چگونه آثاری مناسب برای انتشار عمومی بنویسیم؟
فرانک مجیدی: من از 16 آبان سال 87 وبلاگ مینویسم، یعنی دارد میشود شش سال. اگر فکر میکنید از همان روز اول از عهدهی این کار به خوبی بر میآمدم و نگاه و سبکی مشخص و تعریفشده داشتم، سخت در اشتباهید! من هنوز قبل از آنکه دکمهی «انتشار» را بزنم، نگران بازخوردی هستم که نوشته ام نزد مخاطبین خواد داشت.
اگر درست به قضیه نگاه کنیم، نوشتن برای عموم، مانند سخنرانی در محافل عمومی است. ما روح تفکرمان را در زمینهای ساز، آشکارا با کلمات توصیف میکنیم و آن را تحت قضاوت میگذاریم. اگر به نوشتار صادقانه پایبند باشیم، خواهیم دانست که کمتر کاری تا این حد پر از اضطراب خواهد بود. اما این پست، نمیخواهد روحیهی شما را تضعیف کند! برعکس، میخواهم بگویم نوشتن برای عموم، نه تنها امکانپذیر است، بلکه آنقدر ارزشمند هست که برای رسیدن به آن تلاش کنیم.
خیلی از ما ممکن است شوق نوشتن یک وبلاگ را داشتهباشیم، اما فکر کنیم آخر حرف ما به درد چه کسی می خورد؟ حتماً خیلی چیزهای بیخود و بی جا نووشتهام. اصلاً نه تنها نباید این نوشتهها را در دسترس عموم قرار نداد، باید همگی را پاک کرد تا فراموش شوند. حالا راه حلی هم وجود دارد؟ اینکه چطور از قرار دادن نوشتههایمان در اختیار عموم، خجالت نکشیم؟ کاش داشت، ولی بههر حال روی حرفم هستم که انتشار دادن عقاید در قالب یک نوشته، به هر حال ترسناک است. با وجود این، هستند کسانی مثل من که نمی توانند شوق نوشتن و بیم و امید همراه با آن را رها کنند. اما چطور این کار را میکنیم؟
1- با نوشتن برای یک نفر شروع کنیم: ممکن نیست اولین تجربهی نوشتن را با هزاران مخاطب آغاز کنیم. اینطور، انگار داریم با یک استادیوم پر از تماشاگر حرف میزنیم! چه راهی را میخواهیم نشان دهیم، از چه تن صدایی بهره گیریم؟ اصلاً کدام بخش از حرفهای ما برای آنها مهم است؟ پس شاید بهتر است مانند «کورت ونهگات» شروع کنیم. او برای خواهرش می نوشت. من اولین نوشتههایم را به برادرم نشان دادم. بهتر است این شخص، کسی باشد که به او بسیار اهمیت میدهیم. باید سعی کنیم چنان بنویسیم، انگار مستقیماً فقط و فقط با مخاطب حرف میزنیم. بعد چاشنیهایی مانند رسمیت قابلقبول برای انتشار در وبلاگ را به چارچوب کار بیافزاییم. همین که خیال کنیم انگار مخاطبمان تنها یک نفر است، تا حدود زیادی از استرس کار میکاهد.
2- با گروه کوچکی از مخاطبان شروع به کار کنیم: وقتی یک وبلاگ تازه پا میگیرد، تنها افراد کمی به آن مشتاقند. تازه، این افراد احتمالاً آشنایان خود ما هستند. نوشتن برای افراد آشنا، خیلی ترسناک نیست. کمکم مخاطبین عامتری خواهیم یافت. اما تا آن هنگام ترس ما کمتر شده و قادر شدهایم که راحتتر بنویسیم. این گروه کوچک مخاطبان، خیلی راحت احساسات عقایدشان را به شما خواهند گفت و شما با گروهی تازه دوست شدهاید. نوشتن برای دوستان هم که ترسی ندارد! وقتی وبلاگ با گذر زمان معروف میشود، اینقدر به کار خودمان مطمئنیم که خبری از ترس روزهای اول شروع کار نیست. یکی از مزایای وبلاگنویسی در این است که با افزایش مخاطبانمان، اعتماد به نفس ما نیز رشد میکند.
3- رؤیای خلق کاملترین نوشته را از سر بیرون کنیم: همین ایدهی خلق بهترین نوشته، بهترین وبلاگ و یا بهترین کتاب میتواند یک عامل بازدارنده در نوشتن باشد. ما در ذهنمان اینقدر انتظارات عمومی را از خود بالا بردهایم که احساس ناتوانی در «به اندازهی کافی خوب بودن» می کنیم. صریح بگویم، هیچ چیز کاملی در جهان وجود ندارد! همگان هرگز نمیپذیرند که نوشتهی ما برترین نوشته بودهاست، خب این که مشکلی نیست! اگر بپذیریم چیزهایی هست که ما در انجامشان خوب عمل میکنیم، و در باقی چیزهای دیگر شاید کمتر از حد خوب باشیم، در حقیقت نهادِ انسانیِ خود را پذیرفتهایم. هر ضربهای به توپ، قرار نیست گل شود!
4- انگیزهی خود را با آموختن، بالا نگاه داریم: اصلاً اگر نوشتن اینقدر ترسناک است، چرا باید تلاش کنیم که این کار را کنیم؟!پاسخ ساده است: اگر کاری را که از انجامش میترسیم انجام ندهیم، هرگز چیزی نخواهیم آموخت. بهترین چیزی که میتوانیم بیاموزیم، هنگام تلاش برای انجام کاری است که نمیدانیم باید چطور انجامش دهیم، در این مسیر اشتباه کنیم و یاد بگیریم که چطور آن اشتباهات را رفع کنیم. دوباره مسیرمان راد تکرار کنیم. اگر دنبال امنیت هستیم، دیگر چیزی نخواهیم آموخت!
5- با کمک کردن، انگیزهمان را حفظ کنیم: خیلی وقتها نظراتی که از خوانندگانم میگیرم تنها چیزی است که به من انرژی و انگیزه میبخشد. شاید به خاطر این است که مخاطبان، نوشتههایی را که احساسات و عواطفشان را منقلب میکند، چیزی به آنها میآموزد، یا به آنها روحیه میدهد، دوست دارند. ما دوست داریم نوشتههایی را بخوانیم که روحیهی مثبتی به ما القا میکند و میتواند راهحل را به ما نشان دهد. همهی ما دوست داریم بدانیم که مشکلاتی مشابه ما، فقط مال ما نیست و قابل حل شدن است. وقتی خوانندگان م به من می گویند نوشتهام کمکشان کرده و توانسته آنها را تحتتأثیر قرار دهد، برای من بسیار ارزشمند است. برای همین دوست دارم دوباره ریسک کنم و باز بنویسم.
نوشتن، دگرگونساز است. برای همیشه ما و خوانندگانمان را تغییر میدهد. میتوانیم بازخورد کارمان را میان خوانندگان ببینیم و از آنها یاد بگیریم. باید پاسخگویی داشتهباشیم و آن چه را که آموختهایم، به خوبی منتقل نماییم. با ایستادگی در برابر ترسمان است که می توانیم بزرگتر شویم. برای همین است که من احساس خوشبختی میکنم. من میتوانم بنویسم و خوانندگانی مانند شما دارم.
این نوشتهها را هم بخوانید
خانم مجیدی مرسی از مطلبتون
راسشو بخوای واسه من خیلی سخته که به فک و فامیل بگم وبلاگ دارم یا واسه مخاطب خاصی بنویسم و اون اهمیت بده اخه اون وق منو مسخره میکنن یا مثلا پستایی که انتشار میکنم رو اگه پایینش 2-3تا از بازدیدننده ها اگه خانوم باشن رو کلی پشت سر آدم حرف در میارم :(
به هر حال فعلا وبلاگی دارم که به تازگی آدرسشو تو اینستاگرام گذاشتم تا شاید کسی وبلاگمو دوست داشته باشه
راستی عکس اولی هم خیلی باحاله :)
خیلی عالی بود (:
برای نوشتن فضای به اندازه کافی آزاد برای بیان هم نیاز هست. خیلیها در همون ابتدا بخاطر نبود چنین آزادیای دست از نوشتن برمیدارند.
قبول ندارم
آزادی بیان یه چیز صفر و یکی نیست که، یه طیفه
هنرمند کسی هست که بتونه تو این طیف بنویسه و منظورشو برسونه
همون رسوندن منظور هم ممکنه سر سبز رو بر باد بده ;)
بهنظر من خیلی لزومی نداره کسی ک تازه داره وبلاگنویسی رو شروع میکنه دنبال آزادی زیاد برای نوشتن باشه. مگه موضوع برای نوشتن کمه؟ در ضمن سرویسهای وبلاگ نویسی مختلفی مثل فیداسپات یا وردپرس و… هستند که نویسنده باهاشون آزادی کامل میتونه داشته باشه ولی خب واضحه که کار با سرویسای وبلاگنویسی ایرانی خیلی راحتتره.
من وبلاگای زیادی میخونم دربارهی موضوعات مختلف ولی به هیچوجه آزادیِ نوشتههاشون و انتقادای مختلفشون سرشونو به باد نداده. آزادی و راحت نوشتن یه حس درونیه.
گاها پیش میاد ک بعضی وبلاگا فیل/تر میشن ولی چیزی که من دیدم اینه که نویسندهها از فیل/تر شدنشون استقبال میکنن جدیدا!!
اشتباهی نوشتم فیداسپات! منظورم بلاگاسپات بود.
من از سال 87 کامپیوتر خریدم .از اون اولا شروع کردم به وبلاگ نوشتن . تو این چند سال بجز وبلاگ نوشتن کار دیگه ای نکردم . واقعا وبلاگ نوشتن تجربه بسیار خوبی به ادم میده
بزرگترین مزایای وبلاگ نوشتن برای من این بوده که :
1- میتونی راحت حرفاتو بزنی و خجالت نکشی مخصوصا تو جمع
2- بعد از یک مدت مغرت میتونه متن هایی رو بنویسه که چخوف هم نمیتونست بنویسه
ممنون از شما از اینکه انرژی میذارید برای نوشتن
من هم همین مشکل رو در نوشتن داشتم و تا حدودی هنوز هم دارم، مدتی بود وبلاگ خوندن رو به برنامه روزانه خودم اضافه کردم که 1 پزشک هم جزء الویت ها بود، و روزی تصمیم گرفتم بنویسم و به اشتراک بذارم مقدمات وبلاگ رو خیلی زود مهیا کردم و دست به نوشتن شدم و از این چند روز نوشتنم احساس خوبی دارم و تموم سعی ام رو میکنم این یکی از برنامه های اصلیم باشه
باز هم تشکر از شما و نوشته های خوبتون
عالی بود.
به نظر من اگه بتونیم و بخوایم واسه خودمون بنویسیم اون وقت هم کارمون راحته . هم بعدا مخاطب هایی که مثل خودمون هستند و مثل خودمون فکر میکنند , اونام می خونند و خوششون میاد.
ممنون خانم مجیدی، متن خیلی خوبی بود.
اینکه کسی بتونه راحت و با آرامش و نترسیدنِ درونی بنویسه خیلی مهمه و دیر بدست میاد و واقعا هم سخته.
چیزی ک الان بیشتر وجود داره و شما ب برعکسش اشاره کرده بودین اینه ک بیشتر افراد ترجیح میدن دنیای مجازیشون جدای از دنیای واقعیشون باشه و واقعیها نشناسنشون… بنظر من این موضوع تا حدی درسته.البته بازهم بستگی ب شجاعت و نوع نوشتن نویسندهی وبلاگ داره. آدما این روزا از قضاوت شدن هراس دارن.
خیلی بده که یه دیوار بین دنیای واقعی و مجازیمون باشه.
امیدوارم روزی بتونم مثل شما با اسم واقعیم وبلاگ بنویسم. با شجاعت و البته حرفی برای گفتن.
بند شماره 4 چکیده ی تمام حرفهایتان بود
من از سال 84 وبلاگ نویسی را شروع کردم و تا امروز چندین وبلاگ ساختم و بعد گذر از هر یک از مراحل زندگی رها کردمشان و امروز با مرورشان سیر تغییر و تحولات سبک نوشته ها و طرز تفکرم قابل رویت است
و امروز پس چند سال هنوز فقط برای خودم می نویسم