاهر شد و ترانه تولدت مبارک، آقای رئیسجمهور را در حضور رئیسجمهور اجرا کرد.
مرلین مونرو در تاریخ ۵ اوت ۱۹۶۲ میلادی، در کالیفرنیا درگذشت. علت مرگ وی، «مصرف بیش از حد داروی خوابآور» ذکر شد. دلیل رسمی مرگ وی «خودکشی» بر اثر «مصرف بیش از حد داروهای خوابآور و آرامبخش» اعلام شد، اما ادعاهای مبنی بر حصول یک توطئه و مجموعه حوادث اسرارآمیزی که منجر به مرگ وی شد، همواره بحثبرانگیز بودهاست.
مریلین مونرو در ۸ اوت ۱۹۶۲ میلادی، در یکی از آرامگاههای مشهور شهر لسآنجلس، به نام گورستان وستوود به خاک سپرده شد. پلیس علت مرگ را میزان بالای نمک اسید باربیروتیک در بدن و بر اثر خودکشی اعلام کرد.
لویس بنر نویسنده کتاب ”شور و تضاد” احتمال خودکشی او را کم میداند، چرا که میگوید او در فرم بسیار مناسبی بود و برنامههای مختلفی برای زندگی داشت. او معتقد است : «رابرت کندی برادر جان اف کندی و دادستان وقت عالی آمریکا با او رابطه پنهانی داشت. همسایهها و سرایدار اوائل بعد ازظهر روز پنجم اکتبر، رابرت کندی را در منزل مریلین دیدهاند.» بنر میگوید: «همه گزارشهای پلیس در عرض چند هفته مفقود شد. رابرت کندی با دپارتمان پلیس ارتباط داشت.»
از اطلاعاتی که گذاشتید و نظرات خوبی که دوستان دادن لذت بردم. به ما یاد دادند که خدا زیباست و زیبایی ها رو دوست داره، به نظر بنده طبیعیه که خانم مونرو را نه به عنوان یک هنرپیشه بلکه یک انسان در محدوده زمانی و مکانی خاص خودش ببینیم و بدون قضاوت مطلق و سیاه و سفید از ویژگی های مثبتی که شخصا بدست آورد و به ما انتقال داد بگیم و استفاده کنیم. مانند نوع دوستی، مهربانی، عشق.