عکسی که باعث تغییر نگاه دنیا به بیماری ایدز شد

مقدمه: میدانستم که روز اول دسامبر (دیروز) روز جهانی ایدز است، از صبح میخواستم چیزی در مورد این روز بنویسم، اما سوژهای نداشتم.
با ایدز نخستین بار از طریق ویژهنامه مجله ایدز مجله دانشمند در کودکی آشنا شده بودم، مجلهای که والدینم به من گفته بودند، نخوانم، اما من همه صفحاتش را خواندم. این مجله در بهمن سال 1367 چاپ شده بود، 80 هزار نسخه از این مجله چاپ شده بود که 50 هزار نسخهاش به سفارش وزارت بهداشت بود، به این ترتیب 8 سال بعد از گزارش نخستین مورد بیماری در آمریکا و 6 سال پس از آنکه رابرت گالو و لوک مونتانیه، ویروس عامل بیماری را کشف کردند، ما در ایران هم با ایدز آشنا شدیم. بعدها در مجله دانستنیها اطلس رنگی بیماری ایدز چاپ شد. (اگر احیانا در بین خوانندههای این سطور کسی این ویژهنامه را دارد، ممنون میشوم اگر تصاویری از آن را با ما به اشتراک بگذارد، چون به گمانم این ویژهنامه نمونهای از روزنامهنگاری آگهیدهنده درخشان بود، چیزی که این روزها کمتر دیده میشود!)
در صدا و سیما، اما جو انکار و بیخبر گذاشتن توده مردم، سالها ادامه پیدا کرد تا اینکه در سال 1374، نخستین بار در سریالی به صورتی مبهم و بدون اینکه نامی از بیماری ایدز به میان بیاید، یک بیمار ایدزی به تصویر کشیده شد:
سریال «آخرین ستاره شب» با بازی «هما روستا» و «داود رشیدی» است در سال 1374 از تلویزیون پخش شد. «محراب» تنها پسر 2 استاد دانشگاه که بعد از سالها زندگی در اروپا به ایران بازگشته است، از ازدواج با دختری که برایش در نظر گرفته شده سرباز می زند و در انتها به دلیل ابتلا به بیماری ایدز جان خود را از دست میدهد. در آن زمان از این بیماری و روشهای انتقال آن به هیچ وجه حرفی زده نمی شد و اگرچه در سریال معلوم می شد که پسر به دلیل تصادف و انتقال خون آلوده به این بیماری مبتلا شده است، اما در تمام سریال چهره وحشتناک و زشتی از این بیماری نمایش داده شد.
بعد از سریال «آخرین ستاره شب»، تا مدتی خبری از بیماری ایدز در فیلم ها و سریال ها نبود تا آنکه سریال «در شهر» ساخته «اصغر فرهادی» در یکی از تکان دهنده ترین اپیزودهای خود به ماجرای زن و شوهری پرداخت که درگیر این بیماری بودند. «فرهاد اصلانی» در نقش شوهر، ابتدا به همسر خود تهمت خیانت می زند اما در انتها مشخص می شود که خودش در یکی از سفرهای خارجی خود به این ویروس آلوده شده و همسرش را آلوده کرده است. زن، سرخورده از برخورد شوهرش، او را ترک می کند و داستان با تنهایی و سرگردانی مرد تمام میشود.
متأسفانه در تاریخ بشر و در نزد جوامع مختلف، بعضی از بیماریها، تابوهای بزرگی بودهاند. سل و جذام از این قبیل هستند.
نخستین بیمار مبتلا به سلی را به یاد میآورم که سالها پیش در نخستین ماههای فارغالتحصیل به درمانگاهی که من در آن کار میکردم، آمده بود، هنوز هم چهرهاش را وقتی که میخواست به من بگوید سل دارد و برای دریافت دارو آمده است، فراموش نمیکنم، آنقدر نگران شنیده شدن نام بیماریاش توسط بقیه حاضران بود که دستآخر، روی یک کاغذ نوشت: سل!
بیمار دیگری را به یاد میآورم که یک سال پیش دیدم، بیماری که ابتدا فکر کردم دچار سوختگی است، و بعد خودش در حالی که با دقت به چهرهام نگاه میکرد، گفت که جذام داشته است، بیدرنگ بعد از آن، از من خواست که فشار خونش را بگیرم. نمیدانم چرا این درخواست را کرد! میخواست آزمایشم کند! معلوماتم را در مورد شیوه سرایت بیماری، آن هم وقتی بیماری غیرفعال است بسنجد. یک لحطه به یاد سکانسی از فیلم «پاپیون» افتادم و فشارش را گرفتم.
در مورد ایدز، اما در این همه سال، شاید بیتشتر از 10 نفر از من راهنمایی نخواسته باشند، اما در مورد بیماریای مثل ام اس ، شاید هر ماه خانمهایی را میبینم که نگران از من میپرسند که ام اس دارند، یا نه.
باید اعتراف کنیم که پیشرفت ما در آگاهیرسانی در مورد ایدز، بسیار کند بوده است و شاید در بازههای زمانی به کلی متوقف هم شده باشد.
میشود به ذکر خاطرههای بیشتری در مورد برخورد رسانهای و رسمی در ایران در قبال بیماری ایدز پرداخت، که در اینجا ترجیح میدهم دقیق نشوم و به سوژه اصلی این پست برسم!
در نوامبر سال 1990، مجله لایف، عکس مرد جوانی به نام دیوید کیربی را منتشر کرد، در عکس بدن ناتوان و به زوالرفته او ناشی از بیماری آشکار است و گویی نگاهش به چیزی ورای دنیا خیره شده بود، خانواده مضطرب او، وی را در حالی که نفسهای آخرش را میکشید، احاطه کرده بودند.
این عکس بسیار تأثیرگذار را، یک دانشجوی روزنامهنگاری به نام «تِرِس فریر» گرفته بود، این عکس به سرعت مبدل به عکسی شد که بازتابی از همهگیری از ایدر در آن زمان بود.
بیش از دو دهه از آن زمان گذشته است، دیروز بیست و پنجمین روز جهانی ایدز برگزار شد، به همین مناسب نشریه لایف تصمیم گرفت که داستان این عکس و نیز تحولاتی را که در سالهای بعدی در زمینه برخورد با بیماران مبتلا به ایدز رخ داد، برای ما توضیح دهد.
فریر در ژانویه سال 1990، در دانشکده اوهایو یک دانشجو بود، در همان زمان او داوطلب شد به یک آسایشگاه بیماران ایدز برود، در ماه مارس، او عکسهایی از بیماران و نیز یکی از کارکنان آسایشگاه به نام «پتا» گرفت که از دیوید و بقیه نگهداری میکرد.
دیویدی کیربی در شهر کوچکی در اهایو به دنیا آمده بود و بزرگ شده بود، در اواخر هجده سالگی متوجه شد که آلوده به HIV است، از والدینش خواست که به نزد آنها برگردد و آنها هم با آغوش باز او را پذیرفتند.
روزی که دیوید مرد، مادرش به آسایشگاه آمده بود، او از فریر خواست که واپسین خداحافظی آنها را به صورت یک عکس ثبت کند.
فریر داخل اتاق دیوید رفت، ساکت گوشهای ایستاد و تماشا کرد. از دیوید پرسید که آیا اجازه گرفتن عکس را دارد و او گفت اگر عکس جنبه انتفاعی پیدا نکند، اشکالی ندارد.
تا امروز فریر هیچ پولی بابت این عکس قبول نکرده است. خود دیوید یک فعال اجتماعی بود، او دوست داشت که حرفش در قالب این عکس، در مورد بیماری کشنده ایدز به جامعه و خانوادهها برسد.
برآورد میشود که در عرض دو دهه گذشته، یک میلیارد نفر این عکس فریر را که نخستین بار در «لایف» منتشر شد، دیده باشند، این عکس بعدا در صدها روزنامه و مجله چاپ شد و در برنامههای تلویزیونی هم به همه دنیا نشان داده شد.
عکس فریر آنقدر خوب بود که برنده جایزه معتبر عکاسی World Press Photo هم شد.
البته استفادههای بعدی از این عکس، بدون حرف و حدیث نبود: مثلا در یک مورد بنتون که یک برند معتبر مد است، عکس را ظاهرا برای تأثیرگذاری بیشتر در تبلیغی به صورت رنگی منتشر کرد. این تبلیغ از دو جناح مورد تهاجم قرار گرفت، بعضی از اشخاص، گروهها و کلیسای کاتولیک تصور میکردند که این تصویر، طعنهای است به نقاشی معروف به آغوش کشیده شدن حضرت مسیح توسط مریم مقدس بعد از به صلیب کشیده شدن او، از سوی دیگر بسیاری از فعالین ایدز هم تصور میکردند، بنتون با این تبلیغ میخواهد، تنها تیشرتهای بیشتر بفروشد.
بنابرین انتشار این تبلیغ توسط بعضی مثل بنیاد خیریه ایدز در انگلیس ممنوع شد، و در عوض مجلههای مد مثل ماری کلیر، وگ و Elle آن را منتشر کردند. در مقابل ساندی تایمز به شدت به این تبلیغ معترض شد.
به شخص دیگری که پیشتر از او یاد کرده بودیم، برگدریم: پتا. او خودش به HIV آلوده بود، با این حال سعی داشت، قبل از نمود بیماری، از بیماران دیگر پرستاری کند. او شخصیت خارخالعادهای داشت، فریر بعد از مرگ دیوید، دو سال از او عکس گرفت تا اینکه او هم در سال 1992 درگذشت.
در اوایل سال 1992 بود که بیماری پتا خودش را نشان داد، با آغاز بیماری، پدر و مادر دیوید پرستاری او را به عهده گرفتند.
پدر و مادر دیوید – بیل و کی- سختیهایی که در زمان بیماری پسرشان در یک بیمارستان کوچک متحمل شده بودند، فراموش نکردند، روزهایی را که پزشکان و پرستاران با احتیاط زیاد و بعد از پوشیدن دستکش و گان به او نزدیک میشدند، و کسی حاضر نبود چیزی راکه دیوید به آن دست زده است، لمس کند.
از 1990، فاصله زیادی گرفتهایم، عکس فریر، بیشک نقش زیادی در توجه جهانیان به بیماری ایدز داشته است، در عرض این سالها نگرش مردم -دستکم در بسیاری از کشورها- نسبت به ایدز تغییر کرده است، سالهای انکار و مخفیکاری به سر آمدهاند، تابوهای زیادی شکستهاند و پیشرفت زیادی در درمان ایدز صورت گرفته است.
سلام
ممنون بابت مطلب تاثیر گذاری که راجع به بیماری ایدز گذاشتید.
میخواستم ببینم اجازه باز نشر این مطلب رو در سایت پارسی نو میدید؟ ممنون میشم پاسخ رو ارسال کنید
سلام، ممنون. مایل به انتشار مجدد مطلب در فضای آنلاین نیستم، اما لینک به مطلب موجب سپاسگزاری خواهد بود.
ممنون از مطلب خوبتون. اون گزارشهای تصویری مجله دانستنیها رو خوب به خاطر دارم، فکر کنم اوج اش در پاییز 75 بود و عجیب به دل آدم ترس می انداخت. تو اون سریال آخرین ستاره شب هم که یادآوری کردین، اسم شخصیت جوان فیلم “کامیاب” بود با بازی آقای علی فرهبد که بعدها تنها یک فیلم سینمایی به نام “اسکادران عشق” رو از ایشون دیدیم.
واقعا عالی بود ممنون
اولین بار توی 1 برنامه سیاسی هفتگی که یکشنبه ها از شبکه 1 پخش میشد، بنام “سالهای پر التهاب” ،پاییز یا زمستان 65، با این بیماری آشنا شدم اون موقع 13 سال داشتم زمانی که صحبتش به میان آمد فکر میکردم چقدر وحشتناک و خطرناکه و احتمال داره که هر کسی در هر جا درگیر شه حتی اگر رفتار مخاطره آمیز نداشته باشه، مثلا در دندانپزشکی، برای همین تا چند سال دندان پزشکی نمیرفتم!
فکر میکنم آگاه کردن صحیح، نه ترسناک غیر اصولی، میتونه جلوی رشد این بیماری رو بگیره
بسیار زیبا و تاثیر گذار.
همیشه شاد باشید
سلام اقای مجیدی من از طرفدارهای قدیمیتون هستم سایتتون خیلی خیلی فوق العادست امامن هیچ وقت نتونستم کامنت واستون بذارم و تشکر کنم باید ببخشید بازم میام همیشه به روزو موفق… خوشم میاد
شما بیماری ام اس را شیک می نامید خجالت داره.مادر شوهر من سی سال پیش به خاطر ام اس جانش را از دست داد حتی تا امریکا هم رفت.ان موقع بیماری نادری بود.اما در یک فاصله هفت ساله دو تا ازخانم های فامیلهای مادری خودم که هیچ نسبتی هم تا قبل از ازدواج با ما نداشتند به این بیماری مبتلا شدند یکی حدودا 45 ساله ودیگری شاید 30.هر دو ازدواج موفق داشتند واز نظر مالی مطلوب ومتاسفانه با بچه کوچک.اگر ایدز را می شود با کاندوم یا فقط یک شریک جنسی دور نگه داشت.ام اس که پیشگیری هم ندارد.حتی در فامیل بعضی وقتها فکر می کنیم شاید نفر چهارم وپنجم هم در راه باشد.
متن رو خوب نخوندید، داشتن «ام اس» در ایران ننگ نیست، کسی به خاطر ام اس داشتن شما رو محکوم به ناهنجاری اخلاقی نمیکنه، اما در مورد ایدز چرا.
خودم پزشکم و میدونم چقدر درمان و سیر تدریجی به زوال برنده بیماری، دشوار و مشکل هست.
دکتر جان مطلبتون عالی بود مخصوصا قسمت اولش. از اینکه بی منت وقت میذارید واسه مخاطبتون ممنونم.
ولی یه سوال داشتم ازتون. برای مثال بیماری سرطان هم در ایران ننگ نیست و کسی در ایران شما رو به این خاطر سرزنش نمیکنه اما چرا از صفت “شیک” برای اون و خیلی بیماری های _از این نظر_ مشابه دیگه استفاده نمیشه؟ آیا ام اس واقعا یجورایی کلاس بوجود میاره در قسمت هایی از اجتماع ایرانی که این خانم ها به شما مراجعه میکنن و اصرار دارن درجاتی از اون رو تشخیص بدید؟
خانم نسیم! اینکه دکتر این بیماری رو شیک میدونه احتمالا دلیلی داره در تجارب شخصی خودش و یقینا بیشتر از شما با ام اس آشنایی داره .نمیدونم چه دلیلی داره شما بیاید ژست اخلاقی بگیرید و بگید خجالت داره! خیلی چیر ها هم هست که کشنده است و اطرافیان ما به واسطه اون کشته شدن اما همچنان در بعضی جمع ها شیک تلقی میشن مثل سیگار، قلیون، پیپ، رانندگی با سرعت مرگبار و … .
به هر حال ایشان حق دارند، ژورنالیست و وبنگار باید در انتخاب کلمات دقت کند، خواننده موقع خواندن مطلب، دسترسی به تون صدا و حالت چهره ساحب نوشته نداره و ممکنه دچار سوء تفاهم بشه. همان طور که برای ایشان توضیح دادم، برخی از بیماریهای مثلا همه بیماریهای قلبی یا مثلا سرطان پانکراس در جامعه تابویی ندارند، شخص ابایی نداره بگه من گرفتگی عروق خونرسان قلب دارم، اما کسی را میشناسین که یک مشکل اورلوژیک خودش را بتونه حتی به دوستان نزدیکش بگه؟
ساحب غلط املایی داره! :)
متن کاملا تاثیر گذاره!
احسنت!
صاحب درسته نه ساحب با فروتنی
بسیار تاثیرگذار بود. ممنون از مطالب متفاوتتون.
سلام اسم سریال آقای فرهادی که هم تهیه کننده این فیلم بودن و هم کارگردان این فیلم ، “داستان یک شهر” هستش .
تجربه من از زمانی که ایدز داشتم.در واقع فکر میکردم دارم
http://farforfun.blogspot.ca/2013/12/blog-post.html
عالی بود. از مسوولیت پذیری تان به وجد آمدم
آقای دکتر عزیز از متنی که نوشته اید سپاسگزارم اما من به درستی هدف شمارا از انعکاس این مطلب متوجه نشدم . دانشجوی دکترا هستم و موضوع رساله ام را با بیماران آلوده به اچ آی وی و ایدز به انجام میرسانم . متاسفانه ایدز و اچ آی وی در اکثر جاها و بویژه مملکت ما هنوز تابو ست . از وقتی به دنیای این بیمارها قدم گذاشتم قلبهای مهربان اما در چهره های مضطرب و نگران دیدم . نگران از مواجهه با اجتماعی که پذیرش اونارو نداره . مواجهه با تبعیض هایی که در رفتار ، درمان و همه لحظه لحظه های زندگیشون شاهدش هستن . بعضی از این آدمها قربانی ایدز بودن . میدونی میخوام چی بگم میخوام بگم خیلی هاشون رفتار پرخطری نداشتن اما به دلایل مختلف مبتلا شدن . اما اجتماع در برخوردشون با این آدمها فرقی قائل نمیشه . باهمه به یه جور برخورد میشه . همه طرد میشن و همه لیبل میخورن . هیچکسی حاضر نیست از صدمتری یه بیمار ایدزی رد بشه علتش اینه که مردم ما هنوز آگاهیشون از این بیماری کافی نیست . راههای انتقال ایدز مشخصه . روابط عادی حتی روبوسی کردن . سر یه سفره نشستن و دست دادن و ….. ایدز رو منتقل نمی کنه . اما حتی بعضی از پزشکها بیمار ایدزی رو معاینه نمی کنن . مشکل یکی و دو تا نیست . اما من فقط این رو میدونم وطیفه خطیر ما اینه که این تابو رو ما بشکنیم و این کار همت میخواد . علت نزدیکی من به این بیمارها هم فقط همین بود . به امید آن روز
ممنون از نوشته خوبتون. من فکر میکنم ایده و متن این مطلب کپی برداری از نوشته شماست و حس بدی داشتم از این بابت.
http://www.caffecinema.com/cinema/news-iran/34-news-iran/14149-1392-09-11-19-24-06.html
جالب بود ممنون
جیلی | مجله تفریحی، علمی، پزشکی
کی قراره همه چیز فرهنگ سازی بشه!
خیلی ناراحت هستم بابت این عکس و هیچ وقت این عکس را فراموش نمی کنم
ممنونم بابت مطلب خوبتون. من دانشجوی ارشد مامایی هستم و موضوع پایان نامه م در رابطه با زنان آلوده به اچ آی وی است. متأسفانه برخورد نه تنها مردم، که خود کادر بهداشتی به قدری با این بیماران اسف باره که قابل توصیف نیست.شاید خیلی از ما از نحوه انتقال بیماری اطلاع داریم اما در عمل باز هم از این افراد دوری کرده و اون ها رو طرد می کنیم.درحالی که اون ها واقعا نیازمند حمایت و محبت هستند.ای کاش با دید بازتری به این مسأله توجه بشه ای کاش…
ممنون جناب مجیدی بابت این مقاله بسیار خوب و تاثیر گذاری که در مورد این بیماری ایدز منتشر کردید.
عالی بود ممنونم
سلام اگه هر سوالی در خصوص ایدز داشتید یا مشاوره رایگان میخواین من حامی بزرگ ایدزی ها هستم دوس دارم به ایدزی ها مشاوره رایگان بدم یه جوری که باورت نمی شه حالا امتحان کن@aids_virus کلیک کنید و به یه نفر بفرستید بعد روش کلیک کنید بهتون اطمینان می دهم که مشکل تون حل شه
حدود سال ۸۲ بود که در سازمان مردم نهادی با هدف کاهش آسیب های اجتماعی فعالیت می کردم. یک کارگاه آموزشی با همکاری دانشگاه علوم پزشکی تهران و انجمن تنظیم خانواده (یا تنظیم جمعیت) با موضوع مقابله و پیشگیری از ایدز و بیماری های مقاربتی برای ما برگزار شد و در پایان دوره قرار شد ما به عنوان سفیران این طرح، در شهرستان خودمون و در تشکل خودمون دوره های آموزشی رایگان با هدف افزایش آگاهی جوانان برگزار کنیم. اما متاسفانه بعد از یکی دو هفته، متهم به ترویج فساد شدیم و از برگزاری دوره ها منع شدیم.
من بیست سی جلدی از مجلات دانشمند دارم. نمیدانم ویژهنامه را دارم با نه. باید بروم انباری سری بزنم
فیلم جیا رو دیدم و اومدم تو نت در مورد نقد فیلم بخونم که به این سایت کشیده شدم
زندگی با اینکه زیباست ولی بدرد نخوره