زنی که در خانه خودش گم میشود
«یک دفعه همه چیز 90 درجه عوض شد. برای اینکه دوباره همه چیز را سر جایش برگردانم، مجبورم بودم که دستشویی را پیدا کنم، در را ببندم و بچرخم، سرگشته شده بودم. وقتی این کارها را کردم، دوباره همه چیز سر جایش برگشت. مادرم به من گفت که به هیچ کس نگویم، چون مردم به من جادوگر میگویند و مرا میسوزانند.»
شارون میگوید:
«پنج ساله بودم که متوجه چیز ناجوری شدم.»
او جلوی باغچه خانه قایم باشک بازی میکرد، وقتی چشمبندش را برداشت، متوجه شد که اصلا نمیداند کجاست.
«نمیتوانستم خانه یا خیابان را تشخیص بدهم. مثل اینکه دنیایم عوض شده بود. به باغچه دویدم و مادرم را دیدم. از او پرسیدم کجا هستم؟ چرا در این خانه عجیب هستی؟»
به مشکلی که شارون داشت اصطلاحا DTD یا گمشدگی مکانی رشدی گفته میشود. افرادی که این مشکل را دارند همواره در تلاش و تقلا هستند که نقشههای ذهنی ایجاد کنند و نمیتوانند به آسانی جایگاه خود را در محلها تشخیص بدهند. به همین خاطر آنها به آسانی گم میشوند.
بنابراین این اشخص ممکن است صبح از خواب بلند شوند و خانه خودشان را تشخیص ندهند و ندانند که مسیر اتاق خواب به سمت دستشویی از کدام سو است.
هنوز هم همین جربان هر روز برای شارون تکرار میشود:
مثلا وقتی او از یک فروشگاه بیرون میزند و میخواهد به خیابان اصلی برود، یادش میرود که فروشگاه در کدام سمت خیابان بوده و بایستی به سمت راست یا چپ برود تا به خیابان اصلی برسد.
سرانجام شارون راهی برای رفع این مشکل پیدا کرد، هر بار که این قضیه پیش میآمد، او به جایی خصوصی مثل دستشویی میرفت، بعد دور یک دایره میچرخید و وقتی چشمانش را باز میکرد، دنیا به وضعیت اولش بازمیگشت.
وقتی او با خانوادهاش به یک ساحل همیشگی میرفت، بسته به اینکه در وضعیت طبیعی یا غیرطبیعی باشد، تصور رفتن به ساحلهای متفاوتی داشت و بنابراین خاطراتش هم به همین خاطر، آشفته بود.
سرانجام در 29 سالگی او به برادرش قضیه را گفت و با پزشکان مشورت کرد. ولی هیچ کدام تشخیص درستی ندادند، یکی از تشخیصهای مطرح شده، اختلال چند شخصیتی بود که همین امر، شارون را عصبی کرد، طوری که دوباره ساکت شد.
20 سال دیگر گذشت تا اینکه دوستی شارون را تشویق کرد که در مورد مشکل خود برای یک نورولوژیست به نام اولیور ساکس، نامهای بنویسد. او انتظار نداشت به نامهاش پاسخ داده شود، اما به نامه او جواب داده شد، ساکس در این نامه نوشته بود که او احتمالا اختلال تشخیص مکانها یا topographagnosia که اسم دیگر همان DTD است.
سرانجام او به پزشک دیگری به نام جوزپه در دانشگاه کالگاری آلبرتا مراجعه کرد که در اینجا تشخیص بیماری DTD داده شد.
پس از این چند تحقیق روی شارون انجام شد، در این تحقیقها مشخص شد که افرادی که DTD دارند هیچ مشکل هوشی یا حافظه ندارند، آنها میتوانند در جهتهایی که به صورت شفاهی به آنها گفته میشود پیش بروند و مغز آنها از نظر ساختاری سالم است.
در افراد سالم وقتی در خیابانی راه میروند یا میرانند، اطلاعاتی در مورد موقعیت مکانی محلهای شاخث در مغز ذخیره میشود و به صورت پویا پردازش میشود. به این ترتیب یک نقشه شناختی بهروز از محیط اطراف به صورت پیوسته در مغز ایجاد میشود.
اما در افرادی که DTD ارتباط بین هیپوکامپ و قشر مغز در ناحیه پیشپیشانی کاهش یافته است، بنابراین این افراد نمیتوانند اطلاعات جغرافیایی را به درستی پیایش کنند و زمانی که حرکت میکنند نمیتوانند ارتباطی بین شاخصهای مکانی مهم در ذهن ایجاد کنند. همه اینها باعث میشوند که آن نقشه ذهنی در ذهن آنها ایجاد نشود.
چیزی که روشن نشده، این است که چطور بستن چشم و دور گشتن، شارون را به وضعیت نرمال برمی گرداند!
در حال حاضر درمانی برای DTD وجود ندارد و کسانی که این مشکل را دارند باید به وسایل جانبی راهنما متکی باشند.
برای مسیرهای کوتاه، شارون جهتها را به خاطر میسپارد: «برای اینکه از اتاق خواب به دستشویی بروم، باید در را باز کنم، مستقیم بروم و بعد دست چپ!»
اما برای مسیرهای طولانی او نیاز به GPS دارد، اما مشکل این است که وضعیت ذهنی او هنگامی که گم میشود، مانع تمرکز او میشود.
متن PDF مقاله علمی منتشر شده در مورد بیماران DTD
این نوشتهها را هم بخوانید
احتمالا منم به طور خفیف این مشکل رو داشته باشم. همیشه یک نقشه از شهر تو کیفم دارم! : (
عنوان پست خیال انگیز و جالب بود، یاد شعر سهراب افتادم.
… شهر من کاشان نیست، شهر من گم شده است، من با تاب، من با تب خانهای در طرف دیگر شب ساختهام …
ممنون ..باز با یک کسب اطلاعی جدید
بیماریه عجیبیه. احتمالا شخص رو از زندگی کردن تویه اجتماع بگیره. به خصوص برای اشخاصی که در گذشته قبل از جی پی اس زندگی میکردن.
یاد فیلمه ممنتو memento افتادم!!
نولان شاهکار تصویرش کرده بود.
من هم همینطور ! به طور ناخودآگاه …
من برعکسم. شاید بخاطر حافظه تصویری قویه. حتی اگه یه سال پیش تو یه شهر یبار برم. سال بعد مسیرو یادمه
سلام آقای مجیدی
امروز دیدم روزنامه شهرآرای مشهد .. این پست شما را عیناً بدون ذکر منبع منتشر کرده است…
http://shahrara.com/page,1393,3,5,page,13.html