چرا تاریخنگاری کار بسیار دشواری است؟
در سنوات اخیر، عدهای کوشیدهاند مفهوم سـنتی تاریخ را عوض کنند و برای این علم و ظیفهای و رسالتی مخصوص قائل شوند. آنان مـعتقدند تاریخ منشأ تمام تـحولات اجـتماعی است و هیچکس نمیتواند برخلاف مسیر تاریخ حرکت کند. بعبارت دیگر، بعقیده آنان تاریخ نه تنها وقایع گذشته بلکه روی دادهای آینده را نیز در برمیگیرد بدین معنی که مورخ، با مطالعه گذشته باید آیـنده را پیشبینی کند. ولی این برداشت از علم تاریخ صحیح بنظر نمیرسد زیرا پیشبینی آینده از وظایف مورخ نیست. تاریخنویسی که بخواهد بر اساس وقایع گذشته، حوادث آینده را پیشبینی کند، نه تنها خوانندگان بلکه خـود را نـیز فریب میدهد. وظیفه اصلی مورخ تشریح وقایع گذشته و توضیح عللی است که موجب بروز این وقایع شده است و انجام دادن این وظیفه خود کاری بسیار دشوار است.
منابع تاریخی: از گذشته مـیتوان تـنها بوسیله آثاری که از خود باقی گذاشته است اطلاع پیدا کرد. این آثار بسیار متنوع و شامل بر انواع مدارک و اسناد رسمی و خصوصی، مکاتبات، خاطرات، کتب، مجلات، روزنامهها، ابنیهٔ تاریخی، خـانههای مـسکونی قدیمی، گورستانها، جادهها، آثار هنری و امثال آن میگردد.
تاریخنویس باید از هرچیز که گذشته را روشن میسازد استفاده کند مثلا از اسناد رسمی سـیاسی کـه در بـایگانی وزراتخانهها نگاهداری شده تا اثـاث و وسـائل خـانه که از حفریات بدست آمده است و طرز زندگی قرون گذشته را منعکس میسازد. در تحقیقات تاریخی آثاری از قبیل معابد و کلیساهای قدیمی بهمان اندازه ارزش دارد کـه اسـناد رسـمی معتبر و حتی مدارک بظاهر کماهمیت اداری از قبیل صورت حـسابهای مـالیاتی و امثال آن، مورخ میتواند بعضی اوقات با مراجعه بمنابع بظاهر پیش پا افتاده و بیاهمیت، به کشف حقایق تاریخی نائل گردد. بـرای اثـبات ایـن مدعا کافی است به ذکر مثالی به پردازیم: در قرن شـانزدهم، پس از کشف قاره آمریکا، مقادیری زیاد فلزات گرانبها از قاره جدید به اسپانیا سرازیر گردید. نخست طلاهائیکه از معابد و کـاخهای قـاره آمـریکا بدست آمده بود و سپس نقرههائیکه از معادن مکزیک و پرو استخراج شده بود و ایـنها وضـع اقتصادی آن کشور را دگرگون ساخت. این فلزات قیمتی بوسیله کشتی حمل گردیده از بند سویل اسپانیا وارد شد. مـورخان بـا مـراجعه به بارنامه و اسناد کشتیهای آن زمان توانستند بطور نسبتا دقیق میزان ایـن فـلزات قـیمتی را تعیین کنند بعلاوه آنان بیپرده بودند که تمام این فلزات گرانبها در اسپانیا باقی نـمانده بـلکه قـسمتی از آنها بطرق مختلف به کشوری دیگر منتقل گردیده است. ولی بطور دقیق نمیدانستند بچه مـیزان و بـا چه سرعتی و در اقتصاد آن کشورها چه اثری گذاشته است.
تا اینکه یک محقق فـرانسوی مـوسوم بـه راوو (2) از اهالی ایالت پواتیه برای رفع این مشکل راهی پیدا کرد. وی تصمیم گرفت بـرای اطـلاع یافتن از میزان فلزاتیکه از اسپانیا بفرانسه وارد شده بود، بدفتر خانههای رسمی ایالت خود مـراجعه کـند و اسـناد مربوط به واگذاری، تقسیم یا انتقال یامصالحه اموال را که در این دفترخانهها تنظیم شده بود، مـورد مـطالعه قرار دهد، سردفتران آن زمان کار خود را با خود را با دقت انجام مـیدادند، مـثلا مـوقعیکه اسناد مربوط به معاملات مختلف از قبیل انتقال اموال و یا تقسیم ارث و غیره را تنظیم میکردند، صـورت امـوال مـوضوع معامله را به تفکیک منقول و غیر منقول و وجوه نقد را با قید اینکه چـه مـقدار از سکههای طلا یا نقره تشکیل مییافته است، ذکر میکردند. همچنین در مفاصا حسابها قید مینمودند که بـدهکار چـه مقدار از بدهی خود را بصورت سکههای طلا و یا نقره پرداخته است. راوو با بـررسی ایـن مدارک و اسناد، به میزان وجوهیکه از اسپانیا بـفرانسه وارد گـردیده بـود پی برد. و باین نتیجه رسید که در فـرانسه در دوران سـلطنت هانری دوم پادشاه آن کشور، در حدود نصف تا دو سوم وجوه در گردش، از پولها و سکههای صـادر شـده از اسپانیا تشکیل مییافته است و ایـن پولهـا باندازهای در فـرانسه رواج پیـدا کـرده بود که پادشاهان آن کشور بـمنظور جـلوگیری از تقلبهای احتمالی، دستور داده بودند هرچند وقت یکبار مشخصات سکههای اسپانیولی مـنجمله وزن و عـیار آنها را برای اطلاع عموم منتشر کـنند. بدین ترتیب تحقیقات راوو یـکی از نـکات مبهم اقتصادی آن زمان را روشـن سـاخت و نشان داد که یکی از علل افزایش سریع قیمت کالاها در قرن شانزدهم صدور مسکوکات و پولهـای اسـپانیا بفرانسه بوده است.
اهمیت نـقش شـخصیتها در وقـایع تاریخی: بعضی از مـورخان مـنکر اهمیت نقش شخصیتها در وقـایع تـاریخی گردیدهاند. آنان معتقدند، نظامهای اجتماعی، رقابتهای طبقاتی، تحولات فنی و اقتصادی، روند قیمتها و دستمزدها، واقـعیات تـاریخی را تشکیل میدهند و سایر وقایع ارزشی چـندان نـدارد. البته مـن مـنکر اهـمیت تاریخ اجتماعی نیستم و خـود دهسال از عمرم را در راه نوشتن تاریخ «مردم فرانسه» صرف کرده و کوشیدهام نه تنها شرححال رهبران و زمامداران فـرانسه را بـنویسم بلکه ملت فرانسه را بشناسانم و زندگی روزمـره گـذشته آنـان را تـشریح کـنم معذالک باید خـاطرنشان سـاخت که اگر تاریخ اجتماعی حائز اهمیت است، تاریخ سیاسی نیز بهمان اندازه مهم میباشد. ضمن مـطالعهٔ وقـایع گـذشته اغلب بمواردی برمیخورین که نشان میدهد چـگونه اتـخاذ یـک تـصمیم مـهم سـرنوشت ملتی را تغییر داده و مسیر تاریخ را عوض کرده است. اگر لوئی شانزدهم از خصوصیات روحی و اخلاقی دیگری جز آنچه داشت، برخوردار میبود، احتمالا انقلاب کبیر فرانسه صورتی دیگر بخود میگرفت و اگـر ناپلئون بناپارت در سوء قصدی که در کوچه سن نیکز (3) علیه جان او شده بود، کشته میشد، قطعا تاریخ فرانسه در مسیری دیگر میافتاد. حقیقت امر آن است که تاریخ بسیار پیچیده و دارای جنبههای مختلف مـیباشد و مـورخ رجال میتواند هریک از این جنبهها را مورد بررسی قرار دهد. مثلا فقط به نوشتن شرح حال رجال بپردازد و یا تاریخ یک سلسله از سلاطین را برشته تحریر درآورد و یا کوشش خود را به کـاوش وقـایع جنگ مخصوص بدارد بعلاوه با گذشت زمان، وقایع تاریخی رنگی دیگر بخود میگیرد و حوادثی که قبلا ندیده گرفته و یا بیاهمیت تلقی گردیده بـود از پرده ابـهام خارج میشود و بصورتی تازه در نـظر مـورخ جلوه میکند. مثلا فرانسویان معاصر که ناظر اشغال فرانسه بوسیله آلمان نازی بودهاند، اکنون میتوانند وحشتی را که در میان مردم در دوران انقلاب فرانسه حکمفرما بود، بـهتر درک کـنند. علم تاریخ با عـلوم ریـاضی و فیزیک و طبیعی فرق دارد زیرا در آن امکان انجام تجربیات آزمایشگاهی وجود ندارد. مثلا نمیتوان تسخیر زندان باستیل را بعنوان آزمایش تکرار کرد. بعلاوه در اغلب کتابهای تاریخ حتی اگر با حسن نیت کامل نـوشته شـده باشد، احساسات و نظریات شخصی مورخ راه مییابد. آیا از این مطلب باید نتیجه گرفت که مورخ هرگز نمیتواند به حقایق تاریخی دست یابد. البته چنین نیست. ولی مسلم است که حقایق تاریخی را نـمیتوان بـآسانی کشف کـرد. بعضی از دورانهای تاریخی بعلت اینکه اسناد و مدارک مربوط به آنها برای ما قابل فهم و درک نبوده در پرده ابهام بـاقیمانده است. مثلا تاریخ مصر باستان قبل از آنکه شامپلیون (4) در سال 1822 بخواندن خـط هـروکلیف مـوفق گردد، چنین وضعی را داشت. تاریخ اتروسکها (5) نیز چون خط آنها برای ما نامفهوم مانده و تاکنون بخوبی روشـن نـگردیده است. تنها منبعی که از تمدن این قوم در دست است، آثاریست که در نتیجه کـاوشهای بـاستانشناسی در مـقابر و معابد آنها کشف کردهاند شامل است بر نقوش، حجاریها، مجسمهها، زینتآلات، جواهرات و امثال آن. در مقابل مـشکل فقدان یاقلت منابع و مأخذ تاریخی مشکل معکوسی، یعنی کثرت و وفور مدارک و اسناد، وجـود دارد. زیرا این امر غـالبا مـورخ را در مقابل روایات ضد و نقیض و حتی مدارک و اسناد جعلی قرار میدهد. نامههائیکه در قرن هشتم و دهم میلادی، بمنظور اثبات قدرت و نفوذ کلیسا بدروغ به بعضی از پاپها نسبت داده شده بود، نمونههائی از اینگونه اسناد جـعلی بشمار میرود. برخی از نوشتهها نیز حقیقت را با دروغ میامیزد و مورخ را گمراه میسازد. یکی از نمونهها خاطراتی است که سولاوی (6) در دوران انقلاب کبیر فرانسه از قول مارشال دورشلیو (7) جعل کرده بود. پارهای از تألیفات نیز بـه غـرض وتعصب آلوده است مانند خاطرات سن سیمون (8) که در آن اغراض و احساسات شخصی مولف راه یافته است. خاطرات سنت هلن که بوسیله ناپلئون نوشته و یا تقریر شده است نیز بیطرفانه بنظر نمیآید زیرا مـقصود وی در تـحریر یا تقریر این خاطرات آن بوده است که کارهای خود را در نظر آیندگان موجه قلمداد کند و برای روی کارآمدن بازماندگان خود زمینه را مساعد سازد. قدرت ادبی و نفوذ کلام نیز ممکن است بـه تـحریف حقیق تاریخی کمک کند. این امر در مورد منشآت «لابرویر»(9) مصداق پیدا میکند. وی در مقالات شیوای خود که خوانندگان را مجذوب کرده و تحتتأثیر قار میدهد، کشاورزان زمان خود را «حیوانات وحشی» توصیف کـرده اسـت. ولی یـک مورخ دیگر موسوم به «له نـن»(10) دهـقانان آن زمـان را بنحوی دیگر شناسانده و نوشته است که آنان مانند طبقهٔ اشراف، با گیلاسهای ظریف شراب مینوشیدند و بنواختن ویلون میپرداختند و دخترانشان جامههای فـاخر مـیپوشیدند. ایـن تصویر که با عبارات ساده و عاری از مبالغه و لفـاظی تـرسیم شده، بیش از ادعای لابرویر به حقیقت مقرون میباشد و نشان میدهد کشاورزان آن زمان در فقر و تنگدستی بسر نمیبردهاند. مورخ برای پیـبردن بـه حـقایق باید به منابع مختلف اعماز استاد رسمی اداری، مدارک مذهبی و پرونـدههای قضائی مراجعه و از گزارشها و نوشتههای مأموران مالیاتی-قضات و رهبران مذهبی اطلاع پیدا کند. ولی اینگونه مدارک و اسناد باید با احـتیاط مـورد اسـتفاده قرار گیرد زیرا مکاتبات اداری همواره حقایق را منعکس نمیسازد. مردم معمولا بـرای شـکایت و یا درخواست کمک و ارفاقی بادارات نامه مینویسند. مثلا یک مؤدی مالیاتی هیچوقت در نامهٔ خود قوانین مـالیاتی را مـورد تـائید قرار نمیدهد بلکه معمولا منظورش از نوشتن نامه تقاضای تعدیل بدهی مالیاتی خـود و یـا گـرفتن مهلت است.
بدین ترتیب مشاهده میشود که تا چه اندازه کشف حقایق تاریخی دشـوار اسـت. مـورخ باید اسناد و مدارک و نوشتههای مختلف را با یکدیگر مقایسه کند و پس از غورو بررسی دقیق در صورت ضـرورت آنـها را اصلاح نماید. بدین طریق، رفتهرفته، حقایق آشکار میگردد و یک تصویر نسبتا واقعی از گـذشته بـدست مـیآید. ولی پیبردن به حقایق، به تنهائی کافی نیست و همانطوریکه قبلا اشاره شد، مورخ باید حـتی المـقدور علل بروز و قایع را نیز روشن سازد. ناپلئون به حق به تاسیت (11) مورخ رومـی ایـراد گـرفته است و میگوید: «این مورخ انگیزههائی که افراد را بدست زدن به عملی وادار نموده است تشریح نـکرده اسـت.»
لزوم تشریح علل بروز وقایع تاریخی: نقل و قایع بدون تشریح انگیزههای کـه مـوجب بـروز آنها گردیده است، تارخرا بصورت داستانی بیهوده و بی ثمر در میآورد. ولی مورخ برای درک علل بـروز وقـایع تـاریخی باید به افکار، معتقدات و منافعی که محرک اعمال و رفتار گذشتگان بوده اسـت، پی بـبرد. یکی از اشتباهاتیکه غالبا بآن دچار میشویم این است که مردمی را که در گذشته زندگی؟؟؟ با معیارها و ارزشهای زمان خـود مـورد قضا و حکومت قرار میدهیم. یک آتنی زمان پریکلس، با یک فرانسوی عـصر حـاضر فرق داشته و داری معتقدات، آمال، افکار و خـلقیات مـخصوص بـخود بوده است. یک بورژوای دوره لوئی چـهاردهم رویـهمرفته یک فرد مذهبی و مؤمن به تعلیمات کلیسا بوده است و حال آنکه خلف او در دوران سـلطنت لوئی فـیلیپ چندان به معتقدات مذهبی پای بـند نـبوده و تحتتأثیر افـکار ولتـر قـرار میگرفته است. اشتباهی دیگر که بـاید از آن احـتراز جست آن است که تصور کنیم اجداد ما وقایعی را که بعد از انان رخ داده اسـت و مـا از آنها اطلاع داریم، پیشبینی میکردهاند. مـثلا بعضیها تصور میکنند در پایـان دورهـء امپراطوری روم قدیم، هنگامیکه اقوام وحـشی خـود را برای حمله بروم آماده میساختند، رومیان آنزمان، بروز این واقعه را پیشبینی کرده و در اضـطراب و نـگرانی بسر میبردهاند و حال آنکه حـقیقت امـر چـنین نیست. در آن مـوقع هـیچکس وقایعی را که در شرف تـکوین بـود، پیشبینی نمیکرد، بعکس همه گمان میکردند وضع موجود آن زمان هم چنان ادامه خواهد یـافت و هـمین بیتوجهی، بروز فاجعه حمله به روم را تـسریع کـرده است. هـمچنین بـه اسـتناد اینکه انقلاب کبیر فـرانسه در سال 1789 بوقوع پیوسته است، نباید تصور کنیم که فرنسویان دورهٔ سلطنت لوئی پانزدهم و شانزدهم بروز ایـن دگـرگونی را انتظار داشتهاند. فرانسویان آنزمان طرفدار حـکومت سـلطنتی بـودند و عـصر خـود را دوران طلائی و صلح پایـدار مـیپنداشتند و نمیتوانستند جنگ و کشتارها و اعدامهائی را که بوسیله گیوتین در دوران انقلاب صورت گرفت، پیشبینی کنند.
دانیل مورنه (12) یکی از مـحققان فـرانسوی، بـرای پی بردن باینکه تا چه اندازه افکار و عـقاید روشـنفکران آنـزمان در پدیـد آمـدن انـقلاب کبیر فرانسه تاثیر داشته است، تحقیقاتی بعمل آورد و فهرست کتابهائی را که در دوران قبل از انقلاب فرانسه در کتابخانههای خصوصی، طبقات مختلف مانند پزشکان، وکلای دادگستری، قضات، نظامیان، کارمندان اداری و غیره وجود داشـت مورد بررسی قرار داد و باین نتیجه رسید که کتابهائیکه در آن زمان بیش از همه خواننده داشت عبارت بود از کتاب لغت تألیف بیل (13)، تاریخ طبیعی تألیف بوفون و «مناظر طبیعی» تالیف کشیشی بنام پلوش (14) از مـیان کـتابهای ولتر فقط «هانریاد» و «قرن لوئی چهاردهم» یعنی کتابهای تاریخی خواننده داشته است. کتاب «نابینایان» تألیف دیدرو فقط در 7 کتابخانه از 500 کتابخانه مورد بررسی و کتاب «قرارداد اجتماعی» تالیف روسو فقط در یک کتابخانه از ایـن 500 کـتابخانه وجود داشته است.
بنابراین، برخلاف آنچه تصور میرود، در آنزمان کسی حدسی نمیزده است که بزودی انقلابی بروز خواهد کرد و طوفانی عظیم تمام سـدها را درهـم خواهد شکست. این امر نـشان مـیدهد که وقایع تاریخی برای بروز و ظهور خود به تهیه مقدمات قبلی طولانی احتیاج ندارد و نیز به ثبوت میرساند که مردمی که در بین سالها 1750 تـا 1780 در فـرانسه میزیستند از آینده نگرانی نـداشتند بـلکه با خوشبینی ناشی از معتقدات افکار رایج عصر خود، زندگی میکردند و میاندیشیدند. یکی از وظائف مهم مورخ تشریح و فهماندن همین گونه اصول و معتقدات است. آیا این کار دشوار است؟ آری زیرا مورخ حتی بـطور نـاخودآگاه تحت تأثیر عقاید و افکار رائج زمان خود قرار میگیرد. معذالک درک اندیشهها و معتقدات گذشتگان غیرممکن نیست زیرا با آنکه بشر تغییر میکند، انگیزهها و معتقدات بنیادی او تاحدودی ثابت میماند بهمین عـلت اسـت که مـا وقتی تألیفات کمین (15) را میخوانیم بانگیرههای سزار امپراطور روم و یا لوئی یازدهم پادشاه فرانسه بآسانی پی میبریم. ولی نباید به حـسن قضای زمامداران کشورها زیاد اطمینان داشته باشیم. او گزینستترن (16) صدر اعظم کـوستاوادولف پادشـاه سـوئد موقعیکه پسرش بسنی رسید که بتواند مقامی را احراز کند به وی چنین گفت: «پسرم اکنون پی خواهی برد کـه امـور جهان بدست چه ابلهائی اداره میشود.» در این بیان حقیقتی نهفته است زیرا حـماقت زمـامداران در بـروز حوادث تاریخی بی تاثیر نیست و نباید تصور کرد که وقایع مهم تاریخی فقط بوسیلهٔ مـردان بزرگ صورت میگیرد. همانطوریکه یک دیوانه میتواند خانهای را آتش بزند، یک زمامدار نـالایق میتواند بیهوده کشوری را بـخاکوخون بـکشد. بعقیدهٔ رنان (17) علم تاریخ مبتنی بر احتمالات است. کورنو (18) میگوید: «تاریخ مخلوطی از قوانین لایتغیر و حوداث اتفاقی است.» در حقیقت تاریخ نه مانند علم هندسه تابع قوانین لایتغیری است و نه صرفا از یک سـلسله حوادث تصادفی تشکیل میگردد. زیرا اگر تابع قوانین معینی بود ممکن بود همه چیز را پیشبینی کرد و اگر از یک سلسله حوادث اتفاقی تشکیل میگردید، هیچ چیز قابل فهم و درک نبود. در بروز وقایع تـاریخی عـوامل قابل محاسبه و نیز عوامل غیرقابل پیشبینی دخالت دارد. مورخ باید این وقایع ار ثبت و علل بروز آنها را تشریح کند. پل والری (19) علم تاریخ را به استناد اینکه خصومتها و کینههای گذشته و بالنتیجه حس انتقامجوئی بینملل را زنـده نـگاه میدارد، مورد انتقاد قرار میدهد. ولی واقیعیت امر آنست که تاریخ را نمیتوان از میان برد مگر با از بین بردن حافظهٔ افراد بشر که آنهم امکانپذیر نیست. تاریخ احساس نسبی بـودن امـور را بیش از حس کینهتوزی و جنگجوئی در ما تقویت میکند. جذابیت تاریخ و لذتی که از مطالعهٔ آن بمادست میدهد ناشی از آن است که تاریخ جزئی از خود ماست و از روح و قلبمان سرچشمه میگیرد و از میراث خانوادگی برای مـا ارزنـدهتر اسـت.
(1)- pierre gaxotte
(2)- raveau
(3)- saint nicaise -در شب نوئل سال 1800 میلادی مـوقعیکه بـناپارت کـه در آن زمان سمت کنسول اول فرانسه را داشت و هنوز خود را امپراطور اعلام نکرده بود با کالسکه به اوپرا میرفت توطئه گران طرفدار سلسلهٔ بـوربون بـمنظور قـتل او در کوچه سننیکز بشکه باروتی منفجر کردند که در نـتیجهٔ آنـ چندین نفر کشته و مجروح گردیدند ولی بناپارت از این حادثه جان بسلامت بدر برد.
(4)- champollion مستشرق فرانسوی (1790-1832 میلادی)
(5)- etrusques قومی که در اواخر قـرن هـشتم قـبل از میلاد در منطقهٔ توسکان ایتالیا تمدن پیشرفتهای را بوجود آورده بودند.
(6)- soulavie
(7)- armand de richelieu مارشال فـرانسوی (1696-1788 میلادی) از اعقاب کاردینال ریشلیو
(8)- saint simon نویسندهٔ فرانسوی (1675-1755 میلادی) کهٔ در خاطرات مشهورش وقایع دربار فرانسه در زمان خود را برشته تحریر درآورده اسـت
(9)- la bruyere نـویسندهٔ فـرانسوی (1645-1696)
(10)- lenain
(11)- tacite مورخ رومی (55-120 میلادی)
(12)- daniel mornet
(13)- deyle
(14)- pluche
(15)- commines مورخ فرانسوی (1447-1511) که وقایع دوران سلطنت لوئی یـازدهم را بـرشتهٔ تحریر درآورده است.
(16)- oxeinsreirn
(17)- er/estrenan نویسنده فرانسوی (1823-1892 میلادی)
(18)- cournot ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی (1801-1877 میلادی)
(19)- peul valery نویسنده و شاعر فرانسوی (1871-1945 میلادی)
ترجمه شده از مجله هیستوریا -چاپ پاریس- بـه قلم، پیـرگاکزو، مـورخ فرانسوی و عضو آکادمی فرانسه
ترجمه دکتر هادی خراسانی
منبع: مجله گوهر – مرداد 1355