معرفی کتاب ناشناس از پترو دومیتریو
ناشناس [Incognito]، رمانی است از پترو دومیتریو – نویسندهٔ رومانیایی- که در 1962 منتشر شد.
این نویسنده، که زمانی ریاست انتشارات ادبی و فرهنگی دولتی رومانی را برعهده داشت، به عنوان نویسنده، سه بار به دریافت جایزهٔ دولتی آن کشور نائل شد؛ در ۱۹۶۰ به فرانسه رفت و در حال حاضر آلمان زندگی میکند.
دومین رمان او که در غرب نوشته شد، با زمان نخست وی- دیدار به قیامت- (۱۹۶۱) ارتباط تنگاتنگی دارد.
هر دو کتاب بر تجربیات او از نظام کمونیستی مبتنی است. او در این آثار میکوشد تا از یک سو با این نظام و از سوی دیگر، با شخص خود تسویهحساب کند.
راوی، که مانند دومیتریو زمانی عضو عالی رتبهٔ حزب کمونیسم رومانی بوده است، واپسین هفتههای پیش از فرارش به غرب را تشریح میکند. او تقاضای ویزایی برای برلین غربی کرده است. سازمان امنیت برای آنکه درستکاری او را مورد آزمایش قرار دهد، او را مأمور میکند که جاسوسی سباستین یونسکو –از مأمورین سابق حزب- را بکند. اما جاسوس و قربانیاش با یکدیگر به تفاهم میرسند.
یونسکو دفتر خاطراتش را به راوی می دهد و او این دفتر را که به صورت رمز درآورده است، هنگام فرار، با خود همراه میبرد. این یادداشتها، که هستهٔ اصلی رمان را میسازند، حاوی داستان انسانی هستند که در جستجوی یافتن معنای زندگی است. در عین حال، این یادداشتها، که در ضمن بسیار تکان دهندهاند، ۲۵ سال تاریخ رومانی را بازگو میکنند.
ناخشنودی از یک زندگی سطحی و خالی از تشویش، در دامان خانوادهاش اشرافی و مرفه، سباستین هفده ساله را از خانهاش میراند.
او در ۱۹۴۱، به نیروهای رومانی که به همراه آلمانیها علیه روسیه میجنگیدند میپیوندد. اما به زودی، بر اثر تجربههای تلخ دوران اسارتش در زندان روسها، آرمانهای پیشینش را از دست میدهد. در اینجاست که سباستین به وسیلهٔ یک تبلیغاتچی حیلهگر به سمت کمونیسم سوق داده میشود. اکنون سباستین همهٔ نیروی خود را وقف اعتقاد جدیدش میکند، اما پس از آنکه به او در دستگاه پلیس امنیتی به او شغلی بیاهمیت محول میکنند، متوجه میشود که بار دیگر سرابی فریبنده را دنبال کرده است.
بنابراین، از شغل و عضویت در حزب چشم پوشی میکند و راهی پرمخاطره را در پیش میگیرد، راهی که از میان زندانها، اتاقهای شکنجه، و اردوگاهها میگذرد.
اما انتخاب این مسیر او را به شمت آگاهی نسبت به خود، به محیط اطرافش، و به وظیفهاش در جهان سوق میدهد:
«بله، این بود معنای جهان: رسیدن به عشق، حوادث زندگی من مرا به این سو کشاند. همه چیز ساده و واضح بود… چرا منتظر آن بودم که جهان خود را در برابر من توجیه و خلوص خود را به من ثابت کند؟ من خود میبایست، با عشق ورزیدن به آن و بخشودنش، آن را توجیه میکردم.»
اکنون سباستین – این پیامبر بینام و نشان راه عشق – باید به صورت «ناشناس» به رسالت خود عمل کند.
اهمیت این رمان کمتر در پیام معنوی است که انتقال میدهد؛ ارزش آن بیشتر به دلیل توصیف واقعیات دردناکی است که قهرمان داستان باید در برابر آنها اظهار وجود کند؛ و این عرصهای است که در آن نویسنده، با استفادهٔ مؤثر از تمام امکانات زبانی، موفق میشود.
بنابراین، هنگامی که او فرومایگی آدمی، زشتی جنگ، و اعمال شیطانی دستگاه حزبی را توصیف میکند، از یک سو، از تشریح خشونتهای وحشیانه ابایی ندارد و، از سوی دیگر، با استفاده از زبان صریح و زنده، از ایجاد هرگونه شور و هیجان و ترسیم سیاه و سفید اوضاع پرهیز میکند.
این کتاب، با استفاده از شیوهای که هم از نظر انسانی و هم از لحاظ هنری متقاعدکننده است، شکوهنامهای است علیه تمام نظامهای خودکامهٔ جهان.