نامیرایی؛ گیلگمشهای دنیای مدرن یا زندگی به سبک ماتریکس

1- قدیمیترین افسانه به جا مانده از تمدنهای بشری داستان گیلگمش است. پادشاهی که بواسطه مرگ دوستش انکیدو، از مرگ متنفر میشود و به جستوجوی اکسیر جوانی میرود. اما نمیتواند از تقدیر بگریزد و گیاه جاودانگی که یافته است نصیب یک مار میشود.
2- توهم یا خیال دنیاهای ماتریکسی (چه با خوشبینی و استقبال و چه بدبینی و تنفر) اکنون بیش از یک دهه است که به یکی از سرراستترین پیشبینیها برای دنیای آینده بدل شده است و البته پیوند میان ارگانهای زنده و فناوری روز به روز رشد و شکوفایی بیشتری را تجربه میکند.
3- در این میان کسی هست که نه تنها این ترکیب انسان و ماشین را شوم نمیبیند، بلکه آن را سرآغاز جاودانگی انسان (البته به نوعی خاص!) میداند. اگر به فناوری به خصوص نوع دیجیتالاش علاقه داشته باشید، بعید است نام سینگولاریتی را نشنیده باشید و همین طور کرزوایل، کرتزوایل یا نام مصطلح و اشتباه کورزویل را نشناسید. اگر جزو کسانی هستید که همه اینها برایتان ناآشناست، برای آشنایی مختصر با کرزوایل، کتابها و نظریاتش خواندن دو مطلبی (+و+) را که در مجله شبکه کار کرده بودم پیشنهاد میکنم. مراجعه به وبسایت فارسی سینگولاریتی هم البته خالی از لطف نخواهد بود. و در آخر هم حتما وقتی را برای شنیدن شماره اول رادیو گیک با موضوع سینگولاریتی در نظر بگیرید.
به هرحال آنچه کرزوایل در باب آینده و زندگی فناوری محور ما بیان میکند نه فقط شگفتانگیز و جذاب است، بلکه میتواند نتایج فلسفی و پیامدهای فکری عظیمی در پی داشته باشد. این که زندگی (حداقل دنیوی) که برای ما با جسم فیزیکیمون گره خورده، چطور میتونه حالت دیجیتال به خودش بگیره؟ چیزی که در ادامه مطالعه خواهید کرد، نتیجه دیدار کوتاهی است که فردی به نام جنکینز از وال استریت ژورنال با کرزوایل داشته است. امیدواریم که شما هم با خواندن این مطلب از تخیل درباره آینده لذت ببرید و به یاد داشته باشید که تنها هدف فناوری سادهتر و بهتر کردن زندگی ما انسانهاست.
ری کرزوایل احتمالا مصاحبههای زیادی انجام داده است که سوال اول مصاحبه کننده این بوده است: دوست دارید در آگهی ترحیمتان چه نوشته شود؟
این یک سوال منظور دار است و همیشه برای این مطرح میشود که کرزوایل درباره جاودانگی و نامیرایی صحبت کند، چرا که او اعتقاد دارد در آیندهای نه چندان دور احتیاجی به مراسم ترحیم نخواهد بود! حتی به کرات گزارش شده است که او قراردادی را امضا کرده است تا در صورت درگذشت پیشبینی نشدهاش بدنش را منجمد کنند تا زمانی که فناوری به حد کافی پیشرفت کرد، بتوانند هوش (یا ذهن!) او را بازیابی کرده و دوباره حیات ببخشند.
کرزوایل شبیهترین فرد به توماس ادیسون است. او مخترعی است که به واسطه اختراعاتش شناخته میشود. او نخستین بار در سال 1965 و در سن 17 سالگی توجه عموم را به خود جلب کرد. در آن زمان در برنامه تلویزیونی استیو آلن با نام «من یک راز دارم» شرکت کرد تا کامپیوتر دستسازی را که در خانه ساخته بود به همه نشان دهد. این کامپیوتر میتوانست همانند اساتید موسیقی آهنگ بسازد.
در طول پنج دهه بعدی عمرش او فناوریهایی را خلق کرده است که به تدریج در دنیای ما نفوذ کردهاند. یکی از نمونههای این فناوریها، اسکنرهای با صفحه تخت و ابزارهای تشخیص بصری حروف (OCR سرنام Optical Character Recognition) که کمک میکنند تا متون چاپی مربوط به دوران پیش از عصر دیجیتال به متنهای قابل جستوجوی دیجیتال تبدیل شوند. بدون این فناوریها، وب هرگز نمیتوانست به انبار دانش بشری تبدیل شود.
اگر موسیقیدان باشید، احتمالا نام کرزوایل برایتان مترادف با سینتیسایزرهای موسیقی است که اکنون توسط هیوندای خریداری شدهاند. اگر نابینا باشید، «خواننده متون کرزوایل» یا Kurzweil Reader یکی از ناتوانیهای اصلی شما (یعنی ناتوانی در خواندن متون چاپی) را برطرف میکند. به این ترتیب برای خواندن متون شخصی و محرمانه یا حتی عادی خود به کمک اشخاص دیگر نیاز ندارید.
از ژانویه امسال (2013) او به گوگل پیوسته است تا بر روی یادگیری ماشینی و پردازش زبانهای طبیعی کار کند. خود او میگوید: «این نخستین شغل من در شرکتی است که خودم تاسیس نکردهام!»
البته کرزوایل از جنبهای دیگر نیز بسیار مشهور است. این بار با کرزوایلی روبرو هستیم که پیشبینیهای غیرقابل باور و عجیبوغریبی از آینده و نحوه تغییرشکل زندگی انسانها ارایه میکند. ای همان کرزوایلی است که در مصاحبه با من در دفتر شرکتش (Kurzweil Technologies) در ولسلی هیلز ماساچوست ادعا کرد که فکر میکند شانس زیادی دارد تا به اندازهای زنده بماند که به جاودانگی دست یابد! این همان کرزوایلی است که به روشنی ادعا کرده است که قصد دارد پدرش را با استفاده از DNA باقیمانده و یادداشتهای شخصی و عکسهایش دوباره به نوعی به زندگی بازگرداند!
تلاش جدی و آشکار کرزوایل برای غلبه بر مرگ هیبتی اغراقشده و باشکوه اما جدی به او بخشیده است! تا حدی که برخی او را به عنوان فردی جدی، وسواسی و بدون شوخی میشناسند. چنین تصوری کاملا اشتباه است. مانند بسیاری از کمدینها، به خصوص بهترین کمدینهای یهودی، او به شما نمیگوید چه زمانی بخندید. در پاسخ به صحبتهای اساتید الهیات و کسانی که اعتقاد دارند وجود مرگ الزامی و تعالیبخش است او میگوید:
«آه مرگ، این موضوع تراژیک؟ واقعا چیز خوبی است! مردم به من میگویند تنها ثروتمندان از این فناوریهایی که شما میگویید بهرهمند خواهند شد! و من میگویم بله! درست مانند تلفنهای هوشمند!»
با گوش دادن به سخنان کرزوایل یا خواندن کتابهای پرشمارش (نام آخرین کتاب او این است: «چگونه یک ذهن بسازیم») با مجموعهای از پیشبینیهای گیجکننده روبرو خواهید شد که به سختی میتوان تصور کرد ظرف 40 سال آینده به واقعیت بپیوندند. اما او تاکید میکند که این یکی از مشکلات مغز ما است! انسانها انتظار مشاهده تغییرات خطی در دنیای اطرافشان را دارند. درک تغییرات «شتابگیرنده با تصاعد نمایی» که ذات اصلی فناوری اطلاعات است برای آنها بسیار دشوار خواهد بود.
او میگوید: «کودکی در آفریقا از یک تلفن هوشمند استفاده میکند. چنین چیزی در دهه 70 میلادی به معنی در اختیار داشتن توان پردازشی با قیمت یک تریلیون دلار بود.» این روند را به آینده تعمیم دهید، تا ببینید که همهچیز ظرف چند دهه آینده زیر و رو خواهد شد. او میافزاید: «ما درست در آستانه تغییرات قرار داریم. من فکر میکنم که حتی برخی از ما میتوانیم شاهد به وقوع پیوستن آن باشیم.» منظور او از ما اینجا متولدین دهه 50 میلادی (به اصطلاح baby boomerها است) است و معتقد است اگر آنها بتوانند 15 سال دیگر زنده بمانند به جاودانگی دست خواهند یافت.
کرزوایل فکر میکند که در آن زمان (15 سال بعد) فناوریهای پزشکی به حدی از رشد دست خواهد یافت که بتواند در هر سال، یک سال به طول عمر میانگین پیشبینی شده برای انسان بیافزاید. به این ترتیب ما از پیری و در نتیجه مرگ سبقت خواهیم گرفت. اما شگفتی تازه آغاز شده است. کامپیوترهای کوچکی که اکنون در دست داریم و ما را به کمک وب به دنیای اطلاعات متصل میکنند، به کامپیوترهای کوچکی در مغز ما تبدیل میشوند که ما را به تمام اطلاعات دنیا متصل خواهند کرد. دنیای ما به دنیایی از تواناییهای مجازی تقریبا بیپایان تبدیل خواهد شد.
چنین سیستمی چگونه کار خواهد کرد؟ کرزوایل میگوید مغز ما تقریبا از 300 میلیون ماژول «تشخیص الگو» (Pattern recognition) برخوردار است. او میافزاید: «از یک دید این عدد بسیار بزرگ است، آنقدر بزرگ که به انسان اجازه میدهد زبان، هنر، علم و فناوری را اختراع کند. اما به نوعی محدود کننده هم هست. شاید من برای سه ثانیه به یک میلیارد ماژول یا شاید 10 میلیارد ماژول احتیاج داشته باشم. درست همانطور که ممکن است امروز برای 2 ثانیه محاسبات ابری به یک میلیون کامپیوتر نیاز داشته باشم و بتوانم از طریق گوگل به آن دست پیدا کنم.»
در آن زمان ما نیروی فکری فراوانی برای استفاده کردن در اختیار خواهیم داشت، علاوه بر آن محیط تازهای هم برای صرف کردن این میزان نیروی فکری در اختیار خواهیم داشت: واقعیت مجازی! کرزوایل میگوید:
«با عبور از دهه 2040 میلادی بیشتر تفکرات و پردازش ذهنی ما در ابرها اتفاق خواهد افتاد. بخش بیولوژیک مغز ما از بین نخواهد رفت، اما بخش غیربیولوژیکی آن بسیار بسیار قویتر خواهد شد. و تمام اطلاعات این بخش خود به خود آپلود خواهد شد، درست همانطور که امروز از همه چیزهای دیجیتالی که داریم بکآپ میگیریم.»
او درباره وضعیت مفهومی به نام «انسان بودن» میگوید: «وقتی سختافزار بمیرد، نرمافزار هم با آن خواهد مرد. این تصوری است که ما به واسطه انسان بودنمان داریم.» اما زمانی که بخش اعظم هوش، تجربه و هویت ما به فضای سایبری منتقل شده و در آنجا زندگی کند، به نوعی (استفاده از این قید با در نظر گرفتن میزان عجیب بودن پیشبینیهای کرزوایل الزامی است!) ما هم به نرمافزار تبدیل میشویم و در آن صورت سختافزار قابل جایگزینی (و شاید ارتقا!!) خواهد بود.
این موضوع ما را به داستان پدر کرزوایل برمیگرداند. او موسیقیدان و آهنگسازی توانا بود که مرگ زودهنگامش بر اثر ناراحتی قلبی تاثیری شدید بر کرزوایل به جای گذاشت. توجه داشته باشید که او قصد ندارد فردی را به صورت بیولوژیک در لوله آزمایش ایجاد کند و از او بخواهد که پدرش باشد! خود او میگوید: «DNA تنها یک نوع از اطلاعات است.» اسناد و نوشتههایی که از پدرش به جای ماندهاند هم همینطور و حتی شاید خاطرههایی که در ذهن دوستان و اقوام از پدرش برجای مانده است. در دنیای مجازی آینده، میتوان شخصیتی مجازی یا آواتاری را بوجود آورد که دقیقا خود پدر کرزوایل باشد. حداقل چیزی که او از پدر به خاطر دارد!
او درباره زنده کردن خاطره پدر میگوید: «تنها کاری که اکنون برای این پروژه انجام میدهم نگهداری این فایلها (اطلاعات) است.»
کرزوایل در کویینز نیویورک بزرگ شده و در MIT تحصیل کرده است. اگر اختراعات او را در نظر بگیریم از زمان ساخت همان دستگاه ایجاد موسیقی تا کنون تم اصلی تمام آنها «تشخیص الگو» بوده است. او معتقد است که این موضوع اساس سیستم تفکر انسان است و اساس هوش مصنوعی فراانسانی و قدرتمندی خواهد بود که در حال حرکت به سوی آن هستیم.
کار روی این موضوع اکنون در گوگل هم ادامه دارد. جولای گذشته کرزوایل در جستوجوی سرمایهگذارانی برای یک پروژه جدید بود. او با لری پیج مدیرعامل کنونی گوگل تماس گرفت و پاسخ پیج هم این بود که چرا این پروژه در داخل گوگل دنبال نشود؟ یکی از مهمترین دلایل این دعوت این بود که گوگل منابعی را در اختیار دارد که هیچکس حتی کرزوایل در بیرون قادر به تامین آنها نخواهد بود. کرزوایل میگوید: «البته پیج اینها را با لطافت و به این شکل بیان نکرد، اما من اینگونه برداشت کردم و البته حق با پیج بود!»
باید توجه داشت که گراف دانش گوگل (نقشهای که گوگل از میلیونها شیی و مفهوم در اینترنت و انواع ارتباطات میان آنها در اختیار دارد) بدرد بخورترین چیز برای هدف بلندپروازانه کرزوایل در جهت بازسازی سیستم تشخیص الگوی مغز انسان است، به خصوص که به تشخیص زبان در ماشینها ارتباط دارد. کرزوایل و پیج تنها بر سر یک جمله به توافق رسیدند: «بخشیدن توانایی درک زبان طبیعی به ماشینهای گوگل»
کرزوایل و همکارانش در گوگل درواقع دنبالهرو پروژهای هستند که IBM با واتسون شروع کرد؛ کامپیوتری که دانشاش را تنها با خواندن ویکیپدیا به دست آورده بود. نمیتوان گفت واتسون چیزی فهمیده است، اما با تکیه بر نیروی کور پردازشی توانست قهرمانان بزرگ بازی جئوپاردی را شکست دهد.
هدف کرزوایل این است که موتور جستوجوی گوگل بتواند مفاهیم و معانی انسانی را بخواند، بشنود و درک کند. کرزوایل میگوید: «ایده این است که سیستمی ساخته شود که بتواند درباره همه چیزهایی که خوانده است، خبره باشد. و این تخصص و خبرگی را در اختیار تمام دنیا قرار دهد.»
کرزوایل 65 ساله (که گفته میشود فاکتورهای فیزیکی بدنش همانند فردی 30 ساله است!) ادعا میکند که به کارمندی شاده در گوگل تبدیل شده است و هر روز با اتوبوس گوگل به سر کار میرود. اما کارفرمای او میخواهد که او «رهبر فکری جهان» باشد که البته در مقایسه با کسانی که در اجلاسهایی مانند داووس بدون داشتن حتی یک ایده جدید بر دنیا تاثیر میگذارند، لقب عجیبی نیست.
ایدههای کرزوایل درباره مرگ و جاودانگی (و نه تاثیری که به عنوان یک کارآفرین موفق داشته) بود که باعث جلب توجه خبرنگاران و شبکههای تلویزیونی به او شد. به نظر میرسد او به خوبی از قدرت و تاثیر پیشگویی آگاه است و از این احساس که به مردمی که معمولا از آینده میترسند امید میدهد، لذت میبرد. او خود میگوید که با مشاهده اینکه اختراعات و ایدههایش نیروی مثبتی را در جهان بوجود آوردهاند، احساس رضایت میکند. مردم فناوری را به واسطه مشکلاتی که برای بشریت و انسانیت فراهم آورده سرزنش میکنند. آنها درباره توانایی فناوری رد حل مشکلات سلامت، فقر و آلودگی محیط زیست زیادی بدبین هستند.
اما از سوی دیگر مردم باید برای عوارض منفی پیشبینی نشده هم آماده باشند. کرزوایل میگوید: «تا کنون چند نفر در اثر فناوریهای زیستی (بیوتکنولوژی) آسیب دیدهاند؟ مطلقا هیچ کس. اما وقتی بیوتکنولوژی تبدیل به یک مشکل شود، مشکل بزرگی خواهد بود!» خود کرزوایل بیش از یک دهه پیش همکاری با ارتش آمریکا را برای توسعه اقدامات پیشگیرانه در صورت وقوع حملات ببولوژیک از سوی تروریستها، آغاز کرده است.
کرزوایل میگوید که با افرادی روبرو شده است که او را به داشتن انگیزههای مذهبی متهم کردهاند و گفتهاند که او قصد آوردن دین جدیدی دارد. او به سادگی اعتقاد دارد که دادههایش موضوعی را به او نشان میدهند: رشد و توسعه فناوری محاسباتی رشدی نمایی دارد و حرکت آن مشخص و قابل پیشبینی است. این حرکت با بررسی جنگها، رکود اقتصادی و تاریخ قابل مشاهده است. هدف اولیه کرزوایل از بررسی این روند، هدفی عملی و کاربردی بوده است: کسب اطمینان از اینکه یکی از شرکتهای فناوری محورش در بازار موفق خواهد شد. امروز هم هدفهایش هنوز کاربردی هستند.
یکی از این اهداف زنده نگه داشتن خودش است، آن هم تا زمانی که امکان نوعی از جاودانگی به کمک فناوری فراهم شود. دو کتاب از هفت کتابی که تا کنون نوشته است درباره تغذیه و سلامت است. یکی از شرکتهایی که کرزوایل جزو موسسین آن بوده است به فروش «محصولات برای عمر طولانی» میپردازد و خود او روزانه 150 قرص و داروی مختلف را مصرف میکند! عنوان فرعی یکی از کتابهایش این است:
«آنقدر طولانی زندگی کنید که بتوانید برای همیشه زنده بمانید»
فقط یک هشدار را به خاطر داشته باشید: هیچ داروی جادویی وجود ندارد. کرزوایل خود را در معرض آزمایشهای خون سخت و طاقتفرسا قرار میدهد تا شیمی بدنش را برای مقابله با سالخوردگی و آسیبپذیری ارثی در برابر دیابت و بیماریهای قلبی تغییر دهد. او میگوید: «من دلایل خوبی دارم که فکر کنم در این کار موفق خواهم شد. اما هیچ تضمینی در کار نیست. هنوز بیماریهای زیادی هستند که درمانی برای آنها نداریم، هرچند من ایدههای خوبی در مورد سرطان و بیماریهای قلبی دارم.» او میگوید که در صورت مبتلا شدن به بیماریهای خطرناک و کشنده برنامههایی برای متوقف کردن تمام پروژهها و یافتن درمانی مناسب برای آن بیماری خاص دارد.
البته این موضوع کسانی که میخواهند برای کرزوایل آرزوی سلامتی کنند، را در معذوریت اخلاقی قرار میدهد. چرا که شاید مبتلا شدن کرزوایل به یافتن درمان برخی بیماریها کمک کند. اما این چیزی نیست که بخواهید برای کسی آرزو کنید . . .
منبع (+)
این یه مطلب فوق العاده بود. حتما اصلیش رو هم باید خونده بشه.
منظورم موضوع فوق العاده و عالیش بود. لذت بخشه اگر یه مجموعه از تاپیک های پیرامونیش تهیه بشه و تک تک بهشون پرداخته بشه.
ماتریکس این قسمتش جالب بود من رو بردی تو فیلم شاید دوباره قسمتایی مورد علاقم ببینم
جملات که الان یادم از قسمت یکششششش
تو توو تمام جرمهای سایبری که برای اون قانون داریم گناهکار ی اسمیت به نئو
به هیچکی نمیشه بگی ماتریکس چیه خودت باید ببینی مرفوس
اونا مزرعه هستن جایی که انسان دگه به دنیا نمییاد و کاشته میشیم
موفوس
اممممم بگزریم این تازه بخشیای کمی از یکششش از همش(فیلمنامه) خوش می یاد (البته بجز بخش های از قسمت سومش)
به نظر میاد اعدادی (2045) که به کار برده بیشتر آرزوهاشه تا یک زمان وقوع عملی. به دلیل محدودیتهای تکنولوژیکی و شناختی و توسعه ای
عالی!
به نظر من بهترین قسمت مقاله بخش توانایی بک آپ گرفتن از مغز انسان (نرم افزار ) در فضای سایبر بود ، اگر قراراه نامیرایی به واقعیت مبدل بشه مهمترین قسمتش همین بکاپ گرفتنه و کاملن عملی هم به نظر میاد
آقای دکتر مثل تمامی پستهایتان، این پست نیز بسیار عالی بود. حضور شما در فضای وبلاگ فارسی غنیمتی بسیار بزرگ میباشد. پاینده باشید و سربلند.
این آقا بیش از هرچیز به یک روانپزشک نخبه احتیاج دارد. اگر باور کنیم او روزی ۱۵۰تا قرص میخورد دیگر خیلی سادهایم اما اگر هم چنین باشد، دیگر شکی باقی نمیگذارد که وسواس این آقا از شرایط حاد هم گذشته! مقایسه او با ادیسون هم به نظرم به هیچ وجه جالب نبود. کلاً این مطلب بیشتر شبیه مصاحبهی سازنده ماشین زمان در کشور خودمان بود.
آینده بینی و نیروی تخیل سازنده مسلما با کسانی که عامدانه دروغ میگن و یا شبه علم رواج میدن متفاوت هست.
از بعد نظری موضوع خیلی جالبیه. اگه بشر به جایی برسه که توانایی ذخیره سازی و بازیابی ذهن افراد درگذشته رو پیدا کنه در خیلی زمینه ها انقلابی ایجاد میشه، مثلا کشف جرم و جنایت، امکان نگهداری و استفاده از اذهان نوابغ پس از مرگشون، و …
ولی قاطی کردن این بحث با جاودانگی به نظرم اشتباهه. به اعتقاد من انسان چیزی فراتر از دهنشه، جوهری وجود داره که هنوز دانش کافی برای درک و اندازه گیری اش نداریم و بنابراین فعلا غیر قابل دسترسه. ولی این دیدگاه یعنی تنزل انسان به ذهن و افکار تا حدودی مادی گرایانه اس.
جناب دکتر با سلام. مثل همیشه بینظیر با متنی شیوا و روان.
من مدتی است به مبحث سینگولاریتی علاقه مندم و مرتبا به وب سایت اصلی کورزویل سر میزنم . توصیه میکنم دوستان هم برای پیگیری مطالب مرتبط به سایت kurzweilai.net حتما سری بزنند(بخصوص بخش مولتی مدیا که حاوی لیستی از فیلمهای مورد علاقه این دانشمند برجسته است).علاوه بر این صفحه ای به زبان فارسی بنام سینگولاریتی در فیسبوک در همین رابطه موجود است
در یک کلام می تونم بگم این نوشته واقعا منو قلقلک داد و تاثیربرانگیز بود. ممنونم از نویسنده و مترجم
من سالهاست که این عقیده شخصی رو دارم. یادمه سال اول دانشجویی (بیست و پنج سال پیش) توی صحبتهای دوستانه توی خوابگاه دقیقا همین پیش بینی رو برای رفقام مطرح می کردم. می گفتم ماها اصلا نباید روی صد سال حساب کنیم باید برای دویست سال یا حتی بیشتر برنامه ریزی کنیم چون اگه بدنمون رو سالم نگه داریم (در حد مقدرات) و اگه شانس بیاریم و زیر ماشین نریم یا توی زلزله کشته نشیم (!) علم مخصوصا علم پزشکی (و بیونیک و کامپیوتر و شیمی و …) می تونه ما رو نجات بده. آنچه مشخص هست این است که پیشرفت علم با سرعت بسیار زیاد و به شکل نمایی داره رخ می ده و هر پیشرفتی به برکت اینترنت و سایر بسترهای تکنولوژیک به پیشرفت چندین حوزه متفاوت کمک می کنه و این دقیقا چیزی هست که نظریه ایشون رو ممکن می کنه.