من آنجا بودم: گفتوگو با «استوارت فرانکلین»، عکاس تصویر مشهور واقعه تیان آن مِن
فرانک مجیدی: در اواخر ماه می سال 1989 فرانکلین از سوی مگنوم، آژانس خبری که در آن کار میکرد، مأموریت یافت تا به پکن برود و اعتراضات شکلگرفته در میدان تیان آن مِن را پوشش خبری دهد. روز 5 جون، فرانکلین همراه با دوست عکاسش، چارلی کُل، در بالکن هتل پکن بود که آن تصویر مشهور را گرفت. تصویری از بزرگترین اعتراض سیاسی در چین کمونیستی: مردی به تنهایی در برابر ستونی از تانکهایی که پیش میآمدند، ایستادهبود. «نشنال جئوگرافیک»، 25 سال پس از واقعه، با فرانکلین بهعنوان شاهد آن ماجرا و معنایی که اکنون برای او دارد، گفتوگو کردهاست.
بودن بهعنوان یک روزنامهنگار در چین در آن زمان چگونه بود؟
اگر بخواهیم صریح صحبت کنیم، در بسیاری از نقاط دنیا که روزنامهنگاران مشغول کار بودند، دههی هشتاد از لحاظ خبری زمانهای شلوغ بود. شما بهندرت بهعنوان روزنامهنگار شناخته میشدید. پس برای شما اتفاق وحشتناکی رخ نمیداد. بهگونهای، احترامی پرهیبت برای روزنامهنگاران وجود داشت که به نظر میرسد در طول 25 سال گذشته از بین رفتهاست. من یک دوچرخه داشتم. دور پکن را با آن دوچرخه گشتم. با دانشجویان حرف زدم، به دانشگاه رفتم، روزنامهی چاپشدهشان را دیدم.
به من طوری احترام گذاشتهشد، که برای گزارش آنچه رخ میدهد، آمدهاست. شرایط تغییر کرد و نیروهای نظامی در 2 جون به مرکز پکن آمدند. جو متشنج بود، اما اغلب نیروهای نظامی توجه چندانی به ما خبرنگاران نداشتند. توجه آنان به معترضین معطوف شدهبود.
فیلم شما بعداً در یک جعبهی چای از کشور خارج شد. چرا اینطور؟!
هتل پکن که در آنجا بودم، توسط گروهی از گروه نظامی تحت محاصره قرار گرفت. در شب چهارم جون آنها لابی هتل را در اختیار گرفتند و به دنبال روزنامهنگاران و فیلمهایی که گرفته شدهبود، گشتند. تصمیم گرفتیم فیلممان را پنهان کنیم و آن را قاچاقی خارج نماییم. یک حرکت طبیعی بود، با علم به اینکه میدانستیم آنها نمی گذارند آن فیلم را بهعنوان تظاهرات مسالمتآمیز خارج کنیم.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
عکس مرد مقابل تانک روز پس از حملهی ارتش و برجای ماندن تعداد نامعلومی کشته زخمی گرفتهشد. تجربیات بعدی شما چه بود؟
ناامیدی گسترده. چیزی که میخواستم واقعاً انجام دهم این بود که از هتل بیرون بروم و با دیدن بیمارستانها میزان مجروحین را بدانم تا مشخص شود در شب گذشته واقعاً چه اتفاقی رخ داده. این حقیقت که نمیتوانستم هتل را ترک کنم، یأسآور بود.
در ذهنم، بهروشنی تصاویری از اعتراضات شهروندان چک را داشتم، زمانی که با تانکهای شوروی در سال 1968 در پراگ روبرو شدند. یادم آمد که من آنجا نبودم، من حالا در یک بالکن بودم و یک دوربین در دست داشتم. چیزی که این عکس را خاص میکند، مهارت من در عکاسی نبود بلکه فیلم تلویزیونی است که برجای ماندهاست. فراموش نکنید که آن جوان داشت به نوعی در برابر تانک می رقصید و این چیزی است که تصور جهانی را اسیر خود کردهاست. تصویری که من و برخی افراد دیگر گرفتهاند، سوغات است، ولو برای یک لحظه از آن واقعه.
وقتی تصاویر را روی آن حلقههای فیلم دیدید به چه میاندیشیدید؟
هدف اصلی من، عکس گرفتن از آن واقعه در حالات متفاوت بود. این تصویر موجود است اما من تلاش کردم این واقعه را ذر زوایای متفاوت و با لنزهای مختلف ثبت کنم تا بهطور کامل حالت تانکهایی را که پیش میآمدند و بهسوی دستهای از دانشجویان پایین خیابان میرفتند، مشخص کنم.
پس این یک روند بود تا به «آن» لحظه برسید؟
بهنوعی، بله. من آن جوان را در جلسهی مجلهی ونیتی فیر دیدم که کنارم ایستادهبود و میگفت این لحظهی واقعاً مهمی بود. سخنش را باور کردم. سالهای زیادی در کار خبر بوده ام. بهطور مشخصی، لحظهی بسیار خاصی بود پس تلاش کردم تا آن جا که ممکن است، آن را بهطور حرفهای پوشش دهم. هیچ ایدهای نداشتم که دیگران و چارلی مانند من آن لحظه را ثبت کرده اند. فکرش را نمی کردم که فیلمی تلویزیونی برداشته شود.
تصویر مردی در برابر تانک، چیزی است که به خاطرش به یاد آورده خواهید شد. نظر شما دربارهی به اشتراک گذاشتن این تجربه چیست؟
بهعنوان یک عکاس، بهعنوان یک روزنامهنگار، اتفاق ممتاز آن است که هنگام آشکار شدن وقایع شاهد آنها باشی، بنابراین حافظهی من واقعاً یکی از آن تجربیات ممتاز را داشته که آن لحظه وقایع را ثبت کرده، مهم نیست که شما روی صفحهی تلویزیونتان، تلفن همراهتان یا به هر طریقی، چگونه دیدیدش . هرگز توصیفی گسترده را در مقایسه با حالتی که خودتان آنجا باشید و نکات ظریف را، تناقضات را، واقعهی انسانی بزرگتری را باشکوهتر از آنچه پوشش خبری سهدقیقهای میتواند در تلویزیون منعکس کند، به دست نخواهید آورد. آنجا بودن، امتیاز بزرگی بوده یعنی داشتن این نقش که شاهد آن واقعه باشی. شغل فوقالعادهای است، این عکاسروزنامهنگار بودن!
پن: من در «یک پزشک»، از عکس های بزرگ زیادی نوشته ام. اما میخواهم اعتراف کنم در تمام زندگیم هیچکدام به اندازه اینیکی مقهورم نکرده. این، عکس خوشتکنیکترین عکس جهان نیست. عکسی است که اتفاقاً در شرایط دشوار گرفته شده، اما چیز بزرگی در آن هست. دیکتاتوری سخت و تا دندانمسلخ به پیش میآید و آدمی، بی هیچ سلاحی با یک لا پیرهن در برابرش میایستد. تن در برابر خمپارهی آتشین توپ… و این قیمتی است که میارزد پرداختهشود: به نام مقدس آزادی، که میشود سر به پایش گذاشت، به خاطرش دست خود از جان شست، میشود خدای آزادی شد در برابر ناخدای استبداد!
سلام
آیا هویت مرد جلوی تانک مشخص است؟ سرنوشتش چه شد؟
http://1pezeshk.com/archives/2007/11/the_tank_man.html
لینک داده شده هم مطالعه کردم. خیلی خوب بود.
سلام
جرات و جسارت این مرد چینی واقعا قابل تحسین است.
از لینکی که دادید هم استفاده کردم.
از شما سپاسگذارم.
سلام
خیلی جالب بود و سپاس از یک پزشک.
لینک اصلی ولی یک چیز دیگه بود.
پی نوشت شما رو دوست دارم قشنگ بود
ممنون
میشود خدای آزادی شد در برابر ناخدای استبداد!
سلام چرا نظر منو تایید نکردین؟
توهین یا کلام نا مربوطی داشت؟
کاشکی یه روزی شاهد تبلور واقعی این جملات در دنیای واقعی باشیم:”میشود خدای آزادی شد در برابر ناخدای استبداد!”
بسیار جالب و آموزنده بود