یادداشت نویسندهی «بادبادکباز» برای مرگ فرخنده: افسردهام!
فرانک مجیدی: ما در «یک پزشک»، چندین بار از «خالد حسینی»، خالق «بادبادکباز»، «هزار خورشید تابان» و «و کوه طنین انداخت»، یاد کردهایم +، +، +، +. او با خلق این آثار، یکی از نامدارترین رماننویسان مهاجر شناخته میشود که نام و یاد سرزمین مادریش را فراموش نکرده. چند روز قبل، در میان اخبار تلخی که گهگاه از افغانستان به گوش میرسد، دو خبر از همه بدتر بود: اول، تأیید حضور نیروهای داعش در شمال این سرزمین و دیگر، قتل زن جوانی به نام «فرخنده» در کابل به اتهام سوزاندن قرآن، توسط چندین مرد، اتهامی که پایه و اساسی نداشت و تحت القا و صحنهسازی یک فرد، با شتابزدگی و بیرحمی شگفتانگیز عموم، باعث از دست رفتن جان یک انسان شد.
این خبر دوم، آنقدر در شرایط فجیعی صورت گرفت که آدمی گمان میبرد حتی با کاهش چشمگیر قدرت طالبان نیز، تغییری واقعی در خشونت نهادینه در ساختار جامعهی افغانستان، بالاخص علیه زنان، صورت نگرفتهاست. خالد حسینی در صفحهی فیسبوک خود، یادداشتی برای ابراز تأسف و انزجار از این جنایت زشت منتشر کردهاست که با استقبال فراوانی روبرو شده. در این پست، ترجمهای از این متن را با هم میخوانیم و در ادامه، پرسشهایی را دربارهی چرایی این حادثه و حوادث تقریباً مشابه با آن در سالهای اخیر، مطرح خواهم کرد.
خالد حسینی: چند روز است که افسردهام. افسردهام که زنی بیدفاع، تا حد مرگ، توسط گروهی از مردان مورد ضرب و شتم قرار گرفتهاست. افسردهام که جسدش تا بستر رودخانهای خشکیده کشیده و سوزانده شدهاست. افسردهام که قتل او بیرون از یک مسجد رخ دادهاست. افسردهام که پلیس در آنجا حضور داشته و اقدامات اندکی برای جلوگیری از این حملهی جنایتکارانه و وحشیانه انجام دادهاست. از تصور اندوه خانوادهی او افسردهام. افسردهام که این حمله، در روستایی دوردست و سختگیر در جنوب افغانستان اتفاق نیافتاده، بلکه در کابل، مترقیترین شهر افغانستان رخ دادهاست. افسردهام که مهاجمان پیشتر تروریست یا تندرو نبودهاند، بلکه افرادی بودند معمولی. مردان جوان شهرنشین، که اگر نه بسیاری از آنها، لااقل برخی از آنان تحصیلکرده بودهاند. افرادی با امکان دسترسی به اینترنت که میتوانستهاند نسبت به رخدادها آگاهتر باشند. افسردهام که آنان همان مردمانی بودهاند که اکنون چندین سال است علناً دربارهشان گفتهام که امید روشن آیندهی کشور [افغانستان] هستند. افسردهام که فرخنده، برای جرمی ناکرده جان خود را از دست داد. افسردهام از این میراث خشونت در افغانستان، که وجود آن با چنین تلفات سنگینی، علاوه بر 30 سال جنگ، اثبات می شود. آیا قتل فرخنده، نقطهی عطفی خواهد بود؟ آیا درسهایی آموخته میشود؟ آیا این لحظهای است که تودهی بزرگی از خشم برجای مانده از گذشته فرا میرسد و مردم، فریاد خواهند زد دیگر بس است؟
امیدوارم. واقعاً امیدوارم. اما افسردهام که گمان میکنم چنین نخواهد شد!
در چندسال اخیر، خشونتهای فراگیر علیه زنان کم نبودهاست. در خود افغانستان، ماجرای عایشه (+، +) را به یاد داریم. طالبان که در پاکستان قدرتی روزافزون گرفتهاست، تلاش کرد تا «ملاله یوسفزی» را از پای در بیاورد، آن هم تنها به جرم درس خواندن و تشویق دختران برای پی گرفتن حق تحصیل. هرچند قتلِ تراژیک فرخنده بهقول آقای حسینی در شهر کابل رخ داده که البته جای تعجب هم دارد، اما در نهایت با توجه به سالهای حکمرانی طالبان با بدویترین احکام و باورها، این خشونتهای گاه به گاه چندان هم دور از انتظار نیست. جامعهای که خاطرهی خشونت را از یاد نبرده، ارتکاب به آن را ، دستکم در میان گروهی که به ارزشهای حاکمان جاهل باورمندند، زشت و غیرعادی نمیشمارد. با اینوجود، قدرت طالبان در این مناطق، هر چند دلیلی مهم بر وقوع این دست از وقایع است، اما تنها عامل ارتکاب به خشونت نیست. چندی پیش، خبر قتل زنی جوان به دست رانندهای که نیّتی سوء به او داشته، از ترکیه منتشر شد. اتفاقاً ترکیه کشوری است که تلاش میکند خود را به استانداردهای زندگی در اروپا نزدیک کند و از لحاظ فرهنگی و اجتماعی، بافتی کاملاً متفاوت با کشورهای همسایهی خود یافتهاست. در چنین کشوری که متحمل سالها ظلم و جهل طالبانی نبودهاست، توجیه چنین رخدادی چیست؟
اما هند هم کشوری با سابقههای زشت در خشونت علیه زنان است. در چند سال اخیر، چندین خبر از تجاوز گروهی نسبت به یک زن، از این کشور مخابره شده. آن هم در مکانهایی باورنکردنی، مانند وسیلهی نقلیهی عمومی! علیرغم اشدّ مجازات خاطیان، چندین خبر دیگر هم از جنایتی مشابه از هند مخابره شدهاست. آخرین آنها هم خبر بهتآور تجاوز 6 مرد به یک راهبهی 74 ساله! هند، پاکستان، افغانستان و ترکیه، کشورهایی هستند با شرایط کاملاً غیرقابل مقایسه از لحاظ فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی. با اینحال، از کنار هم گذاشتن دادهها، میتوان به دو نتیجه رسید:
اول آنکه میزان پیشرفتهای فرهنگی و اقتصادی یک کشور، دلیل کافی برای عدم ارتکاب به خشونت نیست.
دیگر آنکه حتی اشدّ مجازات، تنبیهی کاملاً بازدارنده برای ادامه و تکرار خشونتها نبودهاست.
این دو حقیقت، ترسیم شرایط حتمی برای عدم تکرار جرمهای وحشیانه را دشوار میسازد. اینکه چرا در کشورهای مختلف جهان، نمیتوان ادعا کرد که از وقوع جنایت و خشونت بهطور کامل جلوگیری شده، مطالعات عمیق جامعهشناسی میطلبد که با توجه به شرایط اجتماعی ملل مختلف، با درصدهای متفاوت از تأثیر شرایط، میتواند منجر به نتایجی گوناگون گردد. اما تا رسیدن به راهحل نهایی، که آقای حسینی بسیار واقعبینانه از آن ناامید است، بسیارْ عایشهها و فرخندهها قربانی میشوند و ما، تنها نگاه میکنیم.
i am very very sorry!
در غم انگیزترین جنایت پیش آمده، شاید حمل جسد فرخنده بر شانه های زنان کابل، زیبا بود. حرکتی از طرف زنان افغان برای اعتراض به خشونت علیه آنها.
به امید روزی که دیگه شاهد رخ دادن هیچ جنایتی نباشیم.
زنان بی دفاع … قربانی همیشگی جهل